سیدضیاءالدین طباطبایی بعد از دو دهه حاشیهنشینی، بلافاصله پس از ورود به ایران، در اواسط 1322، وارد متن سیاست شد، اما با چهرهای که او در صحنه نخست فعالیت سیاسیاش داشت چگونه توانست بهسرعت وارد این عرصه شود؟
زوال قدرت پهلوی اول در سال 1320ش، سبب شد کشور ایران یکی از مهیجترین و پُرتلاطمترین مقاطع تاریخی را طی دویست سال اخیر در نیمه اول دهه 1320 تجربه کند؛ چرا که آزادی مطلق سیاسی بر کشور حکمفرما بود و همه اشخاص، گروهها و جناحهای سیاسی و حتّی فکری تحرّکات فراوانی از خود نشان میدادند. یکی از اینها، اعضای خانواده رشیدیان بودند که با نظر به سرسپردگی و وابستگی به انگلستان، طی این سالها فعالیتهای زیادی در عرصه سیاسی و اقتصادی در راستای منافع شخصی خود و البتّه بریتانیا انجام دادند. در این مقاله کوتاه، به این موضوع خواهیم پرداخت.
در آن برهه زمانی، یعنی سالهای ابتدایی دهه 1320ش، رقابت شدید و محسوسی میان دو متّفق جنگ جهانی دوم، یعنی شوروی و انگلیس، به منظور چیرگی و تسلّط بر ایران، و ایجاد یک جایگاه مستحکم و پایدار در ساختار سیاسی این کشور، در حال شکلگیری بود؛ البته این رقابت، بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی، یعنی در سال 1323ش به منازعه و رویارویی علنی میان دوطرف تبدیل گردید. انگلیسیها کاملا به موقعیت متزلزل و اعتبار رو به افول خود در افکار عمومی ایرانیان، و در مقابل آن نیز، جایگاه رو به استحکام و افزایش وجهه شوروی در میان بخشی از روشنفکران جامعه ایران پی برده بودند.1
با این اوصاف، دولت انگلیس، از همان آغاز دهه 1320ش، مقابله با نفوذ روزافزون کمونیستهای شوروی در داخل ایران را مُجدّانه، در دستور کار قرار داد. انگلیسیها برای معارضه و رویارویی با عامل اصلی نفوذ شوروی در ایران، یعنی حزب توده، که قشرهای ندار و فرودست جامعه، بهویژه کارگران، یکی از کانونهای فعالیت آنها بهشمار میآمد، سعی نمودند نفوذ خود را در بین قشرهای دارا و مرفّه تحکیم بخشند و آنان را به سوی خود جلب کنند؛ چنانکه اعضای سفارت انگلیس در همان زمان مدّعی بودند عدم محبوبیت بریتانیا در ایران، مانع از قدرت نفوذ این کشور در ایران نشده است؛ چرا که اکثر افراد طبقه بالا و همچنین رجال متنفّذ، به انگلستان گرایش دارند و میتوان از این حربه بهره برد.2
در چنین شرایطی، مقامات سیاسی انگلیس در ایران به تکاپو افتادند و به بسیج و سازماندهی عناصر فرمانبردار و عوامل سرسپرده خود در درون کشور ایران پرداختند تا مانع رخنه و نفوذ شوروی از طریق حزب توده، در ساختار سیاسی و حتّی بافت اجتماعی ایران شوند. در این میان، اعضای خانواده رشیدیان در کنار خانوادههایی مانند مسعودی، ذوالفقاری، جلیلی، طاهری و امامی خوئی، از مهرههای قابل اتّکا و بازیگران فعّال در این عرصه بودند که نطفه فعّالیتهای آینده و دسیسهچینیهای بعدی در راستای سیاست انگلیس را بستند.3 یکی از افسران نسبتا بلندپایه ارتش در دهه 1320ش، ضمن خاطراتش درباره اوایل دهه یادشده، به نقش کلیدی و محسوس رشیدیانها، در راستای ایجاد ارتباط بین مقامات لشکری و حتّی کشوری ایران با سفارت انگلیس، و رخنه قابل توجّه انگلیسیها بر ساختار قدرت در ایران، طی آن برهه زمانی بحرانی و پُرتلاطم اشاره نموده است.4
