امیرپرویز پویان، از تئوریپردازان چریکهای فدایی خلق، با اثر «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» تلاش کرد هویت مبارز و برنامهدار برای چریکها تدوین کند.
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ امیرپرویز پویان فعال سیاسی، نظریهپرداز کمونیست و از بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق بود. «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا»، اثر امیرپرویز پویان است. پویان در این مقاله، که نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود، به گروههایی که صرفا به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند، به دلیل بیتحرکی و انفعال حمله کرد. با توجه به اهمیتی که پویان در نظریهپردازی برای سازمان چریکهای فدایی خلق دارد، در این نوشتار درصددیم اندیشههای او را مرور کنیم.
امیرپرویز پویان در سال 1325، در مشهد به دنیا آمد. در دوره دبیرستان به جبهه ملی پیوست و در انجمن اسلامی فعال بود. زمانه نشان داد بسیاری از نیروهای ملیگرا بودند که نهایتا به چپ گراییدند. هنگام ادامه تحصیل در دانشکده ادبیات تهران، گرایش مارکسیستی پیدا کرد. پویان از هواداران فیدل کاسترو، انقلابی کوبایی، و دیگر انقلابیون آمریکای لاتین بود. او برای مبارزه مسلحانه علیه حکومت و تدوین هویت مبارزه توجه ویژهای به مدل مبارزاتی کشورهای آمریکای لاتین داشت. در زمانی که مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران توسط احسان نراقی ایجاد شد، امیرپرویز پویان بهدلیل تحصیل در رشته علوم اجتماعی، همکاری با این مؤسسه را آغاز کرد. فعالیت در این نهاد رسمی که در زمینه مسائل اجتماعی ایران پژوهش میکرد، امکان آشنایی بیشتر او با شرایط اجتماعی و اقتصادی ایران را فراهم کرد. او در ۳ خرداد ۱۳۵۰ هنگامی که مخفیگاه وی توسط مأموران سازمان امنیت و اطلاعات کشور محاصره شد، خودکشی کرد.[1] راهی که بسیاری از نیروهای چپ در پیش میگرفتند: حذف خود.
حدود سال 13۴۷ بود که پویان اندیشه تشکیل گروهی مطالعاتی را با فردی به نام مفتاحی در میان گذاشت. تنها هدف این گروه در آن زمان تشکیل گروهی برای خواندن آثار مارکسیستی بود، اما با گسترش مطالعات، بهتدریج بحث درباره «راه انقلاب» به جلساتشان راه یافت. گروه روزبهروز افراد بیشتری را برای مطالعه آثار مارکسیستی جذب میکرد. مفتاحی با عدهای از جمله احمد فرهودی در شمال و چنگیز قبادی و همسرش مهرنوش ابراهیمی در ارتباط بود و منابعی را برای مطالعه در اختیار آنان قرار میداد. پویان نیز بعد از ارتباطگیری با دوستانش در مشهد به کمک احمدزاده هسته مشهد را راهاندازی کرد. مازیار بهروز درباره این مقطع در فعالیتهای مثلث پویان ـ احمدزاده ـ مفتاحی مینویسد: «این سه نفر به اتفاق دیگر دوستانشان یک هسته مخفی برای بحث درباره مسائل اجتماعی ایجاد کردند. در این مقطع، پویان مارکسیسم را پذیرفته بود و در ظرف یک سال احمدزاده و مفتاحی نیز به او پیوستند. در این زمان اعضای گروه، زبانهای خارجیای چون انگلیسی و اسپانیولی را آموخته و ترجمه مقالات و کتابهای سیاسی و تئوریک را آغاز کرده بودند». تا این زمان گروه مثل دیگر همفکران چپگرا «تشکیل حزب» طبقه کارگر را بر هرگونه «مبارزه» مقدم میدانست، ولی طولی نکشید که مبارزه بر حزب تقدم یافت و گروه خود را برای مبارزه مسلحانه آماده کرد. در همین دوران بود که امیرپرویز پویان جزوه مشهور خود «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» را نگاشت.[2]
