مشروطیت نه تنها به تغییر نظام سلطنت استبدادی به سلطنت مشروط منجر شد، بلکه مشارکت بیشتر مردم در نظام سیاسی را بشارت میداد، اما چه شد که به جای تحقق این بشارت، سلطنت استبدادی با شدت بیشتری به حیات سیاسی ایران بازگشت؟
جنبش مشروطیت پایههای نظام پیشین را لرزاند، اما به دلیل مشکلات عدیدهای چون اختلافات درونی و فشارهای خارجی، هرجومرج بروز کرد و نتوانست نظم مستحکم و جدیدی را جانشین نظم قدیمی کند. روی کار آمدن رضاشاه و اقدامات او بیارتباط با این فرایند تاریخی نیست؛ ازاینرو، نوشتار پیش رو به ارتباط نقاط ضعف و کاستیهای برآمده از بطن مشروطیت با اقدامات رضاشاه اختصاص یافته است. عمده هدف در این نسبتسنجی، تأکید بر ضعفهای مشروطیت و بهرهبرداری رضاخان از آنها بهعنوان فرصتی برای تحکیم پایههای حکومت خود است.
ضعف نیروی نظامی؛ پیدایش ارتش شخصمحور
آشفتگی نیروهای نظامی ایران در حوادث مشروطیت اولین فرصت تاریخی رضاشاه برای میلیتاریزه کردنِ سیاست بود. نیروهای نظامی در ایرانِ پیش از کودتای 3 اسفند 1299 شامل بریگارد قزاق، ژاندارمری، بریگارد مرکزی، قشون پراکنده در ایلات و ولایات، پلیس جنوب و قوای چریکی شرقی بودند. فرماندهی و سازمان سراسری و متمرکزی در امور نظامی وجود نداشت و واحدهای نظامی موجود تحت فرماندهی و هدایت نظامیان غیر ایرانی بودند. شاه طبق قانون اساسی فرمانده کل بود، اما نه او تسلط و نظارتی بر نیروهای نظامی داشت و نه دولت مرکزی.1 ایجاد ارتشی نیرومند بهعنوان بخشی از برنامه کلی مدرنسازی دفاعی، هدف محوری اصلاحگران ایرانی از اوایل قرن نوزدهم بود. از نظر بسیاری از کسانی که در انقلاب مشروطه شرکت داشتند، هدف مهم یا شاید اصلی آن بود که دولتی نیرومند با ارتشی کارآمد بهوجود آید تا بتواند بر عقبماندگی ایران غلبه کند.2 هرجومرج برآمده از مشروطیت و ناکارآمدی نیروهای نظامی سنتی برای رفع آن نیاز به نیروی نظامی ملی و منسجم را دوچندان میکرد.
تعدادی از مشروطهخواهان
پس از ورود رضاخان به عرصه سیاست ایران، او تصمیم گرفت ارتشی ایجاد کند که از آن برای تداوم موفقیت خود و نفوذ در جامعه بهره ببرد.3 با پایان یافتن مأموریت داخلی ارتش در سرکوب جنبشهای مخالف، ارتش برای روز مبادا به پادگان رفت، اما روز مبادا، تنها روز تجاوز نیروهای بیگانه یا برخورد با قدرتهای مسلح محلی نبود، بلکه همچنین روزی بود که نظمیه مانند رویداد مسجد گوهرشاد بهتنهایی قادر به سرکوب معترضان و مخالفان نبود. اگرچه در آغاز سلطنت رضاشاه از سطح مداخله ارتش در سیاست کاسته شد و وزارت داخله بهعنوان سازمان مجری برگزاری انتخابات تا حدود زیادی قادر به تأمین منویات شاه بود، دخالت نظامیان و نظمیه در انتخابات کماکان ادامه داشت؛ از جمله در انتخابات مجلس ششم بهجز شهر تهران، که به علت نفوذ مخالفان دولت و حضور آنها در انجمن انتخابات، نامزدهای آنها پیروز شدند، در بیشتر حوزههای دیگر به دلیل برگزاری انتخابات در شرایط حکومتنظامی، نمایندگان موردنظر دولت به مجلس راه یافتند.4 بنابراین آرزوی جامعه در آشوبفرورفته ایران برای ایجاد ارتش ملی به رضاخان فرصت داد ارتشی متکی به شخص خود ایجاد و از طریق آن، سیاستهای حکومت را پیگیری کند.5
ضعفهای اقتصادی و آرمان مشروطهخواهان قدیمی و تجددخواهان جوان برای اصلاحات اقتصادی در سایه نظم و امنیت دولتی متمرکز آغازگر مداخله مستقیم دولت در اقتصاد، در دوره رضاشاه بود
آشوب؛ انحراف مجلس و تحکیم دیکتاتوری
مشروطیت این فرصت را برای جامعه ایران فراهم کرد که بتواند در ساخت نظام سیاسی تأمل کند. این تأمل نه تنها آغاز تغییر نظام سلطنت استبدادی به سلطنت مشروط بود، بلکه نوید آیندهای را میداد که در آن مردم ایران میتوانستند مشارکت بیشتری در نظام سیاسی داشته باشند. مجلس برآمده از مشروطیت میتوانست در چنین تغییری پیشگام باشد، اما هرجومرج بهوجودآمده پس از حوادث مشروطیت موجب شد نمایندگان بر ضرورت برقراری هر چه سریعتر انتظام تمرکز کنند. به عبارت دیگر، هرجومرج بعد از مشروطیت مانع از گستردگی گفتمان دموکراتیک در ایران شد. اتحاد نمایندگان برای روی کار آمدن دولتی مقتدر بهمنظور بازگرداندن آرامش و امنیت به فوریترین نیاز کشور تبدیل شد و این گونه شانس تاریخی رضاشاه رقم خورد. وضع خاص ایران، هر نوع اصلاح در حکومت را به برقراری امنیت مشروط کرده بود و نظام سلطنتی ساختاری آشنا برای رفع آشوبهای ایران بود.6
مظفرالدینشاه در مراسم گشایش اولین دوره مجلس شورای ملی
شماره آرشیو: 1-2476-1ع
تمایل مجلس به حکومت متمرکز باعث شد رضاخان بر این نهاد چیره شود و آن را از کارکرد اصلیاش، یعنی نظارت بر قدرت و قانونگذاریِ هماهنگ با سعادت جامعه، تهی کند. هرچه بیشتر از عمر حکومت رضاشاه میگذشت، مجلس بیشتر از کارکردهای اصلی خود تهی میشد؛ زیرا انحراف مجلس از وظیفه اصلی خود به سبب حوادث مشروطیت، این فرصت را به رضاشاه داد که بیوقفه پایههای قدرت و ماهیت استبدادی رژیم خود را تحکیم بخشد. محمد مصدق و آیتالله سیدحسن مدرس درست پیشبینی کرده بودند که رضاشاه پایههای لیبرال قانون اساسی را خواهد فرسود.7 مجلس همگام با دولت، در اندیشه امنیت و استقرار یک قدرت فائق نظامی، زیر چتر رضاشاه قرار گرفت.8 سلطه مطلقه رضاشاه بر نظام سیاسی، عمدتا از طریق تبدیل مجلس از یک مرکز قدرت آریستوکراتیک به یک مجلس کاملا فرمایشی و فرمانبردار محقق شد. او ورود نمایندگان به مجلس را بهدقت تحت نظارت خود درآورد؛ او شخصا نتایج هر انتخابات و در نتیجه ترکیب هر مجلس را اعم از مجلس پنجم در سال 1305 تا مجلس سیزدهم در سال 1319 تعیین میکرد.9
اقتصاد بیسامان؛ سایه سنگین دولت بر اقتصاد
همان گونه که گفته شد، نهضت مشروطه توانست قدرت حاکمه سلطنت استبدادی را با افتوخیزها و مرارتهای فراوان به پذیرفتن قانون اساسی و حکومت محدود به قانون وادار کند، اما در این میان عوامل متعددی دستبهدست هم دادند و اقتدار دولت مرکزی را بیش از پیش تضعیف کردند. در چنین وضعیتی، جنگ جهانی اول نیز رخ داد و فشارهای بسیاری بر جامعه ایران تحمیل کرد. ارتشهای روسیه، انگلستان و عثمانی در مناطق مختلف ایران به نبرد با یکدیگر مشغول شدند و عمال آلمان هم عشایر جنوب را تحریک کردند. بیماریهای مسری همهگیر شد و کاهش و زوال محصولات و قطع راههای ارتباطی به قحطی همهجانبهای انجامید. سایکس در سال 1918م نوشته است: «قحطی و کمبود سرتاسر مملکت را فرا گرفته و مواد غذایی و احشام را به نابودی کشانده است». کمبود مواد غذایی به دلیل حضور ارتشهای متخاصم در ایران، باعث شد دولت قیمتها را بهشدت بالا برد.10 در این دوره، اقدامات اقتصادی محدودی انجام شد که بازدهی لازم را نداشت و اتلاف منابع فراوانی را درپی داشت.11 مالکان و ثروتمندان بهقدری ناامید و مستأصل شده بودند که در پی نظام مقتدر با ابزار کارا و مؤثر میگشتند.12
چند تن از افسران انگلیسی در منطقه سیستان و بلوچستان ایران در ایام جنگ جهانی اول
شماره آرشیو: 1532-1ع
ضعفهای اقتصادی و آرمان مشروطهخواهان قدیمی و تجددخواهان جوان برای اصلاحات اقتصادی در سایه نظم و امنیت دولتی متمرکز آغازگر مداخله مستقیم دولت در اقتصاد، در دوره رضاشاه بود. اگرچه دو آرزوی بزرگ و دیرینه تجددخواهان ایرانی، یعنی کشیدن راه آهن و تأسیس بانک ملی در سالهای آغازین سلطنت رضاخان تحقق یافت، در نیمه دوم سلطنت او عمدتا با ابتکار علیاکبر داور، بنگاهداری دولتی بهشدت در اقتصاد ایران رایج شد.13 این شیوه مدیریتی مداخله گسترده دولت در امور اقتصادی را در پی داشت. بدین ترتیب، پدیدهای به نام «اتاتیسم» (دولتمداری)، که در بیشتر کشورهای دارای حکومتهای دیکتاتوری حکمفرما و معمول شده بود، به شکلهای مختلف در ایران جلوهگر شد. نتیجه دولتی کردن اقتصاد نیز این بود که سرمایههای بخش خصوصی در کشور نتوانند بهطور شایستهای در خدمت توسعه اقتصاد ملی قرار گیرند.14
فشرده سخن
حوادث مشروطیت سبب آشفتگی و وخامت اوضاع ایران شد و اکثر متفکران و کسانی که به نحوی در امور سیاسی کشور درگیر بودند، آرزومند آن بودند که دست غیبی از آستین بیرون آید و به اوضاع سروسامان دهد. به قدرت رسیدن رضاخان و اقدامات او در جامعه، که آسیب زیادی به جامعه مدنی زد، در نسبت با هرجومرج و بیثباتی سیاسی مشروطیت قابل تحلیل است. جامعه ایران پس از ناکامیهای مشروطه دچار سردرگمی، اغتشاش و تعارض شد و اوضاع اقتصادی نیز به دلایل مختلف از جمله جنگ جهانی اول وضع اسفباری پیدا کرد. ضعف نیروهای نظامی فرصت تأسیس ارتشی را به رضاشاه داد که بهتدریج به شخص او وابسته شد. انحراف مجلس از قانونگذاری در جهت گسترش گفتمان دموکراتیک به تأمین امنیت، به رضاشاه فرصت داد مجلس را زیر سیطره خود درآورد. اقتصاد نابسامان ایران نیز این فرصت را در اختیار او قرار داد تا سایه سنگین دولت را بر تمام ارکان اقتصاد کشور بگستراند.
پی نوشت:
1. وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران از 1299 تا 1357، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، ص 211.
2. استفانی کرونین، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، دولت و جامعه در زمان رضاشاه، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، انتشارات جامی، 1383، ص 65.
3. تورج اتابکی، تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1385، صص 137-143.
4. وحید سینائی، همان، صص 304-305.
5. داریوش قنبری، دولت مدرن و یکپارچگی ملی در ایران (1320 - 1300 هش)، تهران، تمدن ایرانی (وابسته به موسسه مطالعات ملی)، 1385، ص 211.
6. سعید وحیدی، رضا سرحدی و مرتضی منشادی، «بررسی ناکامیِ جمهوریخواهی و کامیابی سلطنت مطلقه در ساخت واقعیت اجتماعی با تأکید بر مشروح مذاکرات مجلس دوم تا پنجم شورای ملی»، فصلنامه پژوهشنامه تاریخ، ش 55 (تابستان 1398)، صص 157-158.
7. مایکل آکسورتی، امپراتوری اندیشه، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1394، ص 271.
8. محمد وحید قفلی، مجلس و نوسازی در ایران (1302-1311)، تهران، نشر نی، 1379، صص 225-230.
9. یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چ چهاردهم، 1395، صص 141-142.
10. چالز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار، 1332-1215 ه.ق.)، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نشر گستره، 1362، ص 591.
11. زهرا صیامی دودران، چرا صنعتی نشدیم؟ (بررسی تاریخی موانع توسعه صنعت ایران با تکیه بر دوره قاجار)، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، چ دوم، 1381، ص 97.
12. یرواند آبراهامیان، همان، ص 122.
13. موسی غنینژاد، اقتصاد و دولت در ایران، تهران، اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران، 1395، ص 168.
14. همان، صص 179-180. https://iichs.ir/vdcgqn9q.ak9yq4prra.html