زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان، از زمره شاگردان و همکاران شهید آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی بود و از منش آن بزرگ، خاطراتی فراوان و ارزنده داشت. او در گفتوشنود پیآمده، به تبیین و ارزیابی نقش شهید بهشتی، در تربیت علمی و عملی نسل جوان و انقلابی طلاب حوزه قم پرداخته است
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ طبعا نخستین سؤال ما در این گفتوشنود، این است که از چه دورهای و چگونه با شهید آیتالله دکتر سیدمحمد بهشتی آشنا شدید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. آشنایی بنده با شهید آیتالله بهشتی، از مدرسه حقانی شروع شد. من سال اول حوزه را در مدرسه آیتالله گلپایگانی سپری کردم. سال دوم، به یکی از شعبات مدرسه حقانی رفتم که مدیر آن آیتالله ربانی املشی بود و سال سوم، به مدرسه حقانی رفتم و در آنجا بود که با آن بزرگوار آشنا شدم.
تأثیر ایشان را بر خود در اولین دیدارتان چگونه میبینید؟
یک تأثیر مادامالعمر و عمیق! من روی همان شور و نشاط جوانی، داشتم در حیاط مدرسه بازی میکردم که دیدم سید قدبلندی وارد محوطه شد و یکراست به طرف من آمد و مرا در آغوش گرفت و بوسید و با من، احوالپرسی گرمی کرد! بعد هم چند دقیقه ایستاد و به دفتر مدرسه رفت و مرا مات و متحیّر، پشت سرش برجا گذاشت! فکر کردم: شاید مرا با کس دیگری اشتباه گرفته است! دراینباره، با آقای مروی صحبت کردم و ایشان هم گفت: اتفاقا چند روز پیش، با من هم همینطور سلام و احوالپرسی کرد و من هم تصور کردم: مرا با کس دیگری اشتباه گرفته! مدتی که گذشت، دیدیم این سید بزرگوار، برخوردش با همه همینطور است! بعد از انقلاب هم که هجمههای ناجوانمردانهای به ایشان میشد، باز همین طور متین و محترمانه رفتار میکرد، طوری که کافی بود تندترین افراد هم، چند دقیقه با ایشان همکلام شوند تا تحتتأثیر شخصیت بینظیرش قرار بگیرند!
نمونه و خاطرهای هم، از این جنبه از شخصیت شهید آیتالله بهشتی به یاد دارید؟
فراوان! مثلا اوایل انقلاب، مرحوم محمد منتظری در نشریه خود و سخنرانیهایش، اظهارات توهینآمیزی به شهید بهشتی داشت و رفتارش با ایشان، بسیار زننده بود! من یک بار برای انجام کاری، به مجلس خبرگان رفته بودم و در آنجا دیدم که شهید بهشتی، محمد منتظری را در آغوش گرفت و با او سلام و احوالپرسی گرمی کرد، طوری که اگر از ماجرا خبر نداشتی، تصور میکردی دوستان صمیمی قدیمی هستند! ایشان حتی بدترین اهانتها را نیز به روی خود نمیآورد و اگر ضرورت ایجاب میکرد که پاسخ بدهد، ذرهای توهین در لحنش وجود نداشت! همواره خوددار، صبور، موقر و متین بود.
به نظر شما شهید آیتالله بهشتی، از ایجاد مدارسی چون «دین و دانش» و «حقانی»، چه اهدافی را دنبال میکرد؟
به نظر من، مهمترین ِآنها این بود که میخواست طلبههایی را تربیت کند که علاوه بر فقه، به متون دینی از ابعاد مختلف احاطه داشته باشد. به تعبیر دیگر اسلامشناس باشد و اسلام، تنها محدود به فقه نیست؛ مثلا در آن دوره در حوزه، کسی به صورت یک درس رسمی والزامی، حدیث و درایه تدریس نمیکرد و طلاب روی علاقه خودشان، این دروس را هم مطالعه میکردند، اما در مدرسه حقانی و با تعلیمات و برنامهریزی چهرههایی چون شهید بهشتی، اینها جزء دروس ما بودند یا علم رجال و تفسیر، که جزء دروس اصلی حوزه نبودند؛ همینطور تاریخ اسلام، درحالیکه ایشان چند واحد از این درس را برای طلاب مقرر کرده بودند. ایشان معتقد بود که اسلام با تمام جنبههای زندگی فردی و اجتماعی، از جمله اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی و... سروکار دارد و لذا یک طلبه باید در این زمینهها، حداقل اطلاعاتی مقدماتی داشته باشد. شهید بهشتی روی یادگیری حداقل یک زبان خارجی نیز تأکید داشت و میگفت: «بدون بلد بودن زبان، نمیشود آثار متفکران غربی را خواند، فهمید و نقد کرد». ایشان همواره تأکید داشت که اسلام در حال جهانی شدن است؛ بنابراین افرادی که بر علوم اسلامی تسلط پیدا میکنند، باید زبان بدانند تا بتوانند مفاهیم و معارف اسلامی را به درستی بیان و منتقل کنند. بههرحال جامعیت طلابی که در مدارس علمیه تربیت میشوند، برای ایشان مهم بود.
