به مناسبت آغاز حکومت پهلوی؛

آیا انقراض قاجار یک خواست عمومی بود؟

دانستن این که وسعت حمایت از تغییر حکومت در میان مردم عادی در آن زمان چقدر بوده دشوار می‌نماید، ولی می‌شود صحت یا نادرستی این فرضیه را در نتایج انتخابات مجلس ششم مشاهده کرد. آن‌طور که در منابع و اسناد تاریخی ذکر شده است، در انتخابات مجلس ششم که در خرداد 1305 برگزار شد، تنها انتخابات تهران آزاد بود و از میان نمایندگانی که به تغییر سلطنت در مجلس پنجم رای داده بودند، حتی یک نفر هم انتخاب نشد...
آیا انقراض قاجار یک خواست عمومی بود؟
در آبان ماه سال 1304 مجلس شورای ملی ایران، به خلع احمدشاه قاجار از سلطنت رای داد و در ادامه در روز 21 آذرماه 1304 مجلس موسسان با رای اکثریت، سلطنت را به خاندان پهلوی تفویض کرد. در این میان مورخان تاریخی در ارتباط با عوامل و حامیان انقراض سلسله قاجار و روی کار آمدن سلطنت پهلوی، سه منبع اصلی که رضاخان با اتکای به آنها به سلطنت رسید را نام می‌برند. یعنی ترکیبی از نیروهای اجتماعی و مردمی، طبقه اشراف و نخبگان سیاسی داخلی و در انتها قدرتهای خارجی، که در کنار یکدیگر پشتیبانان ساختار قدرت پهلوی در دستیابی به سلطنت بودند. حال در این نوشتار قصد داریم، یک به یک به بررسی هر سه منبع یاد شده حامی رضاخان در تاریخ بپردازیم و ببینیم که کدام یک از عوامل بیشترین نقش و کدام یک کمترین نقش را در انقراض سلسله قاجاریه داشته‌اند.
 
1. نقش مردم در انقراض سلسله قاجاریه
برخی بر این اعتقاد هستند که رضاخان در داخل کشور مورد حمایت طیف متنوعی از طبقه‌ها و گرو‌ه‌های مردمی جامعه بوده و تصمیم بر انقراض قاجار مورد حمایت اکثریت آحاد مردم بوده است. دانستن این که وسعت حمایت از این تصمیم در میان مردم عادی در آن زمان چقدر بوده دشوار می‌نماید، ولی می‌شود صحت یا نادرستی این فرضیه را در نتایج انتخابات مجلس ششم و طیف و جناح انتخاب شده از سوی مردم برای نمایندگی مشاهده کرد. آن‌طور که در منابع و اسناد تاریخی ذکر شده است، در انتخابات مجلس ششم که در خرداد 1305 برگزار شد، تنها انتخابات تهران آزاد بود و از میان نمایندگانی که به تغییر سلطنت در مجلس پنجم رای داده بودند، حتی یک نفر هم انتخاب نشد، حتی سلیمان میرزا، که محبوبیت دیرینه‌ای در حوزه انتخابیه تهران داشت. در عوض، مردم کسانی چون مدرس، مصدق و تقی‌زاده را، که رسماً در مجلس پنجم با روی کارآمدن رضاخان و انقراض سلسله قاجاریه مخالفت کرده بودند، و دیگرانی چون مستوفی الممالک، مشیرالدوله و مؤتمن الملک را، که در جامعه معروف به مخالفت با این تصمیم شناخته شده بودند، انتخاب کردند1.
 
علاوه بر این مورد واکنشهای عینی در استانهای دیگر ایران حاکی از شور و علاقه چندانی از سوی مردم نسبت به این تصمیم مجلس نبود. کاتوزیان نقل می‌کند که:
در اصفهان مردم ظاهراً به کلی بی علاقه بودند، در مشهد، شور و علاقه چندانی برای این مراسم وجود نداشت و مردم تغییر سلطنت را نشانه انگلیسیها و شکست روسها تلقی می‌کردند. در تبریز، استقبال سرد بود و مردم می‌گفتند تلگرامهای خواستار تغییر سلطنت که پیش‌تر فرستاده شده بود، کار یک دار و دسته کوچک بود. در کرمان، هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد نظر مخالفی ابراز دارد، هرچند آنها فکر می‌کردند تقصیر خود قاجار بود، اما نگران تقویت بیش‌تر قدرت نظامی بودند. در رشت هیچ هیجانی وجود نداشت. در بوشهر مخالفت کامل وجود داشت. جماعت تهران نیز این واقعه را به شوخی می‌گرفتند و می‌خواندند: «این که سَرَت گذاشتن- سر به سرت گذاشتن». در مجموع به نظر می‌رسد که مردم عادی از سقوط قاجاریه ناراحت نبودند، اما به روی کار آمدن دودمان جدید نیز روی خوشی نشان نمی‌دادند2.
 
بدین ترتیب با توجه به فساد و ضعف سلسله قاجار، جای شگفتی نیست که نسبت به انقراض حکومت قاجار و روی کار آمدن دولت جدید، نه شوق و اشتیاق چندانی از طرف جامعه وجود داشت و نه ناراحتی شدیدی که قابل بیان باشد. این بدان معناست که مردم نه حامی و پشتیبان دولت رضاخان بودند و نه انقراض سلسله قاجار مورد خواست و حمایت آنان بود و همانند موقعیتهای مشابه در هر جای دیگر جهان، این طبقات و گروه‌های صاحب نفوذ جامعه و همچنین حمایتهای خارجی برخی کشورها در راستای منافع ملی خودشان بوده است که بیش‌ترین اهمیت را در انقراض سلسله قاجار داشته است.
 
2. نقش نخبگان سیاسی در انقراض سلسله قاجاریه
احمدشاه که در زمان نخست وزیری رضاخان به اروپا سفر کرده بود، طی تلگرامی به مجلس چهارم، به سبب بی‌اعتمادی به رضاخان، خواستار  عزل او شد. بر همین اساس رضاخان استعفا کرد و به یکی از املاکش در نزدیکی دماوند نقل مکان کرد. در چنین شرایطی، نمایندگان حزب تجدد در مجلس چهارم به رهبری سید محمد تدین، که شامل روشنفکران و خارج رفتگان و طرفداران یک حکومت مقتدر در ایران بودند، بیانیه شدیداللحنی در ضدیت با سلسله قاجار و حمایت از رضاخان منتشر کردند، مبنی بر این که بدون رضاخان کشور از دست می‌رود3. در ادامه روزنامه‌های تحت حمایت رضاخان، که شامل اکثر جراید کشور می‌شد نیز در این بحبوحه دست به حمایت و طرفداری از او در برابر شاه کشور زدند، به عنوان مثال علی دشتی در مقاله‌ای با عنوان «پدر مملکت رفته است» متنی در حمایت از رضاخان و ضعف احمدشاه قاجار نوشت4.
 
مردم نه حامی و پشتیبان دولت رضاخان بودند و نه انقراض سلسله قاجار مورد خواست و حمایت آنان بود و همانند موقعیتهای مشابه در هر جای دیگر جهان، این طبقات و گروه‌های صاحب نفوذ جامعه و همچنین حمایتهای خارجی برخی کشورها در راستای منافع ملی خودشان بوده است که بیش‌ترین اهمیت را در انقراض سلسله قاجار داشته است.  
مجلس پنجم که در سال 1303 و پس از این بحران گشایش یافت از اصلی‌ترین ارکان دستیابی رضاخان به قدرت بود. چرا که در انتخابات استانها و عشایر تقلب شد و افراد مورد نظر رضاخان، توسط استانداران نظامی او از صندوق سر برآوردند. موضع رضاخان این بود که «مرد موفق هر ناحیه و محل کسی خواهد بود که از خانواده‌های سرشناس باشد و از سیاستهای او حمایت کند»5. در چنین شرایطی که رضاخان حمایت مستقیم اکثریت مجلس پنجم و نخبگان سیاسی و صاحب نفوذ را در اخیار داشت، او در راه شاه شدن می‌توانست بر تمام مخالفان خودش و طرفداران سلسله قاجار پیروز شود، چرا که این بار اکثریت پارلمان محکمتر از مجلس چهارم بود و امکان تفرقه و دسته بندی در کار نبود. هیئت رئیسه مجلس نیز یاران رضاخان بودند و انتظار هیچ گرفتاری و مزاحمت نمی‌رفت. به عنوان نمونه در مجلس پنجم، بیش از 270 نماینده و بسیاری از نخبگان سیاسی کهنه‌کار هوادار رضاخان در مجلس حضور داشتند، از جمله معروف‌ترین آنان شامل: داور، تیمورتاش، رفیع، تدین، سید یعقوب، رهنما و تجدد بودند6. این حمایت یکدست به گونه‌ای بود که رضاخان هیچ‌گاه پیش یا پس از آن نتوانست از چنین پشتیبانی گسترده‌ای در میان نخبگان گوناگون و پر نفوذ کشور برخوردار شود. به همین دلیل بود که در برابر به قدرت رسیدن رضاشاه مقاومت چندانی صورت نگرفت و برخی از شاهزادگان قدیمی و حامی سلسله قاجار راه تسلیم را در پیش گرفتند. در انتها تنها چهار نفر از نمایندگان علناً با طرح انقراض سلسله قاجار مخالفت و دست به سخنرانی در ضدیت با آن در مجلس زدند که شامل افرادی همچون سید حسن تقی‌زاده، مصدق، حسین علاء و یحی دولت‌ابادی بودند7.
 
3. نقش قدرتهای خارجی در انقراض سلسله قاجاریه
در آن شرایط زمانی، سه قدرت بزرگ بریتانیا، شوروی و همچنین آمریکا تازه ظهور کرده،  بر سر منافع خود در منطقه خاورمیانه رقابت می‌کردند. در میان این قدرتها انگلیسیها بیشتر از بقیه راضی به انقراض سلسله ضعیف قاجار و روی کار آمدن یک دولت مرکزی قوی در ایران بودند تا هم بتوانند نظم جدیدی را در ایران برقرار کند و به واسطه آن همچنان منافع نفت آنها در ایران محفوظ بماند و هم بتواند جلو تهدید بلشویکیها را بگیرد. بر همین اساس آنان رضاخان را مرد قدرتمندی می‌دیدند که می‌توانست بسیار بهتر از احمدشاه و دولت قاجار منافع بریتانیا را تامین کند. از همین رو حمایت از رضاخان در دستور کار دولت بریتانیا قرار گرفت. به عنوان مثال آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران، در خاطراتش می‌نویسد: «یک دیکتاتوری نظامی می‌تواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا می‌کنیم بی هیچ دردسری قوایمان را از ایران بیرون ببریم»8. بنابراین برای منافع بریتانیا انقراض قاجار مناسب‌ترین تصمیمی بود که می‌توانست گرفته شود.‌ در این اثنا شورویها دست به گریبان مشکلات مبرم و شدید داخلی بودند و ترجیح دادند از دولت غیر انقلابی ایران، که یک عامل ثبات به حساب می‌آمد و امنیت مرزهای جنوبی آنها را از جانب ایران تضمین و جلو مداخله غرب را می‌گرفت، حمایت کنند. ایالات متحده آمریکا نیز تمایل به روی کار آمدن رضاخان داشت چرا که به اعتقاد آنان رضاخان تنها فردی بود که می‌توانست نظم را برقرار سازد و قدرت و عظمت آمریکا را بشناساند و به سرعت در منطقه نفوذ کند. بدین ترتیب انقراض قاجار و روی کار آمدن حکومت پهلوی مورد حمایت قدرتهای جهان سرمایه‌داری و سوسیالیستی بود9.
 
فرجام
به نظر می‌آید، این آمد و رفت دودمان قاجار به پهلوی شور و شوق چندانی را به صورت خودجوش در میان اذهان عمومی مردم پدید نیاورد و بیشتر از اینکه این تغییرات نشأت گرفته از خواست و اراده عمومی مردم باشد، ناشی از خواست نخبگان سیاسی، روشنفکران و طبقات صاحب نفوذ کشور و همچنین قدرتهای خارجی به خصوص بریتانیا بود، که تمایل داشتند با تغییر حکومت قاجار به دست یک نظامی مقتدر، امنیت منافع خود را بهتر تامین کنند.

تلگراف رضاخان وزیر جنگ به ایالت فارس مبنی بر انتخاب حاج آقا وسلطان العلما به جای ضیاءالواعظین و ضیاء...
شماره آرشیو: 103532ق

پی نوشت:
 
1.باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، جلد اول، تهران، نشر گفتار، 1374، ص 210.
2.تورج اتابکی، تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، تهران، انتشارات ققنوس، 1393، ص 36-37.
3.به کوشش غلامحسین میرزا صالح، رضاشاه: خاطرات سلیمان بهبودی، تهران، طرح نو، 1387، صص 498-501.
4.ملک الشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ج 2، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 667.
5.جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، انتشارات رسا، 1382، ص 307.
6.حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج 3، تهران، امیرکبیر، 1357، صص 547-655.
7.سیروس غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران، انتشارات نیلوفر، 1385، ص 391.
8.سر ادموند آیرونساید، خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرونساید در ایران، ترجمه بهروز قزوینی، تهران، نشر آینه، 1361، ص 203-240.
9.جان فوران، همان، ص 308. https://iichs.ir/vdci.vawct1au5bc2t.html
iichs.ir/vdci.vawct1au5bc2t.html
نام شما
آدرس ايميل شما