پیمان «سعدآباد» ظاهرا پیمانی منطقهای بود که با هدف تأمین صلح میان طرفین (عراق، افغانستان، ترکیه و ایران) در 17 تیرماه ۱۳۱۶ منعقد شد، اما واقعیت ماجرا حاکی از مسائل دیگری بود
17 تیرماه سال ۱۳۱۶ پیمانی با عنوان «سعدآباد» منعقد شد؛ بازیگران آن عراق، افغانستان، ترکیه و ایران بودند؛ در ظاهر امر رد پایی از قدرتهای استعماری در انعقاد این پیمان دیده نمیشود و نگاه از بیرون این است که یک پیمان منطقهای با هدف تأمین صلح میان طرفین به امضا رسیده و آنها یکدیگر را از عدم تجاوز به حریم یکدیگر مطمئن ساختهاند؛ همچنان که رضاخان پس از انعقاد این پیمان و در نطق افتتاحیه مجلس یازدهم شورای ملی گفت: «پیمان سعدآباد در مشرقزمین بیسابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است، مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود».۱ اما واقعیت ماجرا حاکی از مسائل دیگری بود. هم در مورد بازیگران پشت پرده قرارداد و هم در مورد فرجام آن.
ماهیت پیمان
سیاست خارجی رضاخان در این برهه که منتهی به سالهای جنگ جهانی دوم و قدرتگیری هیتلر در پازل جهانی بود از دو اصل اساسی پیروی میکرد: از سویی تلاش داشت تا موازنهای میان قدرتهای بزرگ ایجاد کند و از سوی دیگر درصدد بود خویشتن را نیز از احتمال تهدید جنبشهای انقلابی داخلی مصون نگه دارد.۲
با این رویکرد در سال ۱۳۱۶ و با هدف مانور در عرصه دیپلماسی منطقهای، سه کشور عراق و افغانستان و ترکیه را پای پیمان سعدآباد آورد تا طرفین نسبت به ممانعت از تجاوز به حریم یکدیگر پای پیمان سعدآباد را امضا کنند.
آرایش اولیه
نگاهی به بازیگران اصلی پیمان و آرایش آنها از نظر وضعیت امنیتی و ژئوپلتیک خود میتواند به این فرضیه که قدرتهای استعماری چه منفعتی از ورود به مسائل این چهار کشور میتوانستند داشته باشند کمک کند.
ترکیه بازیگر مهم اول این پیمان و واجد اهمیتی اساسی برای ایران بود؛ برقراری روابط دوستانه با ترکیه به معنای آزادی مناطق شمالی ایران از سیطره کامل شوروی بود و از سوی دیگر در نتیجه گسترش ارتباطات با ترکیه، ایران دسترسی بیشتری نیز به غرب پیدا میکرد. سران دو کشور، یعنی رضاخان و مرشدش آتاتورک، از مسئله بغرنج و دیرینه ناآرامی عشایر رنج میبردند و پیمان سعدآباد به این دغدغه نیز خاتمه میداد.
افغانستان دیگر بازیگر پیمان سعدآباد بود که ایران با میانجیگری ترکیه بر سر رفع اختلافات مرزی، روابطش را با این کشور ارتقا میداد و در نهایت عراق ضلع چهارم مربع پیمان سعدآباد بود. محمدشاه، پادشاه افغانستان، ملک غازی، پادشاه عراق، و مصطفی آتاتورک، رئیسجمهور ترکیه، همراه رضاخان زیر این قرارداد را امضا کردند.
نگاهی به جنس اختلافات و موقعیت کشورها در آستانه امضای این پیمان خود میتواند بیانگر این باشد که دغدغههای بازیگران برای انعقاد پیمان نمیتوانسته کافی باشد و مؤلفه نظام بینالملل نیز از منافع پیمان بهره میبرده است.
نقش سلبی شوروی
نقشآفرینی مؤلفهها و بازیگران نظام بینالملل در این برهه از تاریخ به اوج خود رسیده بود و جنگ جهانی دوم و حوادث پس از آن بهویژه اشغال ایران نیز مؤید این فرضیه است؛ بر این اساس از واقعبینی خارج است که انعقاد پیمانی با این درجه اهمیت (ولو به صورت ظاهری) را صرفا برگرفته از مؤلفههای شخصی و تلقیات رضاخان قلمداد کرد.
هراس از نفوذ کمونیسم، مترسک قدیمی و البته کارآمدی بود که در این برهه بار دیگر به کار شانتاژ در زمینه انعقاد پیمان سعدآباد آمد و در این زمینه انگلستان نقش اصلی را ایفا کرد؛ از یاد نباید برد که بعد از انقلاب اکتبر و توجه سردمداران حزب کمونیست شوروی به شرق، خصوصا دو کشور هندوستان و ایران، دلهره شدیدی در کشورهای استعمارگر به سرکردگی انگلستان ایجاد شده بود و همین مسئله خود آتوهای مناسبی در اختیار انگلیسیها برای گسترش مداخلات خود در منطقه میداد.
چهار همسایه جنوبی
از سوی دیگر فصل مشترک هر چهار کشور منعقدکننده پیمان نیز این است که آنها همسایگان جنوبی شوروی محسوب میشدند و انگلستان میتوانست از طریق اتحاد میان این چهار کشور، سپر و بلاگردان مناسبی برای هندوستان در مقابل شوروی تمهید کند.۳ جالب آن است که در متن قرارداد به صورتی هوشمندانه هیچ اشارهای به جنبه ضدکمونیستی پیمان نشده بود، اما مقامات شوروی بلافاصله رویکرد خصمانه نسبت به پیمان اتخاذ کرده و آن را حصار امنیتی بیگانه۴ قلمداد کردند.
شهریور سال 13۲۰ و اتفاقاتی که منجر به اشغال ایران شد خود میتواند معیار و محکی عملیاتی برای بیاثر بودن پیمان سعدآباد و همچنین دست پشت پرده انگلستان در انعقاد این پیمان باشد
وساطت بین ایران و ترکیه
نکته دیگر این بود که کشورهای عضو این پیمان پیش از این بعضا با یکدیگر اختلافات اساسی و ارضی داشتند؛ از جمله ایران و ترکیه. براساس دادههای تاریخی انگلستان تلاش کرد ابتدا اختلافات دیرینه میان ایران و ترکیه را به حداقل برساند و سپس در راستای هدف مشترک آنها را پای پیمان سعدآباد آورد؛ اتفاقی که در نهایت با مهیا شدن زمینه سفر رضاخان به ترکیه نهایی شد و دو کشور اندکی قبل از پیمان اختلافات را کنار گذاشتند. بلافاصله پس از انعقاد پیمان نیز توفیق رشدی آراس، وزیر امور خارجه ترکیه، با ابراز رضایت از پیمان سعدآباد، انعقاد معاهده مزبور را براساس حمایت بریتانیا قلمداد کرد.۵ این گونه بود که بر اثر کوشش انگلیسیها زمینههای حل اختلافات و انعقاد پیمان سعدآباد بین ایران، ترکیه، عراق و افغانستان فراهم گردید.۶
خطر آلمان هیتلری
مسئله دیگری که میتواند مبین نقش انگلستان در انعقاد پیمان سعدآباد باشد این است که در برهه امضای پیمان، ظهور یک قدرت سوم جهانی به زمامداری هیتلر در آلمان در حال تثبیت بود و مشکل قدرتهای استعماری بزرگ در دنیا همچون انگلستان برای ایجاد تعادل در عرصه بینالملل روزبهروز سختتر میشد و در این میان منطقه خاورمیانه، که از دیرباز برای انگلستان اهمیتی حیاتی داشت، میتوانست در نقشههای آلمان هیتلری نیز ایفای نقش کند.
برخی دولتهای منطقه خاورمیانه پیش از این تلاشهایی برای تعدیل فشار شوروی و انگلیس و چراغ سبز نشان دادن به سوی آلمان به عنوان نیروی سوم صورت داده بودند و رضاخان نیز از این قاعده مستثنا نبود. نفوذ روزافزون فاشیسم در خاورمیانه زنگ خطر بزرگ را برای انگلستان به صدا درآورده بود و یک پیمان دفاعی و امنیتی چون سعدآباد میتوانست تا حدودی بلندپروازیهای فاشیسم را در منطقه کنترل کند. در واقع انگلیسیها از این طریق با یک تیر دو نشان را میزدند: هم از نفوذ کمونیسم جلوگیری کرده و هم با جبهه پرقوای فاشیسم مقابله میکردند.
محک شهریور 13۲۰
شهریور سال 13۲۰ و اتفاقاتی که منجر به اشغال ایران شد خود میتواند معیار و محکی عملیاتی برای بیاثر بودن پیمان سعدآباد و همچنین دست پشت پرده انگلستان در انعقاد این پیمان باشد. به موجب این پیمان هرگاه که یکی از کشورهای عضو پیمان مورد تعرض قرار میگرفتند سه کشور دیگر موظف بودند در حمایت از کشور مذکور، قدعلم کرده و به حمایت از وی بپردازند، اما اشغال ایران در شهریور 13۲۰ توسط انگلستان و ایضا شوروی، هیچ واکنشی را از سوی کشورهای عضو پیمان به همراه نداشت. خود این مسئله نیز میتواند مبین این فرضیه باشد که بازیگردان اصلی پیمان سعدآباد و عامل اصلی اشغال ایران در شهریور 13۲۰ هر دو یکی بودند: انگلستان و کشورهای عضو پیمان نیز جسارت مخالفت با اشغال ایران را نداشتند.
نتیجهگیری
پیمان سعدآباد در ظاهر امر یک پیمان داخلی است؛ به این معنا که چهار بازیگر منطقهای یعنی ایران، ترکیه، عراق و افغانستان درصدد برمیآیند با هدف ارتقای امنیت و تأمین صلح منطقهای پیمانی دفاعی با یکدیگر منعقد کنند، اما در منطقه خاورمیانه که پیش از این تمامی رخدادها با صلاحدید انگلیسیها رقم میخورد، انعقاد چنین پیمانی را نیز نمیتوان به عنوان یک مؤلفه مستقل مورد بررسی قرار داد.
تحولات نظام بینالملل همچون نقشآفرینی روزافزون آلمان هیتلری، هراس دیرینه از کمونیسم و همچنین ایجاد حلقه امنیتی در برابر هندوستان همگی شاخصهایی بودند که انگلستان را ترغیب به ایفای نقش پشت پرده در انعقاد یک قرارداد دفاعی و امنیتی میان کشورهای خاورمیانه میکرد.
علاوه بر این هر کدام از این کشورها دارای معضلات داخلی بیشماری همچون ناآرامی عشایر بودند که به صورت غیرمستقیم به منافع انگلستان نیز لطمه میزد، اما لازم بود این مسائل عیان نباشد و در لفافه امنیت داخلی و منطقهای، سعدآباد تبدیل به پیمان شود.
پی نوشت:
1. غلامعلی پارسا، سیاست خارجی رضاشاه، مشهد، نشر الف، 1382، ص ۷۴.
2. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، صص 370-371.
3. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 6، تهران، نشر ناشر، ۱۳۶۲، ص ۳۴۰.
4. ژرژ لنچافسکی، تاریخ خاورمیانه، ترجمه هادی جزایری، بیجا، نشر اقبال، ۱۳۷۷، ص ۱۷۷.
5. هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر پیکان، ۱۳۸۰، ص ۳۷.
6. منوچهر محمدی، مروری بر سیاست خارجی دوران پهلوی یا تصمیمگیری در نظام تحت سلطه، تهران، مؤسسه انتشارات دادگستر، 1386، ص 71. https://iichs.ir/vdcc1oqs.2bqi48laa2.html