«یک زندان سیزده‌‎ساله، در آیینه روایتی کوتاه» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد ابوالقاسم سرحدی‌زاده

جلسات رمضان و عاشورای ما در زندان، حتی روحیه چپی‌ها را هم تقویت می‌کرد!

دهه فجر امسال، اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است که زنده‌یاد ابوالقاسم سرحدی‌زاده، مبارز دیرپای نهضت اسلامی، در میان ما نیست! هم از این روی در نکوداشت یاد و خاطره مقاومت وی در تحمل زندان سیزده‌ساله رژیم ستمشاهی، گفت‌وشنود ذیل آمده را به شما تقدیم می‌کنیم.
جلسات رمضان و عاشورای ما در زندان، حتی روحیه چپی‌ها را هم تقویت می‌کرد!
پس از دستگیری و محکومیت در پی لو رفتن کادرهای حزب ملل اسلامی، چه گروه‌های دیگری غیر از گروه شما، در زندان بودند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. از گروه‌های اسلامی، جمعیت مؤتلفه بودند که پس از اعدام حسنعلی منصور، در زندان به سر می‌بردند. شهید حاج مهدی عراقی، آقای حبیب‌الله عسگراولادی، آقای هاشم امانی، برادر شهید صادق امانی، آیت‌الله محی‌الدین انواری، آقای ابوالفضل حیدری، آقای احمد شهاب، آقای نقی کلافچی، آقای عباس مدرسی‌فر و آقای حمید ایپکچی، معروف‌ترین زندانی‌های آن دوره مؤتلفه اسلامی بودند.
 
ابوالقاسم سرحدی‌زاده
 
رابطه گروه شما با آنها چگونه بود؟
وجود آنها، برای ما خیلی مغتنم بود و رابطه‌مان، خیلی صمیمانه بود و با یکدیگر جمعی را تشکیل دادیم و تا پایان زندان هم، این رابطه وجود داشت.
 
غیر از اعضای مؤتلفه، چه گروه‌های دیگری در زندان بودند؟
جریان‌های دیگری هم بودند که چون به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشتند و مبارزه‌شان سیاسی و قانونی بود، به طور طبیعی، مسیرمان از هم جدا بود! از نهضت آزادی، افرادی از مقطع رفراندم بهمن 1341 یا 15 خرداد 1342، همچنان در زندان باقی مانده بودند. برخی چهره‌ها هم بودند که گروه‌های کوچکی را تشکیل داده بودند؛ از جمله دکتر سامی، که حزبی به نام حزب جاما داشت. دکتر پیمان و عده دیگری هم، در این حزب بودند که در زندان شماره 4 قصر به سر می‌بردند. روحانیانی را هم که راهی زندان می‌شدند، به زندان شماره 4 می‌بردند، از جمله آقای فهیم کرمانی و عده زیادی از طلاب جوان. عمده چپی‌ها هم، توده‌ای‌ها بودند که آنها هم در زندان شماره 4 بودند.
 
به مسئله مبارزات مسلحانه اشاره کردید. آیا در آن دوره، این رویکرد را وجه تمایز گروه‌های زندانی می‌دانستید و هنوز هم می‌دانید؟
بله؛ به نظر من زندانیان رژیم سابق را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد: یکی زندان‌های قبل از سال‌های 1350، که مبارزه مسلحانه هنوز اوج نگرفته بود و عناصر سیاسی و دانشجوها و روحانیان، به صورت پراکنده دستگیر و زندانی می‌شدند. البته در آن دوره، چپی‌ها و به‌خصوص توده‌ای‌ها، گروه‌های منسجمی بودند. جریان نیکخواه هم بودند که گروهشان، اسم مشخصی نداشت و به گروه «حادثه کاخ» معروف شده بودند! بعد از سال‌های 1350، گروه‌های معتقد به مبارزه مسلحانه، به صورت وسیعی به زندان‌ها افتادند و زندان‌ها شلوغ شدند! به‌هرحال در آن دوره از گروه‌های اسلامی، حزب ملل اسلامی و مؤتلفه اسلامی، به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشتند.
 
چه گروه‌هایی در زندان تسلط داشتند و در واقع زندان را اداره می‌کردند؟
چپی‌ها جمع بزرگی بودند و تقریبا، اداره زندان را به عهده داشتند!
 
به طور مشخص چه می‌کردند؟
اداره زندان، مسائل خاص خودش را داشت؛ مثلا بین ما و مأموران زندان، اصطکاک‌هایی به‌وجود می‌آمد که باید به صورت کدخدامنشی، حل و فصل می‌شد. زندانی‌ها از بین خودشان، نمایندگانی را انتخاب می‌کردند و به دفتر زندان ــ که معمولا به زیر هشت معروف بود ــ می‌فرستادند. در جمع مسلمانان، معمولا بیشترین زحمت به عهده شهید عراقی بود و ایشان مسائلی را که بین ما و مأمورین و زندانی‌های دیگر به‌وجود می‌آمد، حل و فصل می‌کرد و واقعا روحیه بالایی داشت. ما در برابر مأموران، دو نوع رفتار داشتیم؛ گاه ضرورت ایجاب می‌کرد که مسائل، به صورت مسالمت‌آمیز حل شوند و با مأموران رفتار ملایمی داشته باشیم. در این‌گونه موارد، شهید عراقی با آنها مذاکره می‌کرد. گاهی هم لازم بود که در برابر آنها رفتار خشن‌تری داشته باشیم، که آقای عسگراولادی این کار را می‌کردند. از بین ما هم آقای محمدجواد حجتی کرمانی، رتق و فتق امور را به عهده داشتند و با مأموران، مذاکره می‌کردند. ایشان به دلیل روحانی بودن و خلق و خوی ملایمشان، بین زندانی‌ها وجهه خاصی داشتند.
 
در زندان، معمولا چه مسائل و مشکلاتی پیش می‌آمدند؟
قبل از دهه 1350، معمولا در مورد ورود کتاب به زندان، ملاقات‌ها، بهداشت و دارو و درمان، مشکل پیدا می‌کردیم، اما مهم‌تر از همه، نداشتن کتاب، آزارمان می‌داد و مأموران اجازه نمی‌دادند کتاب‌های سودمند، برای مطالعه داشته باشیم! دستگاه‌های امنیتی، کتاب‌ها را سانسور یا ورودشان را ممنوع می‌کردند و خلاصه نداشتن کتاب، معضلی شده بود!
 
به چه نوع کتاب‌هایی اجازه ورود به زندان داده نمی‌شود؟
یادم هست که از ورود کتاب‌های دکتر شریعتی به زندان جلوگیری می‌کردند. گاهی کسانی که به ملاقات ما می‌آمدند، جلد کتاب‌ها را عوض می‌کردند یا کتاب را به شکلی جاسازی می‌‌کردند، که البته با مشکلات فراوانی همراه بود و در بازرسی‌های متعددی که مأموران انجام می‌دادند، لو می‌رفت! نوشته‌های زندانی‌ها هم، از تعرض آنها مصون نبود و همه را برمی‌داشتند و می‌بردند! آنها این کار را به شکل مستمر انجام می‌دادند؛ به همین دلیل ما نتوانستیم خاطرات و تحلیل‌های خودمان را در دوره زندان، به صورت مکتوب داشته باشیم، درحالی‌که اگر آن یادداشت‌ها باقی می‌ماندند، آثار ارزنده‌ای از آنها پدید می‌آمدند. درهرحال ما هیچ وقت نتوانستیم کتابخانه‌ای داشته باشیم و از کتاب‌های مفید استفاده کنیم.
 
چه مشکلات دیگری داشتید؟
ملاقات‌های ما هم، غالبا با مشکلاتی توأم بود و نهایتا، به درگیری با مأموران منجر می‌شد! برگزاری مراسم مذهبی هم از معضلات ما بود؛ چون اجازه تشکیل اجتماعات را نمی‌دادند و در صورت اصرار، تهدید می‌کردند که ما را به جای دیگری تبعید خواهند کرد! در این جلسات، معمولا تفسیر قرآن گفته می‌شد و بعضی‌ها، سخنرانی می‌کردند که معمولا باعث حساسیت مأموران می‌شد و افرادی را که تفسیر می‌گفتند یا سخنرانی می‌کردند، شناسایی و آنها را تبعید می‌کردند! این‌گونه مراسم و نماز جماعت‌ها، در تقویت روحیه زندانی‌ها بسیار مؤثر بود؛ به همین دلیل هم، مأموران حساسیت نشان می‌دادند و به هر شکلی که می‌توانستند، برای آن مانع ایجاد می‌کردند!
 
در این‌گونه موارد چپی‌ها چه می‌کردند؟
در مراسم عاشورا یا ماه رمضان، از آنها دعوت می‌کردیم که بیایند و روحیه آنها هم تقویت می‌شد! در تمام این مدت، مأموران تلاش می‌کردند زندانی‌ها را به تسلیم وادار کنند و مقاومت آنها را بشکنند!
 
در جشن‌های به اصطلاح ملی، مأموران چه می‌کردند؟
سیستم حاکم بر زندان، معمولا در روزهایی مثل 4 آبان (تولد شاه) و 28 مرداد و... مراسم جشن برگزار می‌کرد و در این‌گونه مناسبت‌ها، بعضی از زندانی‌ها را هم آزاد می‌کردند...
 
چه کسانی را آزاد می‌کردند؟
کسانی را که به نوعی، انعطاف به خرج داده یا در برابر مأموران، اظهار ندامت یا درخواست عفو کرده بودند! مأموران خیلی تلاش می‌کردند که مخصوصا جوانان را وادار به نوشتن عفو و درخواست بخشش کنند، اما خوشبختانه کسانی که روحیه مذهبی داشتند، خیلی بهتر از چپی‌ها مقاومت می‌کردند! آنها چون آرمان نداشتند و نگاهشان مادی بود، زود تسلیم می‌شدند! بعضی‌ها مثل پرویز نیکخواه، کاملا در خدمت رژیم پهلوی قرار گرفتند و به مهره مهمی در دستگاه تبدیل شدند! اما در بین مذهبی‌ها، تقریبا چنین آدم‌هایی را نداشتیم و اگر هم کسی ایمانش را از دست می‌داد و درخواست عفو می‌‌کرد، در همین حد باقی می‌ماند و بیشتر از این جلو نمی‌رفت!
 
اشاره کردید که ساواک و مدیریت زندان، افراد مقاوم مذهبی را به تبعید می‌فرستادند. لطفا به نام عده‌ای از آنها اشاره کنید.
شهید عراقی، آقای عسگراولادی، آقای حجتی کرمانی، آقای انواری، آقای بجنوردی، مهندس بازرگان و... را به زندان برازجان فرستادند، که وضعیت بسیار بدی داشت! اینها را از جوان‌ترها، جدا می‌کردند تا روحیه آنها را بشکنند، اما خوشبختانه بین نیروهای اسلامی، به آن معنا تلفات و ریزش نداشتیم و مرارت‌های طاقت‌فرسای دوران تبعید، نتوانست نیروهای مسلمان ما را درهم بشکند و اینها تا پایان دوره زندانشان، مقاومت کردند. واقعا اگر انقلاب نمی‌شد، ما را آزاد نمی‌کردند! خودشان می‌گفتند: شما را آن‌قدر اینجا نگه می‌داریم، تا بپوسید!
 
غیر از مراسم مربوط به ماه محرم و رمضان، چه برنامه‌های دیگری را اجرا کردید و از آنها، چه خاطراتی دارید؟
هنگامی که جهان پهلون تختی از دنیا رفت، در زندان برای بزرگداشت ایشان، مراسمی گرفتیم که باعث شد عده زیادی از زندانی‌ها را به تبعید بفرستند و به این ترتیب خشمشان را سر ما خالی کردند! تجلیل بسیار باشکوهی از ایشان شد. برای شهدای پیشین مبارزات اسلامی، از جمله شهید نواب صفوی و یارانش هم، مراسم خاصی برگزار کردیم. در این مراسم، یک سخنران از شهید تجلیل و درباره خباثت‌های رژیم، صحبت می‌کرد و از زندانی‌ها می‌خواست که مقاومت کنند!
 
ظاهرا کلاس‌هایی هم در زندان برگزار می‌شدند. موضوع این کلاس‌ها چه بود؟
آموختن زبان عربی، بسیار رایج بود و بعضی از زندانی‌ها، این زبان را خیلی خوب یاد گرفتند. بعضی‌ها هم درس‌های معمول دبیرستانی را هم می‌خواندند و دیپلم می‌گرفتند. کلاس‌های تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه هم که جای خود را داشت؛ همچنین یادگیری زبان‌های خارجی، جزء دروس زندانی‌ها بود.
 
ابوالقاسم سرحدی‌زاده
ابوالقاسم سرحدی‌زاده پس از دستگیری (مهر 1344)
 
در زندان، ورزش چه وضعیتی داشت؟
امکانات ورزشی چندانی نداشتیم! فقط در زندان شماره 3، میز پینگ‌پنگی بود که تعداد زیادی از زندانی‌ها، از آن استفاده می‌کردند!
 
وضعیت غذا چطور بود؟
اوایل پول نقد می‌دادند و زندانی‌ها روی هم می‌گذاشتند و یک نفر می‌رفت خرید می‌کرد! بعدها مواد غذایی را می‌دادند که خودمان درست کنیم. غذای زندان خیلی بد بود، تا وقتی که شهید عراقی، مسئولیت غذا را به عهده گرفت و اوضاع سروسامان پیدا کرد. ایشان در آن دوره، به زندانی‌ها بسیار خدمت کرد. خدایش رحمت کند.
https://iichs.ir/vdcjhiev.uqehmzsffu.html
iichs.ir/vdcjhiev.uqehmzsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما