در دومین روز همایش «کودتای سوم اسفند 1299، زمینهها و پیامدها»، که هماکنون در حال برگزاری است، منوچهر محمدی، به عنوان اولین سخنران، با بررسی نگاه انگلستان به ایران در برهه کودتای 1299 گفت: کودتا دستپخت انگلیس بود
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تاریخ معاصر، دومین روز همایش «کودتای سوم اسفند 1299؛ زمینهها و پیامدها» که بنا بود دوشنبه 4 اسفند 1399 برگزار شود، دقایقی پیش، با حضور موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، منوچهر محمدی، استاد دانشگاه تهران، و دیگر استادان و پژوهشگران حوزه تاریخ در پژوهشکده تاریخ معاصر آغاز شد.
در ابتدا موسی حقانی، دبیر علمی همایش و رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، عنوان کرد: کسانی که یک زمانی ادعا میکردند بمب غربی شدن را منفجر میکنند، در دوره پهلوی هم همه چیز دست اینها بود و القائات آنها رضاخان را به جایی رساند که در آستانه قانون منع حجاب گفت که همه باید صورت تا سیرت غربی شوند. هدف ما بررسی کودتا و ادعاهایی است که دستاورد رژیم پهلوی است. ما شهریور 1400 هم که هشتادمین سال سقوط پهلوی است با برپایی همایشی دیگر، همه پیامدهای کودتا را بررسی خواهیم کرد. امروز هم از فراخوان و پوستر این همایش رونمایی خواهد شد و امیدواریم محققان و پژوهشگران در سطح کشور ما را در برگزاری این همایش هم کمک کنند.
منوچهر محمدی: روسها درمورد کودتا، به انگلیسیها چراغ سبز نشان دادند
دکتر منوچهر محمدی، نویسنده و استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر فعال عرصه تاریخ، با موضوع «انگلستان و کودتای سوم اسفند» سخنرانی کرد و گفت: ابتدا باید یک تحلیلی از جایگاه پیر استعمار در جهان، منطقه و ایران داشته باشیم و براساس آن نقشش در کودتا را تبیین کنیم. انگلیس از قدیمیترین استعمارگران جهان غرب است که به مدت پنج قرن سعی کرده سلطه بر قارههای مختلف جهان را داشته باشد. با وجود اینکه خود یک جزیره کوچک است، با تکیه بر توسعه خود توانست بر پنج قاره جهان سلطه پیدا کند؛ بهطوریکه میگفتند آفتاب در سرزمینهای دولت محروسه هرگز غروب نمیکند.
وی در ادامه افزود: در منطقه ما این جریان با ورود برادران شرلی آغاز شد. زمانی که روسیه تزاری با انعقاد عهدنامه ترکمنچای در ایران نفوذ پیدا کرد، انگلیس هم کوشید نفوذ خود را ایجاد کند. این دولت چنین هدفی را با کمک شبکه مخوف فراماسونری محقق کرد و توانست بر بخش مهمی از کشور ما سلطه داشته باشد. این نفوذ و سلطه به گونهای بود که ناصرالدینشاه میگفت: میخواهم به شمال بروم باید از کنسول روس اجازه بگیرم؛ به جنوب میروم باید از انگلیسیها اجازه بگیرم.
محمدی اظهار داشت: این دو قدرت، کشور را بعد از مدتی به دو قسمت تقسیم کردند: شمال در اختیار روسها و جنوب در اختیار انگلیسیها. البته در قرارداد 1907، یک قسمتی هم در وسط حائل میان آنها بود که در 1917 انگلیس آن را هم اشغال کرد و استقلال ایران از دست رفت. انگلیس تلاش زیادی در دوره قاجار کرد تا بیشترین امتیازات را بگیرد؛ با امتیاز نفت دارسی که نفت ایران در اختیار او قرار گرفت؛ با قراردادهای رویتر و رژی هم میخواست سهم خود را از منابع ایران گسترش دهد که البته موفق نشد. نهایتا در سال 1919 سعی کرد با کمک وثوقالدوله ایران را تحتالحمایه خود قرار دهد که اینجا هم به علت مخالفت داخلی و خارجی، موفق نشد. بنابراین تلاش کرد روشش را تغییر دهد و مجبور هم بود؛ چون هر جایی که میخواست فعالیت کند مجبور بود به رؤسای ایلات باج بدهد.
