«دغدغه‌های ماندگاری لحظات تغییر تاریخ-12» در گفت‌وشنود با محمد فرنود

عکاسی به انقلاب و جنگ، خدمات زیادی کرد

محمد فرنود، از نام‌های مطرح در عرصه عکاسی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به‌شمار می‌رود. وی هم‌اینک در تراز عکاسی بین‌المللی، به فعالیت می‌پردازد. فرنود در گفت‌وشنود پی‌آمده، درباره عکس‌های خویش، از دوران پرفراز و نشیب سال 1357، سخن و خاطره گفته است
عکاسی به انقلاب و جنگ، خدمات زیادی کرد
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
عکاسی مطبوعاتی شما، از چه مقطعی و چگونه آغاز شد؟
سه سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، عکاسی را شروع کردم و در بخش شهرستان‌های روزنامه «اطلاعات»، مشغول به کار بودم. هم‌زمان با اوج‌گیری انقلاب، به شکل جدی‌تر عکاسی را پی گرفتم. این کار برایم، یک کار کاملا جدی و آگاهانه بود و تأثیر آن را نسبت به بقیه هنرها، در میان مردم کوچه و بازار می‌دیدم. در آن روزها حتی مردم عادی هم، با دوربین‌های معمولی، عکس شهدای انقلاب را می‌گرفتند و چاپ می‌کردند و در مساجد، به نمایش می‌گذاشتند و من می‌دیدم که مخاطبان، با چه شور و علاقه‌ای این عکس‌ها را دنبال می‌کنند. کاملا مشخص بود که تأثیر عکاسی، بیشتر از بقیه هنرهاست و به همین دلیل هم، این رشته را انتخاب کردم و کنکور آن را دادم، که مصادف شد با روزهای پیروزی انقلاب اسلامی.
 
محمد فرنود
 
از دیدگاه خودتان، اولین تصویر مؤثری که در فرآیند انقلاب اسلامی گرفتید، چه بود؟
عکس یک پسربچه نه‌ساله در شهر سمنان، که آمده بود تظاهرات را تماشا کند و گلوله خورد! یادم هست دی‌ماه 1357 بود. مأموران به تظاهرکننده‌ها شلیک کردند و تیری کمانه کرد و صاف آمد و به سر این بچه خورد! من حتی در غسالخانه هم، از پدر و مادر این بچه عکاسی کردم! همین‌طور از جای خالی‌اش در کلاس درس! آنجا بود که فهمیدم، عکاسی می‌تواند چقدر تأثیرگذار باشد.
 
عکس‌های بعدی شما از روزهای اوج‌گیری انقلاب اسلامی، از چه رویدادهایی بود؟
تظاهرات تاسوعا و عاشورا، تحصن روحانیون در دانشگاه تهران و تظاهرات گسترده مردم در خیابان‌ها. خاطره جالبی که دارم، این است که من در آن روزها، نمی‌دانستم آیت‌الله خامنه‌ای چه نقشی در انقلاب دارند، ولی یک عکس جالب از ایشان دارم که بلندگو به دستشان است و دارند به بسته شدن فرودگاه‌های کشور، اعتراض می‌کنند! من در تهران مستقر بودم و عکاسی می‌کردم، تا روز ورود امام خمینی. سن زیادی نداشتم و شخصیت امام هم، تا حدودی برایم ناشناخته بود، اما می‌دیدم ایشان محبوبیت عجیبی بین مردم دارند و همین برای عکاسی از ایشان در 12 بهمن، انگیزه‌بخش بود.
 
از حواشی عکاسی در روز ورود امام خمینی به ایران، چه خاطراتی دارید؟
یادم هست که مردم روی خط وسط خیابان انقلاب، گل‌های قرمزِ میخک گذاشته بودند. جمعیت حیرت‌انگیزی بود. تمام فکرم این بود که یک جوری خودم را به بهشت زهرا برسانم، که یک‌مرتبه دیدم در وسط جمعیت، گم شده‌ام! هر طوری بود، خودم را به خیابان کارگر و سپس به میدان راه‌آهن رساندم و از جوادیه، با یک موتور گازی به بهشت زهرا رفتم. قطعه شهدای 17 شهریور، پر از جمعیت بود. همه منتظر بودیم تا امام با بلیزر بیایند، اما خبرنگار روزنامه اطلاعات که بی‌سیم داشت، آمد و به من خبر داد: امام با بالگرد می‌آیند! مردم تصورش را هم نمی‌کردند که امام در آن بالگرد ارتشی باشد و تصور کردند که آن بالگرد آمده است تا امام را دستگیر کند و ببرد و شروع کردند به دادن شعارِ «مرگ بر بختیار!». من از درخت کاجی که در آن نزدیکی بود و خیلی هم قدرت نداشت، بالا رفتم و توانستم با تِله، از لحظه نشستن بالگرد و نزدیک شدن شهید مطهری و شهید مفتح به آن، عکس بگیرم. همین‌طور از لحظه‌ای که حاج احمد آقا از بالگرد بیرون آمدند و بعد هم امام که در میان جمعیت گم شدند و من ایشان را تا موقعی که روی جایگاه نرفتند، ندیدم! قشنگ‌ترین عکسی که از کل انقلاب دارم، همین عکس لحظه ورود ایشان به بهشت زهراست! از این صحنه، تنها همین یک عکس موجود است! در زمان فوت امام هم، توانستم شبیه به چنین صحنه‌ای را از لحظه بیرون آمدن پیکر ایشان از بالگرد ثبت کنم!
 
آیا از دوران حضور امام خمینی در مدرسه علوی و ملاقات‌های ایشان در آن هم، عکاسی کردید؟
نه؛ هیچ‌وقت نتوانستم به آنجا بروم! بیشتر در خیابان‌ها بودم، مخصوصا در روزهای نوزدهم تا بیست‌ودوم، که مردم خیابان‌ها را سنگربندی کرده بودند. مردم از پنجره‌های خانه‌هایشان، برای مجروحان و شهدا، ملافه‌هایشان را پایین می‌ریختند، که از همه اینها عکس گرفتم. مناظری که می‌دیدم، از نظر سنی برایم قابل هضم نبودند و من فقط می‌دانستم که باید از آنها عکاسی کنم! شاید نزدیک به هزار فریم، از انقلاب عکس گرفته باشم، که به نظر خودم، بیست عدد از آنها خیلی جالب هستند. حالا که دارم عکاسی را در سطح بین‌المللی و به شکل حرفه‌ای دنبال می‌کنم، در نظرم چهار، پنج فریم از آن عکس‌ها، کاملا حرفه‌ای هستند، که آنها را به عنوان بهترین خاطراتم نگه داشته‌ام! چند عکس هم از آتش زدن قلعه و بدن‌های سوخته‌ای که از آنجا آورده بودند، دارم! از خوشحالی مردم به هنگام رفتن شاه هم، عکس‌های جالبی گرفته‌ام. معروف‌ترین عکسی که گرفتم، همان لحظه بیرون آمدن امام از بالگرد است، که چون تجربه چندانی نداشتم، از لحاظ فنی اشکالاتی دارد، ولی از نظر تک بودن عکس، هنوز هم برایم بسیار عزیز است. در واقع آغاز کارهای عکاسی‌ام، مربوط به دوران انقلاب و اوج آن، مصادف با هشت سال جنگ است. این صحنه‌ها باعث شدند من عکاسی را انتخاب کنم. من در دانشکده هنرهای زیبا قبول شدم، ولی به خاطر عکاسی، آن را رها کردم! در سال‌های بعد هم که به عنوان عکاس بین‌المللی، مشغول به کار شدم. حالا هم از اینکه این حرفه را انتخاب کردم، خوشحالم و هرگز احساس پشیمانی نداشته‌ام. با احترامی که برای تمام هنرها قائل هستم، اما عکاسی را به همه ترجیح می‌دهم؛ چون می‌دانم عکس قادر است در کوتاه‌ترین زمان ممکن، بیشترین تأثیر را بگذارد.
 
عکس معروف شما از چهره نیمرخ رزمندگانِ در حال رژه، در دوران دفاع مقدس، بازتاب گسترده‌ای در جامعه داشت. آیا آن اثر، جوایزی را هم کسب کرد؟
بله؛ اما جایزه مهم نیست! مهم این است که آن عکس، به عنوان سمبل جنگ باقی ماند! آن عکس متعلق به نسلی است که از جان خود گذشت تا این سرزمین محفوظ باقی بماند. من خود را مدیون انقلاب و جنگ می‌دانم. اگر عکاسی ما در جهان مطرح است، به خاطر این دو رویداد شگفت‌انگیز است. به اعتقاد من عکاسی به انقلاب و جنگ، خدمات زیادی کرد.     
 
https://iichs.ir/vdcg3u9x.ak9qq4prra.html
iichs.ir/vdcg3u9x.ak9qq4prra.html
نام شما
آدرس ايميل شما