روزهایی که بر ما گذشت، یادآور سالروز شهادت عالم مجاهد آیتالله حاج شیخ محمد صدوقی یزدی بود. در گفتوشنودی که پیش روی دارید و به همین مناسبت به شما تقدیم میشود، یکی از اعضای دفتر آن بزرگ، به بیان شمهای از خصال سومین شهید محراب پرداخته است.
جنابعالی پس از مدتها ارتباط با شهید آیتالله صدوقی، ایشان را با چه ویژگیهایی به خاطر میآورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید بزرگوار آیتالله صدوقی، مجموعهای از فضائل بودند و ویژگیهای مثبت ایشان بیرون، از حد متعارف تصور و حساب است. یکی از مهمترین خصال ایشان، رسیدگی به امور محرومین و آدمهای گرفتار بود. به این مسئله خیلی اهمیت میدادند و اگر کسی به ایشان مراجعه میکرد، هر کاری که از دستشان برمیآمد، انجام میدادند. همیشه هم به ما سفارش میکردند: نکند کسی به دفتر مراجعه کند و کارش را انجام ندهید! علاوه بر این به آبادانی و مرمت مساجد، مدارس علوم دینی و اماکن مقدسه مذهبی هم فوقالعاده اهمیت میدادند و آثار خیریه ایشان در یزد و همه روستاها و شهرستانهای استان و همینطور استانهای دیگر باقی مانده است. گذشته از همه اینها، شهید بزرگوار به اهل بیت(ع) علاقه بسیار زیادی داشتند و در روزهای شهادت ائمه(ع)، در خانهشان مجلس روضه برگزار میکردند؛ مخصوصا در ایام عاشورا، با اینکه این اواخر بهشدت بیمار و ضعیف شده بودند، در مجلس شرکت میکردند و سفارش اکید بر روضه خواندن و ذکر مصیبت داشتند. ایشان شخصا، فوقالعاده به قرائت قرآن اهتمام داشتند و به محض اینکه کوچکترین فرصتی پیدا میکردند، قرآن میخواندند و هر وقت بین کارهایشان فراغتی حاصل میشد مشغول مطالعه قرآن میشدند. در زندگی ایشان توفیقاتی بود که خودشان معتقد بودند که از مؤانست با قرآن ایجاد شده است.
اشاره کردید به خلق خوب ایشان در مراوده با مراجعین و مردم. ایشان دراینباره چقدر در مورد اطرافیان و اعضای دفتر خود حساس بودند؟
خلق ایشان و سلوکشان با مردم، حقیقتا ادامه سلوک پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) بود. یک روز در دفتر نشسته بودم که فردی مراجعه کرد و کاری را خواست که در امکان و صلاح دفتر نبود! آن فرد تند شد و من هر چه توضیح دادم، قانع نشد. نهایتا من هم ناخواسته عصبانی شدم و تندی کردم! او هم رفت و به شهید آیتالله صدوقی، از من شکایت کرد. ایشان مرا خواستند و فرمودند: ظاهرا کسی به دفتر مراجعه کرده و شما با او تندی کردهای! توضیح دادم: حاج آقا! ایشان کاری را میخواست که انجامش به صلاح دفتر نبود. هر قدر هم که من برایش توضیح دادم، قانع نشد و به من توهین کرد و من هم تند شدم! ایشان فرمودند: این آقا گاهی هم پیش من میآید و به من هم تندی میکند، ولی من تحمل میکنم! عرض کردم: آقا! شما خلق و خوی پیامبر و شرح صدر عجیب و غریبی دارید، ولی ما این جور آمادگیها را نداریم، شرح صدر شما کجا و حوصله اندک ما کجا؟ ما اگر وقتی کاری از دستمان برآید، در خدمت دوستان خواهیم بود... مختصر معنویتی هم اگر در وجود ما باقی است، از دریای بیکران معنویت ایشان است.
در سخنانتان تأکید کردید که یکی از دغدغههای مهم ایشان، رسیدگی به ضعفا بود. دراینباره چه خاطرهای دارید؟
ایشان در تمام بلایای طبیعی، از جمله زلزله گلباف کرمان و سیل سیستان و بلوچستان، در صف اول خدمترسانی بودند. اوایل انقلاب بود که من و یکی از دوستان از طرف ایشان، چند بار به سیستان و بلوچستان رفتیم و مقداری آرد و برنج و مایحتاج مردم را برایشان بردیم. ایشان همیشه به فکر محرومین بودند و تا جایی که در توان داشتند و بیماری به ایشان اجازه میداد، شخصا در مناطق محروم حضور پیدا میکردند. جنگ هم که شروع شد، ایشان چند بار به جبهه رفتند تا به رزمندگان دلگرمی بدهند؛ از جمله در شب حمله بیتالمقدس در جبهه بودند. حضرت امام خمینی هم در پیامی که به مناسبت شهادت ایشان دادند، به طور مشخص به روحیه خدمتگذاری ایشان اشاره کردند.
از مبارزات ایشان در دوره انقلاب اسلامی برایمان بگویید. آیا تکاپوی ایشان منحصر به استان یزد بود؟
ایشان در واقع، قطبی مهم در جریان انقلاب اسلامی بودند و بسیاری از دستورالعملهای انقلاب، از طریق ایشان به شخصیتها و مراکز دیگر ابلاغ میشد. خاطرم هست که پس از هجرت حضرت امام خمینی به نوفللوشاتو، اعلامیههای امام از دفترشان با تلفن برای ایشان خوانده میشد و افرادی که مسئول این کار بودند، اعلامیهها را مینوشتند و تایپ و تکثیر میکردند و سریع به سایر شهرها میفرستادند.در واقع یکی از مراکز تکثیر اعلامیههای حضرت امام در کشور، دفتر و بیت آیتالله صدوقی بود. این به دلیل واهمهای بود که دستگاه امنیت و ساواک از ایشان داشت.
در دوره انقلاب، با اینکه یزد پس از قم و تبریز در صف اول مبارزه با رژیم پهلوی بود، شهید زیادی نداد. علت چه بود؟
همه اینها به دلیل درایت، هوشمندی و مدیریت بالای شهید آیتالله صدوقی بود. ایشان در دل همه مردم جا داشت و به همین دلیل، مردم دستورات ایشان را مو به مو اجرا میکردند. همانطور که اشاره کردید، یزد بعد از قم و تبریز، سومین شهری بود که تظاهرات بزرگ خود را آغاز کرد و تحت رهبریها و رهنمودهای شهید صدوقی، کمترین شهید را داد. بعد از پیروزی انقلاب هم منافقین و ضد انقلاب تلاش زیادی کردند که در یزد اظهار وجود کنند و ضربه بزنند، اما با بینش عجیب شهید صدوقی، کاری از پیش نبردند و ایشان اولین کسی بود که در مورد آنها و نیز دولت موقت به افشاگری پرداخت. همین طور اولین کسی که راجع به بنیصدر افشاگری کرد، شهید صدوقی بود؛ مخصوصا بعد از قضیه عاشورا و سخنرانی بنیصدر و در روز انتخابات فرمودند: «من نوک سوزنی به این آدم اعتماد ندارم. از نظر اعتقادی و دینی ذرهای اعتماد به او نیست. این آدم اساسا ضد ولایت است و ایمان ندارد». سرانجام هم که دیدیم با چه فضاحتی از کشور فرار کرد. در مسائل سیاسی، تشخیص ایشان بسیار صائب بود.
رابطه شهید صدوقی با حضرت امام خمینی را توصیف کنید. دراینباره شاهد چه مواردی بودید؟
ایشان به حضرت امام، عشق و علاقه فوق تصوری داشتند و هر وقت از ایشان درباره موضوعات مادی و معنوی نظری خواسته میشد، میفرمودند: هر چه نظر امام هست به همان عمل کنید. ایشان با اینکه خود مجتهد کامل و عالم برجستهای بودند، اما تمام نظریهها و راهنماییهایشان منطبق بر رهنمودهای امام خمینی بود. در مجلس خبرگان هم شاهد بودید که در تثبیت اصل ولایت فقیه هم نقش فراوانی داشتند. به نظر من ترور ایشان از سوی منافقین، به این دلیل بود که میخواستند یکی از بازوان قوی حضرت امام را قطع کنند.
گویا شهید آیتالله صدوقی با این موضوع که برایشان محافظ بگذارند موافق نبودهاند؛ اینطور نیست؟
همین طور است. ایشان همیشه در اشتیاق شهادت بود. وقتی به ایشان میگفتیم: در این مکان برای شما امکان خطر هست و یا بهتر است برای رفتن به نماز جمعه بیشتر احتیاط کنید، میفرمودند: نماز و مجالس مهم را نمیشود به خاطر احتمال خطر ترک کرد. همیشه برای شهادت آماده بودند و حقیقتا حیف میشد اگر در بستر از دنیا میرفتند. https://iichs.ir/vdceeo8z.jh8xvi9bbj.html