«گامی در بازخوانی کارنامه ساواک و متولیان آن» در گفت‌وشنود با دکتر محمود بازرگانی

شاه اخبار درجه اول را از طریق بولتن‌های ثابتی دریافت می‌کرد

هرساله در دو ماه پایانی سال، روزهای تأسیس و انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور موسوم به ساواک، به عنوان مؤثرترین ابزار رژیم شاه برای ایجاد اختناق در کشور، در جهت محافظت از رژیم پهلوی و تأمین منافع بیگانگان، تداعی می‌شود؛ به همین روی و به منظور شناخت بیشتر ساواک به سراغ جناب آقای دکتر محمود بازرگانی، استاد و مدرس دانشگاه و پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی، رفتیم. او که به لحاظ سنی، کوچک‌ترین زندانی سیاسی رژیم پهلوی بوده، در واکاوی ابعاد مختلف عملکرد این سازمان، به سه موضوع اصلی پرداخته است
شاه اخبار درجه اول را از طریق بولتن‌های ثابتی دریافت می‌کرد

پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ هرساله در دو ماه پایانی سال، روزهای تأسیس و انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور موسوم به ساواک، به عنوان مؤثرترین ابزار رژیم شاه برای ایجاد اختناق در کشور، در جهت محافظت از رژیم پهلوی و تأمین منافع بیگانگان، تداعی می‌شود؛ سازمانی که تحت حمایت شبکه‌های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی، با یک رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمت‌های بی‌مورد و نابجا در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته، تا مؤسسات خصوصی و کارخانه‌ها و احزاب سیاسی و سازمان‌های دانشجویی در خارج از کشور نفوذ کرده و در همه جا حاضر و ناظر بود! به نحوی که این اختناق و خفقان بی‌مناسبت را می‌توان یکی از بزرگ‌ترین دلایل شکل‌گیری انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاه دانست. به همین روی و به منظور شناخت بیشتر ساواک ــ که یکی از پیچیده‌ترین سازمان‌های مخوف اطلاعاتی خاورمیانه، بلکه دنیا محسوب می‌شد ــ به سراغ جناب آقای دکتر محمود بازرگانی، استاد و مدرس دانشگاه و پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی، رفتیم. او که به لحاظ سنی، کوچک‌ترین زندانی سیاسی رژیم پهلوی بوده، در واکاوی ابعاد مختلف عملکرد این سازمان، به سه موضوع اصلی پرداخته است: الف) زمینه‌های شکل‌گیری سازمان به لحاظ ساختار جامعه در سال‏های 1320 تا 1335؛ ب) روند و نحوه شکل‌گیری ساواک و جایگاه آن در هرم قدرت پهلوی دوم؛ ج) سرکوبگری‏های بی‌حاصل و انحلال ساواک، که در این مجال تفصیل و تشریح این محورها ارائه شده است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی را مفید و مقبول آید
***
 
محمود بازرگانی

در دوره رضاخان و در راستای تحکیم سلطنت او، دیکتاتوری بلامنازعی برقرار بود که با ابزارهای مختلف، سیاست‌های استبدادی و خشن خود را پیاده می‌کرد، اما چه شد که پس از سقوط پهلوی اول و در دوره پهلوی دوم، ایده تأسیس ساواک مطرح شد؟ چه فضای سیاسی ـ اجتماعی‌ای بر جامعه حاکم بود که نهاد ساواک و ساختارهای آن، در سال 1335 شکل گرفت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. سیاست‌های سركوبگرانه و ددمنشانه دوران دیكتاتوری رضاشاه، سبب شده بود که وی نه تنها فاقد مقبولیت و پایگاه مردمی، بلکه یک چهره منفور اجتماعی باشد؛ لذا بیگانگان بالاخص انگلیسی‌ها ــ که به‌خوبی می‌دانستند در اذهان عمومی، رضاخان و جنایت‌های وی منتسب به آنهاست و برای تداوم استیلای خود بر کشور، نیازمند یک ایران آرام و کاملا در اختیار هستند، تلاش کردند تا پس از شهریور 1320 و فروپاشی شانزده سال زمامداری و سلطنت ظالمانه رضاشاه، پسر وی را که از یک‌سو جوانی فاقد اراده و تیزبینی سیاسی، عیاش و نوکرمآب بود و از سوی دیگر از نظر قانون اساسی وقت هم ولیعهد محسوب می‌شد، بر کرسی سلطنت بنشانند و برای آنکه این امر با پذیرش مردمی همراه باشد، یک فضای نسبتا باز سیاسی ایجاد کردند. درحالی‌که تغییر در فضای سیاسی ایران، ظاهری و موقتی بود و پس از مدتی همان سیاست‌ها و استبداد، از طریق محمدرضا تداوم پیدا کرد. علاوه بر این تنها رضاخان تغییر کرد و کادر حکومتی‌ای که قبلا نیز از عوامل انگلستان و آمریکا تشکیل شده بود، در کنار شاه جدید به کار خود ادامه دادند و همچنان پشت پرده دستان پلید استعمار این دو کشور، حکومتگردان بود. در هر صورت به واسطه این فضای باز سیاسی، فعالیت احزاب آزاد و شکل‌گیری احزاب مخالف ممکن شد، فعالیت روحانیت ــ که در دوره رضاخان به دلیل خفقان حاکم به‌شدت در تنگنا بودند ــ نسبتا آزاد شد، به آیت‌الله کاشانی، جمعیت فدائیان اسلام و... اجازه فعالیت داده شد، در دانشگاه‌ها به اصطلاحِ امروزی‌ها کرسی‌های آزاداندیشی و به تعبیر آن زمان مناظرات و گفت‌وگوهای طرفینی ایجاد شد، بسیاری از روزنامه‌ها و مجلات اجازه فعالیت سیاسی (انتشار افکار و نظرات مخالفان) پیدا کردند، برخی زندانیان آزاد شدند و از این طریق، پروپاگاندایی با هدف مهار مخالفین ایجاد گردید. به‌تدریج این فضا باعث شد که منتقدین و مخالفینی که معتقد به مبارزه رادیکال و نابودی شاه بودند، اقداماتی را انجام دهند: در 15 بهمن 1327 و سالروز افتتاح دانشگاه تهران، به شاه تیراندازی می‌شود و این تیراندازی را هم به حزب توده و هم به نیروهای اسلامی منتسب می‌کنند! همچنین روند جریانات به گونه‌ای پیش می‌رود که فدائیان اسلام اقدامات رادیکالی چون ترور کسروی، هژیر و رزم‌آرا را انجام می‌دهند. علاوه بر این، خسرو روزبه به عنوان یکی از افراد بسیار مهم و تأثیرگذار در ارتش، اقداماتی را برای سقوط خاندان پهلوی انجام می‌دهد، که البته موفق نمی‌شود، اما این موارد تقریبا پیش‌زمینه‌هایی می‌شود که حکومت به فکر ایجاد یک سیستم اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی قوی، برای نفوذ در مخالفین و مهار آنها بیفتد.
از طرف دیگر کودتای 28 مرداد 1332، تأثیرات زیادی در اوضاع سیاسی و امنیتی ایران بر جای گذاشت. از جمله آنکه پس از این کودتا، بیگانگان بالاخص آمریکایی‏ها، عملا سرکوب و منزوی ساختن خشونت‌آمیز مخالفان سیاسی را کارآمد تشخیص دادند و تلاش خود را برای تقویت پایه‌های امنیت حکومت پهلوی به کار گرفتند. بنا بر آن ضرورتی که گفته شد، در اسفندماه سال 1335، دولت وقت با خط‌گیری از آمریکا، قانون تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور را به تصویب مجلسین شورای ملی و سنا رساند و سپس با امضای شاه رسمیت یافت. قبل از آن،
چنین سیستمی در کشور نبود.
 
