هنگام سفر فرخخان به فرانسه برای انعقاد عهدنامه پاریس، میرزا آقاخان نوری برای او فرمانی فرستاد و در آن متذکر شد: شما اختیار دارید در مورد هر مسئلهای که میخواهید با انگلیسیها وارد مذاکره شوید به غیر از دو مورد که آنها خطوط قرمز محسوب میشوند
قدرتهای بزرگ در هر عصری به شکلهای گوناگون تلاش کردهاند منافع خود را در برابر کشورهای کوچکتر تأمین نمایند. آنها گاه این کار را از طرق سیاسی و دیپلماتیک انجام دادهاند؛ گاه آن را از طریق اقتصادی تأمین کردهاند و در نهایت در مقاطعی از طریق نظامی. در واقع در هر مقطعی و متناسب با اوضاع و احوال و مناسبات بینالمللی این قدرتها تلاش کردهاند با تأمین منافع خود به بیشینهسازی قدرت دست زنند و بدینترتیب جایگاه خود را در نظام بینالمللی و در میان دیگر قدرتهای بزرگ ارتقا بخشند.
یکی از این قدرتهای بزرگ که در دوره معاصر نقش پررنگی داشته و درباره آن بسیار صحبت شده انگلستان است؛ کشوری که در مقطعی از دوران معاصر بزرگترین امپراتوری را تشکیل داده و آوازه آن در سراسر جهان طنینانداز شده بود. بر همین اساس تاریخ معاصر شاهد جاهطلبیهای این کشور در سراسر دنیا است. بیشک یکی از کشورهایی که از سیاست انگلستان در دوران معاصر در امان نبوده ایران است. در واقع از مقطعی و بهویژه از دوران زمامداری سلسله قاجاریه در ایران انگلستان همیشه یک پای سیاست و دخالت در امور ایران بوده است.
در واقع همانگونه که تا به حال بسیار از آن صحبت شده است بریتانیا و روسیه در دوران قاجاریه ایران را به دو حوزه نفوذ خود تقسیم کرده بود؛ حوزه نفوذی که بعضا به واسطه تحمیل قراردادهای ننگین خسارتهای جبرانناپذیری را به کشورمان تحمیل کردهاند. در این میان یکی از قراردادهایی که میان ایران و انگلستان در عصر ناصرالدینشاه بسته شد معاهده ننگین پاریس است؛ معاهدهای که در پی شکست ایران از انگلستان در ماجرای هرات پیش آمد و سبب شد بخشهایی از خاک کشورمان جدا شود و بدینترتیب تمامیت ارضی آن آسیب بیند. بر همین اساس جستار زیر تلاش خواهد کرد به بررسی زمینههای این قرارداد، واسطهگرانی که سبب شدند این معاهده میان دو طرف امضا شود و در نهایت نتایج آن در عرصه داخلی و خارجی بپردازد.
عهدنامه پاریس و زمینههای آن
آنچه سیاست و رویکرد بریتانیا در این مقطع زمانی را نشان میدهد این است که تمرکز این کشور بر حفظ مستعمره خود یعنی هند است. بر همین اساس بود که این کشور متوجه ایران گردید. به زبان ساده باید گفت که دولت انگلستان قصد داشت ایران را به صورت سد محکمی در مقابل نفوذ روسیه قرار دهد تا این کشور نتواند به هند، که مهمترین مستعمره بریتانیا بهشمار میآید، دستاندازی کند. بریتانیا همین رویکرد را در قبال افغانستان نیز داشت. در واقع بریتانیا قصد داشت همانند ایران افغانستان را نیز تحت سلطه خود قرار دهد تا خیالش کاملا از جانب هند آسوده باشد. مسئله دیگری که باید به آن اشاره کنیم نبود موازنه میان دو قدرتی است که ایران را به حوزه نفوذ خود تقسیم کرده بودند. انگلستان در مقایسه با روسیه، که توانسته بود عهدنامه ترکمانچای را با ایران به امضا رساند، دست پایین را داشت و باید موازنه قوا را دوباره و از نو احیا میکرد. بر همین اساس بود که نگاه بریتانیا متوجه مسئله هرات گردید و این منطقه بیش از پیش برای لندن اهمیت یافت.1
اما آنچه در عمل بهانه را به دست بریتانیا داد از اینجا آغاز شد که در سال 1851 صید محمدخان در هرات به قدرت رسید و حاکم این منطقه شد. او که روابط گرمی با ناصرالدینشاه داشت، نسبت به پادشاه ایران اظهار اطاعت و فرمانبرداری کرد؛ درنتیجه دولت انگلستان نگران شد و به تهران فشار آورد تا سندی را امضا و در آن هرگونه ادعایی نسبت به هرات را رد کند. بر اثر فشارهای انگلستان، ناصرالدینشاه فرمانی را امضا کرد و در آن هرگونه ادعایی نسبت به هرات را منکر شد. دولت انگلستان نیز متعهد شد از دخالت در امور هرات اجتناب کند.2
اما ماجرا به اینجا ختم نشد. در واقع دولت انگلستان که از روابط گرم و نزدیک حاکم هرات و ناصرالدینشاه خبر داشت زمینه تحرکات سیاسی علیه حاکم هرات را بهوجود آورد؛ درنتیجه شورشهای مردمی بهوجود آمد و محمد یوسفخان به قدرت رسید. محمد یوسفخان که پایههای قدرت خود را لرزان میدید برای تحکیم قدرت خود به ناصرالدینشاه متوسل شد. ناصرالدینشاه نیز که از مشکلات انگلستان در جنگ کریمه با دولت روسیه آگاه بود، مانع از تصرف هرات به وسیله انگلیسیها شد. همین مسئله نگرانی لندن را در پی داشت. این نگرانی سبب شد انگلستان روابط خود را با تهران قطع کند و به ایران اعلان جنگ دهد. بهانه انگلیسیها برای جنگ نیز نقض سندی بود که در سال 1853م توسط ناصرالدینشاه امضا شده بود و پیش از این ذکر آن رفت. جنگ میان ایران و انگلستان آغاز و پس از چند ماه درگیری و تصرف بخشهایی از خاک ایران همچون شهرهای خرمشهر و اهواز، در نهایت ایران از آن شکستخورده بیرون آمد. پس از آن، مذاکراتی برای صلح آغاز شد که به عقد معاهده پاریس در فرانسه بین ایران و انگلیس انجامید.3
سفیر انگلستان ... شرایط بسیار سنگینی برای انعقاد معاهده صلح ارائه کرد. او از ایران خواست هرات را تخلیه نماید و تعهدی رسمی مبنی بر عدم مداخله در امور آن ایالت دهد؛ همچنین وی عزل صدراعظم کشور، یعنی میرزا آقاخان نوری، را خواستار شد و در عین حال از تهران خواست اجازه افتتاح کنسولگریهای انگلستان در شهرهای بزرگ ایران را صادر نماید. او همچنین خواستار تحویل بندرعباس به پادشاه عمان شد
واسطه انعقاد عهدنامه صلح پاریس
همانگونه که از نام عهدنامه بر میآید واسطه این قرارداد ننگین که میان ناصرالدینشاه و دولت بریتانیا منعقد شد فرانسه و شخص ناپلئون سوم بود. روند وقایع بدینگونه بود که ناصرالدینشاه یکی از شخصیتهای دربار خود با نام فرخخان امینالملک را به دربار عثمانی فرستاد تا شرایط صلح را از طریق سفیر انگلستان پیگیری کند. سفیر انگلستان نیز شرایط بسیار سنگینی برای انعقاد معاهده صلح ارائه کرد. او از ایران خواست هرات را تخلیه نماید و تعهدی رسمی مبنی بر عدم مداخله در امور آن ایالت دهد؛ همچنین وی عزل صدراعظم کشور، یعنی میرزا آقاخان نوری، را خواستار شد و در عین حال از تهران خواست اجازه افتتاح کنسولگریهای انگلستان در شهرهای بزرگ ایران را صادر نماید. او همچنین خواستار تحویل بندرعباس به پادشاه عمان شد.