انگلیسیها، که به عنوان امپریالیست کهنهکار، تجربه و شمِّ سیاسی بالایی داشتند، طبیعتا به این نکته واقف بودند که برای ایستادگی در برابر یک سازمان سیاسی منسجم و دارای برنامه همچون حزب کمونیستی توده، نمیتوان روی رشیدیان، ذوالفقاری، مسعودی و امثالهم حساب باز کرد، بلکه باید یک مهره سیاسی نامآشنا، متبحّر و باتجربه را که البتّه برای انگلستان، مطمئن و قابل اعتماد باشد وارد صحنه سیاسی ایران نمود تا وابستگان به انگلیس را در یک مبارزه سیاسی علنی بر ضد کمونیست گِرد خود آورَد. سیدضیاء در این برهه زمانی،5 دارای شخصیتی محتاط با افکار ارتجاعی و واپسگرایانه بود و این سبب میشد قشرهای محافظهکار و کهنهگرا مانند ملّاکین، رؤسای عشایر، تجّار متموّل، اعیان و اشراف و گروههای وابسته به دربار، که در زمره طبقات بالای جامعه محسوب میشدند، به منظور حفظ منافع خود در برابر جریان تندرو و رادیکال حزب توده، به سوی سیدضیاء سوق پیدا کنند. براساس مطالب یکی از نشریات در سال 1323ش، «مهمترین حربه تبلیغ رشیدیان و یاران سیدضیاء موضوع مبارزه با حزب توده است. رشیدیان و عمّال سیدضیاء هرکجا سرمایهداری بیسواد و نادانی نظیر خود دیدند، فورا موضوع حزب توده و خطر کمونیستی ایران را پیش کشیده و با آبوتاب تمام به آنها میگویند: تودهایهای کمونیست و لامذهب خیال دارند اموال شما را غارت کنند».6
بنابراین انگلیسیها زمینه را برای بازگشت سیدضیاءالدین طباطبایی به کشور فراهم نمودند تا او بعد از دو دهه حاشیهنشینی، بلافاصله بعد از ورود به ایران، در اواسط سال 1322ش، وارد متن سیاست شود.7 حتّی قبل از ورود سیدضیاءالدین به ایران، خانواده رشیدیان از سوی انگلیسیها، دستورِ قرارگرفتن در کنار او را دریافت نمودند8 تا زمینه را برای او، بهویژه از منظر تهیه و تدارک امکانات و تسهیلات مالی، به منظور یک نمایش باشکوه در مبارزه سیاسی فراهم کنند.
انگلیسیها، که به عنوان امپریالیست کهنهکار، تجربه و شمِّ سیاسی بالایی داشتند، طبیعتا به این نکته واقف بودند که برای ایستادگی در برابر یک سازمان سیاسی منسجم و دارای برنامه همچون حزب کمونیستی توده، نمیتوان روی رشیدیان، ذوالفقاری، مسعودی و امثالهم حساب باز کرد، بلکه باید یک مهره سیاسی نامآشنا، متبحّر و باتجربه را که البتّه برای انگلستان، مطمئن و قابل اعتماد باشد وارد صحنه سیاسی ایران نمود تا وابستگان به انگلیس را در یک مبارزه سیاسی علنی بر ضد کمونیست گِرد خود آورَد
روایتی، حاکی از این است که اسدالله رشیدیان در کنار مظفّر فیروز، کسانی بودند که به محل اقامت سیدضیاء در فلسطین رفتند و او را برای بازگشت به ایران ترغیب کردند و در معیت او وارد تهران شدند.9 همچنین، منوچهر فرمانفرمائیان که برادرزادهاش (مظفّر فیروز)، در آن برهه زمانی، از افراد بسیار نزدیک به سید بود (هرچند دو سال بعد، با یک چرخش سیاسی، به جناح چپ گرایش نشان داد، در کنار احمد قوام قرار گرفت و دست راست او گردید)، و تقریبا او نیز برای مدت کوتاهی همین وضعیت را داشت، راجع به نقش رشیدیانها در زمینه همکاری و همراهی با سید طباطبائی هنگام ورودش، نوکیسگی و امکانات مالی فوقالعادهای که در آن دوره رکود اقتصادی کشور و فقروفلاکت مردم ایران در اختیار داشتند، در خاطرات خود صحبت به میان آورده است.10 همین چهره برجسته نفت ایران در دوره پهلوی، یعنی منوچهر فرمانفرمائیان (فرزند سیزدهم عبدالحسینمیرزا فرمانفرما بود)، در جایی دیگر از خاطراتش درباره نقشِ اعضای خانواده رشیدیان هنگام ورود سیدضیاء به خاک ایران از راه عراق، صراحتا به این موضوع اشاره نموده است.11
