رضاشاه در 12 خرداد 1313 راهی ترکیه شد و با آتاتورک دیدار کرد. براساس شواهد تاریخی این سفر در تجددگرایی رضاخان بسیار مؤثر بود، اما آیا نقطه آغازین آتاتورکگرایی رضاخان به این سفر بازمیگردد؟
12 خرداد 1313 تاریخی است که رضاشاه فرصت یافت تا به همراه دولتمردان خود راهی ترکیه شود؛ کشوری که بسیار از آن تأثیر پذیرفت شود؛ سفری که از 12 خرداد تا 24 تیر 1313 به طول انجامید و انجام آن پس از تثبیت ناآرامیهای سیاسی در ایران نشان میدهد که رضاخان تا قبل از تبدیلشدن به رضاشاه و در مسیر دستیابی به قدرت و چگونگی کسبِ آن نیز به ترکیه آتاتورک میاندیشیده است. این نوشتار به نقشِ الگوییِ ترکیه در گرایش رضاخان به جمهوریخواهی (1302-1303) و کسبِ مقامِ ریاست جمهوری از جانب او اختصاصیافته است.
در جستوجوی الگویی با شرایط مشابه
تجددگرایان ایرانی از زمانِ قاجار همواره نیمنگاهی به تحولات امپراتوری عثمانی و سپس ترکیه داشتند؛ زیرا این کشور به سبب نزدیکی به اروپا زودتر از بقیه کشورهای آسیایی مظاهر جدید مدنیت را پذیرفته بود. از طرفی دیگر چگونگی برخورد اندیشمندان یک کشور مسلمان با تجدد برای همطرازان ایرانی آنها جالبتوجه بود، چرا که موانع و مشکلات تجددگرایی در هر دو کشور کمابیش یکسان بودند. از این رو رضاخان حتی پیش از رسیدنِ به سلطنت تحولات ترکیه را پیگیری میکرد و جنبش جمهوریخواهی او و هوادارانش در ایران متأثر از اعلام جمهوری مصطفی کمال در ترکیه بود. پس از رسیدن به سلطنت نیز این توجه به تحولات ترکیه ادامه یافت.
نگرش به ترکیه تنها به رضاخان محدود نمیشد بلکه از سوی سیاستگذاران فرهنگی نیز تبلیغ میشد و در پذیرش تمدنِ غرب نوعی غبطه و حسادت میانِ مسئولان ایران نسبت به ترکها وجود داشت. تأثیر تجددگرایی ترکیه بر ایران از دیدگاه نویسندگانِ داخلی و خارجی چه قبل و چه پس از مسافرت رضاشاه به ترکیه عنوانشده است. نشریه «ساندی اکسپرس» در قبل از سفر رضاشاه به ترکیه نوشت: «احتمال زیاد میرود شاه ایران با غازی (مصطفی کمال پاشا) راجع به وضع زنان کشور خود صحبت بدارد [زیرا] شاه نیز رویه او (آتاتورک) را تعقیب میکند».1
بدین ترتیب و در کلیت ماجرا رضاخان و همقطاران او که با ایرانِ سخت آزرده از ناامنی و عدم ثبات سیاسی روبهرو شده بودند سیاست و اقتصاد ترکیه آتاتورک را بهعنوان الگویی برای رهایی از ناامنی و اقتصاد ناکارآمد میدیدند. چرا که بهعنوان یک کشور آسیایی شرایط یکسانی با ایران داشت و جمهوریخواهی ایستگاه اولیه گرتهبرداری از ترکیه رو به تجدد بود.
شرایط ایران؛ پذیرش تجدد به سبک آتاتورک
در بررسیهای اولیه، جریان جمهوریخواهی و تأثیرپذیری آن از ترکیه به شخصِ رضاخان محدود میشود اما جریانهای فکری در ایران با تجدد ترکیه روبهرو شده بودند و با صورتبندیهای متمایز و متفاوت برای رفع بحرانهای متعدد جامعه ایران همراه میشدند که جمهوریخواهی را نیز شامل میشد. آخرین سفر احمدشاه به فرنگ درست همان زمانی بود که در ترکیه، خلافت الغا و مصطفی کمال پاشا پیشوای ترکان جوان، جمهوری نوظهور ترکیه را اعلام کرد.2 از این رو افکار عمومی با ایده جمهوری ناآشنا نبود و در هنگامهای که شرایط و بستر مناسب فراهم آمد رضاخان نیز پیرو تحولات ترکیه در ایجاد و گسترش زمزمه جمهوریت کوشید.3
رضاخان تا پیش از اینکه روشنفکران و همراهانِ او با ایده جمهوری همراهی نکردند، نظر خود را بهصورت قاطع اعلام نکرد و از همان ابتدا موضع خود را نسبت به جمهوریت، مبهم نشان داد. رضاخان در جوابِ خبرنگاری که از او در مورد شکل حکومت و موضعش در مورد جمهوریت پرسید، جواب داده بود که رژیمِ هیچ حکومتی در ارتقا و انحطاط آن دخیل نیست و ترقی و تنزل هر مملکتی مربوط به یک رشته قضایایی است که ابدا مسئله طرز حکومت در آن مدخلیت ندارد. او پاسخ داده بود که از نظرگاه مطالعات تاریخی و احوال نمیتواند معتقد باشد که مسئله جمهوریت اسباب انحطاط یا علت ارتقای ملت محسوب میشود. رضاخان مثالهای متعددی را بیان میکند که یک جمهوریتی در آمریکای شمالی سرمشق مدنیت و ارتقا است و در آمریکای جنوبی با همان رژیم، مملکت دچار انحطاط است. او همچنین اصلِ سلطنت را علت تامه ارتقا یا انحطاط نمیدانست؛ چرا که دولت انگلیس با اصول سلطنت اداره میشد و از جمهوری فرانسه هیچگونه تأثیری نداشت، درصورتیکه دوره اعتلا و ترقی روم در دوره جمهوریت آنها بود و در ایام امپراتوری بهطرف انحطاط و تنزّل رفت؛ بنابراین رضاخان تا قبل از مهیا شدنِ شرایط برای کسبِ مقام ریاستجمهوری اعلام میکرد که علل ترقی و تنزل، چیزهای دیگری است و باید آنها را جستوجو و پیدا کرد.4
رضاخان در جوابِ خبرنگاری که از او در مورد شکل حکومت و موضعش در مورد جمهوریت پرسید، جواب داده بود که رژیمِ هیچ حکومتی در ارتقا و انحطاط آن دخیل نیست و ترقی و تنزل هر مملکتی مربوط به یک رشته قضایایی است که ابدا مسئله طرز حکومت در آن مدخلیت ندارد. او پاسخ داده بود که از نظرگاه مطالعات تاریخی و احوال نمیتواند معتقد باشد که مسئله جمهوریت اسباب انحطاط یا علت ارتقای ملت محسوب میشود
رفتهرفته دامنه جمهوریطلبی گستردهتر میشد و مردم از وضع قدیم خسته شده بودند. رجال سیاست نمیتوانستند شفای عاجلی برای التیامِ دردهای سیساله مردم پیدا کنند. اختلاف و خودخواهی سیاسیون و احزاب هم مانع بود که یک دولت از همان دولتها دوام کند و اصلاحاتی را که شروع کرده است، به پایان ببرد.5
علیرغم موضع مبهم رضاخان نسبت به جمهوریت، نهتنها افکار عمومی در ایران بلکه در سایر کشورها به نقش او در این جنبش پی بردند. در روزنامه وقت استانبول در بهمنماه سال 1302 این خبر انتشار یافت: «سردار سپه، رئیسالوزرای ایران، درصدد افتاده است مقام غازی کمال پاشا را احراز کند و کوشش دارد به ریاستجمهوری ایران انتخاب شود».6 بدین ترتیب شرایط و ویژگیهای جامعه ایران که در بحرانهای سیاسی و اقتصادی فرو رفته بود به رضاخان در جهت تقلید از ترکیه برای رهایی از بحران و ورود به دروازه تجدد جرئت بخشید.
جمهوریخواهی؛ قدم در مسیرِ سکولاریسم ترکیه
اگرچه رضاخان در وهلههای مختلف از وفاداری به مذهب بهعنوان پوششی در تثبیت پایههای قدرت خود بهره میبرد اما اندیشه استوار ساختنِ ایران بر مدار مدرنیته را در کاهشِ قدرتِ نفوذ مذهب در سیاست میدید. آتاتورک و یارانش با انحلال سلطنت از سوی مجلس و اعلام جمهوری طی حرکتی نمادین پایتخت کشور جدید ترکیه را از استانبول، بهعنوان نماد اسلامگرایی به آنکارا منتقل نمودند تا عدم علاقه خود را به اسلامگرایی بروز دهند. تحولات ترکیه در اندیشه رضاخان رسوخ کرده بود و راه مدرنسازی را زدودنِ عناصر مذهبی همانند خلافت از متن و بطنِ سیاست میدانست.
بدین ترتیب رضاخان با تکیه بر الگوی ترکیه درصدد بود که مسیر تجدد در ایران را هموار سازد. به این عامل میتوان عدم برخورداری از پیشینه سلطنتی برای به دست گرفتنِ قدرت را افزود و به این دو دلیل جمهوریخواهی ترکیه را سرمشق سیاستورزی خود قرار داد. واکنشهای علما به مسیرِ قدرتِ رضاخان نیز این مدعا را تأیید میکند. به دنبال طرح بحثِ جمهوریخواهی از سوی رضاخان، جلسات بحث و بررسی فراوانی در قم برگزار شد. در یکی از آن جلسات که شیخ محمدحسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ عبدالکریم حائری یزدی حضور داشتند، تصمیم بر آن شد که رضاخان را منصرف کنند. روحانیون بیم آن داشتند که مانند ترکیه پس از رسمیت یافتنِ جمهوری، دین و مذهب ملغی گردد و ایران به سرنوشت ترکیه دچار شود.7 چرا که برقراری جمهوری هموارکننده اهدافی بود که آتاتورک در نظر داشت. حزب خلق که رهبری آن بر عهده آتاتورک بود اهداف و فعالیت خود را بر پنج محور قرار داد. جمهوریخواهی اولین هدف آتاتورک قرار گرفته بود تا با قدرتی که بهعنوان رئیسجمهور به دست میآورد، ناسیونالیسم، حمایت از تودههای مردم، اتاتیسم و سکولاریسم یا عرفی کردنِ قوانین در جهت کاهش قدرت مذهب در عرصه سیاسی را پیگیری کند.8 این دقیقا همان برنامههایی بود که رضاشاه حتی با شکست خوردن جمهوری در ادامه پیگیری کرد. بهعنوان مثال با رسیدنِ اخبار بیشتر از کشورهای اروپایی و ترکیه بین سالهای 1302 و 1303، موضوع لباس متحدالشکل برای دولت مهم شد؛ بنابراین به همان اندازه که جمهوریخواهی ناکامِ رضاخان در مسیر سکولاریسم ترکی بود، ابزارهای دیگر مانند لباس برای اجتماعیسازی سیاسی مردم و القای ارزشهایی چون ملیگرایی و سکولاریسم مورد بهرهبرداری قرار گرفت.9
فشرده سخن
ایرانی که رضاخان در آن تبدیل به رضاشاه شد سخت از ناامنی و عدم ثبات سیاسی بهواسطه هرجومرج برآمده از مشروطیت رنجیده بود. در این وهله تاریخی بسیاری از تجددخواهان و رضاخان به دنبالِ دستیابی به الگویی بودند که قادر باشد ایران را از بحران خارج کند. این در حالی بود که ترکیه با آتاتورک بهعنوان رئیسجمهور توانسته بود تا حدودی بر بحرانها فائق آید. رضاخان و همقطاران او با نگریستنِ به تحولات ترکیه به برقراری حکومت جدید اقدام کردند. گرتهبرداری رضاخان از آتاتورک با تلاش برای اعلام جمهوری آغاز شد. او همزمان میخواست خود را بهعنوان نجاتدهنده ایران جلوه دهد و با اعلام جمهوری سببساز کاهش نفوذِ مذهب در سیاست (سکولاریسم) شود و یک نظام سیاسی عرفی را پایهگذاری کند. شکستِ او در جریانِ جمهوری نشان داد که زیربنای جامعه ایران با ترکیه همانند نیست.
مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) سوار بر اتومبیل در ترکیه
شماره آرشیو: 1-61128-275م
پی نوشت:
1. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه (نظری بر عملکرد سیاسی، فرهنگی روحانیون در سالهای 1305-1320 ش)، تهران، موسسه چاپ و نشر عروج، چ سوم، 1385، ص 61.
2. حسین آبادیان، بسترهای تأسیس سلطنت پهلوی 1304-1299، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1389، ص 331.
3. داریوش رحمانیان، چالش جمهوری و سلطنت در ایران: زوال قاجار و روی کار آمدن رضاشاه، تهران، مرکز، 1379، ص 138.
4. ابراهیم خواجهنوری، بازیگران عصر طلائی، تهران، انتشارات جاویدان، 1375، ص 80.
5. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ج 2، تهران، انتشارات زوّار، بیتا، صص 36-37.
6. همان، ص 46.
7. حمید نساج، «مقایسهی نوسازی ایران و ترکیه در دوران رضاشاه و آتاتورک»، فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، ش 5 (تابستان 1392)، ص 118.
8. علی بیگدلی، «تجدد به رسم آتاتورکی و رضاخانی»، زمانه، ش 75 و 76 (1387).
9. امیر مسعود شهرامنیا و نجمه سادات زمانی، «علل و پیامدهای شکلگیری پدیده کشف حجاب در دوره پهلوی»، گنجینه اسناد، ش 89 (بهار 1392)، صص 62- 85. https://iichs.ir/vdcc04qs.2bqso8laa2.html