وی با خواندن بخشی از خاطرات سیدجلیل اردبیلی در «تاریخ بیستساله» حسین مکی، عنوان کرد: این کل سیاستی بود که انگلیس موجد شد تا وارد ماجرای کودتای 1299 شود و نتیجتا برای پیدا کردن یک فرد قدرتمند تلاش کرد تا اینکه اردشیر ریپورتر مأمور شد به ایران بیاید و او هم رضاخان قزاق را برای این کار انتخاب و به آیرونساید معرفی کرد.
این استاد دانشگاه اظهار کرد: بنابراین ماجرای کودتا دستپخت انگلیس بود. گاهی صحبتهایی میشود که رضاخان خودش کودتا کرد؛ خیر اینطور نیست؛ رضاخان انتخاب شد و خودش هم بارها گفت که انگلیسیها او را سرکار آوردند. در این متنی که خواندم به راحتی میتوانید اهداف انگلیس از ایجاد کودتا و برنامههای بعدش را بفهمید. منتها رضاخان فرد بیسوادی بود؛ در نتیجه سیدضیاء را در کنارش قرار دادند، اما رضاخان بعد از سه ماه او را هم کنار زد و کسان دیگری را هم آوردند و نهایتا خودش مراحلی را طی کرد و از سردار سپهی به وزیر دفاع و نخستوزیری رسید؛ البته قرار بود جمهوری شکل بگیرد نه پادشاهی، مانند آن چیزی که در ترکیه اتفاق افتاد، منتها به علت مخالفت شدیدی که با جمهوری میشد، نهایتا به سمت سلطنت رفت.
وی با بیان اینکه ایران به مدت بیست سال تحت سلطه انگلیس قرار گرفت، توضیح داد: البته روسهای کمونیست خیلی بیمیل هم به این امر نبودند و چون این را یک مرحله نزدیک شدن به انقلاب کمونیستی در ایران میدانستند. پس روسها بهنوعی چراغ سبزی هم به انگلیسها نشان داده بودند، منتها وقتی بیست سال سلطنت رضاخان را مطالعه میکنیم، میبینیم که انگلیس طی آن، به همه خواستههای خود رسید و یکی از مسائل مهم هم ایجاد کمربند حفاظتی بود. این دولت به دلیل احساس خطری که از نفوذ کمونیسم در جاهای دیگر میکرد، پیمانهای نظامی ایجاد کرده بود که یکی از آنها پیمان سعدآباد بود که در ایران، با حضور عراق و ترکیه و ایران انجام شد.
محمدی درباره راه آهن شمال به جنوب نیز گفت: قرار بود هزینه آن را انگلیس بپردازد، اما هزینه آن را از خود مردم و عوارض شکر و چای گرفتند.
وی اظهار کرد: در دوره پهلوی اول کاملا اسنادش هست که انگلیس در کشور ما سلطه داشت و اردشیر ریپورتر کاملا به رضاخان امر و نهی میکرد و جالب است که رضاخان هر حرکت دیگری از سوی قدرتهای دیگر را هم پس میزد؛ نمونه آن، ماجرای نفت سمنان با آمریکاییها بود. حرفهایی هم که درباره آلمانگرایی رضاخان و اخراج او از کشور بیان میشود شایعهای بیش نیست و اصلا صحت ندارد؛ رضاخان را از سلطنت برکنار و تبعید کردند چون مأموریتش تمام شده بود و او میبایست میرفت.
سیدمصطفی تقوی: توجیهات پهلویستایان از تجزیه ایران نادرست است
سخنران دوم همایش، سیدمصطفی تقوی، پژوهشگر تاریخ معاصر و مدرس دانشگاه، بود که در بحث از «امنیت در دوره رضاشاه» طی سخنانی گفت: امنیت از مبناییترین نیازهای انسان است و حتی مقدم بر خیلی نیازهاست. شاید انسان مدتی گرسنه و تشنه بتواند به حیات خود ادامه دهد، اما بدون امنیت یک لحظه هم نمیتواند زندگی کند.
وی در ادامه افزود: بنابراین همه مکاتب و نحلههای فکری از سنتی تا مدرن، واقعیگرایی تا پوزیتیویسم و... به تبیین امنیت پرداختند، منتها اگر اینها را در دو حوزه مدرن و سنتی دستهبندی کنیم، میبینیم که هر دو این رویکردها در تمام ابعاد و سطوح (فردی، اجتماعی، ملی و بینالمللی) به مسئله امنیت پرداختند؛ پس جدول گسترده و پیچیدهای میشود.
تقوی با اشاره به اینکه در رویکرد سنتی به بقای جامعه و در رویکرد مدرن به کیفیت بقا توجه میشود، گفت: رویکرد سنتی دارای جوهره نظامی و حکومتمحور است و به رویکرد سلبی امنیت توجه میکند، اما در رویکرد مدرن، که جامعهمحور است، به جامعه و و ابعاد ایجابی امنیت توجه میشود. بحث من بیشتر امنیت اجتماعی است که در زیرمجموعه امنیت ملی قرار میگیرد، اما به لحاظ ماهیتی قائم به محتوا و زیربناست.
این پژوهشگر تاریخ معاصر و مدرس دانشگاه در ادامه افزود: جامعه زمانی که دچار بیثباتی شود، گرفتار ناامنی هم میشود و در این روند این مسئله مطرح میشود که دولتها خودشان عامل ناامنی جامعه میشوند و برخلاف دیدگاه سنتی، در دیدگاه مدرن با توجه به اصالت جامعه و حفظ هویت آن برای بقا، دولت به عنوان یک عامل ناامنی بنیادین دارای ظرفیتها و استعدادهایی برای تهدید جامعه تلقی میشود.
تقوی به عنوان یک مصداق، دوره پهلوی را عنوان کرد و گفت: در توجیه کودتای 3 اسفند 1299 و روی کار آمدن پهلوی، به ناامنی حاکم بر ایران اشاره میشود. در پاسخ به این توجیه، نخست باید بررسی کرد که چه ناامنیهایی قبل از کودتا وجود داشت و ماهیت و تراز آن از نظر پهلویستایان چطور است که خلاف واقع به مقطع کودتا پرداخته میشود. توجیهگرایان مقطع کودتا مباحثی را مطرح میکنند، اما ما نیاز به دولت مرکزی داشتیم نه کودتا!
وی اظهار داشت: برخی هم میگویند که اگر کودتا نمیشد، ایران تجزیه و تکهپاره میشد، اما اینطور نیست. همین اقوام ایران را تا همین سال 1299 آورده بودند. اینها هویت قومی و ملیشان تغییری نکرده بود، اما در توجیهات پهلویستایانه طوری وانمود میشود که اصولا کشوری وجود نداشت و در ثانی هر نفر و قومی درصدد تجزیه بود. این تحلیل بنیادش بر هواست. بههرحال ناامنیهای قبل از کودتا مثل ضعف دولت مرکزی وجود داشت که نیاز به کودتا نداشت ولو اینکه ما نمیخواستیم وارد دنیای مدرن هم شویم. به علاوه بعد از یک مدت با این کودتا، خود دولت یک ناامنی بنیادین شد. یکی از ویژگیهای ناامنی دولت پهلوی عمق و تراز آنهاست. بههرحال امنیت در آن دوره به حدی نبود که یک زن به کوچه و خیابان بیاید و این خیلی بد بود و سرنوشتی بود که جامعه ما با تشکیل حکومت پهلوی برایش ایجاد شد.
علیاکبر رنجبر کرمانی: دستاویز قرار دادن تاریخ برای اعلام مواضع سیاسی مانع شکلگیری درست تجربه تاریخی در ذهن مردم میشود
مهندس علیاکبر رنجبر کرمانی، مترجم و تاریخپژوه ایران معاصر، سخنران دیگر این همایش، که بررسی «کودتای سوم اسفند از نگاه گزارشهای وزارت خارجه آمریکا» را محور سخنان خویش قرار داده بود، عنوان کرد: اولین گزارشی که سفارت ایالات متحده آمریکا قبل از کودتای 1299 برای واشینگتن فرستاد چند ساعت قبل از ورود قوای قزاق به تهران ارسال شده بود. در این گزارش آمده است که بریتانیا منکر هر دخالت در این زمینه شد، اما شواهد حاکی از آن است آنها در این کار دست داشتند. سیدضیاء، سردبیر روزنامه «رعد»، رهبری این جریان را برعهده دارد و مردم ایران هم مطمئن شدند که تمام این قضایا نقشه انگلیس است.
وی در ادامه افزود: بعد از صد سال گفته میشود که ما همه جا را گشتیم و هیچ سندی که نشان دهد کودتا انگلیسی باشد، نبود. حال این ادعا نشانه چیست که همه جا را گشتند؟ امروز کسانی که از رضاخان تعریف میکنند، چند نوع هستند: یک عده وابستگان رژیم سابق هستند و طبیعی است که آنها دفاع کنند؛ بههرحال رژیمشان سرنگون شده است. یک عده هم برای شهرتطلبی به چنین کاری دست میزنند و عده دیگر هم کسانی هستند که مخالف وضع موجودند و فکر میکنند تاریخ دستاویز اعلام مواضع سیاسی است؛ درحالیکه این کار بسیار غیراخلاقی است.
این مترجم و تاریخپژوه اظهار کرد: ما در ایران همیشه درگیر یک گرفتاری با اپوزیسیون هستیم. بههرحال در اوضاع فعلی مشکلاتی وجود دارد؛ همه نظامها همینطورند، اما اینکه از این حرفها و تاریخ استفاده و از رضاخان تعریف کنیم، اما قصدمان این باشد که به نظام مستقر اعلام مخالفت کنیم این باعث گمراهی مردم و مانع شکلگیری درست تجربه تاریخی در ذهن مردم میشود و یک علت دیگر این نوستالژیها همین حرکت این طور افراد است.
وی با خواندن بخشی از اسناد و خاطرات شخصیتهای مربوط به این موضوع توضیح داد: دوره محمدرضا پهلوی هم خیلیها افسوس دوره رضاخان را میخوردند؛ در دوره رضاخان خیلیها افسوس دوره ناصرالدینشاه را میخوردند و به عقب هم برگردیم همینطور بوده است. کسانی که میگویند ایران تشنه یک قوه نظامی نیرومند بود، باید عکسالعمل توده مردم در آن شرایط را هم بشنوند که اصلا اینطور نبوده است.
علی احمدیخواه: اردشیر ریپورتر، بنا به وصیتنامهاش، از طرف انگلیس نایب بوده تا یک نفر را برای کودتا انتخاب کند و پرورش دهد
«بررسی نقش انگلیس در برآمدن رضاخان» موضوع یکی دیگر از سخنرانیهای همایش «کودتای سوم اسفند 1299؛ زمینهها و پیامدها» بود که طی آن، علی احمدیخواه، پژوهشگر تاریخ معاصر، دیدگاههای خود را درباره آن بیان کرد و در بخشی از سخنان خود، در نقد دیدگاههای صادق زیباکلام در کتاب «رضاشاه» گفت: او میگوید در کتاب «ایران برآمدن رضاخان» (بر افتادن قاجار و نقش انگلیسیها) نوشته سیروس غنی اصلا یادی از انگلیس و نقش آن در کودتای 1299 نیست، درحالیکه این گفته صحت ندارد.
وی در ادامه در پاسخ به این دیدگاه گفت: به دو شکل میتوان به این بیان زیباکلام پاسخ داد. یکی اینکه در همین کتاب سیروس غنی به موضوعی اشاره شده است که یا زیباکلام به آن دقت نکرده یا هر طور که بوده من اطلاع ندارم. در این کتاب، آمده است که رضاخان پیوسته مدافع منافع بریتانیا بود؛ جایی دیگری هم از قول آیرونساید آورده است که مردم احساس میکنند کودتا زیر سر من است و او خودش اعتراف میکند که همین طور است.
احمدیخواه در پاسخ دوم خود به زیباکلام اظهار کرد: بههرحال این کتاب منبع تاریخ ما نیست. سیروس غنی پسر قاسم غنی است. قاسم غنی فردی بهائی و در خدمت پهلوی بود و بههرحال ضدانقلاب اسلامی است. مگر میشود چنین فردی در مزمت کسی سخن بگوید که به او ارادت دارد؟! بااینحال او گفته است. اما درکل حتی اگر سیروس غنی به این موضوع اشاره نکرده بود، آیا این دلیلی بر حقیقت نداشتن مداخله انگلستان در کودتا بود؟!
این پژوهشگر تاریخ با خواندن بخشهایی از خاطرات شخصیتهای تاریخی مانند یحیی دولتآبادی گفت: همه اینها خودشان هم ابراز کردند که انگلیس رضاخان را سرکار آورد. یکی از این افراد اردشیر ریپورتر بود که خود مطرح کرده است از طرف انگلیس نایب بوده تا یک نفر را برای کودتا انتخاب کند و پرورش دهد و همه اینها را در وصیتنامهاش مطرح کرده است که گام به گام چه اتفاقاتی افتاده است. حسین فردوست هم در خاطراتش به این مسائل اذعان کرده است. بنده از مطالب و نوشتههای نورمن، لورن، سفیر انگلستان، حسین مکی و خیلی افراد دیگر هم بخشهایی را آوردهام که نشان میدهد واقعا انگلیس پشت این داستان بود.
جواد عربانی: عدلیه رضاخانی سعی در تحکیم حکومت مطلقه داشت
جواد عربانی، محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر، سخنران دیگر همایش سخنان خود را با عنوان «عدلیه نوین: چارچوب تثبیت و تداوم قدرت مطلقه رضاشاه» آغاز کرد و در صحبتهایی درباره عدلیه دوره رضاخانی گفت: وقتی در مورد عدلیه نوین صحبت میکنیم تقریبا با دو دیدگاه دراینباره مواجه هستیم: گروهی که سعی دارند عدلیه علیاکبر داور را برگ زرینی در کارنامه پهلوی اول ارزیابی کنند و گروه دوم که عملکرد عدلیه را متأثر از دیکتاتوری رضاشاه، منفعلانه و ناکارآمد ترسیم میکنند. درباره نگاه گروه اول میتوان این سؤال را مطرح کرد که اگر عدلیه دوران رضاشاه عملکرد موفقی داشت، چرا ما پس از شهریور 1320 با سیل عریضهها و تظلمخواهیها به مجلس و دولت وقت مواجه هستیم؟! میدانیم این عریضهها در خصوص موضوعات مختلفی نوشته شده که قسمت اعظم آن درباره زمینخواری رضاشاه و کارگزاران او در اداره املاک اختصاصی یا قتلهای سیاسی این دوران و... بود.
وی در ادامه به نظر گروه دوم اشاره کرد و افزود: بحث نارکارآمدی عدلیه با توجه به استبداد دوره رضاشاه و اعتراضهایی که در شهریور 1320 رخ داده است سخن درستی است، اما اینکه تمام قصور عدلیه و ناکارآمدی آن را ناشی از دیکتاتوری رضاشاه بدانیم، سخن کاملی نیست. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا عدلیه نوین با توجه به تغییر ساختار، نمیتواند به احقاق حقوق مردم بپردازد و ناکارآمد میشود؟
عربانی در پاسخ به این سؤال اظهار کرد: میتوان این فرض را مطرح کرد که عدلیه نوین دوره رضاشاه یک نهاد مستقل نبود، بلکه به نوعی یک حلقه و زنجیرهای بود که تلاش میکرد مانند ارتش و سایر نهادهای بوروکراتیک دیگر، به تحکیم قدرت مطلقه رضاشاه کمک کند.
وی برای اثبات این فرضیه به معمار عدلیه نوین و شخصیت و اندیشههای او یعنی علیاکبر داور اشاره کرد و گفت: ما پیش از بررسی عملکرد داور در عدلیه، باید اندیشههای وی را بررسی کنیم. داور پیش از آنکه به وزارت فوائد عامه و بعد از آن به وزارت عدلیه برسد، در روزنامه خود یعنی «مرد آزاد»، تفکرات و اندیشههای خود را نشر میداد. با بازخوانی این روزنامه ما متوجه میشویم که او استبداد حکومت را شرط لازم برای رسیدن ایران و ایرانی به توسعه میدانست.
به گفته عربانی، داور بر این باور بود که این دیکتاتور باید مخالفان خودش را به زندان بیندازد تا آنها مانعی برای اقدامات او نشوند. جالب اینجاست که داور دچار یک توهم هم هست یعنی میگوید ما به سمت دیکتاتوری برویم، اما یک دیکتاتوری کوتاهمدت و بعد بیاییم درباره دموکراسی و مشروطه صحبت کنیم.
این پژوهشگر تاریخ پس از خواندن بخشهایی از روزنامه مرد آزاد، افزود: براساس همین دیدگاه هست که وقتی داور به وزارت عدلیه میرسد و به تجدید ساختار عدلیه میپردازد، بهشدت تلاش میکند عدلیهای بسازد که رقبای سنتی رضاشاه (روحانیت، بزرگمالکان و خوانین ایلات و...) را محدود کند و بهموازات آن بر قدرت رأس هیئتحاکمه بیفزاید.
یکی دیگر از ویژگیهای عملکردی داور که عربانی بر آن انگشت نهاد، بیتوجهی وی به بحث تفکیک قوا در تجدید ساختار عدلیه است. او دراینباره گفت: داور دقیقا به اصول 27 و 28 قانون اساسی مشروطه عامدانه توجهی نکرد. با این کار، وزیر عدلیه بر یک قوه دیگر نظارت عالیه پیدا کرد؛ یعنی وزیر عدلیه، که نماینده قوه مجریه بهشمار میآید، در رأس قوه قضائیه قرار میگیرد. داور با این کار هم قانون اساسی را نقض میکند و هم استقلال دستگاه قضا را از بین میبرد که خروجی آن تحکیم حکومت مطلقه است.
اخذ اختیارات قانونگذاری در حوزه قضایی از مجلس ششم اقدام دیگر علیاکبر داور است که به گفته این پژوهشگر تاریخ «استبداد قضایی» را رقم زد. وی همچنین به تفسیر داور از اصل 82 متمم قانون اساسیاشاره کرد و گفت: بنابر این تفسیر بود که به وزیر دادگستری اجازه داده میشد (بر خلاف اصل تفکیک قوا) و بنابر میل و مصلحت، محل خدمت قضات را تغییر دهد و بدین ترتیب اختیار تغییر و تبدیل قضات نیز بهطور رسمی در دست دولت قرار میگرفت. در چنین شرایط قضاتی که از پذیرفتن مأموریت امتناع میکردند متمرد محسوب و در محکمه انتظامی تعقیب و مطابق نظامنامه وزارت عدلیه مجازات میشدند؛یعنی اگر یک قاضی در عدلیه حکم مخالف با دولت رضاشاه صادر میکرد بدون اینکه خود قاضی بخواهد، رئیس دستگاه قضا، محل خدمت او را تغییر میداد. این موضوع در پروندههای نصرتالدوله فیروز و پرونده رجبعلی منصور دیده میشود و در این پروندهها نه یک قاضی معمولی، بلکه رئیس دیوان عالی کشور که برخلاف میل دربار رأی صادر کرده بود بلافاصله از کار برکنار میشود.
عربانی در ادامه از ورود داور به بحث نظارت بر عملکرد قضات و نحوه جذب آنها و نیز نظارت بر وکلای دادگستری سخن گفت و با اشاره به خاطرات عمیدی نوری دراینباره، بخشهایی از آن را برای حضار خواند.
این پژوهشگر تاریخ در پایان گفت: در اینجا بیشتر عملکرد علیاکبر داور بررسی شد، اما نباید عملکرد سایر وزرای عدلیه در دوره رضاشاه و اقدامات آنها را نادیده گرفت و میتوان دوره فعالیت آنها را بررسی کرد. تسلط نظمیه بر عدلیه یکی از موضوعات جدی دیگری است که در این زمینه باید درباره آن صحبت شود.
یعقوب توکلی: اگر انقلاب اسلامی نبود، بسیاری حقایق تاریخی ایران آشکار نمیشد
یعقوب توکلی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر و استاد دانشگاه، که «چرایی تغییر جایگاه تاریخی رضاخان در افکار عمومی با تأکید بر تاریخنگاری معاصر» را محور سخنان خود قرار داده بود، عنوان کرد: ما به عنوان معلم تاریخ باید به تاریخ خودمان نگاه کنیم و ببینیم آنچه در این سالها برایش تلاش کردیم ماحصلش چه بوده است و در این بیست، سی سال که از سر ضرورت، به اتفاق به تاریخ ورود کردیم و کسی دست ما را هم نگرفت، چه کردیم؟ من اغلب کسانی را که در این عرصه کار میکنند میشناسم. این عده عمدتا یا از حوزه آمدهاند یا رشته علوم سیاسی و رشتههای دیگر هستند؛ لذا لازم است که ما به این بحث توجه کنیم که چه اتفاقی اینجا افتاده است.
وی در ادامه افزود: جامعه ما طی پنجاه سال حکومت پهلوی به طرز گستردهای با این واقعیت روبهرو شد که رضاخان و پسرش مظهر تام و اتم طاغوت هستند و این اتفاق نظر در بخش عظیمی از جامعه که علیه رژیم پهلوی قیام کردند، وجود داشت. جامعه در برابر فسادشان معترض شد و آنها را برانداخت و این باور و ذهنیت دقیق و کامل را به عنوان یک طاغوت کامل پذیرفت.
توکلی اظهار کرد: حال تصمیم ندارم به مفاسد آنها اشاره کنم که اسنادش هم وجود دارد، اما چرا الان جامعه ما به این سمت و سو رفته است که از رضاخان تمجید میکند؟ بارها آقای محقق داماد آمد و گفت: عدلیه رضاخانی رژیم پهلوی از عدلیه فعلی مستقلتر بود. این استدلال ناصحیح است و آقای عربانی هم توضیح دادند.
این نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر در پاسخ به پرسش خود گفت: اولین مسئلهای که ما بعد از انقلاب با آن مواجه شدیم این واقعیت بود که ما به فکر تاریخنگاری انقلاب نبودیم و اصلا تاریخنگار نداشتیم، بهرغم آنکه پهلویها بیش از هر چیز به مسئله تاریخ توجه داشتند؛ میبینیم که مستشاران تاریخی گستردهای در ایران بودند؛ چه به بهانه کشف آثار باستانی و چه مؤسسات مختلف تاریخی و تلاش کردند تصویر تاریخ ایران قبل از انقلاب را بهشتگونه نشان دهند. به علاوه اینکه ما درباره جریان تاریخنگاری تحت نظر دربار و ارتش و تداوم فعالیتهایش و مهمتر از آن، جریان تاریخنگاری روشنفکری حاکم بر دانشگاههای ما که تقریبا بعد از انقلاب اسلامی دستنخورده مانده است نیز کار نکردهایم.
ایشان افزود: ما تقریبا تا اوایل دهه 1380 دستمان به قلم نرفت و کسی هم تشویقمان نکرد، اما در دهه 1970 موج تاریخنگاری گسترده پهلویها بهراه افتاد. اگر انقلاب اسلامی نبود، بسیاری حقایق تاریخی ایران آشکار نمیشد. شما ببینید حتی خاطرات دکتر مصدق اولین بار در سال 1364 و مرحوم مدرس در سال 1385 منتشر شد. این یک انفتاح گسترده بود، اما از سوی دیگر هم در در همه حوزهها شاهد هستیم که نظام به ادبیات خود به اندازه کافی توجه نکرد. شما رفرنس عموم فیلمهای سینمایی تلویزیون را ببینید که چقدر کارهایی که اتفاق افتاده و پروژهها به دست کسانی بوده است که اصلا مطالعه تاریخی نداشتهاند. در عرصه فیلمنامهنویسی و فیلمهای مستند چقدر تاریخنگاران طرف مشورت قرار میگیرند؟ تنها در حدی که یک سوءاستفاده ابزاری بکنند و پروژهای اجرا کنند که برایشان هزینهای نداشته باشد به سراغ ما میآیند. بعد وقتی به کسانی میرسیم که منتقد نظام هستند علم شنگه به پا میشود. بههرحال این واقعیتها باید گفته شود.
یعقوب توکلی با اشاره به بحث جنگ نرم گفت: وقتی ذهنیت تغییر میکند، آرام مباحث عقیدتی هم متفاوت میشود. جنگ نرم و تغییر فضای جامعه در حال وقوع بود و الان یک سیل شده است. در جامعهای که مردم بهآسانی گذشته را فراموش میکنند، الان به جایی رسیدهایم که انگار رضاخان در دروازه قزوین نشسته است و میخواهد به تهران بیاید و ما هم مزاحم هستیم. باید در این رابطهها تحقیق کنیم، اما بحث این است که با همه کارهایی که انجام شده و کملطفیها، باید چه کار کنیم؟ ما دیدهبانهایی هستیم که درگیر دشمنیم، اما سرفرماندهها نباید ما را فراموش کنند؛ بعد توقع داریم که دشمن هم نیاید.
وی در ادامه در اشاره به عوامل تغیر ذهنیت تاریخی مردم گفت: یک بخش دیگر هم فساد است که یقه ما را امروز گرفته و چون توضیح ندادیم چه اتفاقی افتاده و چه پولهایی زمان پهلوی از کشور خارج شده است، خود این مباحث باعث تطهیر رضاخان شده است. اینها را ما پژوهشگران هم باید به زبان بیاوریم و نگذاریم فشار سنگینی را که در جامعه جریان دارد به مسئولان منتقل کنند. در نهایت این روزها باید مراقب کودتاهای کوچک در جامعه باشیم؛ چون تاریخ فقط برای گذشته نیست، بلکه باید اسلوبی برای امروز و آینده ما باشد.
مهرزاد بختیاریمنش (سردار اکبری): رضاخان در همه جنگها شکست خورده بود
مهرزاد بختیاریمنش (سردار اکبری) نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر، آخرین سخنران روز دوم همایش «کودتای سوم اسفند 1299، زمینهها و پیامدها» بود که عنوان «کودتای چهارگانه رضاخان» را برای سخنرانی خود برگزیده بود. این نویسنده تاریخ، سخنان خود را با نشان دادن دو عکس از کابینه سیاه (که در ادامه نمایش داده شدهاند) آغاز کرد و گفت: رضاخان در همه جنگها بدون استثنا شکست خورده بود و در همدان هم شکست خورده بود و اصلا فرمانده خوبی نبود و بعد از یکی از شکستهایش هم فرار کرد و به قزوین آمد.
او افزود: رضاخان بیسواد و عامل نظامی موقت بود و میخواستند بعد از او خودشان بیایند. حتی در عکس دوم هم که نشان دادم، او حضور ندارد، اما سیدضیاءالدین طباطبائی و دو رفیق ژاندارمش در عکس هم دیده میشوند. بنابراین قرار بود حضور او موقت باشد. وقتی هم که رضاخان علیه این سه نفر اقدام کرد هر سه را با هم از صحنه راند.
بختیاریمنش با تأکید بر اینکه رضاخان را انگلیسیها آوردند، گفت: رضاخان سرپرست قزاقخانه شد، اما حق شرکت در جلسات دولت را نداشت و حق و حقوش هنوز زیاد نبود؛ لذا وقتی اولینبار به او اجازه شرکت در جلسات را میدهند، او چون شخصیت گردنکشی داشت، وزارت جنگ را طلب کرد و سیدضیاءالدین طباطبائی هم چون دست پایینتر را داشت، پذیرفت. فکر میکنم احمدشاه او را برانگیخته باشد و به نظرم، اقدام رضاخان علیه سیدضیاء با تحریک احمدشاه انجام شد. درواقع رضاخان علیه سیدضیاء کودتا کرد. صد روز بعد از کودتای 3 اسفند 1299، دیگر سیدضیاء هیچ وجههای نداشت و رضاخان او و دو رفیق دیگر ژاندارمش را از کشور بیرون کر؛ بعد هم احمدشاه کنار رفت.
او با بیان اینکه «در عملکرد رضاخان رحم و شفقت وجود نداشت؛ چرا که اصولا یک فرد نظامی اول یاد میگرفت که بیرحم باشد» افزود: در نهایت کسانی که برای کنار زدن حکومت قاجاریه با وی همدست بودند از جمله تیمورتاش، داور، نصرتالدوله فیروز، فروغی و... یا خانهنشین شدند یا با آمپول پزشک احمدی جان خود را از دست دادند؛ بنابراین نزدیک رضاخان کسی امنیت نداشت و حتما کشته میشد.
این نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر در ادامه بر پروژه تطهیر رضاخان انگشت نهاد و گفت: این موضوع که اگر رضاخان نبود، ما سرزمین عقبماندهای داشتیم مغلطهای بیش نیست. بسیاری از اقداماتی که در دوره رضاخان انجام شد مثل راهاندازی فرهنگستان ادب فارسی چطور میتواند نتیجه فکر یک فرد بیسواد مثل رضاخان باشد؟! پس چرا باید بگوییم رضاخان آنها را بنیاد گذاشته است و نگوییم کار محمدعلی فروغی بوده است؟! چرا نگوییم راهسازی کار مخبرالسلطنه هدایت بوده است؟! چرا نگوییم بحث دانشگاه یا همان «یونیورسیتی» را دکتر حسابی مطرح کرد؟! بسیاری اطلاع ندارند که چه کسانی این اقدامات را انجام دادند و همه را کار آدم بیسوادی مثل رضاخان میدانند.