راوی خاطراتی که درپی میآید از هممسلکان دیرینِ عقیدتی و سیاسی شهید سیداسدالله لاجوردی است. دکتر اسدالله بادامچیان در این گفتوشنود، از زمینههای شکلگیری نگاه آن شهیدِ والا به جریانهای التقاطی از جمله منافقین سخن گفته است.
□ طبعا نخستین سوال ما در این گفتوشنود، پرسش از چگونگی آشنایی و ارتباط شما با شهید سیداسدالله لاجوردی است.
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید بزرگوار سیداسدالله لاجوردی (رضوانالله تعالی علیه) همراه شهید امانی، شهید اسلامی، شهید رجایی و عدهای دیگر از دوستانشان، در دهه 1330 گروهی به نام «شیعیان» را تشکیل دادند و من در حدود سال 1330، با این گروه آشنا شدم. شهید حاج صادق امانی دایی بنده بود و از طریق ایشان، با این اعضای این گروه در ارتباط قرار گرفتم و اخلاص و تدین و پاکی آنها، مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. بعد هم در جلسات آنها شرکت کردم و رابطهمان عمیقتر شد و با فعالیتهای شهید صادق امانی در مسجد شیخ علی، مسجد جامع و مسجد بازار آهنگرها همراه شدم. مدتی هم از محضر مرحوم سید علی آقای شاهچراغی بهره بردم و سطح فقه را خواندم.
شهید صادق امانی برای نوجوانان اردوهایی را برنامهریزی میکردند و شهید لاجوردی گاهی همراه پدرشان حاج آقا مرتضی میآمدند. این دوستی ادامه داشت تا زمانی که دایی من، خواهر شهید لاجوردی را به همسری برگزیدند و رابطه دوستی ما، با ارتباط فامیلی تقویت شد.
□ در جلساتی که با حضور شهید لاجوردی و دیگر بزرگان تشکیل میشدند، بیشتر حول چه مباحثی گفتوگو میکردید؟
بیشتر درباره افکار التقاطی بعضی از چهرههای اسلامی بحث میکردیم. شهید لاجوردی نسبت به افکار و آرای مرحوم بازرگان انتقادات جدی داشت و نظراتش را خیلی آشکار بیان میکرد. مرحوم بازرگان روی استنباطها و برداشتهای مذهبی خود بسیار پافشاری میکرد و عمدتا هیچ نوع اصلاح و تجدید نظری را نمیپذیرفت؛ درحالیکه دکتر شریعتی وقتی متوجه میشد اشتباه کرده است، اشتباهش را قبول میکرد. مهندس بازرگان در عرصه سیاست هم همینگونه بود.
□ نخستین فعالیت سیاسی و مبارزاتی مشترک شما و شهید لاجوردی چه بود؟
در ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی و آغاز نهضت امام، جمع دوستان ما ــ که مشهور به دوستان مسجد شیخ علی بود ــ فعالیت جدی را آغاز کرد. در آذر سال 1341 به قم رفتیم و با کمک شهید لاجوردی، پلاکاردهایی را نوشتیم که در تظاهرات از آنها استفاده کنیم، سپس به منزل امام و مراجع دیگر رفتیم تا با اعتراض به این لایحه با امام و دیگر مراجع همراهی کنیم.
□ خاطره خاصی از آن روزها به یاد دارید؟
در قم عکاسیای بود به اسم پرتو. صاحب عکاسی مأمور ساواک بود و در عکسی که از شهید لاجوردی و بعضی از دوستان گرفته بود، دور آنها را به عنوان افراد مخالف رژیم خط کشیده بود. شهید لاجوردی موقعی که از این موضوع باخبر شد، همراه چند نفر به عکاسی رفت و فیلمهای عکاس را دید و متوجه شد او مأمور ساواک است! آنها عکاسی را به هم ریختند و فیلمها را از بین بردند.
□ از زندان رفتنهای شهید لاجوردی و خودتان برایمان بگویید. این دستگیریها از چه دورهای آغاز شد؟
اولین بار، من و شهید لاجوردی در سال 1343، در ماجرای اعدام حسنعلی منصور دستگیر شدیم و ما را به قزلقلعه بردند. شهید لاجوردی در بخش انفرادیهای سمت راست قزلقلعه بود و من سمت چپ بودم، اما با هم ارتباط داشتیم. در سال 1344 ما را به زندان عشرتآباد بردند. بعد از مدتی دوباره ما را به زندان قصر برگرداندند و شبها هم [ما] مؤتلفهایها در حیاط زندان شماره 3 قصر، ردیفی میخوابیدیم. بعد من آزاد شدم، اما لاجوردی دو سال دیگر زندان گرفت. من بار دیگر دستگیر شدم و تا سال 1353 در زندان بودم. در این فاصله او دوبار آزاد و دستگیر شد.
□ شهید لاجوردی از نخستین کسانی بود که به انحراف سازمان مجاهدین خلق پی برد. تحلیل شما از این موضوع چیست؟
شهید لاجوردی انسان بسیار عمیق، بصیر و باهوشی بود؛ به همین دلیل هم زودتر از دیگران متوجه عمق جنایتها، انحرافها و تجاوزهای این عناصر منافق ــ که با چهرههای مذهبی جوانان را به ورطه هلاکت میکشیدند ــ شده بود. در سال 1354 که با هم در زندان بودیم، تصمیم گرفتیم به شکلی جدی و برنامهریزیشده، جلوی جذب جوانان به منافقین را بگیریم. قرار شد بچههای مذهبی از آنها جدا شوند و من در عین حال که با آنها هستم، با کمونیستها و منافقین همراهی کنم تا در جریان کارهایشان باشم. چون در زندان عربی درس میدادم، سروکارم با همه بود. وظایف را طوری بین خودمان تقسیم کرده بودیم که بتوانیم امور را بهدرستی اداره کنیم. این ماجرا ادامه داشت تا در اردیبهشت سال 1355 که چهرههای شاخص مذهبی از جمله شهید کچویی، شهید لاجوردی، مرحوم آقای عسگراولادی، مرحوم حاجحیدری، بنده و عدهای دیگر را جمع کردند و به کمیته مشترک بردند. به محض ورود، منوچهری شکنجهگر شهید لاجوردی را برد و او را چنان شکنجه داد که موقع برگشتن من و شهید کچویی رفتیم و زیر بغلش را گرفتیم و آوردیم؛ چون پاهایش بهشدت زخمی شده بودند و نمیتوانست راه برود. بدن و کمرش هم بهشدت آسیب دیده بود. ما همگی اعتراض و سروصدا کردیم تا رسولی آمد و گفت: منوچهری غلط کرده است؛ اینها زندانی من هستند! البته میدانستیم همه اینها نمایش است و آنها بدون هماهنگی با هم، کاری انجام نمیدادند. لاجوردی با اینکه تمام بدنش مجروح بود، میخندید و میگفت: «این هم دشت امروز ما!» انگار نه انگار که شکنجه شده بود.
□ شهید لاجوردی را به دلیل مقاومتهای جانانهاش در زیر شکنجه، اسطوره مقاومت نامیدهاند. دراینباره شما چه مویداتی را به خاطر میآورید؟
واقعاً همینطور است. لاجوردی مرد پولادین انقلاب و اسطوره مقاومت بود. او را بارها در زندانهای شاه شکنجه کردند، کمرش را شکستند و به نخاع او آسیب زدند. چشمش بر اثر شکنجهها بهشدت ضعیف و یکی از گوشهایش کر و شنوایی گوش دیگرش ضعیف شد. زندانهای مکرر و شکنجههای سنگین، او را گرفتار زخم معده شدیدی کرد. با همه اینها حتی یک مورد در پرونده او وجود ندارد که توانسته باشند او را به کاری که میخواستند وادار کنند. مقاومتهای جانانه او بهگونهای بود که حتی دشمنان هم اعتراف میکردند که کم آوردهاند. در پروندههای ساواک او بارها آمده: او شکنجه شده و ما را به سخره گرفته است! لاجوردی میگفت: ما مسلمان هستیم و مسلمان باید با قدرت بایستد تا حساب کار دست اینها بیاید و بدانند برخلاف کمونیستها که زود میشکستند، مسلمان نمیشکند. یک بار که او را با زبان روزه بهشدت شکنجه داده بودند، میگفت: وقتی به سلولم رفتم، خدا را شکر کردم که به خاطر خدا با زبان روزه شکنجه شدم! چنین آرامش قلبیای، جز با ایمان به خدا ممکن نیست. هر کسی هم نمیتواند این روحیه را داشته باشد، کما اینکه بسیاری از مذهبیها هم در زندان چنین روحیهای نداشتند.
□ از ماجرای فتوای داخل زندان علیه منافقین برایمان بگویید که چگونه شکل گرفت و پیامدهای آن چه بود؟ نقش شهید لاجوردی در این رویداد را چگونه تحلیل میکنید؟
وقتی با روحیه و همت امثال شهید لاجوردی وارد زندان اوین شدیم، در کنار علما توانستیم فعالیتهای سازندهای داشته باشیم. شهید لاجوردی درباره افکار و اعتقادات دینی و سیاسی و درونی منافقین، اطلاعات بسیار وسیع و دقیق و عمیقی داشت که برای علما و روحانیان داخل زندان بسیار روشنگر بود. در نتیجه این روشنگریها آن فتوای معروف صادر شد که علمای بزرگی چون مرحومان طالقانی، منتظری، ربانی شیرازی، مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی و... بر آن صحه گذاردند تا مرز بین یک مسلمان معتقد مکتبی مقید به احکام و شعائر اسلامی، با کسانی که فقط تظاهر به این امور میکردند و منافقانه میخواستند با پوشش دین مارکسیسم را ترویج کنند، مشخص شود. با قضیه نقل فتوا، بسیاری از کمونها داخل زندان از هم پاشیدند و صف انسانهای متدین و مخلص از آدمهای التقاطی جدا شد.
□ پس از آزادی از زندان، فعالیتهای شهید لاجوردی به چه صورت انجام گرفت؟
من، شهید کچویی و شهید لاجوردی در نیمه دوم سال 1356، با هم آزاد شدیم و شروع به فعالیت کردیم، از جمله همکاری در کمیته استقبال از حضرت امام، حزب جمهوری اسلامی و مؤتلفه اسلامی.
□ پس از پیروزی انقلاب، شهید لاجوردی در هر منصبی که قرار گرفت، بهویژه در مناصب قضایی، عدهای بهشدت به ترور شخصیت ایشان پرداختند. شما علت این هجمه گسترده را چه میدانید؟
گروهها و جریانهای قدرتطلب و اهل محاسبه همیشه سعی میکنند مطابق میل مردم حرف بزنند؛ در نتیجه در رویکردها و رفتارهای آنها فراز و نشیبهای زیادی را میبینید، اما اقلیت اصیلی هستند که نمیتوانند جز بر مدار حقیقت حرف بزنند یا عمل کنند. شهید لاجوردی از این نوع آدمها بود که نه میتوانست خلاف و دزدی و اختلاس کند، نه امتیاز بدهد یا بگیرد و نه در برابر کجرویها سکوت کند. بدیهی است چنین فردی، از طرف افراد فرصتطلب و قدرتطلب مزاحم تلقی میشود. کسی که با چشمهای آسیبدیده در زیرزمین خانهاش خیاطی میکند تا از این راه معاش خانوادهاش را تأمین کند و درحالیکه در بالاترین ردههای حکومتی است، ذرهای برای خود و خانوادهاش بهرهبرداری نمیکند و سادهزیستی او زبانزد خاص و عام است، بدیهی است برای کسانی که میخواهند حقوقهای میلیونی داشته باشند و یکشبه به همه چیز برسند، مانع و مزاحم است. این تناقض و جدال بین مردان خدا و افراد دنیاطلب همواره وجود داشته است و باز هم وجود خواهد داشت. ضدیت با شخصیت و تفکر شهید لاجوردی بهحدی عمیق و گسترده بود که حتی وقتی ایشان شهید شد، خبرگزاری جمهوری اسلامی ما نوشت: «لاجوردی به قتل رسید!» یعنی حتی از بهکار بردن لقب شهید هم برای او دریغ کردند!
□ به نظر شما علت چیست؟
علتش این است که با شهادت لاجوردی، تفکر او مطرح میشود و این تفکر بسیاری از توطئهها و فریبکاریها را برملا میکند.
□ چه کسانی با ایشان در مقام دادستانی انقلاب مخالف بودند و چرا؟
قبل از پاسخ به سوال شما باید به این نکته اشاره کنم که شهید لاجوردی بعد از مشارکت در کمیته استقبال، به قول خودش میخواست دنبال زندگیاش برود، ولی باز او را آوردند و گفتند: باید بیایی و کار کنی.
□ مشخصاً چه کسانی؟
شهید رجایی میخواست او را وزیر بازرگانی کند که بنیصدر مخالفت کرد. بعد شهید بهشتی عقبش فرستاد و گفت که مسئولیت دادستانی را بپذیرد. لاجوردی قبول نکرد، اما شهید بهشتی به او تکلیف کرد و گفت: «چون شما سالها در زندان بودهای، فضای زندان و حال و هوای زندانیها را میشناسی و محرومیتها و رنجهای زندانیان را میدانی. قاطع، متدین، خداخواه و دلسوز هستی و جریان نفاق را هم بهتر از هر کسی میشناسی». مرحوم احمد آقا میگفت: «یکی از کسانی که همه دستورات امام را مو به مو اجرا میکرد شهید لاجوردی بود».
کسانی هم بودند که قاطعیت لاجوردی را برنمیتابیدند. آدمهای متدین و خوبی هم بودند، اما مشی و روش و اعتقادشان فرق میکرد. بعضیها هم که البته از وجود او احساس خطر میکردند که مهمترینشان، التقاطیها و منافقین بودند.
□ با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید. https://iichs.ir/vdch.vn-t23nvvftd2.html