دکتر موسی نجفی درباره سیدجمال بر این اعتقاد است که: «سید وابسته به انگلستان نیست حتی به نظر من سید تا آخر عمر فراماسونر باقی نماند، رفته است در لژ اشتباه هم کرده، به خاطر جاهطلبی هم رفته است و این نکته بسیار منفی در زندگی این آدم است...»
مشاهیر تاریخساز همواره در معرض داوریهای گوناگون و بعضاً متضاد از سوی تاریخ نگاران و عموم مردم قرار دارند. این تنوع در قضاوت، هم به گستره اقدامات و اندیشههای این شخصیتها و هم به میزان جریانسازی آنان در روند تاریخ بستگی دارد. در این میان ناظران منصف با رصد گذشته، افکار و عملکرد این چهرهها را به سنگ محک میسنجند. آنها میبایست در گزارشها و تحلیل وقایع، به شکلی همزمان هم زنگار فراموشی از آینه تاریخ بزدایند و هم وجوه متنوع و خاکستری رنگ برخی تاریخ سازان را به مخاطبان عرضه کنند. این مسأله به ویژه درباره آن دسته از چهرههای تاریخی بیشتر صدق میکند که با عملکرد چند زمینهای خویش، گونهای «بیش فعالی» را به اذهان متبادر میسازند.
چرا سید جمال، خاص است؟
سیّدجمالالدین اسدآبادی(متولد1254ه.ق/1838م، متوفی1314ه.ق/1897م) را میتوان در زمره این شخصیتها دانست. هم او که چه از بابت مکان و زمان زیست سیاسی، و چه از لحاظ خصلتها و توانمندیهای شخصیتی نمونهای قابل توجه است. در نتیجه عملکرد و تاثیرات او در معرض نقدها، تفسیرها، تعبیرها و داوریهای گوناگون قرار میگیرد. این نوشتار، با چشمپوشی از مرور رویدادهای زندگی و افکار و اقداماتش، نگاهی مختصر و گزارش گونه به برخی برداشتهای مخالفان و موافقان او خواهد داشت.
سیدجمال در زمانهای پر چالش و زمینهای پر تنش میزیست. «ایران» زخم استعمار روس و انگلیس را بر تن رنجور از استبداد قاجار تحمل میکرد. زخمهایی که با عقب ماندگی و رکود در عرصه اندیشه و اقتصاد تکمیل شده بود. امپراتوری عثمانی راه زوال در پیش گرفته بود و هندوستان نیز در چنبره استعمار انگلستان گرفتار آمده بود.
ابهام در ملیت و مذهب سیدجمال از عواملی است که بر ابهامات شخصیت و افکارش میافزاید و افق زیست سیاسی او را مهآلود میسازد. از سوی دیگر، تنوع ابزارهایی که سیدجمال برای پیشبرد افکار خود از آن بهره برده است قابل توجه است: «بیان و قلم، خطابه و کتاب، تأسیس نهادهای مردمی و بنیادهای نیکوکاری، انتشار مجله و روزنامه، نوشتن مقالات علمی و سیاسی، مصاحبههای گوناگون با مطبوعات بلاد اسلامی و کشورهای غربی، مکاتبه یا ملاقات و گفتگو با رجال سیاسی و شخصیتها و مراجع مذهبی و حتی تأسیس سازمانهای سیاسی مانند «حزب الوطنی» در مصر و «جمعیه العروه الوثقی» که نشریههایی به همین نام ارگان آن بود».1 این «چندگانگی شیوه مبارزه» اگرچه از سوی برخی حامیان فکری سیدجمال به مثابه یک نقطه قوت معرفی میشود امّا در عین حال مانع از تمرکز بر یک یا دو شیوه روشنگری نیز شد. در نتیجه تعمیق و اثرگذاری او را چه در بعد نظری و چه در ساحت عملی کاهش داد. همچنین نگاهی به سیاهه سفرهای پرتعداد و سیرآفاق و انفس سید جمال نشان میدهد که بخش عمدهای از انرژی او در همین راه صرف شد( اسدآباد، قزوین، تهران، عراق(کربلا و نجف)، هندوستان، افغانستان، مکه، اسلامبول، مصر، هند، فرانسه، ایران، انگلیس، ایتالیا، روسیه ایران و ترکیه!). به ویژه این که مخاطبان او در این سفرها نه توده مردم که حاکمان و پادشاهان و درمرحله بعد نخبگان مذهبی و سیاسی بودند. در نتیجه با وجود الهام بخشی برای برخی مبارزان پس از خود، نتوانست در جان و جهان عامه مردم مسلمان نفوذ کند.
خود او نیز در آخر عمر و در نامه معروفش(مارس1897) از زندان «باب عالی» آنکارا به یکی از دوستانش مینویسد: «کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخمهای بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم، به نمو رسید. هر چه در این زمین کویر غرس نمودم فاسد گردید. در این مدت هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه من، به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت».
سر دلبران در حدیث دیگران/ موافقان او چه میگویند؟
با وجود این ایرادات روشی، بسیاری از اندیشمندان، نویسندگان و فعالان سیاسی و اجتماعی به اشکال گوناگون زبان به تحسین سید گشودهاند. بیان مشروح این برداشتها از حوصله این نوشتار خارج است، «مقصود فراستخواه» در کتاب «سرآغاز نو اندیشی معاصر» خلاصهای از این تعابیر ارائه کرده است:
حمید عنایت: گسترش نهضت ضداستعماری و حس وطن دوستی در مصر قرن سیزدهم به رهبری او و مریدانش روی داد. او را از پایهگذاران اصلی جنبش عرب در راه یگانگی و استقلال میشمارند. در ترکیه ظهور مشروطه خواهی و ترقی خواهی خاصه در مبانی آموزش و تربیت با نام او همراه است.
فریدون آدمیت: در بین مشرق، هیچ کس را جز سید حمال الدین اسدآبادی نمیشناسیم که نفوذ کلامش از جبل الطارق تا جاوه گسترده باشد. او مروج اخذ علم جدید، نقاد حکمت کلاسیک و داعی اصلاح دین بود، هاتف پیکار با استعمار غربی و از سازندگان ناسیونالیسم جدید عربی محسوب میشد.
جواهر لعل نهرو: بزرگترین اصلاح طلب قرن نوزدهم جمال الدین افغانی بود. کوشش او برای احیای اسلام و صورت تازه بخشیدن به آن به کوششهایی که در هند برای تازه کردن آیین هندو به عمل میآمد شباهت داشت.
«محمد محیط طباطبایی» نام کتاب معروف خود را که مرجعی برای بررسی آراء سید جمال محسوب میشود «نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین» نامیده است. «محمدرضا حکیمی» نیز بر همین روال او را «صدر بیدارگران اقلیم قبله» و «بزرگترین فیلسوف سیاسی اسلام پس از فارابی» میانگارد. شهید مطهری «سلسله جنبان نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر» را شایسته او میداند و «احمد امین» مصری هم در وصف او و برای نامگداری کتابش از عبارت «زعماء الاسلام فی العصر الحدیث» بهره میبرد.2
«محمّد اقبال لاهوری» شاعر درد آشنای شبه قاره نیز از علاقه مندان سیّدجمال محسوب میشد که به شدت از اندیشههای او به ویژه در موضوع «اتحاد اسلامی» تاثیر پذیرفته بود. او سیدجمال را عامل اتصال میان گذشته و آینده جهان اسلام معرفی کرد که مسلمانان میتوانند در مرور دستگاه اسلام بدون انتزاع از گذشته به آراء او رجوع کنند.3 «شیخ محمد عبده» شاگرد و همراه همیشگی سیدجمال در مصر و فرانسه نیز او را «مردی بینا به اوضاع دین و کشور، آشنا به اوضاع و احوال ملتها و دارای معلوماتی وسیع و دلی لبریز از معارف میدانست».4 سیدهادی خسروشاهی نیز حدود نیم قرن است که به شکلی تخصصی به نشر و بررسی آثار سید جمال پرداخته و با تکیه بر همین آثار همواره از او در برابر اتهامات و انتقادات دفاع میکند.5
کارنامه ای با یک خط تیره بزرگ/ منتقدان او چه میگویند؟
«گم شدن خط تاریخ» از نکاتی است که در نقد و بررسی منصفانه شخصیتهای تاریخی همچون سید جمالالدین اسد آبادی نباید فراموش کرد. بدین معنی که گاهی کتابهای تاریخی وقایع را چنان بازگو میکنند که خود میخواهند؛ در حالی که باید در کنار جنبههای مثبت، جنبههای منفی این اقدامات را هم مورد توجه قرارداد. «نسبی بودن ملاکها» در ارزش و قضاوتهای تاریخ شبهه دیگری است که باعث میشود «نقطههای سفید و سیاه تاریخ گم شده و درس تاریخی قابل توجهی برای امروز باقی نماند. محیطی تیره وتار به جود میآید که در آن هر عنصر غیرصادقی خود را از محاکمه در دادگاه تاریخ در امان احساس میکند».6
جواهر لعل نهرو درباره سیدجمال میگوید: «بزرگترین اصلاح طلب قرن نوزدهم جمال الدین افغانی بود. کوشش او برای احیای اسلام و صورت تازه بخشیدن به آن به کوششهایی که در هند برای تازه کردن آیین هندو به عمل میآمد شباهت داشت.»
