پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شما از مقطع مهاجرت شهید دکتر مصطفی چمران به لبنان، با ایشان آشنا شدید. کیفیت این آشنایی و ادامه آن چگونه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من در سالهای 1352 و 1353، در بیروت بودم.
شهید دکتر مصطفی چمران، به دعوت امام موسی صدر از آمریکا به لبنان آمده و در مؤسسه جبلعامل در شهر صور، مستقر شده بود. من یک دانشجوی تازهکار ایرانی و با جمعی از دانشجویان ایرانی مقیم لبنان آشنا بودم. ما تشکلی شبیه به انجمن اسلامی دانشجویان تأسیس کرده بودیم. با حضور دکتر فکر کردیم فرصت خوبی است که با محوریت ایشان فعالیت دانشجویی را دنبال کنیم. البته بیروت در آن مقطع ــ که لبنان بهعنوان عروس خاورمیانه لقب گرفته بود ــ از لحاظ مدنیت سطح بالایی داشت و از لحاظ سیاسی هم، کشورِ بسیار بازی بهشمار میرفت. معروف بود که اکثر اپوزیسیونها و معارضان دولتهای منطقه، پناهگاهشان لبنان است، از جمله ایران که خیلی از معارضین نظام پهلوی، در لبنان حضور داشتند. بههرحال ما دانشجویان با دکتر چمران آشنا شدیم و آن بزرگوار شخصیتی بود که هر کسی حتی دشمنان و مخالفین سیاسی هم که با ایشان آشنا میشدند، مجذوبشان میشدند. بههرحال ایشان در جمع دانشجویان ایرانی مقیم بیروت حضور پیدا کرد. البته تعدادمان زیاد نبود؛ سپس در جنوب لبنان حضور و باز هم مراودات بیشتری با آقای دکتر پیدا کردیم. خیلیها تصور میکردند ایشان با تخصص بالایی که دارد، جذب دانشگاه میشود. اما در واقع اینگونه نشد و با اینکه در لبنان دانشگاههای معتبری از جمله دانشگاه آمریکایی بیروت وجود دارد، ایشان جذب مسائل اجتماعی و سیاسی لبنان شد و خود را در خدمت امام موسی صدر و تشکلهایی که جدیدا شکل گرفته بود، قرار داد.
اشاره کردید که دکتر چمران، به دعوت امام موسی صدر به لبنان آمد. امام چگونه از ایشان شناخت یافته بود؟
ایشان در فرانسه با دکتر آشنا و با روحیات، علایق و دلسوزی ایشان برای مسائل اسلامی و مشکلات ایران مواجه میشود و از ایشان دعوت میکند که به لبنان برود. آقای دکتر هم در سفری که به لبنان میآید، با آقای صدر و فعالیتهای او آشنا میشود. ایشان با آمدن به لبنان و آشناییای که با این کشور و محیط آن پیدا کرد، جذب فضای حاکم بر آن شد و با اقتداری که در آن دوره آقای صدر از لحاظ معنوی در جامعه لبنان داشت (که حتی در میان مسیحیان هم، بسیاری طرفدار ایشان بودند و حتی عدهای میگفتند: طرفداران مسیحی او، بیش از طرفداران مسلماناند)، آقای صدر از آقای دکتر میخواهد که همچنان در لبنان بماند و ایشان هم میپذیرد.
فهم تأثیرات دکتر چمران بر جامعه شیعیان لبنان، از خوانش تحولاتی که امام موسی صدر در این حوزه ایجاد کرد، جدا نیست. دراینباره چه تحلیلی دارید؟
در آن دوره شیعیان و مسائل مربوط به آنان، طیف قابل توجهی از موضوعات مربوط به لبنان را تشکیل میدادند. شیعه در آن دوره، وضعیت بسیار اسفباری داشت. هم از جنبه تردد روزمره اسرائیلیها به محدوده سکونت آنان و هم از نظر مسائل اجتماعی و محرومیتهای این طایفه، که قابل توصیف نیست! این برمیگردد به عهد عثمانیها، که فشار بر شیعه شدید بود و حتی بسیاری از شیعیان مسیحی شدند! خیلی از خانوادههای معروف مسیحی در لبنان، امروز فامیلیشان اسلامی است! از جمله خاندان هاشم، که امروز از خاندانهای مسیحی لبنان است! بنابراین هجرت امام موسی صدر به لبنان و حضور و فعالیت ایشان، در واقع آغاز حیاتی جدید برای شیعیان، مسلمانان و بهخصوص جنوب لبنان به شمار میآید.
دکتر چمران در این فرآیند، چه نقشی ایفا کرد؟
با توجه به اینکه اکثریت جمعیت شیعیان، در جنوب لبنان تا بیروت بودند (البته در جنوب یک سری شهرها و مناطق مسیحی و اهل سنت هم داریم، ولی بسیار اندک هستند و اکثریت با شیعه است) این وضعیت میطلبید که شخصیتی همچون دکتر چمران، در کنار امام صدر حضور داشته باشد؛ چون با حضور و فعالیتهای آقای صدر و تجاوزات مستمر اسرائیلیها، ایشان دست به تحرک سیاسی جدیدی زد و تشکلی نوین به نام «حرکهالمحرومین» را تأسیس کرد، که اختصاص به شیعه هم نداشت. در واقع شامل همه محرومین و مستضعفین لبنان میشد.
در شخصیت دکتر چمران، چه خصال و ویژگیهایی برای شما جالب مینمود؟
در واقع دکتر چمران، یک اسوه علمی و اخلاقی بود. البته جنبههای اخلاقی ایشان، بر سایر جنبهها غلبه داشت و در اولین دیدار، بهشدت تأثیر میگذاشت. دکتر از لحاظ علمی، در بالاترین سطح قرار داشت، بااینهمه آن مقام و جایگاه را رها کرده و برای تعدادی از کودکان محروم و یتیم، شب و روز خدمت میکرد. من خودم شاهد بودم که شبها، دمپاییهایش را زیر سرش میگذاشت و در مؤسسه و نزد بچههای یتیم استراحت میکرد!
اما در مورد هستههای مرکزی مقاومت لبنان، باید بگویم درست است که آقای صدر ایدئولوگ و برنامهریزِ آن بود، اما کسی که زحمت اینها را کشید، شخص دکتر چمران بود. تربیت اولین نیروهای مقاومت در لبنان، به عهده دکتر بود. سران حزبالله بدون اغراق و استثنا، شاگردان او بودند. دکتر چمران به مسئله ایران و مجاهدتهای ایرانیان، توجه فراوانی داشت. در عین حال، به لبنان و فلسطین هم توجه داشت؛ یعنی سه جبهه را اداره میکرد و مقاومین در این سه جبهه را آموزش میداد. کسانی که توسط دکتر چمران آموزش میدیدند، تنها افرادی مسلح و مقاوم نبودند، بلکه شخصیتهای بسیار متدین و بامعرفتی نیز بودند. شاگردان ایشان این سه خصوصیت را داشتند: مؤمن، مبارز و بااخلاق. این مسائل در لبنان آن روز خیلی جدید بود؛ چون در آنجا با پول، مبارز استخدام میکردند! در فرهنگ لبنان و در فرآیند مقاومت در برابر اسرائیل، گروهها مبارزین را میخریدند. معروف بود که میپرسیدند: شما چقدر حقوق میگیرید که بجنگید؟ دکتر چمران از ایرانیان کسانی را تربیت کرد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران را بهوجود آوردند و در لبنان، مقاومت پایدار را ایجاد کردند و در فلسطین نیز، جمعی از مبارزین الفتح شدند. بدون اغراق همه سران جنبش لبنان و مقاومت امل، شاگرد ایشان بودند.
دکتر چمران آموزشهای عقیدتی و فرهنگی را بر آموزشهای نظامی مقدم میداشت. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
بله؛ دکتر چمران بسیار میکوشید تا قبل از آنکه شاگردانش به اسلحه و مسائل نظامی علاقهمند شوند، به مقولات دینی و اخلاقی روی بیاورند، تا سلاحشان جهت درستی پیدا کند. ایشان با صفای نفسی که داشت، ما را متحول میکرد. بنده شیفته آن بزرگوار بودم، تا جایی که حاضر نبودم حتی یک دقیقه هم از ایشان جدا شوم! خیلی از دوستان به این دلیل از من ایراد میگرفتند؛ چون بههرحال دکتر مسائل امنیتی و حفاظتی هم داشت.
از خصوصیات بارز دکتر چمران شجاعتش بود، که زبانزد همه مبارزین لبنان، فلسطین و ایران شده بود. اسرائیل از همه سو، جنوب لبنان و فلسطین را میزد. داستانی که میگویم، مربوط به سالهای 1353 و 1354 است. یک شب در خدمت دکتر بودیم.
صادق قطبزاده و صادق طباطبائی هم آمده بودند. ایشان سوار اتومبیلش شد و پشت فرمان نشست. صادق قطبزاده جلو نشست و من و صادق طباطبائی هم، در صندلیهای عقب نشستیم. ایشان میخواست تا نقاط درگیری با اسرائیلیها را به میهمانان نشان دهد. اسرائیلیها هم بهشدت منور میزدند! ایشان با سرعت، به دل دشمن میرفت. قطبزاده با آنکه آدم شجاعی بود، از ترس گفت: آقای دکتر کجا میروید؟ ما را به کشتن میدهید! دکتر که با آرامشِ در عین سرعت داشت به جلو میرفت، گفت: «شما دیگر چرا؟ صبر کنید، ببینید چه خبر است!». دکتر چمران، هیچ ابایی از نزدیک شدن به خط مقدم جنگ نداشت. آن شب را فراموش نمیکنم، که آن دو میگفتند: آقا اینجا خطرناک است؛ چرا این طور حرکت میکنید؟ بههرحال رفتیم و آن مناطق را دیدیم؛ ایشان هم توضیحات لازم را داد و نهایتا ما به سلامت برگشتیم. شب بسیار عجیبی بود. من بارها میشنیدم که میگفتند دکتر مصطفی کارهای عجیبی میکند (چون دکتر در کشورهای عربی، فامیلیاش را بیان نمیکرد). در مؤسسهای که اداره آن را بر عهده داشت، گاهی نصفشبها بیدار میشدم و میدیدم که دکتر در میان آن همه کودک یتیم، به نماز شب ایستاده است و گریه و زاری ایشان، ما را تکان میداد. ایشان علاوه بر بیان رسا و سخنرانیهای دلنشین، نوشتههای بسیار زیبایی دارد. دکتر هر موقع که مجال پیدا میکرد، برای بنده و سایر دوستان نامه مینوشت، برای اینکه ارتباطمان قطع نشود. نامههای آن بزرگوار برای بنده بهعنوان یک دانشجوی کمسن و سال، که بعد از قضایای پاوه و انتصاب دکتر به وزارت دفاع، ارتباطم با ایشان بیشتر شده بود، یادگارهایی بسیار باارزش است.