وقتی فرخخان این پیشنهاد را به سمع و نظر ناصرالدینشاه رساند وی بهشدت عصبانی شد و زیر بار امضای آن نرفت و به فرخخان دستور داد با وزیر مختار آمریکا در ترکیه مذاکره کند و میانجیگری واشنگتن را خواستار شود، اما دولت آمریکا به واسطه رویکرد سیاست خارجیاش از این کار امتناع ورزید. در واقع آمریکا در این مقطع دکترین مونروئه و سیاست انزواطلبی را دنبال میکرد و همین امر مانع از آن شد که این کشور نقش میانجی میان ایران و انگلستان را ایفا نماید؛ بدینترتیب تهران دست به دامن پاریس شد و فرخخان به دستور ناصرالدینشاه رهسپار فرانسه گردید تا شاید تهران بتواند از طریق میانجیگری دولت فرانسه، انگلستان را به صلح راضی کند.4
در همین حال دولت فرانسه در این مقطع نسبت به امور ایران علاقه خاصی از خود نشان میداد. در واقع این کشور با روی کار آمدن ناپلئون سوم سیاست فعالی را در قبال ایران در پیش گرفته بود و سفیری را به نام پروسه به تهران اعزام و روابط نزدیک و دوستانهای با ناصرالدینشاه برقرار کرده بود. بدینترتیب دولت فرانسه از تقاضای میانجگیری میان تهران و لندن استقبال کرد و حاضر شد این رسالت را برعهده گیرد. ناپلئون در ژانویه 1875م فرخخان را طی تشریفات باشکوهی به حضور پذیرفت و با وساطت وی، مذاکرات صلح میان فرخخان و لرد کاولی، سفیر انگلستان، در فرانسه آغاز شد.5
نکته جالب در این میان فرمانی بود که صدراعظم میرزا آقاخان نوری برای فرخخان فرستاده بود و در آن متذکر شده بود که فرخخان اختیار دارد در مورد هر مسئلهای که میخواهد با انگلیسیها وارد مذاکره شود به غیر از دو مورد که آنها خطوط قرمز محسوب میشوند: یکی از آنها سلطنت ناصرالدینشاه است و دیگری صدارت عظمای خودش. بدینترتیب زمینه انعقاد قرارداد میان دو طرف فراهم شد و طبق عهدنامهای که در ماه مارس سال 1875م میان فرخخان و لرد کاولی به امضا رسید صلح بین دو دولت برقرار گردید و انگلیسیها تعهد کردند نیروهای نظامیشان را در عرض مدت زمان اندکی از خاک ایران خارج سازند و اسیران جنگی کشورمان را آزاد نمایند. در مقابل دولت ایران متعهد گردید هرات را تخلیه نماید و از هرگونه ادعای حاکمیت نسبت به آن و سایر مناطق افغانستان خودداری ورزد و در عین حال از دخالت در امور داخلی این کشور صرف نظر نماید؛ همچنین موافقت شد دو طرف حق دایر کردن کنسولگری در شهرهای مهم یکدیگر را به رسمیت شناسند و به پادشاه عمان این اجازه داده شود که در مورد اجاره بندرعباس وارد مذاکره و رایزنی شود.6
نتایج این قرارداد در عرصه داخلی و خارجی
در مجموع آنچه در نهایت از این قرارداد نصیب ایران شد چیزی جز از دست دادن بخشهایی از قلمرو سرزمینی کشورمان نبود. در نتیجه این امر، دامنه و حوزه نفوذ کشورمان در این منطقه از میان رفت و باعث افزایش نفوذ انگلستان در این منطقه گردید. هرات به طور کلی از ایران جدا شد و افغانستان علم استقلالخواهی بلند کرد؛ همچنین در پی انعقاد این عهدنامه بود که انگلیسیها توانستند نفوذ خود را در دربار ایران افزایش دهند و جایگاه مستحکمتری نسبت به قبل پیدا کنند. به عبارت صریحتر انگلیسیها توانستند عقبماندگی خود از رقیب را تا حدودی جبران کنند و در ایران به موازنه قوا با روسها دست یابند. به روایتی میتوان گفت عهدنامه پاریس بازتاب رقابت دو ابرقدرت شرق و غرب در ایران و به نوعی تکمیلکننده دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای بود که بر کشورمان تحمیل شد و ضربه مهلکی بر استقلال سیاسی و اقتصادی آن وارد کرد.
پی نوشت:
1. علیرضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران از قاجاریه تا سقوط رضاشاه، تهران، خط سوم، صص 88-90.
2. پتروشفسکی و پنج مورخ روسی دیگر، تاریخ ایران، ترجمه کیخسرو کشاورزی، تهران، توس، 1357، صص 355-358.
3. سیدتقی نصر، ایران در برخورد با استعمارگران، تهران، شرکت مولفان و مترجمان، 1363، صص 252-256.
4.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر، 1382، ص 275.
5. همان، ص 276. https://iichs.ir/vdci.zayct1a3ubc2t.html