پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
پردیس ثابتی فرزند پرویز ثابتی، اخیرا در پیج اینستاگرامی خود، از چهره پدرش در گردهمایی ضدانقلابیون در آمریکا، رونمایی کرده است. از منظر شما این رویداد را تا چه حد میتوان جدی گرفت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من فکر میکنم که باید از جهات مختلف به این مسئله نگریست. اولین موضوعی که بسیار باید مورد توجه قرار گیرد، مدل حکومتی است که غرب تصمیم دارد تا در آینده در ایران پیاده کند. وقتی غرب از منافقین حمایت کرده و در به اصطلاح براندازی نظاماسلامی به آنها نیز فرصت میدهد، این یک معنای خاص دارد. وقتی
پرویز ثابتی در تظاهراتی که غرب تدارک دیده به کمک سلطنتطلبان میآید، هم معنای ویژهای دارد. پرویز ثابتی خشنترین فرد، در دستگاه مخوف پلیسمخفی شاه بود. اینکه میگویم خشنترین، تعریفی است که تمام رسانههای داخلی و خارجی دوران پهلوی، از او ارائه داده اند. او به عنوان رئیس
اداره سوم ساواک، یعنی مسئول تأمین امنیت داخلی، خشنترین و جنایتبارترین اعمال را برای درهم شکستن منتقدان و مبارزان دنبال میکرد. برای اینکه اعتراضات ملت ایران مهار شود، پرویز ثابتی از هیچ جنایتی دریغ نمیکرد! جنایاتی که انسان، از بیان آنها در میماند! از بستن زندانیان به صندلی آپولو گرفته، تا کشیدن ناخن و جنایات بسیارِ دیگری که در خاطرات مبارزان آن دوره منعکس شده است. جالب است بدانید پرویز ثابتی بعد از کنار گذاشتن نعمتالله نصیری از سمتش، کاندیدای شاه برای ریاست ساواک بود. البته کنار گذاشتن نصیری هم نمایشی بود، برای آنکه بگویند میخواهد تغییری در ساختار استبدادی حاکم صورت بگیرد. لذا ابتدا نعمتالله نصیری از ساواک کنار گذاشته شد و به سفارت ایران در پاکستان انتقال یافت. اما بعد از اندک مدتی، در همان دوران دستگیر و به زندان افتاد. این در حالی بود که نصیری، عمدتا به خاطر جنایات پرویز ثابتی در میان ملت منفور شده بود! با این حال شاه برای آنکه ملت ایران را آرام کند و از حجم تظاهرات و مخالفتهای آنان بکاهد، نصیری را از صحنه خارج کرد. از طرفی هم برای آنکه این مشی سرکوب به صورت پنهان ادامه پیدا کند، پرویز ثابتی را برای ریاست ساواک پیشنهاد کرده بود. اما آمریکاییها با پیشنهاد شاه مخالفت کرده و مانع از وقوع این امر شدند که نامبرده به ریاست ساواک برسد.
