«شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی و مواجهه با توطئه ضد انقلاب در شهر تبریز» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد آیت‌الله سیدابوالفضل موسوی تبریزی

به‌رغم تهدیدات «خلق مسلمان»، شجاعانه نماز جمعه تبریز را برگزار کرد

زنده‌یاد آیت‌الله سیدابوالفضل موسوی تبریزی، در زمره یاران شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی، در دوران اقامت در شهر تبریز به‌شمار می‌آمد. هم از این روی از مواجهه آن بزرگ با توطئه‌های ضد انقلاب در این شهر، خاطرات فراوانی داشت. وی در گفت‌وشنود ذیل‌آمده، دراین‌باره سخن گفته است
به‌رغم تهدیدات «خلق مسلمان»، شجاعانه نماز جمعه تبریز را برگزار کرد
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
جنابعالی از چه مقطعی و در کجا، با شهید آیت‌الله سیداسدالله مدنی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی بنده با شهید آیت‌الله مدنی (رضوان‌الله تعالی علیه) به اوایلی که ایشان از نجف برگشتند و در قم بودند، باز می‌گردد. قبلا شنیده بودم که ایشان اهل آذرشهر هستند و سی سال قبل و از سر غیرت دینی، مغازه‌ها و کارخانه‌های مشروب‌فروشی و مشروب‌سازی را می‌بستند و به خاطر همین هم، ایشان را از شهرشان تبعید کرده بودند! گهگاهی چنین اخباری را درباره ایشان می‌شنیدم، منتها ایشان اغلب در نجف بودند و من در قم بودم. بعد که ایشان به قم تشریف آوردند، با ایشان آشنا شدم و دیدم که چه شخصیت کم‌نظیر و جالبی دارند.
 
آیت‌الله سیداسدالله مدنی
 
چه ویژگی‌هایی در شخصیت آیت‌الله مدنی برای شما جالب بود؟
تقوا و پرهیزگاری کم‌‌نظیرشان. به همین دلیل هم هر حرفی که می‌زدند، تأثیر داشت؛ چون خودشان عمیقا به آن سخنان اعتقاد داشتند و عمل می‌کردند. ایشان مدتی در خرم‌آباد و همدان بودند و بعد هم، که به تبریز آمدند.
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، علت هجرت ایشان به شهر تبریز چه بود؟
اصرار اهالی تبریز. آنها با من و یکی از مدرسان حوزه علمیه قم تماس گرفتند و از ما خواستند که هم با شهید آیت‌الله مدنی و هم با حضرت امام صحبت کنیم و بخواهیم که ایشان به تبریز بیایند. البته شهید آیت‌الله قاضی طباطبائی هم در تبریز بودند، اما با یک گل گلستان نمی‌شود و مردم متعهد تبریز می‌خواستند از وجود روحانیان مبارز و قوی بهره‌مند باشند و اصرار داشتند که آقای مدنی هم، به آن شهر تشریف ببرند. تبریز همواره در طول تاریخ، از وجود علمای گرانسنگی بهره‌مند بوده. یک وقتی تبریز، تا ده نفر مجتهد بزرگ هم داشت! متأسفانه به دلایلی که در اینجا جای بحثش نیست، این وضعیت یک مقدار تضعیف شده که اسباب تأسف است. به‌هرحال، ما با ایشان صحبت کردیم و بعد هم خدمت حضرت امام ــ که آن موقع در منزل آیت‌الله محمد یزدی سکونت داشتند ــ رفتیم و عرض کردیم: مردم تبریز چنین درخواستی دارند. امام فرمودند: «عالم خوب، همیشه مشتری زیاد دارد!» انصافا هم شهید مدنی، از لحاظ تقوا، علم، مبارزه و تعهد، در حد اعلا بودند؛ به همین دلیل مردم خرم‌آباد، همدان و تبریز نمی‌خواستند ایشان را از دست بدهند.
 
