در دوره پهلوی اعترضات معیشتی و صنفی گروههای مختلف مردم هر از گاهی در مطبوعات منتشر میشد یا به نحوی به گوش مسئولان حکومتی از جمله شخص شاه میرسید، ولی نه تنها گوش شنوایی برای این دردها نبود که نویسنده نیز بازخواست میشد. ماجرای معروف فوت مسعودی، مدیر روزنامه «اطلاعات»، در خرداد 1353 مؤید این مسئله است. روزنامه «اطلاعات» در صفحه 5 شماره 15 خرداد 1353 گزارشی از مشکلات تاکسیرانها منتشر کرده بود که این گزارش به ذائقه شاه خوش نیامد و با انتقال این عصبانیت شاه از سوی
اسدالله علم، وزیر دربار، به مسعودی، او بهشدت مضطرب شد و یازده روز بعد در اتاق کار خود سکته کرد و مرد!
خلاصه کلام اینکه گوش شنوایی برای مشکلات مردم در این دوره نبود و مجله «تهران مصور» در شماره 8 خرداد 1340 نسبت به این مسئله هشدار داده و نوشته بود: عدم امنیت قضایی، فشار بانکها، مسدود کردن اعتبارات، مطالبات بیش از اندازه دستگاههای وصول دولتی وزارت دارایی، سختگیری بیمههای اجتماعی ... قطع معاملات اعتباری، سلب اطمینان و اعتماد عمومی، رکود کار و سرمایه، عدم گردش پول و... موجبات سقوط همگان را فراهم کرده است. در این اوضاع و احوال کیست که باید به این فریادها و شکایات گوش دهد و راه چارهای برای مرتفع ساختن این دردها بیندیشد؟ شکایت عده زیادی کارگر بیکار و اجتماع آنان در نخستوزیری، شایعات ورشکستگی بسیاری از تجار، رکود کارهای عمرانی و ساختمانی، فریاد مردم از گرانی و بیکاری و... هر یک به سهم خود زنگ خطری است که اگر گوش شنوا وجود نداشته باشد، بیگمان حدوث وقایع ناگواری را میتوان پیشبینی کرد.