از همین زمان، مأموریت محوّله انگلستان به رشیدیانها برای حمایت سیاسی از سیدضیاء و مساعدت مالی به او، شکل جدّی و عملی به خود گرفت. یکی از نمایندگان مجلس چهاردهم شورای ملّی، ضمن اظهار نگرانی شدیدِ محمدرضاشاه از ورود سیدضیاء به ایران به خاطر ترس از انتقام او مطالبی عنوان نمود.12 یکی از مطبوعات مخالف سیدضیاء در همان مقطع زمانی، به طور مکرّر و در شمارههای پیوسته، ارتباط خانواده رشیدیان با سیدضیاء را مورد توجه قرار داده و از مساعدت مالی همهجانبه این خانواده ظاهرا تاجرپیشه ــ که در کسوت بازرگانی و تجارت، به جیرهخواری انگلیس و استفاده از رانت دولتی، در راستای جمعآوری ثروت اقتصادی مشغول بودند ــ پرده برداشت.13 امکانات و منابع مالی فراوان و چشمگیری که از سوی خانواده رشیدیان و دیگر همقطارانشان در قشر دارا و متعین جامعه، در اختیار سیدضیاءالدین طباطبائی قرار گرفته بود، در این روایت، که از سوی یکی از دوستان سید بیان گردید، میتواند بیشتر قابل درک باشد.14
جلوگیری از رخنه بیش از پیش حزب توده در میان قشرهای پایین جامعه، از اقدامات دیگر سیدضیاء و حامیان او، در ایرانِ آن مقطع زمانی، محسوب میشود؛ چنانکه بروز تشنّج و درگیری در میان کارگران کارخانههای اصفهان طی ماههای نخستینِ سال 1323ش که طی آن، حزب توده و طرفداران سیدضیاء، از این وضعیت برای حمله به یکدیگر استفاده نمودند و هر یک، طرفین را به تلاش برای برهم زدن آرامش متّهم میکردند، نمونه مبرهن در این زمینه است.15 درگیریهای خونین توأم با کشتار که در قائمشهر (شاهی سابق) مازندران میان اعضای حزب توده و وابستگان به تشکیلات سیاسی سیدضیاء، طی ماههای میانی سال 1324ش روی داد، نمونه دیگری در این زمینه است.16
علاوه بر کاربرد این نوع ترفندها، خطمشی دیگری نیز از سوی سیدضیاء و یارانش اتخاذ گردید که مبتنی بر مساعدت مالی به برخی افراد نیازمند و قشرهای پایین جامعه، در راستای فعالیتهای تبلیغاتی بود. او از طریق ثروت حامیان متموّل خود مانند خانواده رشیدیان، اقدامات ظاهرا خیرخواهانهای را به منظور ترسیم وجهه مثبت از خود، تشکیلات سیاسیاش و همقطاران ثروتمند و مرفّهاش در اذهان عامّه مردم جامعه انجام میداد؛ چنانکه بنابر روایت مأموران سفارت انگلیس راجع به این مهره سرسپردهشان، «سیدضیاء به علّت محبوبیتی که در برخی مناطق دارد، موفق شده است مبلغ دومیلیون ریال برای کمک به زلزلهزدگان گرگان گردآوری کند و این مسئله برای دشمنان وی نگرانکننده است. سیدضیاء همچنان تلاش میکند شخصیت تأثیرگذار خود را به مردم نشان دهد».17 تلاش برای جلب توجّه رؤسا و خوانین ایلات به منظور مساعدت و همراهی با خود18 در اواسط سال 1323ش، از دیگر تاکتیکها و شِگردهای قابل ملاحظه سیدضیاء و گروهش در حزب وطن بود.19
سیدضیاءالدین و همقطارانش در بهمن 1323ش، با تصویب یک مرامنامه جدید، حزب «اراده ملّی» را جایگزین حزب وطن نمودند. حبیبالله رشیدیان و پسرانش، در کنار اشخاصی مانند رضا صرّافزاده، مهدی لاری، جواد حریری، کلنل کاظمخان سیاح، صادق سرمد و... در زمره نخستین کسانی بودند که هسته مرکزی حزب را تشکیل دادند.20 بهتدریج، علاوه بر ارگان حزب، یعنی «رعد امروز»، چندین روزنامهنگار و صاحب جراید به حزب یادشده پیوستند و وابستگی خود را به سیدضیاء اعلام کردند.21
