روی کار آمدن بختیار و پذیرش پست نخستوزیری از سوی وی تأثیر عمیقی بر وجهه سیاسی جبهه ملی گذاشت و گرچه او از جبهه اخراج شد، نشان داد که بسیاری از اعضای جبهه از اعتماد قابل توجه مردم و رهبری برخوردار نیستند
پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر :
در جریان پیروزی انقلاب اسلامی جریانها و گروههای مختلفی حضور داشتند، اما وزن و عیار مبارزاتی همه این گروهها یکسان نبود. برخی از این گروهها مدتها پیش، به حاشیه سیاست رفته بودند و کمتر نامی از آنها شنیده میشد. از جمله این گروهها جبهه ملی بود که اعضای آن در سالهای انقلاب در حاشیه نیروهای مذهبی قرار گرفتند. به عبارت دیگر در آستانه انقلاب اسلامی، جبهه ملی نسبت به سایر جریانها در وضعیت ضعیفی قرار داشت که این وضعیت متأثر از عوامل مختلفی بود.
مواضع سیاسی جبهه ملی از دهه 1330 تا 1350
دوره سکون و ضعف جبهه: علل و عوامل
جبهه ملی در دهه 1320 شکل گرفت و با رهبری دکتر مصدق به یکی از جریانهای سیاسی مهم ایران تبدیل شد. این حزب در ماجرای ملی شدن صنعت نفت، نقش تعیینکنندهای داشت و همین موضوع باعث شد محمدرضا پهلوی بعد از کودتای 28 مرداد، محدودیتهایی را برای فعالیتهای اعضای آن ایجاد کند. بااینحال این گروه تا چند دهه بعد از آن نیز توانست به فعالیتهای سیاسی خود تحت عنوان جبهه ملی دوم، سوم و... ادامه دهد، اما بهرغم این فعالیتها و برخلاف ماجرای ملی شدن نفت، جبهه ملی نتوانست در پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی داشته باشد. دلایل این موضوع در وهله اول به جایگاه سیاسی ضعیف این حزب در آستانه انقلاب باز می گشت.
تصویر جمعی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی دوم
جبهه ملی تا دهه 1350 تا حدودی از قدرت سیاسی برخوردار بود، اما واقعیت آن است که این حزب بعد از دکتر مصدق هیچگاه نتوانست به مواضع قبلی خود بازگردد. درواقع بعد از کودتا و برکناری مصدق و نیز فوت او، جبهه ملی وارد دوره ضعف سیاسی شد. این شرایط باعث شد جبهه ملی از نظر برنامه سیاسی و آیندهنگری با مشکلات عدیدهای مواجه شود. دزموند هارنی در کتاب خود با توصیف بیبرنامگی جبهه ملی در قبال تحولات سیاسی آن دوره آورده است: «رهبران جبهه ملی گروهی نیک و با حسن نیّت مینمایند، ولی هیچ انگیزه، هیچ ولع و هیچ تصوری از آنچه که میخواهند انجام دهند، ندارند. در کنار تودههای مذهبی گام برمیدارند، اما قادر نیستند مسیری برای خودشان خلق کنند».1
البته برخی هم معتقدند که جبهه ملی هیچگاه به معنای واقعی یک حزب نبود. وقتی چنین دیدگاهی را بپذیریم میتوانیم به علل عدم سازماندهی آن در مبارزات سیاسی نیز پی ببریم. همانطور که هالیدی هم اشاره کرده «جبهه ملی هرگز یک سازمان کامل سیاسی نبوده، بلکه ائتلافی از چند دسته مختلف در مجلس بوده است».2 این موضوع در ناهماهنگی اعضا و نیز نداشتن طرح یا برنامه مبارزاتی برای آینده بهویژه در آستانه انقلاب بیتأثیر نبود. در کنار این عوامل، موضوع ترکیب اعضای جبهه ملی نیز مزید بر علت شد و بر سکون سیاسی جبهه ملی در زمان انقلاب تأثیر بسزایی داشت. بر این اساس و طبق آمارها، بسیاری از اعضای جبهه ملی در زمان انقلاب، یا در خارج از ایران بهسر میبردند یا اینکه از نظر سنی، پیر و ناتوان بودند. سولیوان با اشاره به این موضوع در خاطرات خود آورده است:
«در اواخر بهار که ما مشغول تهیه مقدمات مسافرت بودیم تحولات تازهای در تهران روی داد و صداهای مخالف از گروههای سیاسی و شخصیتهایی که تا آن زمان فعالیت علنی نداشتند به گوش رسید. این مخالفان سیاسی رژیم بیشتر بقایای جبهه ملی دکتر مصدق بودند که غالبا در کشورهای غربی تحصیل کرده و خودشان را به مفهوم غربی کلمه "لیبرال" میدانستند... در سال ۱۹۷۸ بیشتر مخالفان سیاسی شاه که در این رده قرار داشتند در سنین شصت و هفتاد بودند. بعضی از آنها مدتی در بازداشت بهسر برده و برخی دیگر که زندانی نشده بودند تحت مراقبت دائمی قرار داشتند. با اینکه به همه این افراد برچسب جبهه ملی زده میشد آنها هرگز حزب سیاسی واحدی نداشتند و حتی بسیاری از آنها یکدیگر را از نزدیک نمیشناختند».3
از آنجا که رهبری انقلاب در دست امام خمینی بود، جبهه ملی سیاست نزدیکی با ایشان را در پیش گرفت. بر این اساس بارها نمایندگانی از جبهه ملی به ریاست کریم سنجابی، مهدی بازرگان و همچنین نمایندگانی از طرف آیتالله کاظم شریعتمداری برای مذاکره درباره تشکیل جبهه واحدی با پشتیبانی امام خمینی در پاریس اجتماع کردند
البته شرح این شرایط مؤید این مطلب نیست که جبهه ملی در تحولات انقلاب اسلامی، در رکود سیاسی بهسر میبرد، بلکه برخی از اعضای جبهه توانستند به تحرکات سیاسی عمیقی دست زنند، اما نه در راستای انقلاب! از جمله این اعضا میتوان به کسانی چون بختیار اشاره نمود.
فعالیتهای سیاسی جبهه ملی در آستانه انقلاب
شاپور بختیار یکی از اعضای فعال جبهه ملی بود. او بعد از آنکه پست نخستوزیری را پذیرفت از این جبهه اخراج شد. بختیار بعد از احزار پست نخستوزیری به شکلهای مختلف کوشید قدرت حکومت پهلوی را حفظ کند. «از قول بختیار نقل شده بود که شاه، سلطنت خواهد کرد و ما حکومت.»4 به طور کلی نخستوزیر شدن بختیار تأثیر عمیقی بر وجهه سیاسی جبهه ملی گذاشت و گرچه این کار او به اخراج از جبهه منجر شد، اما نشان داد که بسیاری از اعضای جبهه از اعتماد مردم و رهبری برخوردار نیستند. وضع صدیقی و امینی در بحبوحه انقلاب اسلامی نمونههایی از این بیاعتمادی عمومی به جبهه ملی را به تصویر میکشند.
چرا شاپور بختیار نخستوزیری را قبول کرد؟ شیوه مواجهه رهبر انقلاب با آخرین نخستوزیر
دکتر صدیقی، یکی از سیاستمداران پیر و بازنشسته مصدقی، در بهدست آوردن اعتماد مردم قم و امام خمینی ناموفق ماند.5 البته برخی معتقدند وی در جبهه ملی عضویت نداشت، اما فارغ از عضویت داشتن یا نداشتن او، گرایشهای سیاسی صدیقی کاملا مطابق جبهه ملی و دکتر مصدق بود.
غلامحسین صدیقی
شماره آرشیو: 1401-4ع
دکتر امینی از دیگر اعضای جبهه ملی است که به تعبیر تحلیلگران آن دوره، هیچکس از او تعریف نمیکرد و نه جبهه ملی اعتمادی به او داشت و نه شاه و ارتش؛ امام خمینی هم او را رد میکرد.6 این موضوع خود از اختلاف درونی و نبود انسجام میان اعضای جبهه حکایت داشت.
بااینحال جبهه ملی تلاش خود برای جذب حمایت مردم و رهبری بهکار برد. البته پیش از آن هم جبهه برای عقب نماندن از سیر حوادث سیاسی کشور تلاشهایی کرده بود؛ تا جایی که از شهریور 1357، که سیر رویدادهای سیاسی شتاب گرفت، نام جبهه ملی به عنوان یکی از تشکیلات سیاسی خبرساز، در صفحات اول روزنامههای رسمی ظاهر شد. حتی در 7 شهریور، جبهه ملی بیانیهای منتشر کرد که حاوی دوازده خواسته بود، از جمله انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی، بازگشت تبعیدشدگان داخلی و راندهشدگان به خارج، آزادی بیان و قلم و مطبوعات و احزاب، استقلال قوه قضائیه و اعاده حیثیت محکومان دادگاههای نظامی.7
با اقداماتی از این دست جبهه ملی میکوشید برای خود اعتبار و وجهه سیاسی کسب کند، اما ازآنجاکه رهبری انقلاب در دست امام خمینی بود، در نهایت جبهه ملی سیاست نزدیکی با ایشان را در پیش گرفت. بر این اساس بارها نمایندگانی از جبهه ملی به ریاست کریم سنجابی، مهدی بازرگان و همچنین نمایندگانی از طرف آیتالله کاظم شریعتمداری برای مذاکره درباره تشکیل جبهه واحدی با پشتیبانی امام خمینی در پاریس اجتماع کردند؛ اقدامی که بسیاری از آن با عنوان فال نامبارک برای شاه یاد کردند.8
کریم سنجابی در کنار حاج محمود مانیان در حال عزیمت به مدرسه علوی برای دیدار با امام خمینی (بهمن 1357)
جبهه ملی در راستای این سیاست توانست تا حدودی با جریان عمومی حوادث همسو و همگام شود، اما در نهایت بعد از مطرح شدن گزینه نخستوزیری از جبهه ملی و انتخاب شخص بختیار به عنوان نخستوزیر، اختلافاتی میان اعضای جبهه بهوجود آمد؛ تا جایی که برخی عنوان کردند: جبهه ملی به طور پنهانی با شاه و عوامل حکومت نیز مذاکره کرده است. بااینحال جبهه ملی تا پیروزی انقلاب به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد، اما بعد از انقلاب به دلایلی رو به ضعف و انحطاط گذارد و عملا چیزی از آن باقی نماند.
سخن نهایی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری جریان انقلاب توسط امام خمینی، برخی از مخالفان انقلاب عنوان کردند که «تلاشهای گروههای غیرمذهبی همچون جریانهای چپ و ملیگرا بیشتر از گروههای مذهبی بوده است، اما گروههای مذهبی غیرعادلانه و زیرکانه رهبری انقلاب را در دست گرفتند». در پاسخ به این دیدگاه، نگارنده معتقد است که گروههای چپ و ملیگرا از جمله جبهه ملی به دلایلی که شرح داده شد، در موضع ضعف قرار داشتند و توان مبارزاتی خود را در آستانه انقلاب از دست داده بودند. درواقع این گروهها حتی اگر رهبری انقلاب را بهدست میگرفتند، نمیتوانستند آن را به پیروزی برسانند؛ زیرا از یکسو دچار اختلافات داخلی بودند و از سویی با ضربات حکومت، پیکره سیاسی آنان از بین رفته بود.
پی نوشت:
1. دزموند هارنی، روحانی و شاه، ترجمه کاوه باسمنجی و کاووس باسمنجی، تهران، انتشارات کتابسرا، 1377، ص 185.
2. فرد هالیدی، ایران، دیکتاتوری و توسعه، ترجمه محسن یلفانی و علی طلوع، تهران، انتشارات علم، 1358، ص 216.
3. ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران (خاطرات سولیوان)، تهران، نشر هفته، 1361، چ سوم، ص 101.
4. رابرت هایزر، مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال، تهران، انتشارات اطلاعات، چ دوم، 1365، صص 40- 41.
5. دزموند هارنی، همان، صص 188- 189.
6. همان، صص 91-92.
7. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جبهه ملی ایران»، شماره 4503.
8. آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ترجمه دکتر منوچهر راستین، انتشارات هفته، تهران، چ دوم، 1363، صص 136- 137. https://iichs.ir/vdcb5zb8.rhb9fpiuur.html