با امضای پیمان بغداد در سال 1334، بلافاصله شوروی واکنش نشان داد و از روشهای آزموده خود در مقابل حکومت پهلوی، برای لغو آن استفاده کرد، اما کارکردها و کارویژههای این پیمان را نه روشهای شوروری، بلکه اتفاقی غیرمترقبه از بین برد
ایران، پاکستان، ترکیه و عراق چهار کشوری بودند که در سال ۱۳۳۴ و در دوران آغازین جنگ سرد با راهبری آمریکا و انگلیس، پیمانی دفاعی و امنیتی موسوم به «پیمان بغداد» را به امضا رساندند. قابل پیشبینی بود که نوک پیکان و هدف این پیمان، مقابله با قدرتطلبی و نفوذ شوروی در خاورمیانه است و قابل پیشبینیتر اینکه این پیمان بلافاصله با واکنش صریح شوروی روبهرو میشود که شد.
شبح مارکسیسم
«باید یک کمربند امنیتی محکم در مقابله با نفوذ شرق (شوروی) ایجاد کرد.»۱ این گزاره کوتاه، بیانگر رویکرد آمریکاییها در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد سال 13۳۲ در ایران بود که مصادف با جنگ سرد شده بود. در دوران جنگ سرد تمام دغدغه آمریکاییها این بود که مانع نفوذ شوروی در کشورهایی همچون ایران شوند و در این راستا همپیمانان خود را حول یک محور واحد گرد آوردند تا مانع از نفوذ و ولع قدرت شوروی در منطقه شوند.
فوبیا از شبح کمونیسم و به عبارت بهتر «مارکسیسمهراسی» کار خود را کرد؛ حال آنکه مبرهن بود حفظ ذخایر نفتی و منابع عظیم خاورمیانه هدف اصلی آمریکاییهاست، اما هنرمندانه «پیمان بغداد» را به نام دفاع از سرزمین ایران (و کشورهای عضو پیمان) جلو بردند.
هدف نهایی پیمان بغداد از نظر طراحانش، حفظ ذخایر و منابع نفتی خاورمیانه در مقابل نفوذ و رخنه شوروی بود نه دفاع از سرزمین ایران؛ طنز تاریخ اینکه قسمتی از بودجه این قرارداد با مطامع سیاسی را دولت ایران باید پرداخت میکرد!۲
واکنش مسکو
بلافاصله پس از انعقاد پیمان بود که وزارت خارجه آمریکا مراتب تقدیر و تشکر خود از پیوستن ایران به این پیمان را اعلام کرد و متقابلا شوروی نیز نسبت به این امر با لحنی شدید گلایه کرد. مقامات شوروی اعلام کردند اینک که ما به اصولی همچون عدم مداخله در امور داخلی ملتها، احترام به حق حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی سرزمینی، برقراری صلح، کاهش تشنجات بینالمللی و قطع مسابقه تسلیحاتی و تحریم سلاحهای اتمی و هیدروژنی معتقد هستیم کشورهای منطقه نیز باید به این اصول پایبند باشند و پیمان بغداد نقض تمامی این اصول و «غش» کردن ایران به سمت پایگاههای نظامی غرب است.
تسلسل یادداشتها
آنها از دیرباز در تقابل با حکومت محمدرضا پهلوی روشی را آزموده بودند و از قضا جواب نیز گرفته بودند؛ این روش استفاده از تبلیغات علیه پیمانها و یا حرکات مخالف شوروی در روزنامههای وابسته به خود در ایران بود. این بار نیز در بدو امر از این روش بهره گرفتند و متقابلا سه یادداشت به تاریخهای ۱۹ مهر، ۴ آذر و ۱۴ بهمن به ایران نوشتند و در آن صراحتا اعلام کردند که هیچ کدام از دلایل ایران در زمینه پیوستن به پیمان بغداد برایشان قانعکننده نیست.
در کنار یادداشتها رادیومسکو نیز به کار افتاد و به صورت تسلسلی این اقدام ایران را در بخش فارسیزبان خود که مخاطبان خاص خود را نیز داشت به باد انتقاد گرفت.۳
بیتفاوت نیستیم!
مولوتف، وزیر خارجه وقت شوروی، نیز تذکاریهای به کاردار ایران در مسکو نوشت و در آن عنوان کرد: «دولت شاهنشاهی ایران تصمیم به الحاق به اتحاد نظامی ترکیه، عراق و پاکستان ــ معروف به پیمان بغداد ــ نموده که در آن دولت انگلیس هم شرکت دارد. دولت شوروی درباره این موضوع، اطلاعی از دولت ایران دریافت نکرده اما نسبت به این اخبار نمیتواند بیتفاوت باشد». بلافاصله دولت شوروی هم رسما اعلام کرد که این پیمان، از جنس تجاوزگرانه و مخل صلح بینالمللی است و از اساس با اصل حسن همجواری میان ایران و شوروی مغایر است.۴
دلجویی به سبک پهلوی
محمدرضا پهلوی در این میان برای دلجویی، عبدالحسین مسعود انصاری را به عنوان سفیر ایران در شوروی انتخاب کرد. ویژگی خاص سفیر جدید این بود که هم با زبان و هم با فرهنگ شوروی به خوبی آشنا بود و تصور محمدرضا این بود که وی میتواند کاتالیزوری برای هضم بهتر این پیمان از سوی مقامات مسکو باشد.
اما مولوتف، وزیر امور خارجه شوروی، واکنشی سرد و کاملا متفاوت در مقابل این انتصاب داشت؛ وی در نخستین دیدار خود با انصاری، سفیر جدید ایران، از وی پرسید: «اگر پیمان بغداد یک پیمان منطقهای است، انگلیس در آن چه میکند؟ نقش نظارتی آمریکاییها در کمیسیونهای نظامی و اقتصادی پیمان برای چیست؟»
مولوتف، وزیر امور خارجه شوروی در نخستین دیدار خود با انصاری، سفیر جدید ایران از وی پرسید: «اگر پیمان بغداد یک پیمان منطقهای است، انگلیس در آن چه میکند؟ نقش نظارتی آمریکاییها در کمیسیونهای نظامی و اقتصادی پیمان برای چیست؟»
فقط یک پیمان دفاعی است
دولت ایران علاوه بر انتصاب انصاری برای بهبود روابط، متقابلا اقدام خود در زمینه پیوستن به پیمان بغداد را ناشی از حق طبیعی خود و ذات ارتباطات بینالملل توجیه میکرد و آن را مطابق با منشور ملل متحد میدانست.
در این میان مقامات شوروی با وجود تمام نمایش حسن نیّتها (ولو ظاهری) از سوی دولت ایران، بیش از هر چیز نگران مرزهای جنوبی خود بودند و معتقد بودند حضور ایران در این پیمان به صورت مستقیم به معنای تحرکات بیشتر آمریکا در ایران و منطقه است. تلاشهای مسعود انصاری در زمینه متقاعد کردن مقامات شوروی نیز در این زمینه بیفایده بود.
پای پایگاههای آمریکایی در میان است
نکته مهم اینکه در این برهه هنوز خبری از موشکهای قارهپیما در طول جنگ سرد نبود، اما ایجاد پایگاههایی برای هواپیماهای آمریکایی و فرستندههای رادیویی برای تبلیغات ضد شوروی و امکانات وسیع برای فعالیت عوامل و جاسوسان آمریکایی و انگلیسی در میان مسلمانان مناطق جنوبی شوروی نکاتی بود که مقامات شوروی را کاملا نگران کرده بود.۵ اما مجلس سنا و مجلس شورای ملی ایران وقعی به این نگرانیهای شوروی ننهادند و پیمان را تصویب کردند.
مانند کف صابون میترکد
مقامات شوروی در حوزه ایجابی نیز اقداماتی علیه ترکیه و بهویژه ایران صورت دادند؛ برای مثال برنامه سفر هفت تن از موسیقیدانان شوروی به ایران پس از پیمان بغداد لغو شد و از سوی دیگر برنج صادراتی ایران نیز از سوی مقامات شوروی با وجود قراردادهای تجاری که پیش از این در این زمینه رد و بدل شده بود تحویل گرفته نشد.
خروشچف، دبیر کل حزب کمونیست و نخستوزیر شوروی، در این میان رویکرد خاص خود را داشت و معتقد بود پیمان بغداد پیمانی علیه دولت شوروی است، اما دولت شوروی صبر میکند تا این پیمان خودش مانند کف صابون بترکد.
کودتای غیرقابل پیشبینی
اما کارکردها و کارویژههای پیمان بغداد را نه تبلیغات و اعتراضات شوروی و نه توجیههای دولت ایران، هیچکدام از میان نبرد، بلکه در این میان اتفاقی غیرمترقبه در بغداد رخ داد و آن هم کودتای عبدالکریم قاسم بود. دولت ایران بلافاصله قاسم را به رسمیت شناخت، اما مانع از این نشد که قاسم با ایرانیان از در صلح بیرون آید و بر طبل اختلافات مرزی میان ایران و عراق نکوبد.
با سرنگون شدن خاندان هاشمی در عراق و روی کار آمدن دولت جدید، عملا یکی از همپیمانان عمده پیمان بغداد از آن به صورت اتومات خارج شده بود و پیمان دیگر کارویژه سابق خود را پیدا نکرد و عملا بعد از سه سال و نیم که از زمان انعقاد قرارداد گذشته بود تاریخ مصرف خود را خیلی زودتر از تصور از دست داد.
نتیجهگیری
پیمان بغداد جزئی از استراتژی بلوک غرب در سالهای پس از جنگ جهانی دوم با هدف ظاهری و اسمی جلوگیری از نفوذ کمونیسم طراحی شده بود، اما واقعیت امر این بود که آمریکا و انگلیس بیشتر به دنبال جستوجو و حفظ رژیمهای دستنشانده در منطقه ژئواستراتژیک خاورمیانه بودند و همین مسئله بلافاصله شاخکهای امنیتی و اطلاعاتی مقامات شوروی را حساس کرد.
آنان نیز قائل به این بودند که این پیمان اساسا سیاسی است و مطامعش نیز فراتر از یک پیمان دفاعی مبتنی بر منشور ملل متحد میان چهار کشور همسایه است و با اصل حسن همجواری میان شوروی و ایران کاملا منافات دارد. آنان این پیمان را از آغازین روز انعقاد فرزندی نامشروع قلمداد کرده و با حربه تبلیغات و تحریم و بیاعتنایی تلاش کردند دولت ایران را از تداوم حضور در این پیمان منع کنند.
شوروی حتی به تهدید ایران نیز دست زد؛ زیرا شاهد بود آمریکا روز به روز جا پای خود را در ایران مستحکمتر میکند، اما با تمام این تفاسیر، کودتای قاسم در عراق حداقل برای شوروی به صورت مقطعی سبب خیر شد و خروج قاسم از پیمان بغداد و مواضع تهاجمی وی در قبال ایران زمینهساز در نطفه خفه شدن پیمان بغداد گشت.
حسین علاء، نخستوزیر، در سفر به عراق جهت شرکت در کنفرانس پیمان بغداد (28 آبان 1334)
شماره آرشیو: 1-1882-124ط
پی نوشت:
1. جواد منصوری، بیست و پنج سال حاکمیت آمریکا بر ایران، بیجا، بینا، ۱۳۶۴، ص ۴۹.
2. فریدون سنجر، حاصل چهل سال خدمت، تهران، پروین، ۱۳۷۰، ص ۱۸۱.
3. عبدالحسین مسعود انصاری، زندگانی من و نگاهی به تاریخ سیاسی ایران و جهان، ج ۵، تهران، ابن سینا، ۱۳۵۳، ص ۶۰.
4. ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائممقامی، بیجا، بینا، ۱۳۵۶، ص ۱۸۸.
5. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، نشر مولف، ۱۳۶۸، ص ۱۲۷.
6. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران (از کودتای ۲۸ مرداد تا اصلاحات ارضی)، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، ج ۳، تهران، مؤسسه انتشارت عطایی، ۱۳۷۱، صص ۶۱-۶۲. https://iichs.ir/vdchwinz.23nqwdftt2.html