امیرپرویز پویان از تئوریپردازان چریکهای فدایی با اثر «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا» تلاش کرد هویت مبارز و برنامهدار برای چریکها تدوین کند. او نوشته خود را با تشریح وضعیت موجود شروع کرد و نوشت: «تحت شرایطی که روشنفکران انقلابی رابطه مستقیم و استوار با تودهها ندارد، ما نه همچون ماهی در دریای جماعت مردم، بلکه همچون ماهیهای کوچک و پراکنده در محاصره تمساحها و مرغان ماهیخوار بهسر میبریم. وحشت و خفقان، فقدان هر نوع شرایط دموکراتیک رابطه ما را با مردم خویش بسیار دشوار ساخته است»؛ سپس با مروری بر شرایط پلیسی حاکم بر ایران نشان میدهد که حکومت سعی میکند بین چریکها و مردم فاصله اندازد و از طرفی، خود را شکستناپذیر جلوه دهد.[3]
پس از آن، پویان میگوید حکومت پلیسی ایجادشده در ایران سبب شده است کارگران از نظر روحی و روانی خود را ناتوان دربرابر رژیم پندارند و هیچ اقدامی دربرابر حکومت انجام ندهند. همچنین، تسلیم فرهنگ رژیمشدن نیز از دیگر عواملی است که سبب پذیرش وضع موجود شده است. برای اینکه پرولتاریا از فرهنگ مسلط رهایی بیابند توصیه میکند که باید آنها از فرهنگ خردهبورژوایی آزاد شوند. او میگوید وقتی پرولتاریا از ازخودبیگانگی رها شوند، این طبقه میفهمد که دشمن آسیبپذیر است و سپس، به نیرویی میاندیشد که او را از وضع موجود رها کند. این مسئله بهنظر او، سبب جذب این طبقه به پیشاهنگ انقلاب خواهد شد. پویان با اشاره به اینکه افرادی که مخالف مبارزه مسلحانه هستند، استدلال میآورند که این مسئله خشونت رژیم پلیسی را افزایش میدهد، این استدلال را رد کرده و گقته است: «این سلطه از آنچه اکنون هست بیشتر نمیشود. چون امروز نیز دشمن ما همه نیروی خود را بهخدمت کشف و سرکوبی مبارزان گرفته است، تنها ماهیت آن عریان میشود. نقاب را بهتمامی از چهره برمیدارد و درندهخویی خود را که اکنون بهسبب فقدان یک حرکت تند انقلابی عوامفریبانه بزک کرده است، به همه خلق نشان میدهد».[4]
پویان ادامه داده است: «با هر ضربه به دشمن، سلطه مطلق او در اذهان توده انقلابی تجزیه میشود و آنان را یک گام بهسوی شرکت در مبارزه بهپیش میآورد. ازآنپس این دشمن است که برای بقای خود، برای سرکوبی هرچهسریعتر و درنتیجه هرچهخشونتبارتر دشمنان انقلابی خویش، مجبور است در هر قدم چهره خود را بهوضوح بیشتری بهنمایش بگذارد. ازطریق اِعمال قهر ضدانقلابی بر عناصر مبارز فشار خود را بر همه طبقات و اقشار زیرسلطه افزایش میدهد؛ بهاینترتیب، او به تضادهای این طبقات با خود شدت میبخشد و با ایجاد اتمسفری که ناگزیر از ایجاد آن است آگاهی سیاسی توده را جهشوار بهپیش میبرد».[5]