علت مخالفت آمریکاییها، با ریاست پرویز ثابتی بر ساواک چه بود؟
آمریکاییها میخواستند برای فروکش کردن قیام ملت ایران، یک رفرم نسبتا یا ظاهرا واقعی صورت بگیرد. لذا
ناصر مقدم را به شاه پیشنهاد کردند و او را به ریاست ساواک گماشتند. در حالی که این انتخاب، مخالف با دیدگاه محمدرضا پهلوی بود. شاه اعتقادی به رفرم در سیستم، برای کاهش قیام ملت نداشت و معتقد به تداوم خشونت بود. ولی ازآنجاکه آمریکاییها در این گونه مسائل دخالت میکردند و رأی شاه را درست نمیدانستند، ثابتی نتوانست به ریاست ساواک برسد. درباره او نباید فراموش کرد که نامبرده به عنوان یک فرد بهائی، نسبت به مردم ایران بهشدت حساس و در تقابل با آنان بود، به همین خاطر هم نسبتا زودتر از بسیاری از کارگزاران رژیم شاه، از ایران فرار کرده، به خارج از کشور رفته و مدتها مخفی بود. البته به احتمال زیاد، او در خارج از کشور هم با سرویسهای اطلاعاتی مرتبط بوده و بهخصوص تجربیات خودش را در اختیار اسرائیلیها قرار داده است! حالا هم که سنش بالا رفته و دیگر برای اسرائیلیها مفید نیست، وارد عالم خودنماییهای سیاسی شده است. این حضور ثابتی اما، باید نشانه خوبی برای ملت ایران باشد، که به فشارها توجه نکنند. کما اینکه در سالهای 1356-1357 هم، با آنکه در ظاهر شعارهایی عوامفریبانه داده میشد، ولی شاه در پشت صحنه به دنبال آن بود که از پرویز ثابتیها استفاده کند، بدون آنکه رفرمی صورت دهد. امروز هم با وجود آنکه از فضای آزاد برای زنان و جامعه ایران صحبت میکنند، میبینید ابزارها و کارگزارانشان چه کسانی هستند؟ یکی از ابزارهایشان گروهک منافقین هستند، که جنایتکارترین گروه سازمانیافته بهشمار میروند. از دیگر ابزارهایشان هم، عناصر جانی بالفطرهای مثل پرویز ثابتی هستند. این انتخابها برای ملت و جوانانی که شناختی از آن ایام ندارند و غربِ امروز برای ایشان یک پدیده جدید است، باید نشانه باشد. برای آنکه بدانند که آمریکاییها در کنگره خود، چه کسانی را مورد حمایت قرار میدهند. لذا به نظر من حضور پرویز ثابتی، خاطرات و تجربیات ملت ایران را یک بار دیگر زنده میکند، که به هیچوجه منالوجوه غرب در کشورهای تحت سلطه خود آزادی را نمیخواهند و از آن دفاع نمیکنند. چون اگر بنا باشد غرب از آزادی دفاع کند، دیگر سلطه معنی نمیدهد. مسلما سلطه در غیاب آزادی میتواند بُرد پیدا کرده و نتیجهای را عاید سلطهطلبان کند، وَ اِلا اگر آزادی وجود داشته باشد، طبیعتا ملت با سلطهگران مقابله میکنند و زیر بار حرف زور و زیادهخواهی سلطهگران نمیروند. باید توجه داشته باشیم که وقتی پرویز ثابتی از پشت صحنه به روی صحنه میآید، قطعا پیش از آن نیز در اقدامات ضدایرانی فعال بوده است. در این مسئله هرگز تردید نکنید! علاوه بر این پرویز ثابتی به واسطه تجربیات و اطلاعات فراوانی که در قلع و قمع کردن مردم داشته، طبیعتا در طی این چهار دهه هم، اطلاعاتش در خدمت سرویسهای اطلاعاتی غرب و اسرائیل بوده است. اما امروز آمریکا با اجازه دادن به پرویز ثابتی برای ادامه فعالیتهایش در روی صحنه، میخواهد به طور ویژه به سلطنتطلبان هم در کنار حمایت از منافقین، پشت گرمی بدهد که ما از شما هم حمایت گستردهای کرده و همه نیروهای خود را به صحنه آوردهایم. این به خاطر آن است که تعارضی میان سلطنتطلبان و منافقین وجود دارد. گروهک منافقین در میان همه گروههای ضدانقلاب ایرانی، چه ایرانیان متمایل به غرب و چه ایرانیان مستقل، به دلیل جنایاتی که در حق ملت ایران و سایر ملتها روا داشته، بهشدت منفور است. اعضای این گروهک، کثیفترین اعمال را در خدمت به صدام انجام دادند؛ لذا غرب برای ایجاد توازن در کنار حمایت از منافقین، باید تمام نیروهای مدافع سلطنت را هم به صحنه بیاورد. برای آنکه سلطنتطلبها هم، از اعتراضاتشان نسبت به حمایت آمریکا از منافقین کاسته شود. اما همانطور که پیشتر اشاره شد، تضادهایی که بین این دو گروه وجود دارد، برخی آگاهیها را هم در سبد ملت ایران قرار میدهد و این رخداد از این جنبه، بسیار حائز اهمیت است.