با توجه به آنچه بدان اشاره کردید، چنین سیستمی تا پیش از آن در ایران بی‌سابقه بوده است. حاکمیت چگونه تصویب و تأسیس این سازمان را در جامعه آن روز و با مخالفت‌های موجود، توجیه می‌کرد؟
بر اساس ماده اول قانون مذکور و بر حسب ظاهر، هدف از تأسیس ساواک، حفاظت از امنیت کشور و جلوگیری از هر گونه توطئه علیه مصالح عمومی کشور اعلام شد. مهم‌ترین ماده‌ای که منجر به ارائه طرح توجیه شکل‌گیری ساواک می‌شد، این ماده است که به موجب آن: برای حفظ امنیت کشور و جلوگیری از هرگونه توطئه که مضر مصالح عمومی است (به بار کلمات توجه کنید)، سازمانی به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، وابسته به نخست‌وزیری تشکیل می‌شود... یعنی مردم ببینید: ما الان آبادانی مسکن داریم، وزارت خارجه داریم، وزارت دارایی داریم و... این هم یک سازمان اداری است در زیر مجموعه نخست‌وزیری و آن هم در راستای تأمین امنیت کشور! اما واقعیت امر این بود که تأسیس ساواک، همانند بسیاری از تصمیمات و رفتارهای حکومت پهلوی، ریشه خارجی داشت و هدف اصلی‌اش انجام مأموریت‌های سیا (CIA) و حفظ منافع آمریکا به عنوان ایده‌دهنده و سپس انتلیجیت‌سرویس انگلستان و موسادِ اسرائیل بود. به عبارتی بدون وجود یک سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی که بتواند مخالفت‏ها را در نطفه شناسایی و سرکوب کند، اهداف نامیمون این کشورها و در درجه بعد دربار محقق نمی‌شد. به این نکته هم باید توجه داشت که رئیس این سازمان، معاون نخست‌وزیر است! یعنی همه چیز قرار است علنی باشد و هیچ اشاره‌ای به پشت پرده و مخفی‌کاری در اینجا نمی‌شود، اما فرمان رئیس این سازمان باید مستقیم و زیر نظر اعلیحضرت باشد؛ اعلیحضرتی که خود توسط آمریکایی‏ها، انگلیسی‏ها و اسرائیلی‌ها اداره می‌شود.
 
در عمل وظایف ساواک را به چه ترتیب تقسیم و احصا می‌کنید؟
1. تحصیل و جمع‌آوری اطلاعات لازم برای حفظ امنیت کشور. این تحصیل و جمع‌آوری اطلاعات، بار معنایی دارد؛ یعنی اینکه ما وقتی که به طور علنی نمی‌توانیم تمام اخبار و اطلاعات را جمع کنیم، باید از مخفی‌کاری استفاده کنیم و بدین ترتیب وجاهت ساواک، در مخفی‌کاری‌هایش تعریف می‌شود!
2. مقابله با اعمال و گروه‌های جاسوسی، عملیات عناصری که بر ضد استقلال و تمامیت ارضی کشور و یا به نفع اجنبی‌ها انجام می‌شود. منظورشان جریانات چپ‌گرا و اتحاد شوروی و کشورهای کمونیستی بوده، ولی هرگز کشورهای کاپیتالیستی مدنظرشان نبوده است.
3. جلوگیری از فعالیت‏ جمعیت‌هایی که تشکیل و اداره کردن آن، غیرقانونی اعلام شده یا بشود؛ یعنی هر جایی که آمدند یک برچسب زدند، گفتند شما فعالیتتان غیر قانونی است، اینجا ساواک می‌تواند ورود کند. چه کسی تشخیص می‌دهد قانونی یا غیرقانونی است؟ خود سازمان ساواک!
4. بازرسی جهت کشف تحقیقات. یعنی دست این سازمان را به‌شدت باز می‌گذارند تا هرجا که خواست برود و آنجا را بازرسی بکند و در هر اداره و نهادی که خواست، ورود بکند و بتواند به کشف فعالیت‌های مخالفین بپردازد؛
5. مأمورین این سازمان از حیث طرز تعقیب بزه‌های مذکور در این قانون و انجام وظیفه، در زمره ضابطین نظامی خواهند بود؛ یعنی اینکه اشخاص حقیقی و حقوقی حق ورود به اینجا را ندارند و وقتی فردی برای استخدام در این مجموعه نظامی می‌رود، تمامی پیشینه وی و خانواده درجه اول و دوم و سوم او گزینش می‌شوند، به عبارتی افرادی می‌توانند در این مجموعه باشند که بتوانند مطمئن به نفع رژیم خدمت کنند.
در راستای انجام این وظایف، از جمله اختیاراتی که به ساواک می‌دهند این است که پس از دستگیری مخالفان، می‌تواند آنها را محاکمه کند. این نکته خیلی مهم است. سیستم محاکمات مجرمان، آن موقع توسط دادگستری بوده است و هیئت منصفه هم در دادگاه‏های دادگستری، مسئول رسیدگی به کیفرخواست بوده‌اند؛ لذا چون ساواک قادر نبود این هیئت منصفه را یک‌دست انتخاب کند، پس اختیار محاکمه را دادند به دادسرای نظامی، که کلیه محاکمات توسط این دادسرا انجام گردد.
 