او برخلاف آنچه بعدها واقعیتهای انقلاب اسلامی نشان داد به مدل انقلابهای چپ در ایران بسیار دلبسته بود. او میگوید که به محض اینکه پیشاهنگ قدرت انقلابی خود را ازطریق اعمال خود به یک واقعیتِ زنده و ملموس تبدیل میکند، توده و بهویژه کارگران و دانشجویان ابتکارات جالبی از خود در راه مبارزه نشان میدهند؛ برای مثال، شروع به دیوارنویسی میکنند یا در ادارات و کارخانهها خرابکاری میکنند. وقتی چنین اعمال انقلابی گسترده شود، سلاحها و ابزارهای دشمن زنگخورده و بیاثر میشود. در چنین حالتی، نه وحشت و نه فرهنگ خردهبورژوازی نمیتواند جلوی حرکت کارگران بهسوی پیشاهنگ را بگیرد. در اینجا، طلسم شکستناپذیری دشمن میشکند. پویان تأکید میکند گروههای انقلابی نباید بقای سازمان را بر مبارزه ترجیح دهند و اگر هر سازمانی چنین کاری بکند، دیگر انقلابی نخواهد بود و غیرخودی میشود. برای پویان مرز خودی و غیرخودی در همین سازشناپذیری تعریف میشود.[6]
در دهه 1340 برخی از نویسندگان با گروههای چریکی در ارتباط بودند. یکی از این نویسندگان ساعدی بود که با اعضای گروههای چریکی خلق ارتباط داشت. او با امیرپرویز پویان هم در ارتباط بود. خود او دراینباره گفته است: پویان آدمی بود که اصلا به نشستن و حرفزدن و اینها زیاد اعتقاد نداشت؛ ... آدمی بود که فکر میکرد که اگر میخواهی دنیا را تغییر بدهی باید تغییر بدهی؛ نشستن و حرفزدن و اینها کافی نیست. اغلب، خیلی از شبها، مثلا آخر شب، ما دور هم جمع میشدیم و بحث سر این بود که مثلا چه کاری از ما برمیآید. ولی چیزهایی که پویان همیشه مطرح میکرد میگفت هیچ راهحلی نیست؛ باید یک سوراخی پیدا کرد، یک سوراخی در این دنیای سربی، یک سوراخی ایجاد کرد و این فضا را ترکاند.[7]
جلال آل احمد نیز یکی دیگر از افراد مؤثر بر جنبشهای چریکی بود؛ زیرا فعالان این جنبشها با وجود انتقاداتی که به آل احمد داشتند، او را بهخاطر انتقاداتی که از غربزدگی میکرد، میستودند؛ برای نمونه، دراینباره امیرپرویز پویان بیان کرده است که جلال آل احمد همواره یک خردهبورژوای مترقی و ضدامپریالیسم بود و کتاب غربزدگی او شاهدی بر این مدعاست.[8] اگرچه بعدها جریان انقلاب در ایران نشان داد مردم به ایدههای کسانی چون جلال (بازگشته به باورهای مذهبی و بومی) بیشتر از چپها اعتقاد داشتهاند.
هنگامیکه شریعتی در دانشگاه مشهد فعال بود، دانشجویان چپ به او نگاه منفی داشتند و تصور میکردند گفتمان شریعتی نهتنها به ایجاد هویت مبارز علیه پهلوی کمکی نمیکند، بلکه آن را تضعیف نیز میکند. برهمین اساس، پویان سعی میکرد با فضایی که شریعتی در دانشگاه ایجاد کرده بود، مقابله کند. پویان و احمدزاده در سال 1348 نامهای به شریعتی نوشتند که در آن، از نحوه تفکر و تعلیمات او و زنده کردن ــ به تصور آنها ــ «اساطیر مذهبی» انتقاد کرده بودند. به نظر آنها، شریعتی با این کار انقلاب ایران را به عقب میانداخت.[9]
در نهایت مروری بر کارنامه فکری امیرپرویز پویان نشان میدهد که اندیشهپردازی او در بسیاری از موارد نه تنها درست نبود، بلکه پیشبینیهایش هم محقق نشد؛ برای مثال سیر تاریخی حوادث منتهی به انقلاب اسلامی نشان داد که اندیشه مذهبی به رهبری امام خمینی(ره) بود که سبب شد مردم وارد صحنه مبارزه علیه پهلوی شوند و بسیاری معتقدند که اگر نیروی مذهب نبود، امکان سرنگونی رژیم پهلوی وجود نداشت. همچنین سیر تاریخ نشان داد که به دلیل مواضع ضددینی چریکهای مارکسیست، مردم عادی علاوه بر اینکه حاضر به پیوستن به آنها نبودند از این گونه افراد متنفر هم بودند؛ چرا که معتقد بودند این افراد فقط جادهصافکن دولتهای خارجی هستند.
پینوشتها:
[1] . انوش صالحی، «چهره مرد مبارز در جوانی:با بیژن جزنی در زندگی و مبارزه سیاسی»، مجله مهرنامه ش 41 (اردیبهشت 1394)، صص 184-185.