فضای انقلاب اسلامی مانند همه انقلابها، دربرگیرنده دو گروه نیروهای انقلابی و حافظان وضع موجود بود. بیشک حافظان وضع موجود استراتژیهای بسیاری برای حفظ نظام سلطنت در ذهن داشتند که یکی از آنها کودتا بود، اما چرا این طرح عملی نشد؟
فضای انقلاب اسلامی مانند همه انقلابها، دربرگیرنده دو گروه نیروهای انقلابی و حافظان وضع موجود بود. بیشک حافظان وضع موجود راهحلهای زیادی برای حفظ نظام سلطنت در ذهن داشتند. آمریکا، متحد اصلی محمدرضا پهلوی، نیز در این میان جایگاه ویژهای دارد. هدف عمده این نوشتار بررسی استراتژیهای حافظان وضع موجود در مقابله با انقلاب اسلامی است تا مشخص شود آیا اندیشهای از جنس کودتا در سر داشتند یا به استراتژی دیگری میاندیشیدند.
فرماندهان نظامی؛ در اندیشه کودتا اما سرگشته
با قطعیت یافتنِ سفر محمدرضا پهلوی، بر دامنه نگرانیهای فرماندهان ارتش افزوده شد؛ چرا که نیروهای نظامی بهویژه افسران عالیرتبه به شاه وفادار و از مزایای اقتصادی و اجتماعی خاص برخوردار بودند. در این میان، ارتش بهطور خاص به شاه وفادار بود. تبلیغات ایدئولوژیکی نیز شاه را بهعنوان ستون ثابت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور مجسم میکرد.1
امیرحسین ربیعی؛ از فرماندهان ارتش رژیم شاهنشاهی
شماره آرشیو: 3647-5ع
امیرحسین ربیعی پیش از خروج شاه از ایران، این مطلب را با هایزر در میان گذاشت که سران ارتش چارهای جز کودتا کردن ندارند. سپهبد صانعی، معاون فرمانده نیروی زمینی، بارها تکرار کرد که هر فرد عادی یا نظامی میتواند تشخیص دهد که حکومت پهلوی در حال سقوط است. صانعی معتقد بود که قبل از خروج شاه از کشور، باید رؤسای مخالفان، حتی اگر بیستهزار نفر هم باشند، دستگیر شوند. او تأکید کرد که باید اداره برق و سوخت مملکت به دست نیروی نظامی بیفتد و این نیرو با زور گلوله و سرنیزه، دستگاه تبلیغاتی مملکت را نیز در اختیار بگیرد. صانعی میگوید: «اسمش را کودتا میگذارید، بنده نمیدانم... ما کشور شاهنشاهی را با قدرت نظامی به این ترتیباتی که من گفتم اشغال کنیم». قرهباغی ضمن تأیید احساسات او گفت: «ما از دولت قانونی پشتیبانی میکنیم».2
ژنرال چهارستارهای که طرح کورتاژ را اجرا کرد (نگاهی به مأموریت هایزر در ایران)؛ چرا هایزر نتوانست ارتش را علیه انقلابیون بسیج کند؟
برژینسکی؛ هراس و کودتا
آمریکا مهمترین متحد خارجی محمدرضا پهلوی بود. ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی روزهایی پرتنش و پیشبینینشدنی برای آمریکاییها بود. سایروس ونس (وزیر امور خارجه دولت کارتر) استدلال میکرد که میتوان با برقراری ارتباط با مخالفان وضعیت را کنترل کرد، اما زبیگنیو برژینسکی (مشاور ارشد امنیت ملی دولت کارتر) به نتیجه چنین راهبردی امیدوار نبود. برژینسکی معتقد بود که برای حل بحران ایران و پایان دادن به آن، باید شاه را «دور» زد. او دیگر ایمانی به ثبات محمدرضا پهلوی و اینکه بتواند راه خروجی از این مهلکه بیابد نداشت؛ چرا که شاه یک بار برای ایجاد دولتی نظامی تلاش کرده و سیاست مشت آهنین خود را در بحران بهکار گرفته بود. برای برژینسکی مهم این بود که یک ژنرال ارتش را پیدا کند تا مسئولیت وحدت نیروهای مسلح ایران را بر عهده بگیرد و تصمیماتی جنجالی بدون اطلاع ایالات متحده اتخاذ کند.3
صانعی معتقد بود که قبل از خروج شاه از کشور، باید رؤسای مخالفان، حتی اگر بیستهزار نفر هم باشند، دستگیر شوند. او تأکید کرد که باید اداره برق و سوخت مملکت به دست نیروی نظامی بیفتد و این نیرو با زور گلوله و سرنیزه، دستگاه تبلیغاتی مملکت را نیز در اختیار بگیرد
برژینسکی امام خمینی را شخصیتی سازشناپذیر میدانست که «تنها با گفتوگو با یک فرستاده آمریکا، تغییر جهت نخواهد داد». به عقیده برژینسکی، افکار عمومی آمریکا مذاکره و تعامل با نیروهای انقلابی را درک نکرده و این عمل باعث تضعیف اعتماد در ایران نسبت به رژیم بختیار خواهد شد. او پیشنهاد داد به بختیار ده روز فرصت داده شود تا حمایت علنی رهبرانِ سیاسی دیگر و بهویژه پشتیبانی آنها را برای خاتمه دادن به اعتصابات بهدست آورد و در صورت ناکامی او، به کودتای نظامی متوسل شوند. کارشناسان مسائل ایران معتقد بودند شاه به کلی مزاحم است و اگر او برود و امام خمینی وارد ایران شود، جبهه ملی کشور را اداره خواهد کرد، اما برژینسکی با این نظرها مخالف بود و اصرار داشت که امام خمینی شخصی سازشناپذیر است؛ او ارتش را متنفر از جبهه ملی میدانست و چپ را در حال رشد و افزایش نفوذ میدید؛ بنابراین کوشید کارتر را به ضرورت طراحی و اجرای کودتا متقاعد کند.4
کارشناسان مسائل ایران معتقد بودند شاه به کلی مزاحم است و اگر او برود و امام خمینی وارد ایران شود، جبهه ملی کشور را اداره خواهد کرد، اما برژینسکی با این نظرها مخالف بود
در این ایام، مأموران امنیتی فرانسه، که از همان ابتدای استقرار در نوفل لوشاتو، محل اقامت امام خمینی و کلیه راههای رفتوآمدها را زیر نظر خود گرفته بودند و کنترل میکردند، بر فعالیت خود افزودند. آنها به یاران امام اطلاع دادند که توطئهای برای از بین بردن امام و اطرافیان نزدیک ایشان طرح شده و احتمالا در حال اجرا است. برخی اخبار حاکی از این بود که تعدادی از کماندوهای ارتش ایران برای اجرای عملیاتی ویژه، از طریق لندن به پاریس و نوفل لوشاتو وارد شدهاند. در همین هنگام، در یکی از خانههای حوالی اقامتگاه امام خمینی در نوفل لوشاتو رفت و آدمهای مشکوکی دیده شد. یاران امام احتمال میدادند که آن خانه را سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) برای زیر نظر گرفتنِ فعالیتهای اقامتگاه امام و شاید استراق سمع یا توطئهای دیگر در اختیار گرفته باشد. علاوه بر اخبار و اطلاعات رسیده درباره توطئه علیه جان امام و همراهان نزدیک ایشان در نوفل لوشاتو، گفتههایی به گوش میرسید که احتمال دارد هواپیمای حامل امام را در صورت پرواز به سوی ایران، بهمحض ورود به فضای این کشور، سرنگون سازند یا با احتمال قویتر آن را بربایند و به فرود آمدن در منطقه دورافتادهای مجبور کنند.6
نمایی از بستن فرودگاههای کشور به دستور شاپور بختیار برای ممانعت از ورود امام خمینی به ایران (6 بهمن 1357)
محافظت از آخرین امید
کنشهای پراکنده حافظان وضع موجود داخلی و خارجی در نقطه نهایی به هم میپیوست و آن حفظ دولت بختیار بهعنوان تنها راه نجات سلطنت بود. خطر از دست رفتنِ انسجام ارتش در میان عوامل داخلی و خارجی چنان جدی بود که شورای امنیت ملی آمریکا در 13 دی 1357 تصمیم گرفت ژنرال رابرت هایزر، معاون فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپا، را به تهران بفرستد. هایزر مأموریت داشت با حفظ انسجام نیروهای مسلح و ممانعت از اقدامات پراکنده یا کودتا بر ضد بختیار، مقدمات لازم را برای طراحی کودتای نظامی، در صورت سقوط دولت بختیار فراهم کند. ونس در پیامی به ویلیام سولیوان (آخرین سفیر آمریکا در ایران) تأکید کرد: «ما میخواهیم بختیار از حمایت یکپارچه نظامیان برخوردار شود، ولی در عین حال باید نظامیان در صورت عدم موفقیت دولت غیرنظامی، آمادگی لازم برای دست زدن به اقدامهای ضروری را داشته باشند».7
برژینسکی معتقد بود که برای حل بحران ایران و پایان دادن به آن، باید شاه را «دور» زد. او دیگر ایمانی به ثبات محمدرضا پهلوی و اینکه بتواند راه خروجی از این مهلکه بیابد نداشت
هرچند ارتش پس از خروج محمدرضا پهلوی از کشور در حال فروپاشی بود و توانایی کودتا کردن نداشت، برخی از فرماندهان نظامی خواستار کودتا بودند. مذاکره بین نمایندگان بختیار و نیروهای انقلابی، تا لحظهای که امام خمینی اجازه پرواز به تهران را یافت، عملا ادامه داشت. نهایتا ارتش با نگرانی، با آمدن امام موافقت کرد؛ چرا که اصولا کسی نظامی یا غیرنظامی در مسند قدرت نبود که بخواهد اقدامی انجام دهد و مانع از ورود امام شود8 و کنترل امور بهطور کامل از دست حافظان وضع موجود خارج شده بود. این گونه بود که در 12 بهمن، امام خمینی با هواپیما به ایران بازگشت.9 در اوضاعی که مردم پیروزی انقلاب را جشن میگرفتند و تمامی نمادهای رسمی سلسله پهلوی، از جمله تندیسهای شاه در شهرها را ویران میکردند، واشنگتن هنوز در حال سبک و سنگین کردن موقعیت خود در ایران بود. پس از اعلام بیطرفی نیروهای مسلح شاهنشاهی، واشنگتن ضمن برقراری تماس با سولیوان، به وی دستور داد به نیروهای مسلح برای اجرای کودتا چراغ سبز نشان دهد، اما دیگر کار از کار گذشته بود.10
به زیر کشیدن مجسمه پهلوی در پی فرار وی از ایران (27 دیماه 1357)
فشرده سخن
در بررسی فرایند انقلاب اسلامی و تلاشهای نیروهای حافظ وضع موجود، نقش آمریکا، یعنی مهمترین متحد محمدرضا پهلوی، را نباید نادیده گرفت. بررسیها نشان میدهد که نیروهای داخلی مخالف انقلاب و آمریکا دچار نوعی ناتصمیمی یا فقدان توانایی در اتخاذ تصمیم شده بودند. طرحهای مختلفی از جمله مقابله با امام خمینی و یاران ایشان در فرانسه و هواپیماربایی مطرح میشد. بستن کوتاهمدت فرودگاه برای جلوگیری از ورود امام خمینی به ایران نیز از جمله طرحهایی بود که اجرا شد. کودتا از جمله استراتژیهایی بود که عوامل داخلی (بهویژه نظامیان) و عوامل خارجی (آمریکا) زمان بسیاری را صرف چگونگی اجرای آن کردند، اما این استراتژی از مرحله فکر به عمل منتقل نشد؛ زیرا فرایند انقلاب به سمتی میرفت که در عمل کودتا ممکن نبود. قاطعیت امام خمینی، همراهی گستره انقلابیون همراه ایشان و در نهایت اعلام بیطرفی نیروهای مسلح از مهمترین دلایلی بود که امکان عملی ساختن طرح کودتا را از بین برد.
پی نوشت:
1. مسعود کمالی، جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر، ترجمه کمال پولادی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381، ص 210.
2. وحید سینائی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران از 1299 تا 1357، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1396، صص 496-497.
3. خاویر گررو، دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی، ترجمه غلامرضا علی بابایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چ دوم، 1397، ص 251.
4. زبیگنیو برژینسکی، سقوط شاه؛ جان گروگانها و منافع ملی، ترجمه منوچهر یزدانیار، تهران، انتشارات کاوش، 1362، صص 45-46.
5. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چ یازدهم، 1384، ص 649.
6. ابراهیم یزدی، آخرین تلاشها در آخرین روزها (مطالبی ناگفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران)، تهران، شرکت انتشارات قلم، چ سوم، 1389، صص 357-360.
7. سایروس ونس و زبیگنیو برژینسکی، توطئه در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران، انتشارات هفته، 1362، ص 39.
8. جان دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 231.
9. مایکل آکسورتی، امپراتوری اندیشه، ترجمه شهربانو صارمی، تهران، ققنوس، 1394، ص 313.
10. محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی، از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران، نشر گام نو، چ سوم، 1383، ص 245.