محمود بازرگانی

قاعدتا انجام این وظایف، مستلزم یک ساختار و سازمان‌دهی دقیقی بوده است، به‌ویژه آنکه ایده شکل‏گیری این سازمان نیز، در ایران ایده جدیدی به‌شمار می‌رفت. درخصوص تشکیلات آن، قدری توضیح دهید.
به طور کلی طرح شکل‌گیری ساواک، سازمان‌دهی، چیدمان مأمورین و نوشتن مانیفست و وظایف معاونت‌ها و...، برگرفته از کار کارشناسی مأموران سیا، انتلیجیت‌سرویس و بعدها موساد بوده است و ازآنجاکه تا قبل از این زمان، جمع‌آوری اطلاعات به صورت پراکنده و توسط شهربانی، ارتش و ژاندارمری صورت می‌گرفت (و به همین دلیل هم نمی‌توانستند به اطلاعات منسجم و دقیقی دست پیدا کنند) تشکیلات ساواک شامل اداره کل‌، ساواک تهران و ساواک استان‌ها را سازمان‌دهی کردند، که مشمول نُه اداره کل با شرح وظایفی خاص می‌شد:
اداره کل اول‌: شامل کارگزینی‌، ارتباطات و مخابرات‌، عملیات سرّی‌، بخش تشریفات‌، مشاوران و بازرسان و دبیرخانه.
اداره کل دوم‌: کسب اطلاعات در خارج از کشور.
اداره کل سوم‌: مسئولیت امنیت داخلی کشور، شامل اداره کنترل سازمان‌ها، افراد و جریانات و گروه‌های مخالف‌، اداره امور مطبوعات‌، سازمان‌های دولتی و کارگری‌، شرکت‌های تعاونی‌، شرکت واحد اتوبوس‌رانی‌، حزب رستاخیز و مجلسین‌، اداره آرشیو و بایگانی‌، اداره سانسور، عملیات ویژه و بخش قضایی‌.
اداره کل چهارم‌: حفاظت ساواک و کنترل مأموران (که مبادا نفوذی‌ها وارد این سازمان بشوند).
اداره پنجم‌: امور فنی و تکنیکی ساواک (شامل کسب خبر، جاسوسی، آنتن‌هایی که در مرزها مستقر بودند و از این قبیل).
اداره کل ششم‌: حسابداری‌، کارپردازی‌، بهداری و موتوری و تأمین بودجه برای فعالیت در خارج از کشور.
اداره کل هفتم‌: جمع‌آوری اطلاعات داخلی و خارجی و تجزیه و تحلیل آنها.
اداره کل هشتم‌: کنترل اتباع خارجی و سفارتخانه‌ها در ایران.‌
اداره کل نهم‌: بیوگرافی افراد و امور گذرنامه.‌
در مجموع می‌توان گفت که از اداره چهارم تا نهم، تشریفاتی بودند و تمام اهداف شکل‌گیری ساواک، مربوط می‌شد به اداره سوم، یعنی اداره متولی امنیت داخلی. اداره سوم یکی از مخوف‌ترین معاونت‌ها بود، که پرویز ثابتی که اصالتا سمنانی، بهائی و به
معنای واقعی تئوریسین بود، مسئولیت آن را بر عهده داشت. کار این اداره این بود، که مأمورین نفوذی خود را بفرستند در مجامع، محافل، مراکز، دانشگاه‏ها، انجمن‌های فرهنگی، هیئات، «ان.جی.او»های مردمی، مدارس و... به طور کلی هر آنجایی که بیش از دو نفر جمع می‏شدند و احتمال می‌دادند که کورسوی مخالفتی وجود داشته باشد. در این گونه مجالس، نفوذی ساواک حتما حضور داشت.
 
اگر ساواک از طریق اداره سوم و مأمورین خود، به این سطح از نفوذ در جامعه دست پیدا کرده بود، بر چه مبنایی و چرا کمیته مشترک ضدخرابکاری شکل گرفت؟
گسترش روزافزون و تدریجی مخالفان، علی‌رغم دهشت‌آفرینی و اقدامات جنایتکارانه، غیرانسانی و تبهکارانه ساواک و همچنین برخی وقایع مهم در دهه 1340، همچون قیام 15 خرداد 1342 توسط جریان روحانیت و در قم به عنوان دومین شهر مذهبی ایران و دومین حوزه علمیه دنیا، غائله اتوبوس‌رانی در 1346 با محوریت دانشجویان، پیدایش جنبش سیاهکل در جنگل‌های شمال در 1349 با هدف گسترش جنگ چریکی از روستا به شهرها و برگرفته از انقلاب چین توسط مائو، جداشدن محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان و... از نهضت آزادی و شکل‌گیری مطالعات درون‌سازمانی (که بعدها خروجیِ آن مجاهدین خلق شد)، زیرزمینی شدن فعالیت‌های حزب توده و گروه‌های چپ، شکل‌گیری گروه‌های مؤتلفه اسلامی با نظر مستقیم امام خمینی و...، ساواک، حکومت و حامیان خارجی آن را به این نتیجه می‌رساند که این سازمان به‌خوبی قدرت نفوذ و مهار تحرکات را نداشته است؛ لذا پس از بررسی‌های کارشناسانه مهم اطلاعاتی سیا و موساد، اشکال و خلأ را پیدا می‌کنند. تا این زمان (قبل از سال 1350)، شهربانی، ساواک، اداره ضد اطلاعات ارتش و سایر مراکز اطلاعاتی رژیم پهلوی، در یک قوه‌ای تحت عنوان رکن 2، وظیفه دستگیری مخالفان را بر عهده داشتند و هر یک به تنهایی اهداف اطلاعاتی و امنیتی خود را دنبال می‌کردند و چون به ازای هر دستگیری به این مأموران پاداش داده می‌شد، به یکدیگر اطلاع نمی‌دادند و به همین دلیل شبکه ارتباطی بین مبارزین هم به طور کامل کشف نمی‌شد. همچنین این اقدامات جداگانه در بسیاری موارد، سبب ایجاد ناهماهنگی و حتی اصطکاک میان سازمان‏های عمل‌کننده می‌شد و در نتیجه ضریب موفقیت عملکرد این مراکز را کاهش می‌داد. بنا بر آنچه گفته شد، در یکی از پیچیده‌ترین اقدامات در اواخر سال 1349 و اوایل سال ۱۳۵0، کمیته مشترک ضد خرابکاری را به عنوان ابزاری برای تشدید اختناق سیاسی در کشور تأسیس کردند. بدین ترتیب هم نقاط ضعف ساواک مشخص شد و هم نقاط پیشروی به مرور افزایش پیدا کرد. بر این اساس کمیته، محور و رأس برخورد با مخالفان شد و در هر جای ایران، هر مخالفی را می‌گرفتند، باید به کمیته اطلاع می‌دادند و هرگونه سند، مدرک و گزارشی جمع می‌شد، ولو از دورترین نقطه کشور تا پایتخت، باید در اینجا مطلع می‌شدند. کمیته مرکزی مسلط بر بازجویی‌ها هم بود و از سال 1350 به بعد، مخالفین مهم و لیدر را برای بازجویی، از سراسر کشور به کمیته منتقل می‌کردند؛ لذا کمیته، محل استقرار مجرب‌ترین و خشن‌ترین شکنجه‌گران رژیم شاه بود. ساختمان کمیته در 1316 و زمان رضاخان، توسط آلمانی‌ها به عنوان قسمتی از نظمیه تهران طراحی و ساخته شد. سلول‌ها و بندهای زندان، برای 227 نفر آدم طراحی شده و از مشخصات بسیار برتری در طراحی برخوردار است و در عین حال که در یکی از مرکزی‌ترین نقاط تهران واقع شده، اما بسیاری از مردم از وجود آن بی‌خبر بودند!
 
این تمرکز امنیتی، در کدام چارت تشکیلاتی و بر اساس چه روندی پیش می‌رفت؟
این کمیته مرکب از واحدهای اطلاعاتی و امنیتی ارتش، شهربانی، ژاندارمری و اداره کل سوم ساواک (اداره تأمین امنیت داخلی) بود. نمودار تشکیلاتی کمیته مشترک، شامل سه واحد اطلاعاتی، اجرایی و پشتیبانی با 375 پست سازمانی دائم و 188 پست موقت بود. افراد این کمیته همان نیروهای رکن 2 بودند، به انضمام چهره‌هایی تحصیل‌کرده و صاحب جایگاه اجتماعی. واحد اطلاعاتی از چهار دایره تشکیل می‌شد، که یکی از آنها دایره بازجویی بود شامل هشت تیم بازجویی، که با روش‌های مختلف به آزار و شکنجه متهمان می‌پرداختند، تا از آنها در مورد فعالیت‌ها، سازمان متبوع و هم‌دستانشان اطلاعات به‌دست آورند. پیش از بازجویی، پرونده فرد بازداشت‌شده تهیه و تنظیم می‌شد. از جمله نکات بسیار مهمی که در این کمیته ایجاد شد، بایگانی متمرکز و راکد است، که بر مبنای ساختاری با عنوان بررسی گزارشات تعریف‌شده بود. برای اینکه هر گزارشی حتی کم‌ارزش‌ترین آنها، از نظر افراد این کمیته عبور کند و تصمیمی را در خصوص آن اتخاذ کنند. این اسناد بالغ بر حدودا پانزده‌میلیون گزارش می‌باشند، که این تعداد بسیار جای تأمل دارد!
 
با این میزان از گزارشات، نحوه و روند بررسی آنها به چه صورت انجام می‌گرفت؟
قالب گزارش‌نویسی این‌طور بود که در اسناد و برگه‌های صادره از سوی ساواک به صورت گزارش، اول نظریه می‌آمد. بعد اعلام اطلاعات و جزئیات. در این گزارشات، تمام ارتباطات و مکاتبات، با کدها و اعداد خاص انجام می‌شد، به نحوی که اصلا هیچ سندی را نمی‌بینید که بنویسد ساواک تهران، یا مثلا اداره کل سوم و از این قبیل. همچنین سلسله‌مراتب، نظریات روی این گزارشات را با ایام هفته نام‌گذاری کرده بودند. نکته قابل توجه این است که این سیستمی نبوده که در ایران سابقه داشته باشد، بلکه ناشی از نفوذ سیستم‌های اطلاعاتی و کار کارشناسان موساد، سیا و اینتلیجنت بود. روند بررسی گزارشات هم به این شرح بود:
نظریه شنبه: نظریه منبع نفوذی ساواک، یعنی اولین مخبری که این گزارش را تنظیم می‌کرده، نظریه خود را تحت عنوان شنبه اعلام می‌کرد.
نظریه یکشنبه: نظریه رهبر عملیات (چرا که هرچند مأمور اطلاعاتی، زیر نظر یک رهبر عملیات کار می‌کردند).
نظریه دوشنبه: نظریه رئیس دایره عملیات (افراد رؤسای دایره عملیات، مستقیما توسط خود معاونت اداره سوم، یعنی عمدتا توسط پرویز ثابتی انتخاب می‌شدند).
نظریه سه‌شنبه: نظریه رئیس اداره امنیت داخلی. البته گفتنی است که گزارشات طبقه‌بندی می‌شدند، تحت عناوین معمولی، مهم، خیلی مهم، بسیار مهم، و براساس این تفکیک ارجاع می‌شدند به رئیس معاونت امنیت داخلی.
نظریه چهارشنبه: نظریه رئیس سازمان اطلاعات و امنیت داخلی منطقه
بود، که توسط ثابتی تعیین می‌شدند. در حقیقت هیچ گونه انتصاب و انتخابی نبود که ثابتی در آن نظر و دخلی نداشته باشد. قدرت ثابتی در ساواک آن‌قدر زیاد بود که شاه اخبار ناب و درجه اول را از طریق بولتن‌های تنظیم‌شده توسط ثابتی دریافت می‌کرد؛ یعنی کسی مثل نعمت‌الله نصیری با همه آن جایگاهی که داشت، یک شخصیت فرمایشی و تشریفاتی محسوب می‏شد!
نظریه جمعه (پنجشنبه نداشتند در این سلسله مراتب): نظریه رئیس سازمان امنیت استان‌ها
نکته قابل توجه دیگر اینکه هر کدام از شعب و نمایندگی‌ها و مقرهای این سازمان در استان‌ها و شهرها، به عنوان مبدأ خبر و گزارش، یک کد داشتند؛ مثلا ساواک گیلان 1 ه، ساواک مازندران2 ه، همین طور ساواک تهران 20 ه (تهران که پایتخت بود و ساواک مرکزی در آن مستقر بود، برای رد گم‌کنی شماره ابتدایی را به آن نمی‌دادند) و تا ساواک یزد که آن را  26 ه کدگذاری می‌کردند. مقصد خبر هم با علائم رمزی مشخص می‌شد و براساس آن، اجزای آن اداره هم کدگذاری می‌شدند. به عنوان نمونه 320 دفتر اداره دوم عملیات و بررسی، 330 اداره کل سوم (مهم‌ترین رکن اداره امنیت داخلی)، بخش ممالک اسکاندیناوی 331، بخش آمریکای جنوبی 334، بخش دانشگاه تهران و دانشگاه‏ها 321، بخش عشایر 346، بخش سینما و تلویزیون و جراید 347، نارضایتی‌های عمومی 349 و از این قبیل.
 