نکته شایان ذکر این است که حبیبالله رشیدیان که دوران کهولت خود را در این زمان سپری میکرد، به سِمَت مشاور عالی حزب تعیین شد.22 لابیگری سیدضیاء و رشیدیانها در راستای منافع انگلستان، در قالب حزب اراده ملّی، تداوم یافت.23 برخی یاران تاجرپیشه سیدضیاء با استفاده از رانت سیاسی، مبتنی بر نفوذ سید و حامیان انگلیسیاش در ساختار حکومت ایران، توانستند به ثروت هنگفتی دست یابند و بخشی از این سرمایه اقتصادی را برای تجهیز حزب متبوع خود بهکار ببرند. یک نمونه برجسته آن، پارچه و منسوجاتی است که در زمان دولت ساعد (نیمه اول سال 1323ش)، به نام حزب «اراده ملّی» به قیمت جیرهبندی از دولت گرفته شد و توسّط رشیدیان و صرّافزاده، به قیمت گزاف، در بازار به فروش رفت.24 در این میان، برخی بر نقش مهمّ مستشار آمریکایی امور مالیه (میلسپو) در این ماجرا، تأکید ورزیدند.25
پی نوشت:
1. بورل، یادداشتهای سیاسی ایران ۱۳۴۴-۱۲۶۰، ج 12، تهران، مرکز اسناد انقلاب، ص 101.
2. همان، ص 102.
3. مسعود بهنود، دولتهای ایران از سید ضیاء تا بختیار، تهران، جاویدان، 1366، ص 207.
4. درخشانی، خاطرات سرتیپ علیاکبر درخشانی، بیجا، خانواده درخشانی، 1994م، ص 28.
5. بنگرید به: روزنامه میهنپرستان، سال 1323ش، ش 191، ص 1.
6. همان، ش 196، ص 1.
7. البته انگلیسیها، خود، این موضوع را قبول نداشتند. رک: بورل، همان، ص 269.
8. رشیدیانها به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1389، ص 251.
9. شفیعی، اسراری از سیاستهای پشت پرده در ایران، ج ۱، تهران، بینا، ۱۳۴۰، ص 55.
10. فرمانفرمائیان، خون و نفت (خاطرات یک شاهزاده ایرانی)، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1377، ص 184.
11. فرمانفرمائیان، از تهران تا کاراکاس: نفتو سیاست در ایران، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۳، صص 217-218.
12. سیف پورفاطمی، گزند روزگار: خاطراتی از تحولات فارس در آستانه جنگ دوم جهانی، مجلس چهاردهم و بحران آذربایجان، تهران، موسسه نشر و پژوهش شیرازه، ۱۳۷۹، ص 308.
13. روزنامه میهنپرستان، ش 195، ص 1.
14. بنگرید به: نورالدین کیا، خاطرات خدمت در فلسطین، تهران، نشر آبی، 1377، صص 109-110.
15. بورل، همان، ج 12، ص 593.
16. بایرامی، همان، ص 41.
17. بورل، همان، ص 593.
18. بنگرید به: همان، صص 548 و 572 و 586.
19. همان، ص 650.
20. تبریزی شیرازی، زندگانی سیاسی، اجتماعی سیدضیاالدین طباطبایی و کودتای سوم اسفند1299، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1383، ص 398.
21. تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی ایران، تهران، آسیا، 1375، ص 55.
22. تبریزی شیرازی، همان، ص 398.
23. خاطرات سعیدی فیروزآبادی، به کوشش محمدحسن میرحسینی، یزد، انتشارات دانشگاه یزد، 1382، ص 39.
24. عابدی اردکانی و میرحسینی، انقلاب اسلامی در یزد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب، 1387، ص 164.
25. گذشته چراغ راه آینده است: تاریخ ایران در فاصله دو کودتا ۱۳۳۲ ـ ۱۲۹۹، تهران، ققنوس، 1361، ص 186. https://iichs.ir/vdce.o8fbjh8vo9bij.html