فعالیت فرقه بهائیت در ایران، همچنان از سرفصلهای شاخص تحقیق درباره رویکردهای استعمار در کشورمان به شمار میرود. در باب پیشینه این مقوله، با قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، گفتوشنودی انجام دادهایم که نتیجه آن را پیش روی دارید.
علت تلاش آمریکاییها برای ورود بهائیان به داخل سیستم حاکمیت ایران چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ایران یک مملکت عمیقا اسلامی است؛ لذا یک مکتب اسلامی و ایضا مرجعیت و روحانیتی دارد که مدافع اسلام و جامعه اسلامی است و از همه مهمتر مردم مسلمانی دارد که معتقد به این رویکرد هستند. این جریان اسلامی، علیه آمریکا به عنوان دشمن و چیزی که ما در فقه به آن میگوییم اجنبی است. اسلام هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به لحاظ سیاسی، با غرب تعارض بنیادین دارد و عمدتا این دو، در جنگ ذاتی با هم هستند و قابلیت سازش بین اسلام و غرب وجود ندارد؛ چون بعد از رنسانس یک اندیشه لائیک و ضددینی بر غرب حاکم شد و مکاتبی چون لیبرالیسم، کاپیتالیسم، سوسیالیسم، اومانیسم، ناسیونالیسم و دیگر مکاتبی که همگی ماهیت ضددینی دارد در غرب بهوجود آمد. از طرفی در دیدگاه غرب، اسلام از نظر سیاسی با حضور و سلطه غرب بر منطقه تعارض دارد؛ لذا باید اسلام را تضعیف کرد و از بین برد.
در طول تاریخ، این اعتقاد چگونه عملی میشد؟
یکی از روشها حمله نظامی است که انگلستان چندین بار مرتکب این جنایت شد و دیگری روی کار آوردن پادشاهان و دولتمردانی از سوی غرب با ایجاد کودتاهایی همچون کودتای 3 اسفند 1299 توسط انگلیس و کودتای 28 مرداد 1332 توسط آمریکا و انگلیس است. البته این روش هم بازه زمانی دارد و به خاطر اعتقادات جامعه، با مشکلاتی مواجه میشود؛ لذا راه دیگر این است که با ایدئولوژی و اندیشه مخالفت و ایجاد انشقاق و اختلاف، بر منطقه حاکم شد. یکی از ابزارهای این روش، تأسیس فرقی چون قادیانیگری، وهابیگری، بهائیگری، بابیگری، شیخیگری و دراویش است؛ مثلا دراویش با سیاست و مبارزه و حتی علم و عقل کار ندارند و هر چه که قطبشان بگوید، برایشان حجت میشود! جالب است بدانید من در تحقیقی که در این زمینه انجام دادم، به هشتاد و خردهای فرقه دراویش که همگی هم ادعای قطب داشتن داشتند، رسیدم. ابزار دیگر، ایجاد احزاب و گروههای وابسته و تشتت در کشورهای مسلمان است؛ مثل حزب دموکرات سیدحسن تقیزاده، حزب دموکرات پیشهوری، حزب پانایرانیسم، حزب توده، حزب مردم، حزب رستاخیز، حزب ایران نوین و... . تازه در جامعه ما، وحدت سیاسی در بین احزاب خود یک معضل است، چه رسد به مسائل ایدئولوژیک!
یکی دیگر از ابزارهای استعمار، نفوذ در میان پیروان ادیان رسمی است. تا قبل از مشروطیت، مسیحیت، یهودیت و زرتشتیگری، جزء ادیان رسمی و اهل ذمه، ولی آزاد و مستقل ایران بودند. با آغاز حرکت استعمار، جامعه یهودیت ایران با صهیونیسم پیوند پیدا کرد؛به گونهای که طبق اسناد ساواک، برای اختلافی که در کنیسههای شیراز و اصفهان بهوجود آمد، افرادی از اسرائیل آمدند و اینها را آشتی دادند! جامعه مسیحیت ایران نیز پیش از جریانسازیهای استعمار، مستقل بود اما با ورود انگلیسیها، فرانسویها و آمریکاییها به ایران، تشکیلات مسیحیت وابسته به استعمار شد! به طوری که بخشی با انگلیسیها و بخشی با آمریکاییها متحد شدند! گروههای تبشیریای که آنها به کشورمان فرستادند، پیشقراولان استعمار در ایران و جهان اسلام بودند. در کتاب «نقش کلیسا در کشورهای اسلامی» که در خصوص جریانسازی استعمارگران و نفوذشان در کشورهای اسلامی است، مصطفی خالدی، نویسنده این کتاب، مینویسد: در دورانی که گروه تبشیری مسیحیان در پاکستان تبلیغ میکردند، یکی از علمای پاکستانی به رئیس گروه تبشیری گفت: «مسلمانها که مسیحی نمیشوند، چرا اینقدر تبلیغ میکنید؟ اینها موحد هستند و تثلیث برایشان جا نمیافتد». رئیس گروه تبشیری در پاسخ میگوید: «بیدین که میشوند!»
در اسناد و گزارشهای سفارت انگلیس و آمریکا، نشانههایی از همکاری بهائیت با آنها وجود دارد؟
نکته مهمی که در خصوص دولتهای استعماری باید در نظر داشته باشیم این است که آنها هیچگاه اسناد اطلاعاتیشان را منتشر نمیکنند. این فریب است که میگویند ما هر 25 سال اسنادمان را منتشر میکنیم! دلیلش هم این است که این دولتها، ماهیت استعماری دارند و برای حضورشان در دیگر کشورها توطئه میکنند. اگر انگلستان الان اسناد اینتلیجنتسرویس یا اسناد اطلاعاتیاش را منتشر کند که در ایران جنایت، خیانت، غارت و جریانسازی کرده است، خود آن اسناد اسباب محکومیت انگلستان میشود؛ بنابراین آنها را منتشر نمیکند. اگر انسان یک مقدار سندشناس باشد و تفاوت اسناد اطلاعاتی امنیتی را با اسناد کنسولی یا دیپلماتیک را بداند، متوجه میشود که این بازی است! تنها اسناد اطلاعاتیای که ما از غرب داریم، متعلق به آمریکاست. مثلا اسناد لانه جاسوسی کاملا به سازمان سیا تعلق دارد. اگرچه چند سند دیپلماتیک هم در بین آنها هست، ولی عمدتا اسناد اطلاعاتی هستند.
آن چهار سندی که خانم آلبرایت (Madeleine Jana Korbel Albright) منتشر کرد، هم واقعا اطلاعاتی بود، اگرچه بعضی جاهایش را سیاه کردند که بعضی از اسامی مشخص نشود! لذا این را به یاد داشته باشیم که در مسئله اسناد به این دلیل تبلیغ میکنند؛ چون اولا: میخواهند تاریخنگاری براساس اسناد خودشان باشد؛ ثانیا: اسناد مخدوش هستند؛ یعنی اسناد اطلاعاتی نیستند. تازه اسناد کنسولگری و سفارتی را هم ویجین و موارد خاصی را منتشر میکنند! ثالثا: در بین اهل تحقیق ما، عدهای نسبت به ماهیت این اسناد آگاهی ندارند و تصور میکنند که در انگلستان مثلا سیهزار تا سند آزاد شده است، اما وقتی بررسی میکنید، میبینید در آنها چیزی وجود ندارد و شبهات و سؤالات و ابهامات را بیشتر هم میکند! ما در خود ایران، اسناد سیاسی و فرهنگی و نظامی و اقتصادی و دیپلماتیک داریم. وقتی اسناد ساواک را میخوانیم، میبینیم اسناد اطلاعاتی هستند که مثلا بررسی میکنند که چگونه بین آیتالله سیدمحمدهادی میلانی و آیتالله سیدحسن قمی در مشهد اختلاف بیندازیم! یا چه کنیم که بین حجتالاسلام محمدتقی فلسفی و فخرالدین حجازی اختلاف بیفتد! یا در قم بین ترکها و فارسها چگونه اختلاف بیندازیم! اینها اسناد اطلاعاتی در مورد جریانسازیهاست. حتی در گزارشهایی که در مورد افراد میدهند، کاملا مشخص است، ولی اسناد منتشرشده در خارج از ایران اینگونه نیست؛ لذا آن اسناد چیزی جز انحراف و کجروی در تاریخنگاری نیست و محققان و مورخان ما باید نسبت به توطئههای غرب هوشیاری داشته باشند که تاریخنگاری معاصر چون گذشته، تحت تأثیر منابع انگلیسی، آمریکایی قرار نگیرد و فریب مدافعان و مروجان آن را نخورند. چرا که گاهی نغمههایی شوم، توسط عناصر ناشایست شنیده یا خوانده میشود.
مبارزات آیتالله بروجردی با بهائیت چه تاریخچهای داشت و نهایتا به چه نتیجهای رسید؟
با توجه به اینکه فعالیت بهائیان در دوره دکتر مصدق علنیتر میشود، گزارشاتی در این خصوص از مراکز استانها و شهرها به آیتالله بروجردی میرسد. آیتالله بروجردی نیز برای پیگیری مسئله، به مرحوم حجتالاسلام محمدتقی فلسفی میگوید: با دکتر مصدق صحبت کنید و بگویید که بهائیها در کشور فعال شدهاند و بهتر است دست آنها را کوتاه کند. حجتالاسلام فلسفی در خاطراتشان مینویسند: «وقت گرفتم و رفتم پیش آقای مصدق و گفتم که آیتالله بروجردی نگران فعالیت بهائیها هستند؛ چون خیلی فعال شدهاند و شما بهتر است که به عنوان نخستوزیر جلوی فعالیت اینها را بگیرید، اما دکتر مصدق خندید و گفت: آقای فلسفی! این حرفها چیست؟ مسلمان و بهائی و یهودی برای ما چه فرقی میکند؟ مملکت خودشان است؛ فعالیت میکنند»... آقای فلسفی در ادامه مینویسد: « من اصلا ماندم، آمده بودم در این باره توضیح بدهم، ولی بلند شدم و بازگشتم پیش آیتالله بروجردی و قضیه را تعریف کردم...»
نگرانی آیتالله بروجردی از گسترش دامنه فعالیت بهائیان در کشور، از چه جهت بود؟
آیتالله بروجردی از دو جهت نگران گسترش بهائیت در کشور بودند: یکی از جهت نفوذ بهائیان در حکومت و دیگری از جهت نفوذ بر خود محمدرضا پهلوی از طریق دکتر عبدالکریم ایادی که بعد از کودتای 28 مرداد، به عنوان طبیب مخصوص او انتخاب شده بود. به همین خاطر حجتالاسلام فلسفی را نزد شاه میفرستند تا در خصوص صدمات فعالیت بهائیها در کشور با او صحبت کند و تذکر بدهد: مناسب سلطان یک کشور مسلمان نیست که طبیبش بهائی باشد! اما محمدرضا به این تذکرات معترض میشود: چه کار به پزشک من دارید؟ در آن دیدار آقای فلسفی از موقعیت استفاده میکند و اجازه صحبت در منبرهایش را علیه بهائیت از او میگیرد. پس از آن دیدار،آیتالله بروجردی هم در نامهای از ایشان میخواهد که علیه بهائیت صحبت کند؛ لذا آقای فلسفی ایام ماه رمضان را برای صحبت کردن درباره بهائیت انتخاب میکند؛ چون این سخنرانیها از رادیو پخش میشد. مرحوم فلسفی برای تأثیر بیشتر مسئله بر روی جامعه، دائم در سخنرانیهایش اشاره میکرد که این مبارزه به دستور مرجع تقلید زمان، یعنی آیتالله العظمی بروجردی، انجام میشود. نهایتا هم فضایی در جامعه علیه بهائیت شکل میگیرد. ایشان در سخنرانیهایشان برای آگاهی مردم به نفوذ بهائیت در کشور، به مسئله وجود حظیرهالقدس اشاره میکند که اینها در پایتخت کشور اسلامی، چنین تشکیلاتی برای خود راهاندازی کردهاند و وظیفه مسلمانهاست که این محل را از بین ببرند. بعد از این قضیه، تیمور بختیار همراه با دو نظامی به منزل آقای فلسفی میرود. ایشان در خصوص این دیدار، در خاطراتش مینویسد: «در خانه مطالعه میکردم که گفتند: بختیار آمده و با شما کار دارد. گفتم حالا که من دارم مطالعه میکنم. گفتند: آمده و در اتاق نشسته. عبا و عمامه را پوشیدم و آمدم و سلام و علیک کردم. مأموران گفتند: آقای فلسفی! این بحث علیه بهائیت را قطع کنید؛ اعلیحضرت ناراحت است. به ایشان گفتم: بحثی را که شروع کردهام که نمیتوانم قطع کنم، اما شما چهار راه پیش رو دارید: اول اینکه مرا دستگیر و زندانی کنید! وقتی که دستگیر کردید، طبیعتا دیگر نمیتوانم در این موضوع صحبت کنم؛ دوم اینکه میروم منبر و میگویم اعلیحضرت گفته که دیگر درباره بهائیت صحبت نکنید؛ سوم اینکه شما صحبتهای مرا از رادیو قطع کنید؛ چهارم هم اینکه من سخنرانیهایم را ادامه دهم! مأموران گفتند: این راههایی که شما پیشنهاد میدهید همه علیه ماست؛ اگر منبر بروید و بگویید اعلیحضرت گفته بدتر میشود؛ سخنرانیها را هم ادامه بدهید همینطور؛ سخنرانیها را هم از رادیو را قطع کنیم و یا دستگیرتان کنیم هم برای حکومت بد میشود، پس شما در این موضوع یک کمی ملایمتر صحبت کنید! اما من دوباره در سخنرانیهایم بحث حظیرهالقدس را مطرح کردم و مردم را به تخریب آن تشویق کردم! وقتی مردم برای خراب کردن حظیرهالقدس راه افتادند، بختیار بلافاصله به باتمانقلیچ مأموریت میدهد که کار تخریب را خود شخصا دست بگیرد؛ لذا ارتش به میان مردم آمده و در ظاهر با آنها برای تخریب همراهی میکند، ولی در باطن فقط گنبد حظیرهالقدس را خراب کردند و دیوارها سالم باقی ماند!
وقتی که قرار شد برای بهائیت تشکیلاتی رهبریکننده و تبلیغی ایجاد شود، برنامه نفوذ و گرایش به بهائیت در دیگر ادیان نیز پیش آمد؟
بله؛ وقتی بهائیان وارد قدرت شدند چنین تصمیمی گرفته شد؛ مثلا پدر هادی خرسندی، بهائی نبود، ولی خودش بهائی شد! پرویز و عطاءالله خسروانی، نیز پدر و مادرشان بهائی نیستند. محمد باهری هم همینطور. اینها به خاطر قدرت به این سمت کشیده شدند. یا مثلا خاندان ارجمند، یهودی بودند و بعد بهائی شدند. خاندان دکتر فرهنگ مهر هم زرتشتی بودند؛ لذا ما باید به تصمیم تشکیلات بهائیت توجه داشته باشیم که مهمترین بخش آن، تشکیلات بیتالعدل در اسرائیل است و مرکزیت اینها محسوب میشود و عجیب است که از نُه نفر رهبران و مسئولان بیتالعدل، فقط یک یا دو نفرشان ایرانی و باقی انگلیسی یا آمریکایی هستند! البته در میانشان تک و توک هم هندی یا کانادایی هستند.
کمی در خصوص چرایی ایجاد بیتالعدل و اینکه از چه زمان شکل گرفته است توضیح دهید.
بیتالعدل مرکز فرماندهی بهائیت است و در فعالیتهای این فرقه، حرف اول را میزند و در هر کشوری یک مجری یا نماینده دارد؛ مثلا برای رهبری بهائیت در ایران فردی را تعیین میکنند و او در هر استان، کسی را انتخاب میکند. مسئول استان برای شهرستانها و برای روستاها در شهرستانها! لذا اگر از بالا به این سیر نگاه کنید، به شکل عمودی دستور به سمت پایین میآید و در پایین کسی حق تخطی ندارد؛ یعنی اگر کسی میخواهد در روستا کاری بکند، باید با شهر هماهنگ شود، شهر با استان، استان با نماینده تشکیلات در ایران و او با بیتالعدل هماهنگ گردد تا کار انجام شود. اتفاقا ما این ساختار را در بعضی از احزاب مثل حزب توده هم داشتیم. در این سیستم با مرگ یک نفر یا برکناری یک نفر، ساختار تغییر نمیکند. در حزب توده از سال 1320 تا فروپاشی شوروی ریزش زیاد داریم، ولی ساختار حزب حفظ میشود. تشکیلات حزب مردم هم تا خود اسدالله علم حضور داشت، همینطور بود که این خود یک شگرد است.
بهائیان امروزه در کدام حوزهها فعالیت دارند و به چه نحو رهبری میشود؟
از بیرون و از طریق نشریات و رادیو. در یک دوره آمریکاییها طرحی را اجرا کردند که اینها غیابا درس بخوانند و به آنها مدرک فوق لیسانس و دکترا بدهند. البته بعد از مدتی، این طرح تعطیل شد و جلوی آنها را گرفتند. کتابهایی را هم که منتشر میکنند، بخشی در سایتها هست و بخشی توسط افراد پخش میشود. در دو مرحله هم قصد انتقال اسناد رکنها و جاسوسی داشتند که جلوی آنها هم گرفته شد! در واقع حاکمیت در جایی که رفتار آنها ماهیت سیاسی پیدا کند، جلویشان را میگیرد، ولی در حالت عادی، برخوردی با آنها ندارد. ناگفته نماند که ما با آنکه الان در ایران تشکیلات فراماسونری نداریم، اما فرهنگ و تفکر فراماسونری داریم. به طوری که وقتی آدم بعضی از روزنامهها را میخواند، میبیند دنباله همان تفکر میرزا ملکمخان، سیدحسن تقیزاده، محمدعلی فروغی، ولیاله نصر، احمد هومن، جعفر شریفامامی و ... است. حتی میبینیم به دنبال احیای بعضی از چهرههای ماسونی مثل ملکمخان، تقیزاده، فروغی و... هم هستند. بالاخره استعمار پشت مانع نمیایستد. جنگ انواع مختلف دارد. بهائیها هم در حال حاضر، جنگ فرهنگی را انجام میدهند و بیتالعدل هم فعال است. https://iichs.ir/vdcdnn0f.yt0fo6a22y.html