امّا در کنار مدافعان ومشوقان سید، باید به منتقدان وی نیز اشاره کرد. ایده اتحاد اسلامی او مورد انتقاد «سید جواد طباطبایی» قرار دارد، چرا که طباطبایی توجه به منافع ملی ایران را مورد تأکید قرار میدهد که بهزعم او ، سید آن را در نظر نداشت. «مهدیقلیخان هدایت» معتقد بود «سیدجمال تلاش بیاندازه میکرده است به مقامی برسد... بالفرض در مصر انقلاب میشد، مصر به روز بدتری میافتاد... اتحاد اسلام که مرام سید بود، معنی ندارد». کریم مجتهدی هم در کتاب «سیدجمالالدین اسدآبادی و تفکر جدید»، انتقاداتی بر او وارد کرده و مینویسد «به نظرم سید دارای شخصیت یکدست و واجد چهره مشخص و معینی نیست. علاوه بر پیچیدگی در نوشتههای سید، گاه تناقضگوییهایی هم در گفتهها و نوشتههای او مشاهده میشود. وی بر این باور است که سیدجمال بیشتر سیاستمدار است تا متفکر و فیلسوف».7
«فراماسون بودن» شاید مهم ترین و جنجالی ترین ابهام مرتبط با اوست. سید جمال در سالهای حضور خود در مصر و انگلستان با محافل فراماسونی مرتبط شده بود. او در سال 1292ق و در 38سالگی به تقاضای خود به عضویت لژ فراماسونری قاهره درآمد. برابر نامۀ یکی از اعضای لژ شرق(اوریان) که در اسناد امینالضرب موجود است، گروهی او را نامزد تصدی ریاست آن لژ کرده بودند. البته عضویت او چندان طولانی نبود. سید در اعتراض به ورود ادوارد هفتم، پادشاه انگلستان، و استقبال رسمی اعضای لژ ایتالیایی، استعفا کرد.8
شاید این حضور نه چندان طولانی را بتوان نقطهای تاریک در زندگی سیاسی سید جمال دانست. با این حال او که خود احتمالاً موج سنگین انتقادات را پیش بینی میکرد در توجیه این اقدام چنین گفت: «نخستین چیزی که مرا تشویق کرد که در پناه آزادیخواهان شرکت کنم همان عنوان بزرگ آزادی، مساوات و برادری بود که مقصود منفعت عالم انسانی است. عزت نفس و اخلاق پاک و کوچک شمردن مرگ در برابر ستمگران را فراماسون به من نشان میدهد... این تعریف فراماسون، مرا راضی ساخت تا در جرگه فراموشخانه داخل شوم، لکن با کمال تأثر میبینم که تکبر و غرور و ریاست دوستی در کار اجتماعات بر طبق هوا و هوس و مطیع کردن شرق از برای اروپا و تهدید و وعدهها کارهایی است که اساس فراماسون بر روی آن قرار گرفته است!»9
برخی نیز با توجه به دلزدگی و خروج سریع سید از کسوت فراماسونی، این توجیه را قابل تأمل میدانند. آنها روحیه کنجکاو، متلاطم و پرتکاپوی او را عاملی میدانند که باعث شده بود چندان اهل وسواس یا حتی احتیاط و حساب و کتابهای دقیق نباشد: «دلیل فراماسونیگری سید چه بود؟ آیا مجذوب آن شده بود یا میخواست از این رهگذر اطلاعات و تجاربی به دست آورد و از امکانات تشکیلات فراماسونی در ساختن «حزب الوطنی» در پیشبرد اهداف اصلاحی خویش بهره برداری کند؟ اگر او با استفاده از فرصت، چند صباحی عضویت فراماسونری را پذیرفته و در محفل آنها ضد استعمار انگلیس سخن گفته آیا این یک اقدام آزدیخواهانه و شرافتمندانه نیست؟»10
این استدلال نه چندان متقن البته پاسخهایی در خور نیز دارد. «موسی نجفی» با اشاره به این که سیدجمالالدین اسدآبادی شخصیتی فوقالعاده، سیاستمدار، گیرا، جذاب و پر حرارت داشت، جاه طلبی را نقطه ضعف جدی در شخصیت او میداند: «به هر حال رفتن به لژ فراماسونری برای یک شخصیت سیاستمدار و مبارز یک ضعف محسوب میشود با هر تحلیلی که به کانون فراماسونری رفته باشد این یک ضعف به حساب میآید». او با رد این توجیه که سید جمال برای شناخت فراماسونری به محافل آنها پیوسته است میگوید: «اگر قرار باشد که این قضیه را اینگونه بررسی کنیم، باید بگویم همه کسانی که در لژها هستند میتوانند این توجیه را بکنند. سید وابسته به انگلستان نیست حتی به نظر من سید تا آخر عمر فراماسونر باقی نماند، رفته است در لژ اشتباه هم کرده، به خاطر جاهطلبی هم رفته است و این نکته بسیار منفی در زندگی این آدم است یعنی هیچ توجیهی من نمیکنم و به نظر من هم اینها قابل پوشش هم نیست اما برای فردی مثل سید حتما نقطه ضعف است».11
فرجام سخن
اگرچه شناسایی «خط خدمت و خیانت» در تاریخ دویست ساله ایران وجود دارد و میتوان نقطههای سیاهِ سیاه و سفیدِ سفید را در متن تاریخ مشاهده کرد، اما این امر درباره برخی رجال با ظرافت کمتری صورت گرفته و کم رنگتر جلوه میکند و در نتیجه بحثهای بیشتری را نیز به دنبال دارد. چهرههایی هستند که ممکن است با چاپ اسناد جدید در دهههای بعد بهتر معرفی شوند.12 چهرههایی که قطعاً در خط خیانت نیستند امّا شکل و محتوای خدمتشان نیز با فراز و نشیبهایی همراه بوده است که البته نیازمند بررسی منطقی و به دور از احساس است. هم نقد بیمنطق و هم طرفداری شورانگیز و بیپشتوانه از این شخصیتها، بزرگترین جفایی است که نسبت به آنان رخ میدهد.
نمرات کارنامه سیدجمال الدین اسدآبادی یکسان نیست و چه بسا در برخی موارد در آستانه تجدید قرار داشته باشد امّا در جامعه نخبگان ما عمدتا از او به خوبی یاد میشود. آنچه واجد اهمیت بسیار خواهد بود، تأمل در این برداشتها و خوشه چینی از خرمن عبرتهای کاربردی آن است تا در برخورد با نیروهای تجاوزگر خارجی و پایمال کنندگان حقوق مردم از تکرار تلخیها و ناکامیها جلوگیری شود.
سیدجمال الدین اسدآبادی با لباس عربی در مصر ، به اتفاق محمدحسن امین الضرب و چندتن از ایرانیان همراه وی
شماره آرشیو:1316-1ع
پی نوشت:
1.سیدهادی خسروشاهی، سخنرانی افتتاحیه همایش یکصد و پنجاهمین سالگرد حیات فعال سیدجمال الدین اسدآبادی، قزوین، دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)، آبان 1387.
2.مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1388، صص 151-153.
3.محمد اقبال، بازسازی اندیشه دینی در اسلام، مترجم محمد بقایی، تهران،فردوس، 1379، ص 175.
4.سید هادی خسروشاهی، مفخر شرق، تهران، کلبه شروق،1380، ص142.
5.برای مطالعه مقالات و کتاب های سید هادی خسروشاهی در این باره ر.ک
http://www.khosroshahi.org/main
6.موسی نجفی و موسی حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران (بررسی مولفه های دین، تجدد و مدنیت در تأسیس دولت-ملت در گستره هویت ملی ایران)، تهران،موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،1393، صص199-200.
7.ملیحه خوش بین، سیدجمال از نگاه دوست و دشمن، پایگاه تحلیلی-تبیینی برهان، کد مطلب8468،18/12/1393.
http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=8468
8.اصغر مهدوی و ایرج افشار، مجموعه اسنـاد و مدارک چاپ نشـده درباره سیدجمالالدین اسدآبادی، انتشارات دانشگاه تهران، 1342، ص193.
9.عبدالهادی حائری، تاریخ جنبش ها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1369، ص91.
10.مقصود فراستخواه، همان، ص156.
11.گفتگو با دکتر موسی نجفی،
http://www.tarikhirani.ir/fa/news/4/bodyView/4124/
12.موسی نجفی و موسی حقانی، همان، صص200-201. https://iichs.ir/vdci.pa5ct1a5qbc2t.html