«جستارهایی در سلوک سیاسی شهید محمدعلی رجایی» در گفت‌وشنود با حجت‌الاسلام والمسلمین رسول منتجب‌نیا

هرگز رفتار و گفتارش را، که شبیه یک معلم ساده بود، از یاد نمی‌برم!

حجت‌الاسلام والمسلمین رسول منتجب‌نیا، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و عمدتا در ارتباط با مسائل آغازین دوره از جنگ تحمیلی، با شهید محمدعلی رجایی آشنا شد و مراوده یافت. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بیان پاره‌ای از خاطرات خویش، از دوره این همکاری پرداخته است. امید آنکه مفید افتد
هرگز رفتار و گفتارش را، که شبیه یک معلم ساده بود، از یاد نمی‌برم!
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
شاید مناسب باشد که این گفت‌وشنود را از این نقطه آغاز کنیم که شما شهید محمدعلی رجایی را با چه خصالی به خاطر سپرده‌اید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید بزرگوار رجایی، انسانی بود بسیار بااراده، باایمان و در عین حال متواضع و وارسته و همچنین عاقل و مردم‌دار. او مقلد محض حضرت امام بود و دستورات ایشان را مو به مو اجرا می‌کرد. همواره براساس احکام اسلامی عمل می‌کرد و رضای خدا را در نظر داشت. خود را خدمت‌گزار مردم می‌دانست و رفتارش از دورانی که معلم بود، تا زمانی که نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور شد، کوچک‌ترین تغییری پیدا نکرد! در همه امور، اعتدال را رعایت می‌کرد و بسیار منظم بود. کوچک‌ترین تکبری در او وجود نداشت و حتی با مخالفان خودش هم، با صبر و متانت رفتار می‌کرد. در مجموع، صاحب ویژگی‌هایی بود که توانست از او یک الگوی شایسته، چه در دوران حیات و چه پس از شهادتش بسازد. البته در تبیین و تعریف الگوها، نباید دچار افراط و تفریط بشویم و مطلق‌گرایی کنیم و مثلا بگوییم: رجایی، بالاترین حد از مدیریت اسلامی است! ظرفیت‌های نظام اسلامی، بسیار بالاتر از اینهاست، اما شهید رجایی در مجموع، از جامعیتی برخوردار بود و در آن شرایط، توانست الگوی جدیدی را به عنوان کارگزار حکومت دینی ارائه کند. کسانی که بعد از او آمدند، برخی تحصیلات بالاتر و تجربه‌های ارزشمندتری داشتند یا در مدیریت باسابقه‌تر بودند، ولی هیچ‌کدام جامعیت او را نداشتند! رجایی، زاده شرایط خاصی است. همواره شرایط در شکل‌گیری شخصیت افراد، نقش مهمی دارند. شهید رجایی از حمایت‌های حضرت امام و مردم، به تمامی برخوردار بود و توانست از این شرایط، بهترین بهره‌برداری را بکند و برای اداره کشور، الگوی جدیدی را که مبتنی بر معارف اسلامی بود، ارائه کند.
 
رسول منتجب‌نیا
 
منظور شما، از جامعیت شخصیت شهید رجایی چیست؟
مثلا ایشان، در عین حال که بسیار متین، صبور و فروتن بود، در جای خودش، با قاطعیت تمام رفتار می‌کرد. هنوز رفتار مقتدرانه او در سازمان ملل را از یاد نبرده‌ایم، که چگونه با ارائه مدارک و نشان دادن آثار شکنجه بر بدن خویش، آمریکا و رژیم وابسته شاه را رسوا کرد! بی‌تردید این قاطعیت، ریشه در ایمان او داشت. همچنان که در زیر شکنجه‌های طولانی و شدید مأموران ساواک هم، همین صلابت، قاطعیت و مقاومت را داشت. مقاومت، حاصل باور و ایمان راسخ است، که در شرایط بحرانی و دشوار، آثارش را نشان می‌دهد. به نظر من جامعیت شهید رجایی، حاصل دو ویژگی دینداری و عقلانیت است. یکی از دیگر ویژگی‌های شهید رجایی، پیشگامی ایشان در اسلامی کردن بخش‌های گوناگون دولت است. ایشان زمانی مسئولیت اداره کشور را به‌دست گرفت، که وارث کم‌کاری‌های دولت موقت و سنگ‌اندازی‌های بنی‌صدر بود. شهید رجایی، که عمیقا به اجرای احکام اسلامی اعتقاد داشت، با اندیشه‌های آرمان‌گرایانه خود تلاش کرد عواملی را که سد راه اجرای این احکام هستند، از سر راه بردارد و انصافا تا جایی که شرایط و فرصت اندکی که دراختیار داشت، به او این امکان را داد این کار را کرد و درواقع در قوه مجریه، طرح نویی را درانداخت.
 
به نظر شما رمز محبوبیت شهید رجایی، حتی در میان نسل‌های جدیدی که او را ندیده‌اند چیست؟ و چرا همواره از ایشان، به عنوان الگوی مدیریت اسلامی ـ ایرانی، نام برده می‌شود؟
مردم ایران در عین حال که به نظم و انسجام در مدیریت جامعه علاقه دارند، براساس فطرت خداجوی خود، مایل‌اند که حاکمان آنها، در خدمت آرمان‌های دینی و اخلاقی باشند؛ لذا هر چه مدیرانشان صادق‌تر، خالص‌تر، مردمی‌تر و ساده‌زیست‌تر باشند، به آنها علاقه بیشتری پیدا می‌کنند. مردم باور داشتند که شهید رجایی قدرت‌طلب نیست، به آنها راست می‌گوید و به مسئولیت، به عنوان یک تکلیف الهی نگاه می‌کند و نه به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به اغراض شخصی؛ به همین دلیل هم به ایشان علاقه داشتند. حالا هم مردم و به‌خصوص جوانان، چنین الگویی را می‌پسندند و دوست دارند مسئولان با آنها صادق باشند، واقعیت‌ها را همان‌گونه که هست بیان و از دروغ و فریب پرهیز کنند. انسان‌ها حتی اگر خودشان هم دروغ بگویند، طبعا انسان‌های راستگو را دوست دارند. شهید رجایی هر چه می‌گفت، صادقانه و از عمق وجودش بود، به همین دلیل هم تبدیل به الگویی مناسب برای حکمرانی دینی و انقلابی شد و از آن پس، مردم دولتمردان را با او مقایسه کردند. امروز هم اگر کسی همان صداقت، مردمداری، استقامت، ساده‌زیستی و تواضع را داشته باشد، مردم او را دوست خواهند داشت.
 
قدری هم به خاطرات شخصی شما، از شهید رجایی بپردازیم. از چه دوره‌ای با ایشان آشنا شدید؟
من قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که وارد فعالیت‌های مبارزاتی شدم، دورادور با نام و مبارزات شهید رجایی آشنا بودم، ولی از نزدیک با ایشان دیداری نداشتم. من اولین‌بار در سال 1358 و در پایگاه وحدتی دزفول، شهید رجایی را از نزدیک دیدم، ولی خاطراتم از ایشان، عمدتا به بعد از سال 1359 و دوران جنگ تحمیلی مربوط می‌شود. ایشان چندین بار به خوزستان سفر کرد و چند بار هم، با یکدیگر مکالمه تلفنی داشتیم. من قبل از تشکیل ستاد تدارکات جنگ و چند روز پس از آغاز جنگ تحمیلی، به دستور حضرت امام به خوزستان رفتم و قرار شد آقایانِ نظامی‌ها، از طریق من اخبار را به مرکز برسانند. وقتی جنگ شروع شد، به منطقه رفتم و تا آقایان بیایند و مستقر شوند، تا یکی دو هفته کانال ارتباطی جبهه و مرکز، من بودم. قسمتی از خوزستان به تصرف دشمن درآمده بود، که شهید رجایی و چند تن از مسئولان، به آنجا آمدند. من قبلا بارها تحرکات دشمن را به مرکز گزارش داده بودم، ولی بنی‌صدر گفته بود: «فلانی طلبه است و از امور نظامی سردرنمی‌آورد و ما در خوزستان، نیرو زیاد داریم!». به‌هرحال ما با اصرار فراوان، از مسئولان خواستیم که بیایند و از نزدیک، اوضاع را ببینند. بنی‌صدر، آیت‌الله خامنه‌ای، مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و عده‌ای از فرماندهان، قبل از ظهر رسیدند، اما هواپیمای شهید رجایی، یک‌ساعتی تأخیر داشت! بعد از خواندن نماز و صرف ناهار، آقایان با بالگرد گشتی زدند و صحت گزارش‌های ما، ثابت و معلوم شد که دشمن از طرف فکه، پیش آمده و بخش‌هایی را تصرف کرده است! این یکی از خاطرات من از ایشان، در دوره آغازین جنگ تحمیلی است.
 
رسول منتجب‌نیا
 
داخل پرانتز، با توجه به اینکه شما از روزهای آغازین جنگ تحمیلی، در مناطق جنگی حضور داشتید، رفتار ابوالحسن بنی‌صدر در برابر این رویداد را چگونه دیدید؟
بنی‌صدر تصور می‌کرد که قهرمان ملی و منجی کشور است، اما همه دست به یکی کرده‌اند که نگذارند او کشور را نجات بدهد! ستاد جنگ تازه تشکیل شده بود. من خانه کوچکی داشتم که آنجا را تخلیه کردم و به ستاد جنگ رفتم؛ چون خانه‌ام دائم موشک‌باران می‌شد! حضرت امام در آن دوره، امور جنگ را به بنی‌صدر ارجاع داده بودند، ولی ما هر چه با او جلسه می‌گذاشتیم و از اوضاع وخیم منطقه گزارش می‌دادیم، او گزارش‌ها را نفی می‌کرد و عامل اصلی پیش نرفتن کارها را هم امام می‌دانست! خیلی هم سریع عصبانی می‌شد و رگ‌های گردنش بیرون می‌زد و همه را مقصر قلمداد می‌کرد!
ما در آن دوره، ستادی را تشکیل داده بودیم و به قول خیلی‌ها کاری غیرعاقلانه، اما به نظر خودمان متعهدانه و عاشقانه را انجام می‌دادیم! مردم دزفول با اینکه دائم زیر موشک‌باران بودند و شهید می‌دادند، شهر را تخلیه نکرده بودند! ما هم با کمک افراد شجاعی که از شهرهای دیگر هم به کمکمان می‌آمدند، هر جا را که دشمن می‌زد و خراب می‌کرد، فورا می‌ساختیم! خیلی‌ها این کار را دیوانگی می‌دانستند، اما شهید رجایی مرا بسیار تشویق کرد و گفت: به حرف کسی گوش ندهم و حتی یک لحظه هم، از این کار دست برندارم! ایشان تنها مسئولی بود که روحیه ما را تقویت کرد.
 
از رفتار و سلوک شهید رجایی، در دوران بالا گرفتن اختلافات وی با ابوالحسن بنی‌صدر، چه خاطراتی دارید؟
در مقطعی که اختلافات بنی‌صدر با شهید رجایی بالا گرفته و با فرمان حضرت امام، هیئت حل اختلاف تشکیل شده بود، شهید رجایی به خوزستان آمد و از بعضی از کارخانه‌ها بازدید کرد و همه هم خیلی راحت و آزادانه، گزارش‌هایشان را به ایشان دادند. در جلسه‌ای که عده‌ای از وزرا و مهندس غرضی، استاندار وقت خوزستان، و کارکنان کارخانه‌ای جمع بودند، از ایشان خواسته شد چند کلمه‌ای سخنرانی کند. ایشان گفت: «امام امر کرده‌اند که هیچ مسئولی سخنرانی نکند و من هم خلاف امر امام، نمی‌توانم کاری بکنم...». سپس از من خواست که از جانب ایشان، از همه تشکر و یادآوری کنم که شرایط، شرایط خاصی است و همه باید مراقب باشیم. هرگز رفتار و گفتارش را که شبیه یک معلم ساده بود، از یاد نمی‌برم.
  https://iichs.ir/vdcamunu.49nwu15kk4.html
iichs.ir/vdcamunu.49nwu15kk4.html
نام شما
آدرس ايميل شما