محمود بازرگانی

درخصوص نحوه کسب خبر در این سیستم، چه نکاتی در خور اشاره و توضیح است؟
مهم‌ترین اهرم کسب خبر، گزارشات بوده است. طبق اسناد ساواک، بسیاری از دستگیری‌ها نتیجه گزارشات 11 هزار مأمور خبرچین ساواک بوده و این رقم عجیبی است! البته ساواک برای نفوذ در جمع‌های خیلی خصوصی، علاوه بر خبرگیری رسمی که از طریق مأمورین خود انجام می‌داد، افرادی را شناسایی و با بهره‌برداری از نقاط ضعف آنها و همچنین ترفندهای روان‌شناسانه، آنان را مجبور به همکاری و از طریق آنها کسب اطلاعات می‌کرد. به طور مثال: فرهاد نیکخواه، عباسعلی شهریاری، مسعود رجوی، احمدرضا کریمی، جواد مناقبی و... در این زمره بودند، افرادی که در زندان ساواک، یک ضربه شلاق نخوردند و همکار ساواک شدند. این افراد بالاخص در زمینه نفوذ در سازمان‌ها و گروه‌ها، نقش حائز اهمیتی برای ساواک ایفا می‌کردند؛ مثلا سران اولیه مجاهدین خلق به عنوان مهم‌ترین گروه رادیکال که سالیانی کار مطالعاتی کرده و کسی نتوانسته بود در آن نفوذ بکند، از طریق آشنایی الله مراد دلفانی با یکی از افراد رأس سازمان در زندان و تداوم ارتباطات خارج از زندان و کسب اطلاعات از آنها، قبل از اولین عملیات انفجاری (دکل برق کن)، دستگیر می‌شوند. همچنین نفوذ و گزارش‌گیری از دربار و خاندان پهلوی هم، جزء اقدامات ساواک بوده است. ثابتی طی دیداری که با محمدرضا داشته، کسب اجازه می‌کند که گزارشات را به هیئت وزیران، معاونین، رئیس سازمان اطلاعات و بازرسی گسترش بدهند، که در اینجا شاه به طور رسمی اعلام می‌کند که شما حتی از خانواده من هم گزارش تهیه کنید! لذا در اسناد ساواک مشاهده می‌کنیم که از خانواده پهلوی و مرتبط‌ترین افراد و گروه‌های سیاسی و اجتماعی با دربار و رژیم پهلوی هم، گزارشاتی وجود دارد. حتی از خود مأموران ساواک هم، خبرچینی و گزارشاتی تهیه می‌شد. به عنوان نمونه یکی از مسائلی که در کمیته مشترک ضد خرابکاری وجود داشت، خوردن مشروب بود. در آنجا کسی برای بدمستی مشروب نمی‌خورد، بلکه برای جلوگیری از خستگی و رکود کاری و توانایی انجام فعالیت شانزده، هفده‌ساعته و مستمر، یک میزان مشخصی مصرف داشته است. لذا اگر کسی خارج از آن قاعده مشروب می‌خورد، گزارش می‌شد. یا اگر کسی با متهم مقداری خارج از چهارچوب، رئوفانه برخورد می‌کرد، گزارش می‌شد. پس تهیه این گزارشات دقیقا از همه لایه‌‎ها انجام می‌شده، که ساواک بتواند روی پای خود بایستد و خانواده پهلوی را حفظ بکند. به طور کلی در ایران، ساواک از همه افراد منهای خود اعلیحضرت، مجاز به تهیه گزارش بود. البته گزارشات خود اعلیحضرت را آمریکایی‌ها، اسرائیلی‌ها و انگلیسی‌ها از طریق مأمورینی که داشتند مثل عبدالکریم ایادی، ارنست پرون و... به‌دست می‌آوردند.
اما علاوه بر گزارشات واصله از طریق نفوذی‌ها و مخبرین، طرق دیگری هم برای کشف و کسب اطلاعات مورد استفاده قرار می‌گرفته است. در مرزها آنتن شنود آمریکایی برقرار می‌شد، که بتوانند تحرکات مکالماتی شوروی، لهستان و کشورهای شرقی را رصد و شنود کنند. در داخل کشور هم کلیه تلفن‌های داخلی، بدون اسثتنا شنود می‌شد. الان در میدان امام خمینی، یک ساختمانی است. این عمارت در سال 1354، به‌ظاهر ساختمان مخابرات بود، ولی در اصل در آن کار شنود انجام می‌شد! اگر احیانا از طریق شنودها موفق می‌شدند رمزها را کشف کنند، که از آنها استفاده می‌کردند. همچنین یک اداره‌ای به نام اداره کشف رمز بود که زیرمجموعه اداره سوم قلمداد می‌شد، که کارهای بسیار مهمی توسط کارشناسان آموزش‌دیده اطلاعاتی موساد و سیا، در آنجا صورت می‌گرفته است. اداره‌ای هم بود به نام اداره خط‌شناسی، که وظایف آنها هم خیلی حساس و مهم بوده است. فردوست در کتاب خاطرات خود، به ادارات مختلفی که بازوهای کشف اطلاعات ساواک بودند، اشاره می‌کند.
 
برگردیم به بحث تشکیلات، در این ساختار رده‌های تشکیلاتی و مهره‌چینی‌ها، چطور تعریف شده بودند؟
درمورد رده‌های تشکیلاتی در ساواک، گفتنی است که این رده‌ها بسیار دقیق و در سه سطح  مخبرین، بازجویان و سربازجویان چیده می‌شدند. تقریبا مأمورین مطرح ساواک در تهران و شهرستان‌ها، حدود هزار نفر بوده که اختیارات و فعالیت‌های این افراد، بستگی داشت به نوع جایگاهشان از رأس تا پایین هرم. بعد از انقلاب مشخص شد که 350 نفر در سراسر کشور، به عنوان بازجو و سربازجو، مستقیما با متهمان سروکار داشتند. اینها افرادی بودند که می‌بایست به‌شدت اطلاعاتشان محرمانه نگاه داشته می‌شد و در بیرون از مراکز ساواک، نباید کسی به هویت آنها پی می‌برد. اولین جایی که ما به هویت بازجوها پی می‌بردیم، پس از دستگیری بود که به عنوان بازداشتی و عنصر تحت بازجویی، هیچ قدرتی نداشتیم و افراد را در قالب اسامی مستعار می‌شناختیم. کسی نمی‌دانست که منوچهری اسم حقیقی‌اش منوچهر وظیفه‌خواه است، یا آرش همان فریدون توانگری است و یا بهمن نادری‌پور معروف به تهرانی بوده است،
اینها بعد از انقلاب اسنادش بیرون آمد.
ساواک در لایه‌های خبرگیری، یازده‌هزار نفر مخبر داشت. البته اینها مرتبا در محافل هم عضوگیری می‌کردند. درخصوص جذب هم این نکته گفتنی است که باید در طی مراحل مختلف، روی جذبی‌ها هم نظر داده می‌شد. پرونده عملکرد مخبرین سالی سه بار بررسی می‌شد، که این مأمور در این چهار ماه چه فعالیت‌هایی داشته است. براساس این بررسی‌ها، افراد انتخاب می‌شدند. پس از آن اگر یک نفر دو سال مخبر بود، بررسی می‌کردند که چه میزان اخبار واصله او مفید بوده است و آیا زمینه و استعداد رشد در خشونتگری را دارد و می‌تواند برای اعلیحضرت خوب شکنجه، فحاشی و هتک حرمت کند، یا خیر؟ سپس برای ارتقا، دوره آموزش‌های لازم را می‌دیدند؛ به طور مثال آرش، که ابتدا مخبر خیابانی بود، بعدها بازجو شد.
 
درمورد این آموزش‌ها و ارتقاها، از چه روش‌هایی استفاده می‌شد؟
اکثر بازجوهای کمیته مشترک را مأمورانی تشکیل می‌دادند که پیش از کمیته مشترک، در بازداشتگاه‌های اوین و قزل‌قلعه بازجو بودند. بازجوهای کمیته مشترک هم از نظر اداری، تحت مدیریت واحد اطلاعاتی و زیرمجموعه دایره بازجویی بودند. این افراد در اوایل کار خود، در کنار بازجوهای کارکشته و باتجربه، جنبه‌های عملی بازجویی را فرا می‌گرفتند. اولین مرحله در تربیت بازجوها، به صورت عمومی و مبتدی بوده است؛ یعنی بازجو با متهمان رده پایین‌تر، به صورت عمومی برخورد می‌کردند. بعد از این مرحله، آنهایی که قابلیت ارتقا داشتند، طی یک دوره نُه‌ماهه توسط اساتید موساد، تحت آموزش کامل و حرفه‌ای بازجویی قرار می‌گرفتند. آموزششان یا در اسرائیل انجام می‌شد، یا اینکه کارشناسان اسرائیلی می‌آمدند و بیست نفر، بیست نفر آموزش می‌دادند. در دوره‌ای که فشار بسیار زیاد شد و دستگیری‌ها افزایش پیدا کرده بود، مئیر عزری یا یعقوب نیمرودی می‌گویند: بارها شخصا به اصفهان، شیراز، اهواز، مشهد و تبریز رفتند و بازجوها را آموزش می‌دادند. حاصل برگزاری این دوره آموزش، تربیت تعدادی بازجوی متخصص بود، که با هر قشری با اقتضای خودش مواجهه شوند؛ مثلا متخصص بازجویی از روحانیون، برای این کار اطلاعات برگرفته از بازجویی مثلا پانصد نفر روحانی را طبقه‌بندی می‌کرد و می‌آورد، تا این آدم را آموزش بدهد، که بداند وقتی می‏خواهد از یک روحانی بازجویی کند، باید چگونه رفتار کند. متخصص بازجویی از خانم‌ها، متخصص بازجویی از دانشجویان، متخصص بازجویی از بازاری‌ها، متخصص بازجویی از گروه‌های مسلح، متخصص بازجویی از دانش‌آموزان و از این قبیل، تماما در کمیته تعریف شده بود. تخصص بازجویی از روحانیت، انحصارا در اختیار دکتر منوچهری بود. متخصص بازجویی از خانم‌ها، آرش بود. متخصص بازجویی از گروه‌های مسلح، تهرانی است. متخصص بازجویی از دانش‌آموزان، پرویزی بود و... نمونه‌های اینها در شهرهای دیگر هم بوده است، اما مرکز و ام‌القرای ساواک کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران بوده است.  بعد از طی دوره‌ای این بازجو می‌توانست با حداقل زمان و با شدت شکنجه، خوب بازجویی و کسب اطلاعات کند و ارتقای درجه به سربازجو پیدا می‌کرد. بر همین اساس امثال تهرانی و منوچهری و منوچهر ازغندی معروف به هوشنگ منوچهری و... سربازجو می‌شوند.
چون سیستم، سیستم نظامی بود، ارتقاها و پرداخت حقوق‌ها هم، برگرفته از سیستم‌های نظامی بوده است. اینها باید طی هر دوره‌ای، به درجات بالاتری می‌رسیدند، لذا معادل‌سازی می‌کردند؛ مثلا فریدون توانگری درجه نظامی نداشته، ولی حقوق او معادل با درجات نظامی بوده، به اضافه فوق‌العاده شغلی که به رکن دومی‌ها داده می‌شد؛ یعنی جوری به مأمورانشان می‌خوراندند، که مبادا یک متهمی پیشنهاد رشوه بکند و اینها قبول کنند.
 
این حقوق و مزایا از کجا تأمین مالی می‌شد؟ به عبارت دیگر بودجه ساواک چقدر بود؟ و در کدام ردیف بودجه قرار می‌گرفت؟
یکی از نکات حائز اهمیت در ایجاد سازمان اطلاعات و امنیت کشور، تأمین و پوشش هزینه‌های آن بوده است. درخصوص بودجه ساواک، شایان ذکر است که در بودجه‌ریزی آن موقع، برای ساواک به صورت علنی از خزانه پول برداشت نمی‌کردند، بلکه به صورت سرّی آن را از محل اعتبارات شاهنشاهی تأمین می‌کردند. خاندان پهلوی (در قالب بنیاد پهلوی)، در اکثر کارخانجات صاحب سهام بود؛ یعنی هرکسی می‌خواست کارخانه‌ای را تأسیس کند، باید 51 درصد به بنیاد پهلوی می‌داد و بعد دربار این را بین خاندان پهلوی و بودجه‌های سرّی مربوط به ساواک تقسیم می‌کرد.
بنا بر اسناد موجود، ساواک با هزینه‌ای معادل ۲۷ میلیون تومان در بدو تأسیس یعنی 1335، شروع به فعالیت می‌کند. بعد بنا بر ادعای رؤسای آن دوره، مبنی بر اینکه این رقم باتوجه به گستردگی حوزه عملکردی ساواک ناچیز بوده، به فاصله زمانی یکی دوساله، این رقم به چهارصدمیلیون تومان افزایش پیدا می‏کند. این رقم در مقایسه با درآمد ناخالص ملی، به ازای هر ایرانی در آن دوره، حائز اهمیت و قابل توجه می‌شود. بنا بر اسناد به‌دست‌آمده، سال 1351 و 1352 ــ که سال‏های سخت مبارزه بوده و باید ساواک تقابل و سرکوب گسترده می‌کرد، بودجه این نهاد می‌شود 250 میلیون دلار! از 53 به بعد می‌شود 310 میلیون دلار (یعنی 22 درصد افزایش در یک سال!). این در زمانی بوده که در سال 1353، قیمت نفت ایران در دنیا چهار برابر و وضع اقتصاد دولت ایران خوب می‌شود، اما وضع مردم بدتر می‌شود! حلبی‌آبادها توسعه پیدا می‌کنند، آب آشامیدنی در خیلی از محله‌ها نیست و از این قبیل. علاوه بر ارقام مذکور و رسمی، جهت پرداخت هزینه‌های فرامرزی و پوششی ساواک، رقم‌هایی بیش از آنچه اعلام گردیده، تأمین و مصرف شده است.
 
ساواک پس از حدود 22 سال فعالیت سرکوبگرانه و همه‌جانبه در عرصه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور و با آن هیمنه و عرض و طول و همچنین با این بودجه کلان و با این سطح از دقت و آموزش، چه شد که به انحلال رسید؟
در مورد بحث انحلال ساواک، ابتدا باید به سه سؤال اساسی پاسخ داده شود: 1. چرا نتوانستند مبارزات را کنترل و سکوب کنند؟ و رفته‏رفته و ماه به ماه، بر میزان ناراضیان و بالطبع مبارزین و دستگیرشدگان اضافه شد؟ بر همین اساس هم، به مرور شکنجه‌ها و اعدام‌ها گسترش پیدا کرد و مبارزات زیرزمینی رواج یافت؛ 2. چرا نتوانستند حکومت محمدرضا پهلوی را ــ
که عنوان خدایگان هم به او داده بودند ــ سرپا نگه دارند؟ 3. چرا نتوانستند از خیزش‏های عمومی جلوگیری کنند؟
در پاسخ به این سؤالات باید گفت که اولا: مبارزات هدف‌محور بود که اگر این‌طور نبود، مبارزینی که به کمیته آورده می‌شدند در قبال آن همه شکنجه‌هایی که متحمل می‌شدند، دهان باز می‌کردند و اطلاعات می‌دادند. به همین دلیل ساواک نتوانست به اطلاعات دست اول برسد، لذا نتوانست سرکوب کند و مبارزات متوقف نشد. یک نکته حاشیه‌ای مهم و قابل ذکر، این است که 24 ساعت اولیه، هم برای دستگیرشدگان و هم برای مأمورین ساواک طلایی بود؛ چون در این 24 ساعت، اگر فرد بازداشتی مقاومت می‌کرد، به تخلیه خانه‌ها و مراکز فعالیت او کمک می‌شد و به این ترتیب، دستگیری‌‎ها توقف پیدا می‌کرد. همین طور برای ساواک هم مهم بود که بتواند به خانه‌های امن و مبارزین دست پیدا کند. بیشترین مقاومت را مذهبی‌ها انجام دادند و بیشترین عفونویسی‌ها، توسط مارکسیست‌ها انجام شده است. چپ‌گراها (منظور مارکسیست‌هاست)، ادعا می‌کنند که بیشترین دستگیرشده‌ها را داشته‌اند. درست می‌گویند، چون بیشترین اعترافات را داشتند! علاوه بر این وقتی فردی دستگیر می‌شد، کمیته مشترک و زندان قصر برایش حکم دانشگاه را داشت و در ارتباط با سایر زندانیان سیاسی، از نظر اعتقادی و عملیاتی و... مطالب زیادی می‌آموخت و مستحکم‌تر به مبارزات ادامه می‌داد.
ثانیا: هرچه تلاش کردند تا خاندان پهلوی را پاک، مذهبی و مطهر جلوه بدهند، موفق نشدند؛ چون تناقضات در رفتار و ذات این خاندان زیاد بود و مردم باور نمی‌کردند؛ لذا این تلاش‌ها در جهت تطهیر فساد دربار، به طور عام و فساد خاندان پهلوی به طور خاص، با شکست مواجه شد.
ثالثا: مردم، باورهای دینی آنها و مرجعیت را نشناختند. مردمی که اعتقاداتشان، مذهبی و برگرفته از فتاوی مراجع بود. سلسله‌جنبان اعتراضات، حضرت امام خمینی بود. در خانه‌هایی که کمترین مخالفتی با خاندان پهلوی داشتند، غیر ممکن بود که رساله آیت‌الله خمینی را پیدا نکنید! رساله امام یک تفاوتی با رساله‌های سایر مراجع داشت، رساله‌های دیگر شامل احکام اولیه بود، اما رساله امام علاوه بر آنها، احکام ثانویه (عمدتا پیرامون انفال، اموال عمومی، جهاد، اخلاقیات، امر به معروف و نهی از منکر و شاخص‌های آدم فاسد و صالح) را هم داشت. امام را هم نشناختند. امام کسی بود که خودش جلودار مبارزین و آماده شهادت بود، اما رژیم جرئت نداشت تا ایشان را به شهادت برساند. ایشان خودش از نجف، با مردم و از طریق اعلامیه‌ها حرف می‌زد. نهضت امام و صدای عدالت‌خواهی ایشان، محدود به داخل مرزهای کشور نبود، ایشان شخصیتی کاریزماتیک بود، که خطابش صرفا متوجه ایران و ایرانیان نبود. زندانیان سیاسی و مبارزین، به هیچ وجه احتمال وقوع انقلاب را نمی‌دادند، تنها کسی که احتمال می‌داد، شخص امام بود. امامی که بعد از مقاله رشیدی مطلق ــ که همه درگیر توهین‌ها و جسارت‌هایی بودند که به شخص ایشان شده بود ــ گفت: شاه به رفتنش کمک کرد! امامی که فرزندش را شهید کردند و گفت: از الطاف خفیه الهی است و در حدی متأثر شد که برای سایر شهدای نهضت اندوهگین می‌شد، اینها خصوصیاتی است که خداوند آثار آن را برای همه آشکار می‌کند. اینها موضوعاتی بود که رژیم از فهم آن عاجز بود، اما مردم ما متوجهِ آن بودند. ساواک حتی در همان دوران گسترش انقلاب نیز، هنوز متقاعد نشده بود که علما و روحانیون با رهبری امام خمینی، در رأس مخالفان جای دارند و رهبری جنبش برعهده آنان است و چنین تصور می‌شد که به‌ویژه پس از سرکوب‌های دوران انقلاب سفید، قیام 15 خرداد 1342 و سرکوبگری‌های سال‌های بعد، روحانیون دیگر پایگاهی در جامعه ایرانی ندارند. در هر صورت ساواک و مجموعه حاکمیت، هیچ‌گاه به ارزیابی دقیقی از جامعه ایرانی نرسید و همین مشکلات پیش روی حکومت را مضاعف‌ می‌ساخت. آنها هیچ‌گاه نتوانستند ریشه‌های بحران سیاسی را مورد توجه جدی قرار دهند، بلکه به جای توجه منطقی به ریشه‌های گسترش بحران سیاسی، بر طبل خشونت و سرکوبگری ‌کوبیدند. البته دامنه سیاست‏های خشونت‌آمیز و تحکم‌آمیز ساواک، صرفا در حیطه برخورد با مخالفان سیاسی نبود، بلکه رعب و وحشت ایجادشده از سوی این سازمان، تا اقصی نقاط کشور گسترانیده شده بود و با مشکل‌سازی‏های دائمی ساواک برای مردم (که همیشه مربوط به مسائل سیاسی هم نبود)، به‌تدریج انبوه فراوانی از جامعه ایرانی به صف ناراضیان و مخالفان پیوستند. مخالفت‌ها همواره فزاینده بود و به تبع آن عجز و ناتوانی ساواک و سایر مراجع حکومتی و نظامی در برابر مخالفان، بیش از پیش آشکار می‌شد و به این ترتیب ساواک با آن دستگاه پیچیده خفقان، نه تنها نتوانست تضمینی برای تداوم حیات سیاسی حکومت شاه باشد و در مقابل نهضت مردمی امام بایستد، بلکه خود به عاملی در تسریع سقوط شاه تبدیل شد.
به دنبال آشکار شدن ناتوانی حکومت و ساواک در کنترل اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور و افزایش روزافزون تظاهرات مردمی، در محافلی در دولت و حکومت، به‌تدریج به این باور رسیدند که طرح انحلال ساواک، خواهد توانست گسترش ناآرامی‌ها را مهار کند! بختیار بعدها طی مصاحبه‌ای تصریح کرد که با توجه به جنایات ساواک، او چاره‌ای جز انحلال این سازمان پیش روی خود نمی‌دید. بنابراین برای آنکه بتواند اندکی فضا را آرام کند، طی آخرین اقدامی که جهت مهار انقلاب صورت گرفت، به عنوان رفرمی ظاهرفریب، طرح انحلال ساواک را در اواخر حکومت در 17 بهمن 1357 به مجلس داد و نمایندگان هم فورا آن را تصویب کردند. این در حالی است که در عمل، انحلال ساواک نیاز به مصوبه نداشت و رسما منحل شده بود! شورای انقلاب هنگامی که امام در نوفل لوشاتو بود، تشکیل شد. دولت مهندس بازرگان در روز 16 بهمن، وزرایش را هم چیده بود، حالا ساواک می‌خواست منحل بشود یا نشود، فرقی نمی‌کرد. چرا که انقلاب به ثمر رسیده بود و بازجوها هم از این مطلع بودند و خیلی از آنها فرار یا خودکشی کرده بودند!
 
محمود بازرگانی

و کلام آخر؟
در انتها هم سه توصیه برای جوانان دارم: 1. تاریخ معاصر و خاطرات مبارزین را مطالعه کنند؛ 2. در مقام مقایسه ادوار مختلف آنچه بر این مرز وبوم گذشته، بربیایند؛ 3. هیچ‌گاه انقلاب اسلامی را با عملکرد افراد مقایسه نکنند، بلکه افراد و مسئولیت‌هایشان را با انقلاب اسلامی و آرمان‌هایش بسنجند.
https://iichs.ir/vdcbgsb5.rhba8piuur.html
iichs.ir/vdcbgsb5.rhba8piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما