اهداف حکومت پهلوی اول از تأسیس نهادهای موازی دینی؛

ترفند تبدیل روحانی به کارمند:

آبی که رضاخان در هاون کوفت
رضاخان که یک بار طعم شکست را در ماجرا «جمهوری‌‌خواهی» از سوی روحانیان و علمای دینی چشیده بود، این قشر را یکی از موانع اصلی خود در عرصه سیاسی و اجتماعی به‌شمار می‌آورد. او که بر اشراف و قاجار فائق آمده و قبایل را سرکوب کرده بود، تنها یک نهاد قوی دیگر را هماورد خود می‌دید و درنتیجه می‌کوشید با تضعیف آن، یکه‌‌تاز میدان سیاست شود
ترفند تبدیل روحانی به کارمند:
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در دوره حکومت رضاشاه، تحولات عمیقی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رخ داد. یکی از این تحولات، تأسیس دانشکده معقول و منقول در تهران است. تأسیس این دانشکده برگرفته از موج نوگرایی و ورود مدرنیته به ایران بود. این موج، دو هدف داشت: یکی طرد نیروهای مذهبی و دینی و دوم، مهار و کنترل آنها و درواقع این اقدام نمادی از جدال دو مذهب دولتی و رسمی در کشور بود. درکل در دوره رضاشاه، مجموعه اقداماتی مانند تأسیس نهادهای موازی مذهبی بر اساس این اهداف طراحی شده بود؛ ازهمین‌رو، این جستار بر آن است ضمن بررسی اقدامات رضاشاه، چرایی ورود حکومت به عرصه مذهبی را بررسی کند.
 
رضاشاه متأخر علیه رضاشاه متقدم
پیش از آنکه از چرایی نهادسازی دینی حکومت پهلوی سخن گوییم، لازم است کمی به عقب بازگردیم و استراتژی‌‌های متقدم و متأخر رضاشاه را در رویارویی با علما تبیین کنیم. رضاخان پیش از خلع قاجار و کسب قدرت سیاسی، به دین‌داری تظاهر می‌‌کرد و در ملاقات متعدد با علما و روحانیون طراز اول، به علما و نظرات آنها جهت کسب تأیید آنها توجه می‌کرد. عوام‌‌فریبی رضاخان برای بالا رفتن از پله‌‌های قدرت منطبق بر حمایت فکری استعمارگران انگلیس و مشاوران حکومتی‌اش بود. اگر در ابتدا رضاخان اظهار اسلامیت می‌‌کرد و در شب‌‌های ماه محرم پابرهنه به این‌طرف و آن‌طرف می‌‌رفت و در تکایا حضور می‌‌یافت،[1] پس از تصاحب قدرت، کار را به جایی رساند که در دهه اول محرم کارناوال و مجالس رقص و پای‌کوبی به راه انداخت.[2]
 
رضاخان سردارسپه به اتفاق جمعی از فرماندهان نظامی و مقامات مملکتی در حرم امام حسین(ع) در کربلا پس از سرکوبی شورش شیخ خزعل
سردارسپه‌ای که به زیارت حرم امام حسین(ع) رفته بود رضاخانی شد که در سالگرد تولدش در سال 1319ش، مصادف با شب عاشورا، کارناوال شادی به راه انداختند  
رضاخان سردارسپه به اتفاق جمعی از فرماندهان نظامی و مقامات مملکتی
در حرم امام حسین(ع) در کربلا پس از سرکوبی شورش شیخ خزعل
شماره آرشیو: 3117-۱ع
 
ازاین‌رو، رویکرد رضاخان متقدم که دوستدار دین بود به‌تدریج به مخالفت با دین و علما تغییر کرد. به نظر می‌‌رسد یکی از عوامل شتابنده وی در این استراتژی، ورود «تجدد» و «مظاهر فکری و مادی استعمار» در این عرصه بوده باشد.
 
 شاید این مطلب برای شما هم جالب باشد:
 
 سوگواری‌هایی که به کارناوال شادی ختم شد
 
 
 
حمله به روحانیت و مظاهر دینی
رضاخان که یک بار طعم شکست را در ماجرا «جمهوری‌‌خواهی» از سوی روحانیان و علمای دینی چشیده بود، این افراد و نهادهای دینی منتسب به آنها را یکی از موانع اصلی خود در عرصه سیاسی و اجتماعی به‌شمار می‌آورد. او که بر اشراف و قاجار فائق آمده و قبایل را سرکوب کرده بود، تنها یک نهاد قوی دیگر را هماورد خود می‌دید و درنتیجه می‌کوشید با تضعیف یا تحدید آن، یکه‌‌تاز میدان سیاست شود. برای رسیدن به این مقصود، او ابتدا با تکیه بر لزوم بنیاد نهادن معارف جدید، اعزام محصلان ایرانی به اروپا و سرانجام تأسیس دانشگاه در تهران، به‌تدریج یک دوگانه علوم قدیم و جدید را در برابر نهاد سنتی آموزشی روحانیت پدیدار ساخت؛ به علاوه، راهبرد دوگانه‌سازی امر عرفی در برابر امر دینی را با احیا و پروبال دادن به شاعران و مقبره‌هایی مانند آرامگاه فردوسی در برابر حرم امام رضا(ع) در پیش گرفت؛ امری که ماهیت اسلام‌‌زدای حکومت را نشان می‌‌دهد.[3]
 
رضاشاه مصمم بود قدرت روحانیان را تضعیف کند. استعمارطلبان انگلیس نیز که خاطره حوادث تنباکو و فتوای میرزا حسن شیرازی را در قراداد رژی از یاد نبرده بودند، موافق این اقدام بودند.[4] با این حمایت بود که پهلوی اول برای مقابله با این قدرت و خنثی و کنترل کردن آن، تلاش کرد مذهب دولتی را جایگزین مذهب رسمی سازد. او از این اقدام چندین هدف داشت که از جمله آنها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: تلاش برای ترویج و اشاعه اندیشه جدایی دین از سیاست، تضعیف قدرت روحانیون، محدود کردن قدرت رهبران فکری و مذهبی روحانی در جامعه، سوق دادن جامعه به‌سوی تجدد و غرب‌‌گرایی و تعطیل یا تضعیف کردن حوزه‌‌های علمیه و نهاد‌های دینی دیگر.[5] برای بالا کشیدن مذهب دولتی به جای مذهب رسمی، حکومت رضاشاه چندین اقدام انجام داد که از جمله آنها تأسیس دانشکده معقول و منقول بود.
 
ماجرا از این قرار بود که حکومت پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313، که مادر دانشگاه‌‌های ایران شناخته می‌‌شد، دانشکده‌‌های مختلفی ازجمله دانشکده معقول و منقول را پدید آورد. هدف از تأسیس دانشکده معقول و منقول، آموزش علوم دینی و الهیات به روشی نوین و آکادمیک بود. در گذشته، آموزش علوم دینی عمدتا در حوزه‌های علمیه، که اداره آن در دست روحانیان بود، انجام می‌شد، اما رضاشاه با تأسیس این دانشکده قصد داشت «کنترل آموزش علوم دینی» را از دست روحانیان خارج کند و آن را به نظارت دولت درآورد.
 
جمعی از استادان و دانشجویان دانشکده معقول و منقول. بدیع‌الزمان فروزانفر، دکتر ولی‌الله‌خان نصر، لواسانی، سیدکاظم عسار، میرزا طاهر تنکابنی، ذوالمجدین، شیخ یدالله نظرپاک، محمد درخشان
جمعی از استادان و دانشجویان دانشکده معقول و منقول
از راست ردیف جلو: بدیع‌الزمان فروزانفر، دکتر ولی‌الله‌خان نصر، لواسانی، سیدکاظم عسار، میرزا طاهر تنکابنی، ذوالمجدین، شیخ یدالله نظرپاک، محمد درخشان
 
نهادسازی موازی
رضاشاه به منظور تضعیف قدرت روحانیان و دست‌‌اندازی به حوزه‌‌های فرهنگی و مذهبی آنها، سیاست دیگری را در پیش گرفت. در شهریور 1310 مدرسه سپهسالار به دانشکده معقول و منقول تبدیل و شرایط و ضوابط جدیدی برای
آن تعریف شد. مدرسه سپهسالار، مهم‌ترین حوزه علمیه تهران به‌شمار می‌‌آمد. مدت‌ها آیت‌‌الله مدرس تولیت این مدرسه را برعهده داشت، اما پس از تبعید ایشان، رضاشاه تولیت آن را به وزارت معارف سپرد. در پی برگزاری آزمون تصدیق طلبگی، رژیم پهلوی برای نابودی کامل روحانیت، طرحی با هدف ایجاد مرکزی جهت تربیت روحانی اجرا کرد. با تصویب هیئت وزیران، در ماده ششم این مصوبه آمده بود: «وزارت معارف به کسانی که از عهده امتحانات نهایی دانشکده معقول و منقول برآیند، برحسب پیشنهاد اداره دانشکده، تصدیق طلبگی اعطا خواهد نمود».[6]
 
 شاید این مطلب برای شما هم جالب باشد:
 
 گامی دیگر در مسیر تحدید قدرت روحانیت
 
 
 
حکومت با این اقدام می‌کوشید به دو هدف دست یابد: اول به فراموشی سپردن نام «مسجد» و اهمیت یافتن نام «مدرسه». با این عمل، نوسازی و دگرگونی تدریجی باعث خصومت علیه فرهنگ و نهادهای اسلامی شد؛ دوم پرورش افراد دینی و روحانی «دولتی» بود. علی‌اصغر حکمت شیرازی، که در 4 اسفند 1313 وزیر معارف دولت ذکاءالملک فروغی شده بود، علاوه بر ریاست دانشگاه تهران، به‌نوعی مؤسس دانشکده معقول و منقول نیز به‌شمار می‌آمد. او بنای علمی دانشگاه تهران را مبتنی بر سه مکتب می‌‌دانست. مکتب اول آن «مکتب موروث نیاکانی» بود که دانشکده معقول و منقول بر پایه‌‌ی آن بنا شده بود.[7] دانشکده در دو گرایش «معقول» و «منقول»، بیست تن دانشجو با تحصیلات کامل متوسطه به طریق مسابقه پذیرش و آماده تحصیل می‌‌کرد. مواد درسی که در سال اول گرایش معقول تدریس می‌‌شد شامل ادبیات فارسی، ادبیات عرب، منطق، فلسفه، ریاضیات و تفسیر بود؛ مواد درسی سال اول گرایش «منقول» از این قرار بود: ادبیات فارسی، ادبیات عرب، فقه اصول، تفسیر، درایه و منطق.[8]
 
بدیع‌الزمان فروزانفر، علی‌اصغر حکمت و سیدجواد ظهیرالاسلام (نایب‌التولیه مدرسه سپهسالار)
در تصویر بدیع‌الزمان فروزانفر، علی‌اصغر حکمت و سیدجواد ظهیرالاسلام (نایب‌التولیه مدرسه سپهسالار) دیده می‌شوند
 
فرایند جذب، پذیرش و آموزش در این دانشکده، به‌زعم حکومت، راه برون‌‌رفت از عقب‌‌ماندگی، رسیدن به توسعه و سکولاریزه کردن کشور بود. از این لحاظ، محدودیت روحانیت در عرصه نظام آموزشی، یکی از راه‌‌های رسیدن به نوسازی در آموزش‌وپرورش تلقی می‌شد، اما نظر امام خمینی(ره) درباره مداخله دولت در آموزش‌‌های دینی و نظارت در برنامه درسی «مدارس علمیه» و داستان دانشکده معقول و منقول چنین است: «مدارس علمی را كه سرچشمه این منظور بود در تمام كشور از آنها گرفته یا بستند و یا مركز فحشای مشتی جوان تازه‌رس قرار دادند. مدرسه مروی را در تهران، كه از آن هزاران عالم روحانی بیرون آمده بود، جایگاه مشتی ارامنه كردند. مدرسه سپهسالار را به مشتی جوان‌ها، كه با نام مدرسه، موقوفات آن برای پشت میز نشستن تربیت می‌شد، واگذار كردند».[9]
 
با توجه به همه اینها می‌توان پی برد که برآیند، هدف و نتیجه این مدرسه (یعنی دانشکده معقول و منقول)، زمینه‌‌سازی برای پرورش افراد دینی و روحانی «دولتی» بود؛ بدین معنی که مجتهد و مبلغ دینی از «اینجا» بیرون آید و کاملا در کنترل دولت قرار گیرد. هنگامی‌که مذهب و اولیای امر دین تحت کنترل و مهار قدرت سیاسی قرار گیرند، نقد دولت بی‌‌اثر خواهد شد. افزون بر این، جدایی «دین» از «سیاست» نیز، به پشتوانه این بی‌‌اثری، در حوزه اجتماعی تحقق خواهد یافت. سیاست یادشده یکی از آمال و آرزو‌‌های استعمار انگلیس در منطقه اسلامی خاورمیانه و به‌ویژه ایران بود. همفر، جاسوس انگلیسی، نوشته است: «علمای اسلام سبب نگرانی ما بودند. مفتیان الازهر و مراجع تشیع در ایران و عراق، هرکدام چون مانع بزرگی در برابر مقاصد استعماری جلوه می‌‌کردند».[10] بنابراین، راهکارهایی از این قبیل برای کاهش قدرت روحانیون و علما انجام شد.
 
نتیجه
دانشکده معقول و منقول دو هدف عمده را تعقیب می‌‌کرد: الف) ایجاد نهادی به‌موازات «حوزه» برای تربیت افرادی با دانش حوزوی که به‌هیچ‌وجه به‌نظام روحانیت وابستگی نداشته باشند؛ ازاین‌رو، فارغ‌‌التحصیلان دانشکده معقول و منقول کارمندانی بودند که نه خود احساس مسئولیت دینی داشتند و نه جامعه آنها را «روحانی» و «مرجع» مسائل دینی و اجتماعی می‌‌دانست؛ ب) خارج کردن عرصه مذهبی از دایره قدرت و مقاومت در برابر سیاست یا محدود کردن و تضعیف آن با ملزم کردن دریافت مدرک طلبگی به پذیرش در امتحانات این دانشکده؛ سیاستی که سرانجام شکست خورد.
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. امام خمینی، صحیفه امام، ج 5، تهران، موسسه تنظیم نشر و آثار امام (س)، 1378، ص 61.
[2]. حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله، کودتای 1299، ج 1، تهران، نشر ناشر، 1361، ص 453.
[3]. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نی، چ چهارم، 1389، ص 162.
[4]. فرزانه نیکوبرش‌‌راد، «بررسی سیاست دینی ـ فرهنگی در عصر پهلوی (دوره‌‌ی حکومت رضاشاه)»، سقوط (مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی)، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1384، ص 857.
[5]. همان، صص 858-859.
[6]. داوود امینی، چالش‌‌های روحانیت و رضاشاه، (بررسی علل چالش‌‌های سنت‌‌گرایی با نوگرایی عصر رضاشاه)، تهران، سپاس، 1382، ص 248.
[7]. رضا مختاری اصفهانی، حکایت حکمت؛ زندگی و زمانه‌‌ی علی‌اصغر حکمت شیرازی، تهران، نی، 1396، ص 183.
[8]. «گشایش دانشکده معقول و منقول در پیشگاه اعلی‌‌حضرت همایون شاهنشاهی»، مجله آموزش و پروش (تعلیم و تربیت)، ش 5، 6، 7 (مرداد، شهریور، مهر 1321)، ص ک.
[9]. امام خمینی، کشف‌‌الاسرار، قم، آزادی، صص 332-333.
[10]. خاطرات همفر، ترجمه محسن مویدی، تهران، امیرکبیر، 1362، صص 11-12.
 
https://iichs.ir/vdccepqi.2bqpp8laa2.html
iichs.ir/vdccepqi.2bqpp8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما