مصدق در دفاعیات خود در دادگاه شواهد و مستنداتی ارائه کرد که نشان میداد خود رژیم هم واقعه 28 مرداد را نه یک قیام ملی که یک کودتا شناخته است، اما از میان اینهمه تنها چیزی که رسانههای غربی دریافتند: «ادا و اطوارهای عجیب پیرمردی شکستخورده» بود
کودتای 28 مرداد 1332 و سرنگونی دولت مصدق یکی از مهمترین جدالهای سیاسی میانِ تمرکز قدرتِ محمدرضا پهلوی و سلطنت مشروط در تاریخ معاصر ایران است. در نهایت محمدرضا پهلوی با کمک عوامل داخلی و خارجی توانست سلطنتِ غیر مشروط خود را بازگرداند. از آغاز روزهای پسا کودتا، حکومت تلاش کرد تا کودتا را به قیام و رستاخیز ملی تغییر دهد و آن را در جامعه فراگیر کند. این نوشتار به چرایی تلاشهای گسترده حکومت پهلوی و عوامل خارجی در تغییر اذهان جامعه از کودتا به رستاخیز ملی اختصاص یافته است.
رستاخیز ملی و مشروعیتزایی برای حکومت
شاه و اطرافیان او کودتای 28 مرداد 1332 را قیام یا رستاخیز ملی مینامیدند تا بتوانند پایههای حکومت کودتا را تثبیت کنند. تلاش برای بازنمایی کودتا بهعنوان رستاخیز ملی این امکان را به شاه و زاهدی داد تا یک رشته دستگیریهای گسترده را به اجرا درآورده و رژیمی خودکامه را که تحت آن هرگونه فعالیت سیاسی مخالفی ممنوع شده بود، برقرار سازند.1 محمدرضا پهلوی در کنار سرکوب همزمان تلاش میکرد تا از مصدق و دولت پیشین او مشروعیتزدایی کند. او نخستوزیر پیشین را شخصیتی منفیباف، مشکوک و عوامفریب بازنمایی میکرد که وابستگی و همراهی با سیاست انگلیس را در پیش گرفته بود. در واقع تلاشهای شاه در این جهت بود که واقعه 28 مرداد و براندازی دولت مصدق را امر اجتنابناپذیر و ضروری برای نجات کشور ارزیابی کند.2
محمدرضا پهلوی از هنگام سقوط دولت مصدق این فکر را در ذهن میپروراند که از حیثِ جلب افکار عمومی و وجهه ملی جای مصدق را بگیرد تا مردم وی را چون او مورد پذیرش قرار دهند. حکومت به مناسبت 28 مرداد اصناف و کسبه را به چراغانی مجبور میساخت. شاه بر این عقیده بود که این اقشار با او همراه هستند و بهتدریج به سیاستهای او رغبت نشان میدهند.3 تحت چنین شرایطی تا مدتی نمیشد اسمی از مصدق برد، مگر به بدگویی؛ چرا که به کودتا عنوان والای قیام ملی داده شده بود و به مناسبت نخستین سالگردش از مجسمه قهرمانانه پردهبرداری شد.4 عمده تلاش شاه معطوف به تغییرِ تصویر ایرانیان از کودتا بود؛ کودتایی که به گفته شاهدان عینی حدود پانصد نفر «افراد ناجور» تقریبا دوهزار نظامی با لباسِ شخصی را همراهی میکردند. کودتایی که تلفات درگیریها به گزارش نیویورکتایمز بیش از سیصد کشته بود، اما شاه واقعه 28 مرداد را یک انقلاب بدون خونریزی و قهرمانانه مردم برای حمایت از پادشاه محبوب خود نامید و آن را ستایش میکرد و در تلاش بود تا جذبه معنوی مصدق را به چالش بکشد.5
این اقدامات، نهتنها بهشدت مایه تضعیف جبهه ملی و سازمانهای وابسته به آن شد، بلکه سازمانهایی را هم که با جبهه ملی به مخالفت برخاسته بودند، مانند حزب توده، حزب زحمتکشان ملت ایران و... را تضعیف کرد و هیچیک از آنها دیگر نتوانستند بار دیگر وضعیتی را که در دوره مصدق داشتند، بازیابند. جبهه ملی و سازمانهای دیگر، اساسا مایه شکوفایی طبقه متوسط نوین، طبقه کارگر صنعتی و طبقههای متوسط و پایین سنتی شده و این طبقهها توانسته بودند از راه این سازمانها بر حکومت اعمالنفوذ کنند. بازنمایی کودتا بهعنوان رستاخیز ملی به مقدار فراوانی استقلالِ عمل حکومت در برابر این طبقههای اجتماعی را افزایش داد و عملا به چشمانداز برتری یافتنِ نهادهای مدنی بر حکومت پایان داد.6
آمریکا و رستاخیز ملی؛ مشروعیتزایی برای نفوذ
تلاش برای تغییر کودتا به رستاخیز ملی فعالیتی نبود که تنها ابعاد داخلی داشته باشد یا بتوان آن را به شخص محمدرضا پهلوی محدود کرد. قدرتهای خارجی دخیل در کودتا و بهطور ویژه آمریکا برای کسبِ مشروعیت و نفوذ در ایران نیز از چنین تلاشهایی استقبال میکردند. آیزنهاور بلافاصله پس از کودتا سخنرانیای زیر عنوان «صلح با عدالت» ایراد کرد که خیلی هم آن را تبلیغ کردند. او ظاهرا بدون اینکه هیچ قصد شوخی یا طنزی داشته باشد، ادعا کرد ایرانیها بهطور خودانگیخته، به دلیل ترسشان از کمونیسم، علیه یک دیکتاتور مقاومتناپذیر (مصدق) بهپا خاستند. رسانههای آمریکایی و انگلیسی نیز داستان کودتا را با قیام مردم ایران بر ضد یک دیکتاتور غیرقانونی (مصدق) جلوه دادند و شاه را رهبری نیکوکار و مهربان و پیرو قانون اساسی معرفی کردند. در کنار این تبلیغات و پس از سقوط مصدق، دلارهای آمریکایی بهسوی ایران سرازیر شد. در 10 شهریور هندرسون اطلاع داد که دولت آمریکا 23 میلیون و 400 هزار دلار به ایران کمک خواهد کرد. علاوه بر این، در چهاردهم همان ماه، دولت آمریکا مبلغ 45 میلیون دلار کمک بلاعوض به ایران پرداخت کرد. این همان آمریکایی بود که بارها تقاضای وام مصدق را به تعویق انداخته بود و آخرین بار به او گفته شد که تا حل نشدن مسئله نفت، وامی به ایران پرداخت نمیشود.7 بازنمایی کودتا بهعنوان قیام مردمی از طرف آمریکا و آیزنهاور همسو با سیاست شاه تلاش برای اتحاد دوباره ایران با غرب بود که از طریق تأمین نیازهای مالی شاه و تشویق ایران به پیوستن به پیمان بغداد علنی گردید. محمدرضا پهلوی نیز از این پیمان و تعهد راضی و خشنود بود و موضع حمایت از غربزدگی (غربگرایی) را انتخاب کرد که با سیاست موازنه منفی دکتر مصدق، حمایت از بیطرفی ایران و رهایی از نفوذ قدرتهای خارجی در تضاد قرار داشت.8
آیزنهاور بلافاصله پس از کودتا سخنرانیای زیر عنوان «صلح با عدالت» ایراد کرد که خیلی هم آن را تبلیغ کردند. او ظاهرا بدون اینکه هیچ قصد شوخی یا طنزی داشته باشد، ادعا کرد ایرانیها بهطور خودانگیخته، به دلیل ترسشان از کمونیسم، ظاهرا علیه یک دیکتاتور مقاومتناپذیر (مصدق) بهپا خاستند
رستاخیز ملی؛ مرحلهای رو به جلو
فراتر از نگرشها و تلاشهای شاه برای مشروعیتزدایی از حکومت مصدق و مشروعیتزایی برای سلطنت غیرمشروط خود و تلاشهای شخصی آیزنهاور، تغییر مفهوم کودتای 28 مرداد به رستاخیز و قیام ملی را باید مرحله بعدی موفقیتآمیز اجراشدن کودتا دانست. بلافاصله پس از سقوط مصدق، روزنامهنگاران غربی با سرمشق گرفتن از آیزنهاور درباره داستانِ کودتا دست به تحریف زدند. سرتیتر اصلی «تایم» درباره داستان کودتا این بود: «اوباش ایران برای شاه خود شورش میکنند». به ادعای این نوشته سیصد نفر جان خود را از دست دادند تا «مردم پیروز شوند». نشریه «ریپورتر» در مقالهای با عنوان «نفت، خون و سیاست»، بحران را با تصور کردن مصدق بهعنوان بحرانساز و تصور کردن شاه بهمثابه فردی دارای «قدرت نیمهعرفانی» برای مردم تشریح کرد. «کریستین ساینس مانیتور» مدعی شد که بهموقع جلوی «کودتایی کمونیستی» گرفته شده است؛ زیرا که مردم دیگر از اعمال «خائنانه» مصدق، بهویژه دستگیری پیامرسان پادشاه، دلزده شده بودند. در این نوشته محمدرضا پهلوی فردی «لیبرال»، «نیکخواه» و «قانونی» معرفی شد. در این نوشتار چیزی که موجب نجات تاجوتخت شد این بود که شاه واقعا مدافع اصلاحات است؛ فردی که بهواسطه حفظ اصول اخلاقی میتواند ملت را حفظ کند.9
خبرپراکنی رسانههای غربی پیرامون آنچه در دادگاه مصدق میگذشت نیز همراستا با سیاستهای آیزنهاور و سیا در جهت مشروعیتزدایی از مصدق بود. مصدق در دفاعیات خود اعلام کرد که همچنان نخستوزیر قانونی است و شواهد و مستنداتی ارائه کرد که نشان میداد خود رژیم هم واقعه 28 مرداد را نه یک قیام ملی که یک کودتا شناخته است، از قانون و آرمان نهضت دموکراتیک ملی دفاع کرد و امپریالیسم آمریکا و انگلیس را بیپرده برای دخالت در سرنوشت مردم ایران مورد حمله قرار داد. او گریست، خندید، فریاد کشید و به اعتصاب غذا دست زد و یکی دوبار غش کرد؛ و از میان اینهمه تنها چیزی که رسانههای گروهی انگلیس و آمریکا دریافتند: «ادا و اطوارهای عجیب پیرمردی شکستخورده» بود.10
فشرده سخن
تلاش برای تغییر مفهومی کودتای 28 مرداد به رستاخیز ملی که منجر به سقوط دولت مصدق شده بود تنها یک تغییر لفظی نبود. مفاهیم جایگاه و نقش ویژهای دارند و با مطالعه خلق، تحول و تطور آنها میتوان به بازنمایی منازعات ایدئولوژیک در یک ساختار سیاسی پرداخت. ازاینرو تغییر مفهوم کودتا به رستاخیز ملی در نزد عوامل کودتا (داخلی و خارجی) تلاش برای هژمون ساختن این گفتمان بود که کودتا نتیجه قیام ملی است. تنها از این طریق محمدرضا پهلوی میتوانست قدرتِ سیاسی را هر چه بیشتر در شخص خود متمرکز سازد. آمریکا نیز در تلاش بود تا کودتای 28 مرداد را یک رستاخیز ملی برای مقابله با کمونیسم بازنمایی کند تا نفوذ روزافزونِ این کشور در ایران امکانپذیر شود. فراتر از تلاشهای شاه و آیزنهاور، تغییر مفهوم کودتا به رستاخیز ملی را باید در سطحی گسترده دنبال کرد که میتوان آن را مرحله پس از کودتا دانست تا مشروعیت کافی برای ادامه کار رژیم کودتا در سطح ملی و بینالمللی فراهم آید.
گفتوگوی محمدرضا پهلوی با خبرنگاران پس از کودتای 28 مرداد 1332 و بازگشت وی به ایران در حیاط کاخ سعدآباد
پی نوشت:
1. مارک گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه: بنای دولتی دستنشانده در ایران، ترجمه فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1371، صص 196-197.
2. محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، بیجا، انتشارات مترجم، چ سوم، 1372، صص 132-139.
3. عبدالله شهبازی، «زندگی و زمانه علی دشتی»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 2 (1383)، ص 90.
4. کریستوفر دو بِلِگ، تراژدی تنهایی: زندگینامه سیاسیِ محمد مصدق، ترجمه بهرنگ رجبی، تهران، نشر چشمه، چ سوم، 1395، ص 281.
5. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چ چهارم، 1389، صص 223-224.
6. مارک گازیوروسکی، همان، ص 197.
7. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران: چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران، نشر نی، چ سوم، 1397، صص 510-511.
8. کریستین بلیک، روابط خارجی ایران از 1320 تا 1341: روایتی جدید از رویارویی آمریکا و شوروی در ایران، ترجمه علی باقری دولتآبادی و حوریه دهقان، تهران، نشر مخاطب، 1394، ص 91.
9. یرواند آبراهامیان، کودتا: 28 مرداد، سازمان سیا و ریشههای روابط ایران و امریکا در عصر مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ پنجم، 1394، صص 276-277.
10. محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، چ بیستم، 1393، ص 238. https://iichs.ir/vdcgtz9q.ak9t74prra.html