با وجود سابقه تاریک و مشمئزکننده پرویز ثابتی، این حضور موجب ریزش در جبهه ضدانقلاب و حتی سلطنتطلبان نمیشود؟
وقتی غرب (یعنی آمریکا و صهیونیستها) از منافقین حمایت میکنند، سلطنتطلبها دچار نوعی سؤال و مشکل با غربیها میشوند. به صحنه آوردن نیروهایی مثل پرویز ثابتی هم، در واقع برای قانع کردن و کاستن از اعتراضات آنهاست. میخواهند به سلطنتطلبان بگویند: ما در حال تلاش هستیم که همه نیروهای متمایل به سلطنت را بسیج کرده و قدرت شما را افزایش دهیم. چون سلطنتطلبان بهشدت نسبت به حمایت غرب از گروهکی که حتی ژنرالهای آمریکایی را هم ترور کرده، معترض هستند. لذا غرب باید اقداماتی انجام دهد که آنها هم تا حدی راضی شوند. به همین خاطر هم، پرویز ثابتی به میدان میآید. از سوی دیگر جوانان امروز ما، پرویز ثابتی را نمیشناسند و آن دوران و سیستم امنیتی آن را درک نکردند. لذا ممکن است که تصور کنند وجود او خیلی هم مضر نیست! اما اگر غرب از پرویز ثابتی، در چهل سال پیش استفاده رسمی میکرد، موجب گسترش انفجارگونه تنفر از آنان میشد. اما همانطور که اشاره کردم، امروز که بسیاری از جوانان حتی اصلا اسم ثابتی را هم نشنیدهاند و نمیدانند که ساواک یعنی چه؟، غرب احساس میکند که حضور او برای نسل جوان، چندان آگاهیبخش نخواهد بود. لذا امروز ما باید با مرور عملکرد ساواک و گزارشهایی که خود غربیها در همان ایام برای تعطیلی ساواک منتشر میکردند، موجب آگاهی نسل جوان شویم. به دلیل اینکه جنایات ساواک، یکی از دلایل و عوامل مؤثر در قیام گسترده و سراسری ملت ایران بوده است. این آگاهیبخشی، وظیفه رسانهها هم هست. البته گزارشات غرب و صهیونیستها در خصوص جنایات ساواک، برای پنهان کردن ارتباط خود با این نهاد بوده است. چون صهیونیستها، بیشترین آموزش شکنجهگری را به ساواک میدادند. هم از این روی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برای آنکه فاصلهای میان خودشان و جنایات ساواک بیندازند، اظهاراتی راجع به ساواک داشتند. به نظر من باید کتابهایی که در این زمینه نوشته شده و نظریاتی که نویسندگان غربی، 45 سال پیش در خصوص ساواک داشتند، را استخراج کرد و این سازمان مخوف را به جامعه شناساند. کما اینکه گروهک منافقین را هم، باید به جامعه شناساند. برای آنکه جوانانمان بدانند که مدل آینده حکومتی آنها چیست. با منافقین که نمیشود دموکراسی درست کرد. با پرویز ثابتی که نمیشود دموکراسی ایجاد کرد. ثابتی جرثومه ضد آزادی و نمادی از جنایت حرفهای است. لذا این چنین افرادی نمیتوانند وعده دموکراسی بدهند. معلوم است که در آینده، میخواهند چه نوع حکومتی بهوجود آورند. احیای یک حکومت سرکوبگر، که هیچ ایرانی نتواند در برابر سلطهطلبان قد راست کرده و از کرامت و استقلال خود دفاع کند. چون تا به حال استقلال ملت ایران، برای صهیونیستها هزینهای سنگین داشته است؛ لذا مشخص است که غربیها و صهیونیسم، با بهکارگیری گروهک منافقین و پرویز ثابتیها چه انجام خواهند داد. میبینید با آنکه روز 22 بهمنماه، میلیونها نفر به خیابان آمدند، اما برخی از غربگرایان در روزنامههای خود، آزادنه در برابر این توده ملت موضع گرفتند و حرفهای بیربط زدند! یعنی تا این حد، آزادی در نظام اسلامی وجود دارد. دیدید که در چندماه گذشته، بدترین شعارها را هم علیه رهبری دادند و البته با کسی هم به دلیل شعار دادن علیه رهبری، برخوردی نشد. این نشاندهنده میزان آزادی در کشور است. اما اگر وعده غربیها از آزادی، میدانداری امثال پرویز ثابتیها، مسعود رجویها و مریم قجر عضدانلوها باشد، خود این موضوع برای کسانی که به حرفهای زیبای تبلیغات غربی دل خوش میکنند، هشداردهنده و آگاهیبرانگیز است.
