سیدعلی شهیدی، نواده محققِ زندهیاد دکتر سیدجعفر شهیدی است. وی در طول مدت مراوده با آن بزرگ، از سیره علمی و عملی وی، نکاتی فراوان برگرفته، که شمهای از آنها را، در گفتوشنود پیآمده بیان کرده است. امید آنکه مفید آید
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ پیشینه گرایشات علمی ـ سیاسی زندهیاد دکتر سیدجعفر شهیدی، به چه دورهای باز میگردد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. به نظر من نخستین فعالیت سیاسی مرحوم دکتر شهیدی، ردیهای است که تحت عنوان «مهدویت و اسلام»، بر شبهاتی که احمد کسروی مطرح کرده بود، نوشتند. چند سال بعد هم، کتاب «جنایات تاریخ» را منتشر و در آن اشاراتی به اوضاع روز کردند و بر روی جلد آن، آیهای را آوردند که ترجمه آن این بود: «ما اگر بخواهیم سرزمینی را به نابودی بکشانیم، در آنجا حکومت اشرافی را برقرار میکنیم!». ترجمه کتاب «ابوذر غفاری» و «چراغ روشن در دنیای تاریک»، که زندگینامه امام سجاد(ع) است، در سال 1330 با نگارش کتاب «زندگی علی بن الحسین(ع)»، تکمیل شد. من فکر میکنم که اغلب آثار ایشان، چه از لحاظ عنوان و چه محتوا، در مسیر روشنگری فرهنگی و سیاسی نوشته شدهاند، هرچند بر اساس تعریفی که از مبارزات سیاسی داده میشود، شاید این فعالیتها سیاسی تلقی نشوند، بهخصوص که دغدغه ایشان، بیشتر فرهنگی بود تا سیاسی و اساسا معتقد بودند که بدون اصلاح فرهنگی، هیچ اصلاح دیگری پایدار و عمیق نخواهد بود.
برخی ترک لباس روحانیت توسط دکتر شهیدی، دکتر محقق و... را، آسیبی برای حوزههای علمیه قلمداد کردهاند. ایشان برای این کار، چه دلایلی داشتند؟
شاید ایشان تصور میکردند در محیطهایی که فعالیت میکنند، شأن این لباس رعایت نمیشود! اما همواره در همین مسیر گام و قلم زدند و رابطهشان با روحانیان تراز اول، تا آخر عمر برقرار بود. ایشان بسیار علاقهمند بودند عمقی را که در نظام آموزشی حوزه تجربه کرده بودند، در دانشگاهها هم ببینند و در کار تدریس، تا حد امکان از روشهای رایج در نظام حوزه، استفاده میکردند. بضاعت علمی و توانایی بالای ایشان، مرهون چیزهایی است که در حوزه آموختند، کما اینکه وقتی به تهران آمدند و به دانشکده معقول و منقول (الهیات) رفتند، تقریبا بدون اینکه در کلاسی شرکت کنند، امتحان دادند و لیسانس گرفتند! همواره میگفتند: خوب است نظم و نظام دانشگاه، به حوزه برود و عمق حوزه، به دانشگاه بیاید! وقتی موضوع وحدت حوزه و دانشگاه مطرح شد، به مطایبه گفته بودند: «میترسم تعمق حوزه و نظم دانشگاه، از دست برود!».
به هر روی همواره از ایشان، به عنوان یکی از سرمایههای حوزه، که در دانشگاه فعالیت میکردند، یاد میشد. ارزیابی شما دراینباره چیست؟
همینطور است. معمولا سفرهای فراوانی به قم داشتند و در کنگرههایی چون «کنگره نهجالبلاغه»، شرکت میکردند و در «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» هم، عضو بودند. ظاهرا در تجدید نظر در مواد درسی حوزه علمیه هم، از ایشان نظرخواهی شده بود.
به عضویت دکتر شهیدی در «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» اشاره کردید. ایشان دراینباره، چه منظری داشتند؟
ایشان به لحاظ تسلط و اشرافی که به تاریخ اسلام داشتند، در این رشته هم، به درجه اجتهاد رسیده بودند و در جلسات مجمع تقریب، به ریشههای تاریخی اختلاف شیعه و سنی اشاره میکردند و با هر گونه اختلاف و فرافکنی و جریحهدار کردن احساسات و عواطف برادران مسلمان، اعم از شیعه و سنی، مخالف بودند. ایشان تقصیر را هم، متوجه هر دو میدانستند و بعضی از رفتارهای افراطگرایانه را بر خلاف مصلحت مسلمین میدانستند، که اکنون بیش از هر زمان دیگری، نیازمند اتحاد هستند. ایشان معتقد بودند که علاوه بر مجمع جهانی تقریب در ایران، باید دارالتقریب مصر را هم احیا کرد؛ چون بدون همکاری علمای الازهر، اقدامات ما کماثر خواهد بود. دکتر شهیدی به مقوله تقریب، نگاهی کلان و بنیادین داشتند و میگفتند: «مسئولیت دور ساختن فریقین از افراط و تفریط، به عهده علمای آنهاست...».
ایشان در دوران تحصیل در حوزه نجف، از کدام یک از اساتید خود، بیشتر تأثیر را گرفته بودند؟
دکتر شهیدی چون در زمره شاگردان مرحوم آیتالله خویی بودند، احتمالا از ایشان، بیش از دیگران تأثیر گرفته بودند و همواره از دیدگاههای ایشان، بهره میبردند. البته به دیگر اساتیدشان هم، علاقهمند بودند. آقای صادق لاریجانی در جایی نوشته بودند: دکتر شهیدی در نجف، از درس کفایه آیتالله میرزا هاشم آملی، تقریرات خوبی را فراهم آورده و برای چاپ آنها، اعلام آمادگی کرده بودند.
دکتر شهیدی در طول مدت عمر، در کنگرههای علمی و اسلامی فراوانی، در خارج از کشور شرکت کردند. ایشان در میان شخصیتهای علمی و دینی برونمرزی، به کدامین یک تعلق خاطر بیشتری داشتند؟
من بارها شاهد اظهار علاقه دکتر شهیدی، به امام موسی صدر بودم، که آشناییشان به سال 1325 برمیگشت. پدربزرگ برای زیارت مشهد، از نجف آمده بودند و مدتی در قم توقف داشتند و در آنجا، با آقای صدر آشنا شدند. میگفتند: «در آن مقطع، بیمار و تنها بودم و ایشان، بسیار به من لطف کرد!...». بعد به مدت 25 سال یکدیگر را نمیبینند، تا در سال 1349 یا 1350، که در همایش «مجمع بحوث اسلامیه» و بعد هم در همایشهای سالانه «فکر اسلامی» در الجزایر، با هم ملاقات میکنند! شرح این ملاقاتها، در کتاب «عزت شیعه»، از یادمانهای آقای صدر، ذکر شده است. آخرین دیدارشان هم، در اولین سفر حج ایشان پیش آمد و همیشه با شعف خاصی، از این دیدار یاد میکردند. در بین علمای اهل سنّت، با شیخ محمد الفحام، شیخ الازهر، در دهههای 1340 و 1350 رابطه نزدیک داشتند. ایشان به کشورهای لبنان، عراق، مراکش، سوریه و...، زیاد سفر میکردند و در همایشهای گوناگون، حضور داشتند و طبعا با چهرههای زیادی هم، آشنا بودند.
یکی از دغدغهها و اشتغالات مهم دکتر شهیدی، ادبیات فارسی بود. آیا ایشان قبل از خروج از لباس روحانیت هم، این دغدغه را داشتند یا بعدا این موضوع را دنبال کردند؟
ایشان قبل از خروج از لباس روحانیت، همکاری با بنیاد دهخدا را شروع کردند؛ یعنی حدود سالهای 1335 تا 1337. در مصاحبهای هم گفته بودند که هنگام فوت دهخدا، معمم بودند! در همان دوره و در مقطع دبیرستان، ادبیات درس میدادند! همواره توصیه میکردند: «خوب است که دانشجویان، از شیوه مرحوم دهخدا، در تحقیق پیروی کنند و به شکل متمرکز کار کنند و به حواشی توجه نکنند!...».
نظر ایشان درباره پروژه لغتنامه دهخدا چه بود؟
ایشان در مصاحبهای که در سال 1360 انجام دادند، ضمن ارج نهادن به لغتنامه دهخدا، به نواقص کمّی و کیفی آن هم اشاره کردند و گفتند: این کتاب، به معنی پایان کار فرهنگنویسی در ایران نیست!...».
آثاری که دکتر شهیدی درباره زندگی و سیره اهلبیت(ع) نوشتهاند، در زمره ماندگارترین کتب ادب فارسی، در این حوزه است. نظر خودشان دراینباره چه بود؟
مورد خاصی را به یاد ندارم! فقط یادم هست که در مصاحبهای با «کیهان فرهنگی»، در پاسخ به این پرسش گفته بودند: «به قول شیخ اجل سعدی، همه کس را عقل خود به کمال است و فرزند خود به جمال!... نمیتوانم بگویم کدام خوب است و کدام بد، ولی این کارها، از سایر کارهایی که انجام دادم، سودمندتر بودند و شاید بهتر بود که بخش اعظم عمر خود را صرف تحقیق در تاریخ اسلام، سیره پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) میکردم. به نظرم، هم برای خودم مفیدتر بود، هم برای مردم!...».
در پایان، به برخی خاطرات خود از ایشان نیز اشاره کنید.
یک بار در ماه رمضان، افطار در خدمتشان بودیم و ایشان از شصت سال قبل نقل کردند: «در سالروز تولد امام حسن(ع)، عدهای در نجف، در کوچهها راه میافتادند و برای مستمندان و فقرا، اعانه جمع میکردند و ضمن این کار، اشعار مخصوصی میخواندند!...». ایشان آن اشعار را همچنان به یاد داشتند و میخواندند! یک سال قبل از درگذشتشان نیز، به مناسبتی صحبت از شیخ صدوق شد و ایشان از من پرسیدند: «او متولد چه سالی است؟». گفتم: دقیقا مشخص نیست. گفتند: «تعجبی ندارد که تاریخ تولد مشاهیر معلوم نباشد؛ چون در آغاز کار، اهمیت و جایگاهی نداشتهاند که کسی بخواهد تولدشان را ثبت کند و بعد که به جایگاهی رسیدند، این مسائل اهمیت پیدا کردند!...». جالب اینجاست که در مورد خودشان هم، روز و ماه تولدشان معلوم نیست! https://iichs.ir/vdcc1eqi.2bqss8laa2.html