برخی معتقدند که هدف ایشان از تأسیس این مدارس، کادرسازی برای نظام اسلامیِ آینده بوده است. دیدگاه شما دراینباره چیست؟
اولا: در دورهای که ایشان چنین اقداماتی را انجام داد، هیچکس تصورش را هم نمیکرد که انقلاب به این زودیها به ثمر برسد و ثانیا: اگر هم هدف ایشان کادرسازی بوده باشد ــ که هدفی هوشمندانه و مبتنی بر آیندهنگری است ــ قطعا هدف اول ایشان نبوده، بلکه پاسخگویی به سؤالاتی بود که جوانان مطرح میکردند و پاسخ روشن و صریحی میخواستند. ایشان در پی پاسخگویی طلاب، به نیازهای روز بودند.
تفاوت دیدگاه شهید آیتالله بهشتی با آیتالله مصباح یزدی، در موضوع دکتر شریعتی، چه علل و موجباتی داشت؟
آیتالله مصباح روی مبانی فکر دینی، حساسیت زیادی داشت و میگفت: اگر از این مبانی، تفاسیر مارکسیستی و روشنفکرانه ارائه شود، موجب التقاط و انحراف خواهد شد و آرا و آثار دکتر شریعتی را از این سنخ میدانست. شهید بهشتی معتقد بود: بسیاری از جوانان، تحت تأثیر دکتر شریعتی از مارکسیسم روی برگردانده و به سوی اسلام آمدهاند و لذا، باید از دکتر شریعتی حمایت کرد. البته که شهید بهشتی نیز، نسبت به التقاط و انحراف حساس بود، اما دچار افراط و تفریط نمیشد و در نقد آرا و افکار یک صاحبِ اندیشه، اعتدال و انصاف را بیشتر از دیگران رعایت میکرد. ایشان همواره بر این نکته تأکید داشت که برای تحلیل هر موضوعی، باید از متدولوژی همان موضوع استفاده کرد و شناخت هر علمی، راه و روش خودش را دارد. بنابراین قرآن را نباید با دیدگاه مارکسیستی تحلیل و تفسیر کرد؛ زیرا در نتیجه آن، بدعت و انحراف پدید میآید. ایشان در برابر بدعت حساسیت به خرج میداد، اما اشتباه را بزرگ نمیکرد و اگر اشتباه صدمه جدی به اصل موضوع نمیزد، اغماض میکرد!
ظاهرا ایشان با تصحیح آثار دکتر شریعتی، که براساس وصیتنامهاش آن را درخواست کرده بود، موافق نبود. اینطور نیست؟
درست است. ایشان میگفت: «اگر حرفهایش را تصحیح کنیم، دیگر گواه صادقی بر سیر تحول اندیشههای او نخواهد بود»، اما با نقد علمی و منصفانه بهشدت موافق بود و خود نیز بهکرات، آن را انجام میداد.
شما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار شهید آیتالله بهشتی در دستگاه قضایی، با ایشان همکاری نیز داشتید. در آن دوره مدیریتی، منش ایشان را چگونه دیدید؟
به نظر من بارزترین خصلت شهید بهشتی در این دوره، این بود که وقتی اطمینان کامل پیدا میکرد که کاری درست است، اگر از زمین و آسمان سنگ میبارید و همه مخالفت میکردند، مطلقا متزلزل نمیشد و کاملا آسودهخاطر بود! حرفهای مخالفان، برایش مثل کف روی آب بود و ابدا او را آزردهخاطر نمیکرد! خاطرم هست بعد از غائله 14 اسفند و سخنرانی بنیصدر در دانشگاه تهران، به دادگستری رفتم تا با شهید بهشتی ملاقات کنم. عدهای جلوی دادگستری جمع شده بودند و شعار «مرگ بر بهشتی» میدادند! صدای آنها، به راحتی در دفتر کار ایشان شنیده میشد! من فوقالعاده عصبانی شدم و به ایشان ــ که خیلی خونسرد پشت میزش نشسته بود و کار میکرد ــ گفتم: «این چه وضعیتی است؟ چرا امام دخالت و با بنیصدر برخورد جدی نمیکنند، که نتواند این بساط را راه بیندازد؟» ایشان با آرامش لبخندی زد و گفت: «امام با تدبیرتر از آن هستند که خودشان را درگیر اینگونه مسائل کنند! بنیصدر خودش دارد تیشه به ریشه خودش میزند و نیاز به دخالت کسی نیست! ما هم حق نداریم برای اینگونه مسائل بیاهمیت، از امام هزینه کنیم. ایشان اگر قرار باشد خودشان را سپر بلای امثال ما کنند، در موقع مقتضی نمیتوانند نقش رهبری خود را بهدرستی ایفا کنند...».
به نظر شما، چه جنبهای از ترور شخصیت دشمنان در مورد شهید آیتالله بهشتی، غیرمنتظرهتر و تلختر بود؟
به نظر من در اینگونه موارد، تکلیف انسان با دشمن معلوم است، ولی وقتی دوست نیش میزند، واقعا دردناک و کشنده است! خود من هم در دورهای، این مسئله را از نزدیک لمس کردم! هجمه به شهید بهشتی، که دهها برابر بود و تحملش بهمراتب دشوارتر! اما انصافا ایشان، مانند یک کوه استوار بود! بااینهمه ترور شخصیت، برای انسان برکات فراوانی هم دارد! ما شاید بارها در مقام ادعا، بگوییم که خدا برای ما کافی است، اما در عمل کمتر به این نتیجه میرسیم! در جریان ترور شخصیت، انسان احساس میکند که واقعا جز خدا، یار و یاوری ندارد و یک عمر، فقط تصور میکند که دیگران ممکن است در روز حادثه او را یاری کنند! این تجربه، انصافا یکی از گرانبهاترین دستاوردهای ترور شخصیت است.
ظاهرا ترور شخصیت شهید آیتالله بهشتی، مسبوق به سابقه است و به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، منحصر نمیشود. شما در جریان پژوهشهای اسنادی خود، دراینباره به چه نتیجهای رسیدید؟
همینطور است. موقعی که اسناد ساواک درباره سازمان مجاهدین خلق را بررسی کردم، دیدم وحید افراخته بعد از تغییر ایدئولوژیک سازمان در سال 1354، به تقی شهرام گفته است: «تنها کسی که بعد از آیتالله خمینی، قدرت دارد رهبری نیروهای مذهبی را در دست بگیرد، آیتالله بهشتی است!...» و لذا سازمان مجاهدین از همان زمان، به فکر ترور شخصیت و شخصِ ایشان بود. آنها میدانستند که کسی در مدیریت، برنامهریزی، هوش و تدبیر، با شهید بهشتی برابری نمیکند!
سالها از شهادت آیتالله بهشتی میگذرد. در این مدت، بر شما به عنوان یکی از شاگردان و علاقهمندان ایشان، چه میگذشت و تأثیرات مراوده با ایشان را چقدر با خود دارید؟
در آغاز گفتوگو، به این نکته اشاره کردم. رابطه عاطفی من با آن بزرگوار، همچنان عمیق است و شخصیت و منش، تفکر و رفتارش را سرلوحه زندگی خود قرار دادهام! تأثیر ایشان در زندگی تمام کسانی که با او سر و کار داشتهاند، تأثیری بسیار عمیق و سازنده بوده است. یاد شهید بهشتی بهشدت متأثرم میکند؛ زیرا پس از ایشان، کسی را در آن سطح از دقت، برنامهریزی، سعه صدر و بهخصوص مدیریت ندیدم. خدا رحمتش کند که یگانه مردی بود.