مناسب است که برای شناخت پرویز ثابتی، قدری به عقب بازگردیم. او از چه زمان وارد سیستم امنیتی پهلویها شد و به چه شکل پیشرفت کرد؟
پرویز ثابتی به دلیل اینکه بهائی بود، پیشرفت سریعی داشت. البته ما دو نوع بهائی داریم: یک عده بهائیان فریبخوردهای هستند که تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتند، یک عده هم بهائیان تشکیلاتی هستند. تشکیلات بهائیان هم در حیفا، یعنی اسرائیل، قرار دارد. لذا کسانی که با سازمان بهائیت در ارتباط بودهاند، مورد اعتماد صهیونیستها بوده و هستند. به همین خاطر هم در دوران پهلوی، پستهای بسیار حساس، با اراده صهیونیستها به بهائیان واگذار میشد؛ به عنوان مثال نعمتالله نصیری چون چندان تشکیلاتی و متفکری نبود، در سیستم به عنوان یک عنصر معمولی شناخته میشد. حتی خود درباریان، نصیری را در میهمانیها «پشگل» صدا میزدند! یعنی آدمی بود بسیار پوچ و بیارزش. در واقع اداره ساواک به عنوان یک سرویس امنیتی و سرکوبگر داخلی، با پرویز ثابتی بود. علاوه بر این ساواک هم اِف.بی.آی بود و هم سی.آی.اِی! ساواک سازمانی بود که نمونهاش در هیچ نقطهای از جهان تکرار نشده بود؛ چون غالبا سرویسهای اطلاعاتی، حق کار اجرایی ندارند. اما ساواک ملغمهای از امور اطلاعاتی و اجرایی بود. به همینخاطر هم غیر از شاه، به هیچ نهادی پاسخگو نبود. بنابراین پرویز ثابتی به دلیل بهائی بودن، بیشترین اعتماد را از جانب صهیونیستها، که ادارهکننده ساواک بودند، به خودش جلب کرده بود. حتی پرویز ثابتی علاوه بر ساواک، گاهی اوقات تحلیلهایی را به شاه میداد که او را به هم میریخت!
به همین دلیل هم اجازه شنود تلفنهای رئیس خود، یعنی نعمتالله نصیری را یافته بود؟
بله؛ اختیارات ثابتی بسیار بالا بود. تلفن همه درباریان را شنود میکرد. ثابتی قدرت بسیار زیادی داشت و این قبل از هر چیز، به بهائی بودن او برمیگشت. آن هم نه به خاطرِ کیش بهائیاش، بلکه به خاطر آنکه بهائیِ تشکیلاتی بود؛ چون صهیونیستها به مسلمانان، حتی مسلمانان ضعیفنفس و سستعنصر اعتماد نمیکردند، ولی به بهائیان اعتماد داشتند؛ به این علت که تشکیلات بهائیان، ذیل تشکیلات اطلاعاتی اسرائیل و کاملا در اختیار آنها بود. صهیونیستها هم چون ادارهکننده ساواک بودند، آنها را در پستهای مهم میگماردند. به همین خاطر کسی چون
عبدالکریم ایادیِ بهائی را به عنوان پزشک مخصوص شاه گماشته بودند، برای آنکه دائم با شاه باشد و او را زیر نظر بگیرد و علاوه بر این، برای وی ذهنیتسازی کند. در واقع بهائیان، دستیار صهیونیستها بودند. به همین دلیل هم روی هم رفته این فرقه، در تشکیلات دربار جایگاهی بسیار قوی داشت. حتی یک ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، تیمهای آموزشدهنده شکنجه از اسرائیل وارد ایران میشوند. باز هم تکرار میکنم که منظور از بهائیان، عناصر سادهای که به واسطه تبلیغات جذب این فرقه میشدند، نیست. مقصود بهائیانِ تشکیلاتی هستند، که بهشدت مورد اعتماد صهیونیستها بودند. بنابراین شما بهراحتی میتوانید بفهمید که چرا پرویز ثابتی را به عنوان قدرت مطلق در ساواک قرار میدهند. قطعا هم اسرائیلیها بنا داشتند که ثابتی را به ریاست ساواک بگمارند. شاه هم متأثر از آنها، این فرد را به عنوان رئیس ساواک برگزیده بود. اما چون آمریکاییها به خطر انفجار مردم ایران پی برده بودند، اجازه ندادند تا آدم بسیار خشنی مثل ثابتی رئیس ساواک شود و رسما ریاست آن را در اختیار بگیرد. به نظرم اینها مباحثی است که حتما باید برای جامعه ما امروز تشریح شود.
پرویز ثابتی در به اصطلاح خاطراتی که در سالهای گذشته منتشر کرد، مدعی شد که در سرکوب انقلاب موفق بوده و تنها سیاست حقوق بشری کارتر، موجب ناکامی او و ساواک شده است. ارزیابی شما درباره این ادعا چیست؟
البته این نگاه صهیونیستهاست. صهیونیستها همواره معتقد بودهاند که با «مشت آهنین» میشود مردم را درهم شکست، اما بیتردید این انگاره اشتباه است. این اندیشه صهیونیستها، الان در خودِ مناطق فلسطینینشین هم، با بنبست جدی مواجه شده است. البته صهیونیستها، در قلع و قمع تشکیلات روشنفکری فلسطین موفق بودند؛ مثلا صهیونیستها در مورد تشکیلات ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین)، که متأسفانه یک تشکیلات روشنفکری بود و با توده مسلمان ارتباط جدی نداشت، موفق عمل کردند. این تشکیلات به راحتی توسط صهیونیستها آلوده و نهایتا درهم شکسته شد. صهیونیستها توانستند یا زیر شکنجه آنها را از مبارزه دور کنند و یا به عاملیت خود درآورند، اما امروز وقتی مبارزه ملت فلسطین تودهای میشود، دیگر دستگاه اطلاعاتی صهیونیست نمیتواند کاری از پیش ببرد. این چیزی هم که پرویز ثابتی در مورد سرکوب انقلاب گفته، مربوط به گروه موسوم به مجاهدین خلق است.
اشاره کردید که پرویز ثابتی توانست شبکه روشنفکران داعیهدار مبارزه را سرکوب کند. این اقدام چگونه عملی شد؟
چون خصوصیت محفلی داشتند و نتوانسته بودند توده مردم را جذب کنند. نمونه آن، سازمان موسوم به مجاهدین بود. پرویز ثابتی در قلع و قمع و جذب آنها، البته موفق بود. حتی پرویز ثابتی در خاطراتش میگوید که مسعود رجوی را من از طریق برادرش جذب کردم! لذا وقتی مبارزه در ایران مردمی نشده بود، ثابتی موفق عمل میکرد. اما همین فرد با اوجگیری انقلاب اسلامی و هنگامی که مشخص شد دیگر کاری از دست او برنمیآید، مجبور به فرار شد! ثابتی به چه دلیل، قبل از پیروزی ملت ایران فرار کرد؟ اگر موفق بود، که از کشور فرار نمیکرد. ثابتی با فرارش، شکست خود را پذیرفت. شکنجه هم، تنها در موارد خاصی میتواند تأثیر داشته باشد. وقتی میلیونها نفر به خیابان بیایند، که نمیشود همه را شکنجه کرد. مبارزه وقتی مردمی میشود، هم به لحاظ امکانات و هم به لحاظ مقاومت، شرایط و وضعیت دیگری به خود میگیرد. لذا در آن زمان، دیگر پلیس مخفی نمیتواند همه ملت را دستگیر کند و از او کاری بر نمیآید. پلیس مخفی، برای دستگیری انسانهای محدود کارساز است؛ برای پیشتازان، پیشقراولان و کسانی که محافل محدودِ روشنفکری دارند. پرویز ثابتی واقعا باید انسان نادانی باشد که تصور کند اراده ملتها را میشود با خشونت شکست داد. در هیچ دورهای از تاریخ نمیتوانید موردی را بیابید که اراده ملتی با خشونت شکسته شده باشد. برعکس وقتی اراده ملتها با خشونت برخورد کند، آنها برای ادامه راه منسجمتر، پایدارتر و مقاومتر میشوند؛ چون وقتی مبارزه تودهای میشود، مبنایش آگاهی و درک واقعبینانه از شرایط است. درحالیکه در گروههای مسلح، مبنا زور و قدرت مادی است. حال درست است که گروه موسوم به مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق میگویند: ما آموزشهای ایدئولوژیک هم داشتیم، اما اصل کارشان وجود قدرت سخت است. تنها بسیج ملتها، مبتنی بر قدرت نرم است. یعنی ملتها وقتی به صحنه میآیند، که به یک جمعبندی، فهم و آگاهی قانعکننده برسند. ولی در گروههای مسلحی همچون مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق، بحث کاملا فرق میکند. در گروههای مسلح، مبنای شما اتکا به سلاح است. در حالی که در تودههای مردم، مبنا آگاهی و رشد فکری است. بنابراین برخورد سخت با تودههای ملت که مبنایشان رشد فکری است، موجب سرسختتر و مصممتر شدنشان میشود. لذا نه تنها دیگر از پرویز ثابتی کاری برنمیآید، بلکه خود آمریکاییها و سیستم هم میفهمند که اگر مردم را دستگیر کرده و شکنجه دهند، این آزار موجب آگاهی بیشتر مردم از ماهیت سلطنت میشود و دستگاه امنیتی را گرفتارتر خواهد کرد. جامعه مقاومتر و فداکاریاش بیشتر میشود. در واقع هرچه شما برخوردهای سختی با تودههای ملت ــ که مبنای به صحنه آمدنشان آگاهی است ــ داشته باشید، موجب رشد نهضت مردم خواهد شد. به همین دلیل است که امروز صهیونیستها در فلسطین، دچار بحران جدی هستند؛ چون آنها در برابر توده مردم، جز شکنجه کار دیگری نمیتوانند انجام دهند. پرویز ثابتی هم مثل صهیونیستها، غیر از شکنجه کار دیگری بلد نبود تا انجام دهد. آنها تمام تصورشان این است که میتوانند اراده ملتها را با مشت آهنین شکسته و خورد کنند. در حالی که این تصور باطلی است و تاریخ هم بطلان این رویکرد را به ما ثابت کرده است. منتها این گونه افراد، فهمی جز این نمیتوانند داشته باشند. این انسانهای نژادپرست، دیگران را برابر با خود نمیدانند به همین خاطر، در مورد آنها کار نظری و فکری نمیکنند. آنها فقط و فقط زبان خشونت را برای انسانهای دیگری که پستتر از خود می دانند، به کار میبرند. مثل اینکه شما از رژیم آپارتاید انتظار داشته باشید تا با سیاهپوستان برخورد نرم کند. آنها هرگز چنین کاری نمیکنند؛ چون آن رژیم سیاهپوستان را انسان نمیداند! این دو نگاه متفاوت است. لذا پرویز ثابتی نمیتواند در مواجه با ملتها، رهاوردی داشته باشد. به همین دلیل هم آمریکاییها، آن زمان با ریاست او بر ساواک مخالفت کردند. ولی امروز که پرویز ثابتی را به صحنه میآورند، حتما برای مردم و بهویژه جوانان ما، پیام بسیار مهمی دارد؛ مهم به این دلیل که غرب، دوباره به جمعبندی رسیده که باید با ایران با مشت آهنین برخورد کند! این به معنی آن است که غرب، در مواجهه با نظام اسلامی درمانده شده و دوباره دارد به طرف خشونت و ترور میرود. در حرکتهایی که چند ماه پیش در کشور داشتیم، چرا خشونت هم در بیان و هم در رفتار، در اوجِ خودش بود؟ به خاطر آنکه غرب دچار بحران است و میخواهد سریع به نتیجه برسد. اگر از طریق کار فکری و فرهنگی جواب گرفته بود، که خشونت را دنبال نمیکرد. وقتی خشونت را دنبال میکند، یعنی دچار بنبست شده است. عرض کردم که صهیونیستها، هم در ایران دچار بنبست هستند و هم در فلسطین و هم در سایر نقاط جهان؛ لذا به طرف خشونت میروند، که از این بنبست خارج شوند. در حالی که این روش بنبستشان را گستردهتر، جدیتر و شدیدتر خواهد کرد؛ چرا که این خشونت به دلیل ضعف و تنگنا اعمال میشود.
جالب اینجاست که در خاطراتی که از پرویز ثابتی منتشر شده، او مدعی است که از نقاط ضعف حکومت پهلوی گفتنیهای زیادی دارد، اما به دلیل عدم سوءاستفاده جمهوری اسلامی از آن، فعلا آنها را منتشر نمیکند! این ادعا را چگونه عیارسنجی میکنید؟
شما از یک عنصر برجسته اطلاعاتی، که بهشدت نسبت به سلطنت متعهد است، انتظار دارید حرفی درباره نقاط ضعف و سیاهکاریهای آنها بزند؟ معلوم است که این انتظارِ غلطی است. ثابتی از جنایات بسیاری مطلع است. ساواک خیلی از جنایاتش را اصلا مکتوب نمیکرد، بههیچوجه. امروز ما بسیاری از جنایات ساواک را در اسنادش نداریم، یا افرادی را که برای این جنایات بهکار میگرفتند. ما به طور قطع میدانیم که فاجعه سینما رکس را ساواک انجام داد. نه حالا فقط سینما رکس، مثلا جنایت مشهد را؛ چون هنوز از ایام پیروزی انقلاب اسلامی فاصله نگرفتهایم، اشاره به این نکته مفید به نظر میرسد. چند ماه قبل از پیروزی انقلاب در مشهد، ساواک چند تن از ارتشیان را کشت، بدنهایشان را قطعه قطعه کرد و در پادگان مشهد به نمایش گذاشت. همان روزی که مردم داشتند تظاهرات وسیعی میکردند. برای اینکه احساسات ارتشیها علیه مردم را تحریک کند. ساواک به دستور شاه، چند تن از ارتشیها را واقعا مثله کرده و در پادگان به نمایش گذاشته بود، تا بگویند مردم این کار را کردهاند! آنها هم با تانک از روی زنانی که بعضا بچه حمل میکردند، رد شدند! تعداد زیادی از زنان، زیر چرخهای تانک رفتند. خودشان گزارش دادند که حدود هزارنفر کشته شدند. الان فکر میکنید میتوانید سندی درباره این قضیه پیدا کنید؟ هرگز ساواک اینها را مکتوب نمیکرد. فقط بین خودش و شاه، اینگونه قضایا به صورت شفاهی وجود داشت. هفده شهریور هم اینطور بود. همه اینها کارهای حسابشدهای بود که موجب درگیری در جامعه ایران بشود؛ جنایاتی که هر کدامشان، چندصد نفر را به خاک و خون کشید. سینما رکس چهارصد نفر کشته داشت، چندصدنفر، در هفده شهریور به خاک و خون کشیده شدند. اینها جنایات پشت صحنهای بود که طراحیاش را ساواک انجام میداد، اما کمترین نشانهای از اینها باقی گذاشتند. بیتردید پرویز ثابتی همه اینها را میداند، اما انتظار دارید که او اینها را بگوید؟ معلوم است که نمیگوید.
به نظر شما آیا پرویز ثابتی در 44 سال اخیر، با سرویسهای خارجی از قبیل: آمریکا، انگلیس و اسرائیل همکاری دارد، یا خیر؟
قطعا، تردید نکنید. همانطور که اشاره کردم، ثابتی عامل صهیونیستهاست. مگر یک عامل اطلاعاتی صهیونسیم، میتواند در ایران چند سال کار اطلاعاتی انجام دهد، بعد به همکاریاش پایان داده و به خارج از کشور برود؟ پاسخ کاملا روشن است. ثابتی به عنوان یک بهائی تشکیلاتی، تربیتشده صهیونیستهاست. مگر به لحاظ عقلی امکان دارد که چنین سرمایهای برای صهیونیستها، در خارج از ایران عاطل و باطل بگردد؟ معلوم است که چنین نیست. پرویز ثابتی مجموعهای از تجربه و اطلاعات است. اگر به همکاریاش ادامه ندهد، قطعا او را میکشند. اگر عنصری که دارای اطلاعات گسترده است، پیوندش را با سیستم اطلاعاتی قطع کند، نابودش خواهند کرد. در سازمان سیا هم، وضعیت همینطور است. اگر یک عنصر برجسته سازمان سیا بخواهد پیوندش را با سازمان قطع کند، قطعا از بین میرود. در خیلی از این فیلمهایی که بر اساس داستانهای واقعی آمریکا درست میشود، حتما دیدهاید که وقتی عنصری میخواهد جدا شود، فوری دستور قتلش را میدهند. ثابتی هم عنصری است که اطلاعات بسیاری درباره دستگاههای اطلاعاتی اسرائیل در ایران دارد. برنامهها و کارهایشان را در ایران میداند. ثابتی مطلع است که آنها در ایران چه کردند. اطلاعات پنهانشان را بهخصوص در مورد تجزیهطلبی در ایران میداند. این اگر در خارج از کشور ارتباطش را حفظ نکند، قطعا در یک حادثهای سربهنیست میشود! ضمن آنکه خود ثابتی به عنوان یک بهائی، انگیزه دارد تا همچنان علیه ملت ایران کارش را ادامه دهد. اینکه می بینید در 85 سالگی همچنان انگیزه دارد، به همین علت است. وقتی در این سن انگیزه دارد، قطعا در بیست، سی یا چهل سال پیش هم داشته و در اوایل انقلاب نیز، به طریق اولی داشته است، که بیاید و اقداماتی را انجام دهد، تا خیزش عظیم ملت ایران را سرنگون کند. نه ثابتی که همه ساواکیهای برجسته، چنین پیوندی با سرویسهای صهیونیستی داشتند. صهیونیستها تلاش کردند تا
شعبان جعفری را با آنکه هیچ نداشت و به او بیمخ میگفتند، در اسرائیل نگه دارند. به او زورخانه هم دادند! چرا چون در کودتای 28 مرداد نقش داشت. به او امکان ادامه کار دادند، تا اگر مجددا خواستند در ایران کودتا کنند، یک آدم لمپن مانند او، بتواند مجددا فعال شود. در قضایای تجمع نیروهای آریانا در مرز ایران و ترکیه، شعبان جعفری همانگونه که در خاطراتش میگوید، مرتب بین اسرائیل و آریانا پیام رد و بدل میکند! بنابراین وقتی شعبان جعفری ــ که بیمخ به او لقب داده شده است ــ برای اسرائیلیها خیلی مهم است، حساب کسی مثل پرویز ثابتی معلوم است. جالب است که بدانید آنقدر صهیونیستها تنفربرانگیز هستند که حتی شعبان هم با وجود آنکه کلی امکانات به او میدهند، در آنجا نمیماند، به آمریکا میرود و در آمریکا میمیرد. بااینهمه و قطعا، برای اسرائیلیها یک عنصر مهم است. شعبان با آنکه یک آدم چاقوکش است، ولی صهیونیستها از او نمیگذرند و برای اقدامات اخلالگرایانه در مسائل ایران، به گونهای روی او هم حساب میکنند. حال با ملاک قرار دادن شرایط موجودی مانند شعبان، میتوانید وضعیت ثابتی را حدس بزنید.