زمانی که اعضای سازمان مجاهدین خلق با صدور اطلاعیهای از مارکسیست شدن خود خبر دادند، این پرسش مطرح شد که این اتفاق به دلیل نفوذ التقاطیون روی داده یا از اول این سازمان دارای مشکلات بنیادین بوده است؟
«حنیفنژاد زمانی که در دانشگاه کشاورزی دانشجو بود، در یکی از جلسات انجمن اسلامی، پشت میز خطابه رفته و صحبت کرد. درنهایت، بحث او به فرازی رسید که برای همیشه در ذهن من ثبت شد؛ رسالهای در دست داشت. رساله را باز کرد و مسئلهای را خواند. تصور میکنم که رساله آقای شریعتمداری بود. مسئله را قرائت کرد، مسئله درباره زن بود. سپس چنین عنوان داشت که آیا با چنین دیدگاهی میتوان با رژیم مبارزه کرد؟ ما به نگرش دیگری نیاز داریم؟» تقی شامخی، دانشجوی دانشگاه کشاورزی در دوران حنیفنژاد (کتاب «سه همپیمان عشق»)
ظهور سازمان مجاهدین خلق در اواسط دهه 1340، با استقبال بخشی از مذهبیها مواجه شد؛ افرادی که در آن روزها شاهد فعالیت گروههای مارکسیستی در محیطهای فرهنگی و دانشگاهی و جذب برخی از جوانان مذهبی به آنها بودند. در این زمان ظهور گروهی که همزمان بر مذهب و هم مبارزه سیاسی تأکید داشت و خاستگاه آن نیز دانشآموختگان دانشگاهها و دانشجویان بودند، این امید را ایجاد کرد که سرانجام مسلمانان در برابر گروههای الحادی، گروهی ایجاد کردهاند که میتواند جوانان را جذب کرده و مانع از انحراف آنها شود. همین مسئله سبب شد تا سازمان مجاهدین خلق مورد حمایت بخشی از روحانیون و بازار قرار بگیرد. بااینحال بعد از چند سال و زمانی که در سال 1354 اعضای این سازمان با صدور اطلاعیهای از مارکسیست شدن خود خبر دادند، این پرسش بهصورت جدی مطرح شد که این اتفاق به دلیل نفوذ التقاطیون روی داده و یا از اول این سازمان دارای مشکلات بنیادین بوده است؟ همین مسئله سبب شد مذهبیها حمایتهای خود را از سازمان قطع کنند. در این نوشتار درصدد هستیم تا فراز و نشیب روابط سازمان با جریان مذهبی را مورد بررسی قرار دهیم.
سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1344 بهوسیله شش تن از اعضای پیشین نهضت آزادی و تازهفارغالتحصیلان دانشگاه تهران، محمد حنیفنژاد، سعید محسن، محمد عسکریزاده، رسول مشکینفام، علیاصغر بدیعزادگان و احمد رضایی تشکیل شد. این هسته کمکم از تهران به دیگر استانها گسترش یافت و در اصفهان، شیراز و تبریز سلولهای سازمانی تشکیل داد. همچنین بدیعزادگان، مشکینفام و چهار عضو جدید به اردن فرستاده شدند تا نزد سازمان آزادیبخش فلسطین آموزش چریکی ببینند.1
محور اصلی تدوین هویت برنامهدار سازمان بر مطالعه مذهب، تاریخ و تئوری انقلاب متمرکز بود. قرآن، نهجالبلاغه، مجموعه بزرگی از گفتههای امام علی(ع) و تألیفات اساسی آیتالله طالقانی و بازرگان با دقت هرچه تمامتر مطالعه میشد. بخش دیگر مطالعه ادبیات انقلابهای معاصر جهان بهخصوص انقلاب شوروی، چین، کوبا و الجزایر و نیز رویدادهای بزرگ و حساس تاریخ ایران و بهطور شاخص انقلاب مشروطه، قیام جنگل در گیلان (1296-1300)، مبارزات ملی کردن صنعت نفت و همچنین انقلاب بهاصطلاح سفید را دربرمیگرفت.2
تأکید بر استفاده از منابع اسلامی در هویت مبارزه توسط مجاهدین، توجه برخی از روحانیون و بازاریانی که از گذشته آنها را میشناختند جلب کرد و همین مسئله سبب شد تا آنها حمایتهای خود را از این سازمان شروع کنند. کمکهای مالی روحانیون تهران به سازمان مجاهدین خلق در حدی گسترده بود که این مسئله در اواخر سال 1351 موردتوجه ساواک قرار گرفت و در بازجویی از روحانیون مرتب دراینباره پرسش میکرد. در گزارش 8 بهمن 1351 ساواک آمده است: «با توجه به اینکه عناصر گروه چریکهای بهاصطلاح مجاهدین خلق برای تأمین مخارج گروهی و هزینه عملیات خرابکارانه مبادرت به سرقت بانک ننموده و وجوه لازم را از طریق عناصر مذهبی به دست میآورند، از طریق کمیته اقداماتی بهمنظور شناسایی منابع مالی گروه مذکور در جریان است».3
هادی خسروشاهی هم دراینباره میگوید: «در ابتدا اکثریتی از روحانیون و مبارزان مسلمان به هواداری از سازمان پرداختند و کمکهای فراوانی در همه زمینهها به آنها کردند و روی همین اصل فرزندان و وابستگان نزدیک آقایان هم به سازمان پیوستند و یا مانند ماها نوعی سمپات آن بودند».4
محمد محمدی (گرگانی) از اعضای سابق سازمان مجاهدین با بیان اینکه سازمان به دلیل ماهیت مذهبیاش در میان طبقه متوسط شهری پایگاه زیادی داشت درباره کمک این افراد به سازمان میگوید: «اینها عضو سازمان نبودند، اما حاضر بودند امکانات بدهند. پول، منزل، ماشین و یا هر کمک دیگری که از آنها برمیآمد، دریغ نمیکردند؛ مثلا بازاریها میگفتند ما مثل شما نمیتوانیم فعال باشیم و داخل روابط تشکیلاتی قرار بگیریم، ولی امکانات مورد نیازتان را تهیه میکنیم».5
بهمن بازرگانی: «در جو علمزده آن زمان گمان میکردیم برای مبارزه با رژیم شاه بهناچار باید علم مبارزه را یاد بگیریم و به تصور ما مارکسیسم همان علم مبارزه بود، اما چیزهایی که راجع به منشأ و پیدایش هستی میگفت علم نبود پس میشد که باورهای مذهبی را حفظ کنیم و در همان حال مارکسیسم یاد بگیریم»
هرچند در آن زمان ظاهر مذهبی سازمان مجاهدین خلق سبب جلب توجه و حمایت مذهبیها از آن شده بود، بررسی تاریخچه سازمان نشاندهنده نفوذ منابع مارکسیستی در مجاهدین و حتی پذیرش مارکسیسم بهعنوان علم مبارزه است. بهمن بازرگانی دراینباره میگوید: «در جو علمزده آن زمان گمان میکردیم برای مبارزه با رژیم شاه بهناچار باید علم مبارزه را یاد بگیریم و به تصور ما مارکسیسم همان علم مبارزه بود، اما چیزهایی که راجع به منشأ و پیدایش هستی میگفت علم نبود پس میشد که باورهای مذهبی را حفظ کنیم و در همان حال مارکسیسم یاد بگیریم».6
محسن نجاتحسینی نیز در خاطرات خود با دو طیف کردن اعضای سازمان به مذهبی و افرادی که فقط به دلیل مبارزه به سازمان پیوسته بودند، میگوید: «طیف مذهبی ضمن اعتقاد خویش به مذهب در این باور بود که دانش انقلابی روز و درس از مبارزات مردمی عصر جدید میتواند خواست مبارزاتی جامعه ایران را تحقق بخشد؛ ازاینرو آموختن علم مبارزه که بر پایه ماتریالیسم استوار بود، ضروری است؛ بااینحال ازآنجاکه نمیتوانست اعتقادات خود را فدای این ضرورت کند، به التقاط تن داد؛ یعنی هر دو خطمشی را همزمان قبول کرد».7
محمد محمدی (گرگانی) نیز در نقد اعتقادات سازمان میگوید: «به دلیل ملاک قرار گرفتن تکامل و به دلیل آنکه شناخت راهنمایی عمل میشود، ارتباط با وحی و سنّت ضعیف و گاه قطع میشد. البته نه به این دلیل که سازمان وحی را نفی کند، بلکه به این معنی که نظام فکری چنان پایهریزی شده بود که عملا نیازمند به ارتباط مستمر با وحی و سنّت نبود. با نظریه تکامل و شناخت سازمان مسائل خود را حل میکرد و این مسئله موجب فاصله هر چه بیشتر از قرآن میشد».8
حسین احمدی روحانی، از اعضای آن زمان مجاهدین، نیز راهیابی منابع مارکسیستی در سازمان را مورد توجه قرار داده و میگوید که کتابهایی مانند: «آیا انسان زادهی میمون است؟» (دکتر محمود بهزاد)، «انسان و کهکشان» (جان نفر)، «پیدایش حیات» (اوپارین)، «علم به کجا کی رود؟» (ماکس بلانک)، «چهار مقاله فلسفی» (مائو)، «اصول فلسفه» (ژرژ ولیستر)، «ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی» (استالین) از مهمترین منابع شکلدهنده هویت مبارزاتی سازمان بوده است.9
التقاطی بودن سازمان مجاهدین و درعینحال اتکای مالی و بعضا معنوی به بخش مذهبی سبب شد تا آنها در عمل رفتار منافقانه در برابر طیفهایی مذهبی داشته باشند. درواقع درحالیکه درصدد جذب منابع مالی از روحانیون و بازار بودند در همان زمان در جزوات محرمانه خود به این طیفها حمله میکردند؛ بهعنوانمثال سازمان مجاهدین خلق در مقدمه جزوهای به نام «ورشکستگی تاریخی درک خردهبورژوازی از اسلام» بر ضرورت درک متفاوت از روحانیون از اسلام تأکید میکند و میگوید که اسلام در طول تاریخ توسط خردهبورژوازی در راستای منافع خودش به انحراف کشیده شده است. این جزوه با تقسیم خردهبورژوازی به دو قشر سنتی و غیر سنتی میگوید که بخش سنتی از یک فرهنگ ایستا و ارتجاعی تغذیه میکند که محصول روبهزوال زندگیاش است. این قشر ایدئالهای خود را نه در آینده بلکه در گذشته جستوجو میکند. این قشر خواهان جامعهای با کمترین پیچیدگی و تقسیمکار است؛ ازاینرو راهحلهایی هم که ارائه میدهد مبتنی بر همان جامعه ساده است.10
همین عملکرد دوگانه سازمان سبب شد تا برخی از طیفهای مذهبی به آنها بدبین باشند و مجاهدین را مورد تأیید قرار ندهند. در همین راستا سعی و تلاش مجاهدین برای اخذ تأیید از سوی امام خمینی(ره) ناکام میماند؛ چراکه ایشان از همان ابتدا به رفتارهای آنها مشکوک بودند و نیت واقعی آنها را چیز دیگری میدانستند. امام خمینی(ره) دراینباره فرمودهاند: «من در نجف بودم یک نفر از همین افراد (منافقین) آمد پیش من. شاید بیست روزی پیش من میآمد. هرروز میآمد روزی دو ساعت از نهجالبلاغه، از قرآن صحبت میکرد. من یکقدری به نظرم آمد که این وسیله است؛ نهجالبلاغه و قرآن وسیله برای مطلب دیگری است. من هم یک طلبه هستم. من اینقدر نهجالبلاغهخوان و قرآنخوان نبودم که ایشان بوده».11
درنهایت بررسی رابطه سازمان مجاهدین خلق و طیفهای مذهبی نشان میدهد که این سازمان به دلیل التقاط و پوشش قرار دادن دین، هرچند توانسته بود در مراحل اولیه طیفی از دینداران را بهسوی خود جلب کند، درنهایت با مشخص شدن ماهیتش از سوی متدینها طرد شد. همین مسئله سبب شد تا آنها کینه افراد مذهبی را به دل گرفته و از همان زمان ترور شخصیتهای مذهبی را نیز در دستور کار قرار دهند؛ بهعنوانمثال وحید افراخته که در دوران پهلوی توسط ساواک دستگیر شد در سه جا از اعترافاتش صراحت دارد که تقی شهرام بهطور جدی به دنبال ترور و حذف فیزیکی آیتالله بهشتی بوده است.12
تقی شهرام در حال گفتوگو با عبدالمجید معادیخواه در حاشیه دادگاهی که او را به اتهام قتلهای درونسازمانی محاکمه میکرد (تیر 1359)
پی نوشت:
1. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1383، صص 603 و 605.
2. یرواند آبراهامیان، اسلام رادیکال: مجاهدین ایرانی، جامعه و فرهنگ در خاورمیانه، ترجمه فرهاد مهدوی، آلمان، نشر نیما، 1386، ص 110.
3. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی در ایران، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1392، ص 574.
4. به نقل از: هادی خسروشاهی، «حنیف امیدی به حوزه نداشت»، سیاستنامه، ش 13 (زمستان 1398)، ص 307.
5. محمد محمدی (گرگانی)، خاطرات و تأملات در زندان شاه، تهران، نشر نی، 1396، ص 118.
6. بهمن بازرگانی، بهمن بازرگانی، گفتوگو و خاطرات، تهران، نشر نی، 1398، ص 127.
7. محسن نجاتحسینی، بر فراز خلیجفارس، نشر نی، 1390، ص 422.
8. محمد محمدی (گرگانی)، همان، ص 559.
9. حسین احمدی گرگانی، سازمان مجاهدین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390، ص 43.
10. نشریه مجاهد، ورشکستگی درک خردهبورژوائی از اسلام، آمریکا، انجمن دانشجویان مسلمان آمریکا، بیتا، صص 3 و 17.
11. صحیفه نور، ج 8، ص 143.
12. احمدرضا کریمی، تقی شهرام به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1398، ص 114. https://iichs.ir/vdcfycdy.w6dxvagiiw.html