با توجه به علاقه شدید مردم خرم‌آباد و همدان به آیت‌الله مدنی، بعد از اینکه ایشان به تبریز رفتند، همچنان با آن دو شهر هم ارتباط داشتند؟
بله؛ در فواصل مختلف، دو سه‌هفته‌ای به همدان و خرم‌آباد می‌رفتند و به امور آنجا سرکشی می‌کردند، به مردم می‌رسیدند و برمی‌گشتند. این گذشت تا زمانی که آیت‌الله قاضی طباطبائی شهید شدند. من آن موقع، در مجلس خبرگان قانون اساسی بودم و مرحوم آقای مدنی هم، چند روزی بود که به همدان رفته بودند و پس از شهادت آیت‌الله قاضی و به دستور حضرت امام، به طور دائم به تبریز آمدند و ماندگار شدند و امامت جمعه را به عهده گرفتند. واقعیت این است که ایشان با اینکه بسیار فروتن و بی‌آلایش بودند حتی ممکن بود نزد عده‌ای، ظاهرا ساده به نظر برسند، اما درکشان از مسائل سیاسی و اجتماعی، بسیار بالا بود و با توجه به جنبه فقاهت و اجتهادی که داشتند، به جریان امور، بسیار خوب واقف می‌شدند؛ به همین دلیل در شهر بحران‌زده و منقلب تبریز، بحران‌ها را به‌خوبی از سر گذراندند...
 
منظورتان فتنه حزب خلق مسلمان در تبریز است؟
این یکی از چندین بحران است که شاید به دلیل انتساب به یک مرجع، دفع آن از همه دشوارتر و دردناک‌تر بود! مخصوصا روزی که حزب موسوم به خلق مسلمان، رادیو و تلویزیون تبریز را تصرف کرد، شرایط بسیار خطرناکی پیش آمد! به لطف خدا، با درایت شهید مدنی و همراهی مردم انقلابی، همه مهره‌های این جریان رسوا شدند!
 
از آن دوره، چه خاطراتی دارید؟
بله؛ خلق مسلمانی‌ها جسارت را به جایی رسانده بودند که ایشان را در یک کیوسک پلیس، در جلوی بازار زندانی کردند! من دو روز قبل به تهران رفته بودم که گزارش تصرف رادیو تلویزیون و آشوب خلق مسلمان را به شورای انقلاب بدهم. موقعی که برگشتم، مرا در فرودگاه نگه داشتند و من دیدم که وضع شهر به هم ریخته! شنیدم که شهید مدنی را در کیوسک پلیس چهارراه فردوسی زندانی کرده‌اند و به ایشان ناسزا می‌گویند! ایشان انصافا در آن بحران، مقاومت به خرج دادند و مصداق بارز آیه شریفه «فاستقم کما امرت» شدند. یک‌بار هم در ماه محرم، بنده و آقای غروی استاندار، در منزل آقای مدنی بودیم، که آمدند و خبر دادند که خلق مسلمانی‌ها می‌خواهند به خانه ایشان بریزند! ما واقعا به خاطر ایشان نگران شدیم، ولی خودشان با کمال خونسردی گفتند: «بگذارید بیایند، طوری نمی‌شود، فوقش می‌ریزند و مرا می‌کشند، خودشان ضرر می‌کنند!». به‌هرحال ایشان با مقاومت جانانه‌اش، تبریز را زنده کرد!
 
از اوضاع و شرایطی که پس از اشغال رادیو تلویزیون تبریز، به دست حزب خلق مسلمان پیش آمد برایمان بگویید.
بله؛ بعد از تصرف رادیو تلویزیون، آنها اعلام کردند: نماز جمعه برگزار نمی‌شود... و خودشان هم به خیابان‌ها ریخته بودند! با شهید مدنی مشورت شد که چه کار کنیم؟ ایشان فرمودند: «آنها به خیابان بیایند، ما هم نماز جمعه را طبق معمول برگزار می‌کنیم!». هر چه گفتند: کشت و کشتار می‌شود، نه ایشان زیربار رفتند، نه من! خلق مسلمانی‌ها در مسیر، یک مقدار اذیت کردند، ولی نماز به طرز باشکوهی برگزار شد و بنده هم، در آنجا سخنرانی کردم. موقع برگشتن مردم از نماز جمعه، خلق مسلمانی‌ها بعضی از زن‌ها را زده و عمامه بعضی از برادران روحانی را برداشته و ماشین‌ها را سنگ‌باران کرده بودند، ولی مردم مقاومت کردند و نگذاشتند آنها به نیّت پلیدشان، که جدا کردن آذربایجان از انقلاب و ایران بود، برسند. نماز جمعه تبریز، در برگرداندن آرامش و نظم به شهر، نقش بسیار مهمی داشت و مردم ارومیه و زنجان هم تحت‌تأثیر نماز جمعه تبریز، نماز جمعه‌های باشکوهی برگزار می‌کردند. استقامت و هوشمندی آیت‌الله مدنی، درجه یک بود! علاقه بسیار زیادی هم به حضرت امام داشتند و هر وقت صحبت از امام می‌شد، گریه می‌کردند! به‌هرحال در سایه تلاش‌های خستگی‌ناپذیر ایشان، الحمدلله آرامش و ثبات به تبریز برگشت.
 
افرادی تلاش می‌کردند تا ارتباط مثبت شهید آیت‌الله قاضی طباطبائی و شهید آیت‌الله مدنی را زیر سؤال ببرند و این‌گونه القا کنند که آنها با هم اختلاف دارند! ارزیابی شما به عنوان شخصیتی که با هر دو بزرگوار ارتباط داشتید، از این موضوع چیست؟
کسانی که جز رضای خدا چیزی را مدنظر ندارند، در گفتار و رفتار، از چهارچوب‌های مردم عادی تبعیت نمی‌کنند. شأن این دو بزرگوار هم ورای این بود که به خاطر مسائل دنیوی، با هم اختلاف داشته باشند و خدای نکرده گرفتار نفسانیات بشوند. هر دو با کسانی که در خط امام و مسیر انقلاب بودند، الفت داشتند و با ضدانقلاب دشمن بودند. به نظر من رابطه‌شان بسیار گرم و صمیمی بود و مشکل عمده‌ای نداشتند، هرچند همان‌طور که اشاره کردید، ضد انقلاب می‌خواست بر خلاف این القا کند.
 
یکی از فرازهای مهم زندگی سیاسی آیت‌الله مدنی، مخالفت شدید ایشان با ابوالحسن بنی‌صدر بود. دراین‌باره چه تحلیلی دارید؟
ایشان از همان ابتدا، با بنی‌صدر مخالف بودند و می‌فرمودند: «او شایستگی احراز ریاست‌جمهوری نظام انقلابی و اسلامی ایران را ندارد». من هم از بودن بنی‌صدر در رأس کار، ناراحت بودم. شبی که رادیو اعلام کرد: امام بنی‌صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کردند، ایشان از شوق گریه کردند و به همه ما شیرینی دادند! ایشان معتقد بودند: «با عزل بنی‌صدر، تمام سرزمین‌هایی را که از دست داده‌ایم، پس خواهیم گرفت...»، که همین‌طور هم شد.
 
خبر شهادت ایشان را چگونه دریافت کردید؟
من همراه پانزده نفر از نمایندگان مجلسِ اول، برای شرکت در کنفرانس بین‌المجالس در کوبا، انتخاب شدم. روز جمعه در اسپانیا بودم که طرف‌های غروب، خبر شهادت ایشان را از رادیو شنیدیم. بعد هم تلفنی با ایران تماس گرفتم و مطمئن شدم. آخرین بار، ایشان را در مسجد شکلی تبریز زیارت کردم. ابتدا بنده سخنرانی کردم و نماز را به امامت ایشان برگزار کردیم. نظر ایشان این بود که روحانیان باید برای تبلیغ اسلام و انقلاب اسلامی، به خارج بروند و دراین‌باره، نهایت سعی خود را بکنند. من با اینکه خودم تمایلی به رفتن نداشتم، امر ایشان را پذیرفتم و رفتم و در آنجا بود که خبر شهادت ایشان را شنیدم.
  https://iichs.ir/vdcgux9x.ak9z34prra.html
iichs.ir/vdcgux9x.ak9z34prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما