«چند و چونِ یک پژوهش، در‌باره حیات زنده‌یاد آیت‌الله محمدعلی تسخیری» در گفت‌وشنود با عباس آریا‌زند؛

درباره پیشینه و خدمات خویش، هرگز سخن نمی‌گفت!

عباس آریازند محققی است که اثر سه‌جلدی «سرو نستوه» را در باب زندگی و سیره زنده‌یاد آیت‌الله محمدعلی تسخیری تألیف کرده است. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، از تجربه زیسته خویش با آن بزرگ می‌گوید. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید
درباره پیشینه و خدمات خویش، هرگز سخن نمی‌گفت!
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
آشنایی شما با زنده‌یاد آیت‌الله محمدعلی تسخیری به چه مقطعی باز می‌گردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مرحوم آیت‌الله تسخیری را دورادور می‌شناختم. ایشان در مؤسسه «در راه حق» فعالیت می‌کرد. آن فقید سعید پس از مهاجرت از عراق و اقامت در قم، در آن مؤسسه زبان عربی درس می‌داد. من از طریق نشریات این مرکز، با ایشان آشنا شدم. پس از انقلاب، در سازمان تبلیغات عهده‌دار مسئولیتی شد و سپس این سازمان، کار مشترکی را با معاونت بین‌الملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شروع کرد و از مجموع این دو سازمان، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی شکل گرفت. وقتی ماجرای بوسنی و هرزگوین و قتل عام‌ها در آنجا پیش آمد، رسانه‌های دنیا عمدا توجهی به این فاجعه نکردند و حتی در کشور خودمان نیز، این اتفاق یک جنگ داخلی تلقی شد! من در آن مقطع، کتاب «بوسنی در خون» را نوشتم که سازمان تبلیغات اسلامی چاپ کرد. گمان می‌کنم که آقای تسخیری مرا از روی این کتاب شناخت. ما در سال 1373، از نزدیک با هم آشنا شدیم. گستره شخصیت و فعالیت ایشان، مانند یک نهاد بین‌المللی بود! این‌گونه چهره‌های فرهنگساز، به‌ندرت ظهور می‌کنند.
 
در شخصیت آیت‌الله تسخیری، چه ویژگی‌هایی برجسته می‌نمود و شما را جذب کرد؟
آیت‌الله تسخیری انسانی خودساخته و زاده شرایط خاصی بود که چندان تکرار نمی‌شود و لذا چنین انسانی هم، بی‌تکرار خواهد بود! پدر ایشان در دوره حاکمیت رضاخان، به دلیل شرایط سخت تحصیل در حوزه‌های علمیه، با خانواده به نجف مهاجرت کرد و در آنجا زندگی بسیار سختی را سپری نمود. به یکی از استادانش به نام آقای امامی بسیار علاقه داشت و بعدها با دختر ایشان ازدواج کرد و محمدعلی فرزند بزرگ خانواده، به دو زبان فارسی و عربی صحبت می‌کرد. او بعدها در دبیرستان، انگلیسی را هم آموخت. آیت‌الله تسخیری در جوانی، علاوه بر حضور در حوزه علمیه نجف، در محافل دانشگاهی و انجمن‌های شعر نیز حاضر می‌شد و با شخصیت‌های فرهنگی کشورهای دیگر، ارتباط برقرار می‌نمود. بسیار خوش‌ذوق، خوش‌سیما و خوش‌بیان بود و عربی و فارسی و انگلیسی را فصیح صحبت می‌کرد. در دوره رژیم بعث، ادامه فعالیت مراکز علمی و دینی، با دشواری‌های فراوان روبه‌رو بود. ایشان شعری با مضمون محرم سرود و مردم این شعر را به نوحه تبدیل کردند! بعثی‌ها آقای تسخیری را به دلیل سرودن این شعر بازداشت، زندانی و شکنجه کردند. آنها به دلیل ارتباط آن مرحوم با بیوت مراجع، ایشان را نکشتند، اما تا جایی که توانستند شکنجه دادند! ایشان به‌ شکلی معجزه‌آسا، از زندان نجات پیدا کرد، به کویت رفت و به حزب‌الدعوه پیوست. در همه ادوار مبارزه فرهنگی و سیاسی، فوق‌العاده خستگی‌ناپذیر بود و در هر کاری، پشتکار عجیبی داشت. از حافظه‌ای بسیار قوی‌ برخوردار بود، فراوان نکته‌سنج بود و به هر سؤالی عالمانه جواب می‌داد.
 
آیت‌الله محمدعلی تسخیری

علت گرایش آیت‌الله تسخیری به تقریب مذاهب اسلامی چه بود؟
آیت‌الله تسخیری در دوره تحصیل، با اقوام و فرقه‌های مختلف ارتباط برقرار کرد و نزد آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم فقه مقارن خواند، که درباره اختلافات و اشتراکات فقه شیعه و اهل تسنن و سایر فرقه‌ها بحث ‌می‌کند. به همین دلیل در برخورد با پیروان مذاهب دیگر، با آگاهی وارد می‌شد و با اطلاع از مبانی فقهی خودشان، با آنها صحبت می‌کرد. انسانی بسیار صادق و بااخلاص بود و به همین دلیل، همه شخصیت‌های بین‌المللی او را دوست داشتند و حرف‌هایش را باور می‌کردند. زمانی در منطقه بالکان بودم و با اکثر علمای آنجا ارتباط داشتم، همه آنها آقای تسخیری را می‌شناختند! ایشان همواره سعی می‌کرد تا موارد اختلاف بین مذاهب، مانع از گفت‌وگوی آنان نشود و وحدت مسلمانان، مورد خدشه‌ قرار نگیرد. علمای ملل مختلف را برای برگزاری همایش به ایران دعوت و با روی گشاده از آنان استقبال می‌کرد. شیوه رفتارش به گونه‌ای بود که همه پذیرفته بودند جمهوری اسلامی و رهبری آن، به دنبال وحدت اسلامی هستند. ایشان هر جا که حضور پیدا می‌کرد، مورد احترام همگان از جمله مقامات بالای کشورها بود. بااین‌همه آقای تسخیری به‌رغم آشنایی با همه مذاهب اسلامی، عمیقا به شیعه معتقد بود و زمانی که نام مبارک حضرت فاطمه زهرا(س) بر زبان می‌آمد، اشک از چشمانش جاری می‌شد. او قبل از هرچیز، یک عالم شیعی با تمام بار معنایی این اصطلاح بود.
 
علت محبوبیت ایشان در میان اهل سنّت چه بود؟
آن بزرگوار برای همه احترام قائل بود، با کسی برخورد دفعی نمی‌کرد و از درِ مباحثه و گفت‌وگوی علمی وارد می‌شد. اطلاعاتش چشمگیر بود و تقریبا برای هر سؤالی که مطرح می‌شد، پاسخ قانع‌کننده‌ای داشت. همین موجب می‌شد که اهل سنّت، به ایشان به عنوان شخصیتی متفاوت و محترم بنگرند و او را بزرگ و گرامی بدارند.
 
چه چیز موجب شد که درباره زندگی و سیره آیت‌الله تسخیری، کتابی تألیف کنید؟
در سال 1391 قرار بر این شد که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، برای آیت‌الله تسخیری بزرگداشتی برگزار کنند. من پیشنهاد کردم که آثار ایشان خلاصه و در این برنامه مطرح شود. دوستان زیادی این کار را به عهده گرفتند و بخش زندگی‌نامه و مبارزات ایشان را من متقبل شدم. اوایل فکر می‌کردم که نباید کار دشواری باشد، ولی بعدا متوجه شدم که این طور نیست! چرا که ایشان ابدا تمایل نداشت درباره خودش حرف بزند و من می‌بایست به دیگران و منابع مکتوب مراجعه می‌کردم. گاهی هم که می‌توانستم با ایشان صحبت کنم، رشته سخن را به سمت مسائل دیگر می‌کشید و شوخ‌طبعی به خرج می‌داد! بالاخره با اصرار من، کمی دراین‌باره سخن گفت. چند روز هم با دوستان و برادرانش صحبت کردم و همچنین با برخی اعضای دفاتر مراجع و هر کسی که او را به نحوی می‌شناخت. حاصل کار مجموعه‌ای سه‌جلدی بود که با عنوان «صلاگر وحدت» منتشر شد. بعد از درگذشت آن بزرگوار، دوستان در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی پیشنهاد دادند که مجموعه مفصل‌تری شامل زندگی‌نامه، آثار و سخنان دیگران درباره ایشان تهیه شود. من کتاب اصلی را مبنا قرار دادم و دو کتاب دیگر را هم خلاصه و به آن اضافه کردم و کتابی با عنوان «سرو نستوه» به نگارش درآوردم.
 
هنگام تألیف این مجلدات، چه احساسی داشتید؟
حس می‌کردم که زندگی آیت‌الله تسخیری، از لحاظ تحمل دشواری‌ها و نیز تلاش و کوشش، بسیار به زندگی خودم شباهت دارد! بعد از آشنایی با ایشان، بسیار به او علاقه پیدا کردم. آن بزرگوار انسانی بسیار دوست‌داشتنی و البته مظلوم بود! علاقه به ایشان و نیز خواست دوستان و برگزارکنندگان بزرگداشت او، باعث شد که این کار را انجام بدهم. البته و همان‌گونه که اشاره کردم، تهیه کتاب درباره شخص ایشان بسیار دشوار بود؛ زیرا ابدا حاضر نبود درباره خودش حرف بزند. اگر راجع به مسائل فرهنگی، فقهی یا سیاسی سؤالی می‌پرسیدند، ممکن بود ساعت‌ها حرف بزند، ولی در مورد خودش بیش از دو سه کلمه حرف نمی‌زد! آیت‌الله تسخیری به استادش شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، بسیار علاقه داشت و این علاقه در آثارش هویداست. یک بار که از ایشان درباره این موضوع سؤال کردم، فقط پاسخ داد: «شهید صدر را بسیار دوست داشتم» و دیگر سخنی نگفت!
https://iichs.ir/vdcew78w.jh8npi9bbj.html
iichs.ir/vdcew78w.jh8npi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما