این واپسین گفتوشنودی است که به مناسبت سالروز تأسیس ساواک، به شما تقدیم میشود. در این مصاحبه، قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، درباره ادارات داخلی این نهاد امنیتی و نقش سرویسهای خارجی در پرداخت و آموزش نیروهای آن، سخن گفته است
پایگاه اطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ به عنوان نخستین سؤال، سازمان ساواک به لحاظ ادارات داخلی، به چند بخش تقسیم شده بود و هر یک از این بخشها، چه وظایفی داشتند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. سازمان ساواک به طور رسمی، از ده اداره کل تشکیل شده بود. اما هشت اداره کل آن، بیشتر مورد توجه قرار میگرفت: اداره کل اول، مربوط به امور اداری بود. اداره کل دوم، نسبتا جایگاه مهمی داشت و به کسب اطلاعات، از مطبوعات و رسانههای خارجی اشتغال داشت. اداره کل سوم، مسئول امنیت داخلی کشور و رئیس آن نیز، پرویز ثابتی بود. او از همان ابتدای کار، با سازمان سیا و موساد همکاری داشت و مرتبا از طریق اداره اطلاعاتی، که سازمان سیا در سفارت آمریکا در تهران داشت، درخواست استعلام درباره افراد مختلف را میکرد! سخن گفتن درباره کارنامه این اداره و شخص ثابتی، مجال مفصلی را میطلبد. اداره کل چهارم، مربوط به حفاظت از کارمندان، اسناد و مدارک ساواک میشد. اداره کل پنجم، متصدی امور فنی ساواک بود. کار گذاشتن دستگاه شنود در تلفن یا اتاق شخصیتها، از طریق افراد خبرهای که کار برقکشی انجام میدادند، از مهمترین اقدامات این اداره بود. اتفاقا یک بار دستگاه شنودی که در کنار لامپ اتاق مرحوم آقای فلسفی کار گذاشته بودند، به زمین میافتد! آقای فلسفی هم با ساواک تماس میگیرد که این دستگاه شما افتاده، بیایید و آن را بردارید! یا مثلا از طریق خانه همسایه، دیوار اتاق آیتالله العظمی سیدمحمدرضاگلپایگانی را به قدری سوراخ کرده بودند که از آنجا امکان شنود وجود داشت! نمونه دیگر شنود دوساله ساواک، از تلفنهای منزل شهید آیتالله صدوقی است، که به صورت کتاب نیز منتشر شده است. اداره کل ششم هم، متولی امور مالی بود. اداره کل هفتم، با اداره دوم هماهنگی داشت و مربوط به بررسی اطلاعات خارجی میشد. اما در میان این هشت اداره کل، از نظر جایگاه، اداره کل سوم و هشتم، مهمترینها بودند. اداره کل هشتم هم، ضدجاسوسی بود. آمریکاییها براساس منافع خود، کار جمعآوری اطلاعات توسط ساواک را بیشتر به سمت کشورهای کمونیستی، از جمله شوروی، بلغارستان، یا کشورهای عربی سوق داده بودند. حتی سرلشکر منصور قدر را که در اداره کل دوم فعالیت میکرد، به عنوان سفیر به لبنان فرستادند. او هماهنگکننده برنامهها با موساد و سیستمهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا بود. لذا بعد از سقوط شاه مشخص شد که از نظر کارمندان و کارشناسان اداره کل هشتم، فقط حزبتوده و کشور شوروی و برخی کشورهای عربی، مانند عراق، سوریه و لیبی، دشمن محسوب میشدهاند!
ساواک چه تعداد کارمند و چند منبع داشت؟
این سازمان به صورت رسمی، ششهزار کارمند داشت و طبق اسناد، از 26 تا30 هزار منبع برخوردار بود. دلیل این اختلافِ آمار درباره منابع هم، این است که در آذرماه 1357، طبق دستوری، تمام اسناد مربوط به منابع، امحا میشود! لذا ما از منابع ساواک در کشور، گزارشات خیلی کمی داریم و از این بابت در سالهای 1358 تا 1380، آسیبهایی را هم متحمل شدیم!
ساواک به لحاظ پرداخت سازمانی و آموزش، زیر نظر برخی کشورهای خارجی قرار داشت. این آموزشها، توسط کدام کشورها و چگونه انجام میشد؟
بررسی و تحلیل اطلاعات و اقدامات پنهانی در این حوزه، زیر نظر انگلیسیها بود. آموزش بازجویی و شکنجه زندانیان هم، برعهده اسرائیلیها بود. خصوصا اسرائیلیها دراینباره، تجربه زیادی بابت کار با زندانیان فلسطینی داشتند. طبق گزارشات، تا دیماه 1357، افرادی برای آموزش اعضای ساواک، از اسرائیل به ایران میآمدند. آموزش هم، به دو روش انجام میشد: یا از ایران چند نفر را برای گذراندن دوره، به اسرائیل میفرستادند، یا از آنجا افرادی به عنوان استاد، به ایران میآمدند. اسرائیلیها در ابداع شیوههای شکنجه هم، استعداد بالایی دارند! حتی در صحبتهایی که خانم جمیله بوپاشا (بانوی مبارز الجزایری)، با خانم مرضیه دباغ، در دهه 1380 داشتند، مشخص شد: اکثر شکنجههایی که این دو دیدهاند، مانند هم بوده است! در کنار پرویز ثابتی، فردی به نام عطارپور هم بود، که بعدا به اسرائیل رفت و به احتمال قوی، الان هم در آنجاست. اگر نگوییم که او بالاتر از ثابتی بود، میتوانیم بگوییم که همتراز ثابتی بود! یکی از رابطها با اسرائیل، برای آموزش، عطارپور بوده است.
چه شد که رژیم پهلوی، تصمیم گرفت برای سرکوب مبارزان نهضت اسلامی، «کمیته مشترک ضد خرابکاری» را راهاندازی کند؟
تأسیس کمیته مشترک، طرح انگلیسیها بود. علت تأسیسش هم این بود، که شاه از طریق گزارشات دریافتی، احساس میکرد که بین نیروهای ژاندارمری، شهربانی، ارتش و ساواک، اختلاف وجود دارد و این نهادها در برخی موارد، گزارشات متضاد میدهند! گاهی همزمان ساواک و شهربانی، روی سوژهای کاری میکردند، ولی مثلا هنگامی که ساواک در حال تحقیق بود، شهربانی بدون اطلاع از کار نهاد اول، اقدام به دستگیری سوژه میکرد! در این شرایط، انگلیسیها به شاه پیشنهاد کردند که یک کمیته مشترک درست کند که همه این سازمانها، کارهایشان را با هماهنگیِ یکدیگر انجام دهند؛ لذا نهادی به نام «کمیته مشترک ضدخرابکاری» تشکیل شد. در دورهای که پرویز ثابتی ریاست اداره سوم ساواک را در دست گرفت، رعب و وحشت گستردهای ایجاد کرد که همه دستگاهها، ملزم به دادن گزارش به ساواک بودند! ساختمان این زندان هم در سال 1311 و دوره سلطنت رضاخان ساخته شد و به زندان شهربانی معروف بود. حتی آیتالله سیدمحمود طالقانی را که سال 1318 دستگیر کردند، به این زندان بردند. گروه 53 نفر را هم، بعد از دستگیری، به این زندان فرستادند. البته ساواک بعدها و علاوه بر کمیته مشترک، زندان دیگری را هم برای شکنجه زندانیان، در نظر میگیرد. پرویز ثابتی زندان اوین را برای برنامههای داخلی مناسب دید و در آن زندان هم، شکنجههای جانکاهی صورت میگرفت که در خاطرات زندانیان، شمهای از آنها آمده است. سرلشکر منوچهر هاشمی در کتاب «داوری» مینویسد: «ما زندان اوین را درست کرده بودیم، اما نه برای زندانیان داخلی، بلکه برای خارجیها و کسانی که غیرقانونی به کشور وارد میشدند، یا جاسوسانی که در داخل فعالیت میکردند، ولی اداره کل سوم، بخش عمده آنجا را بهدست گرفت!...».
برخی معتقدند که ساواک، سختافزار شاه برای برخورد با مخالفین بود و نرمافزارش، برخی نهادهای فرهنگی و فعالیتهای بهاصطلاح هنری چهرههایی چون فرح دیبا بود. او با استفاده از روش دوم، روشنفکران ناراحتی را که حال و حوصله مبارزه نداشتند ساکت و سر به راه میکرد! دیدگاه شما دراینباره چیست؟
مقدمتا در مورد فرح دیبا باید اشاره کنم: درباره اینکه آیا انتخاب او توسط اردشیر زاهدی، کار سازمان سیا بود یا نه؟، ما سندی نداریم، اما بر اساس احتمالات میشود گفت: بله؛ این اتفاق افتاده است! تحلیل دیگر این است که انتخاب فرح، به خاطر آن بود که در خاندان پهلوی، زن تحصیلکرده و فرهنگیای وجود نداشت! شمس که به کل مسیحی شده بود، اشرف هم که در فساد اخلاقی و...، شهره خاص و عام بود، فاطمه هم مشکلات دیگری داشت. در گذشته هم فوزیه و ثریا، نتوانسته بودند این خلأ را پر کنند. فرح ولو در مدتی کوتاه، تحصیلکرده فرانسه بود و تیمی متشکل از کسانی چون هوشنگ نهاوندی را به همراه داشت. همانطور که میدانید، هوشنگ نهاوندی فردی فراماسون و بهائی بود که با ریچارد هلمز (سفیر وقت آمریکا) ارتباط نزدیک داشت. البته بهائیان دیگری هم، در دفتر فرح مشغول بهکار بودند؛ مثل فضلالله نبیل یا جمیل هویدا (پسرعموی هویدا). در نظر داشته باشید که کارهای فرهنگیای هم که به اسم فرح تمام شده، متعلق به او نبود و مدیریت دیگری در پس پرده وجود داشت! مثلا طبق اسناد موجود، کانون پرورش فکری، جزء مؤسسه فرانکلین بود و الا خود فرح، فرد کمسواد و مبتذلی بود. کارهای فرهنگی او را هم، باید مواردی چون: جشن هنر شیراز و برنامههای تالار رودکی دانست!
منظور از اینکه گفتید: مدیریت دیگری در پس کارهای فرهنگی فرح وجود داشت، چیست؟
چون مبنای حکومت پهلوی، استبدادی بود و به حاکمیت قانون، تن در نمیداد و مردم در آن جایگاهی نداشتند. علاوه بر این حاکمیت پهلوی، استعماری و وابسته به خارج از مرزها بود؛ لذا آنها باید به حاکمیت میگفتند که چه کاری را باید انجام دهد یا ندهد! در چنین فضایی اگر هم کسی کاری میکند، باید عامل بیگانه باشد. مگر میشود فرح را مستقل از شاه و آمریکا مطرح کرد؟ خود فرح و رؤسای دفترش، کاملا وابسته به خارج از مرزها بودند. گذشته از این، او نه یک متفکر بود و نه قدرت نظریهپردازی بالایی داشت. شاید اگر حاکمیت پهلوی، فقط استبدادی بود، میتوانستیم بگوییم که فرح در این میان، توانسته کاری انجام دهد، ولی در حاکمیتی که استبدادی و استعماری است، چنین چیزی امکان ندارد. آن چیزی هم که فرح بر مبنای آن فعالیت میکرد، فرهنگ نبود! چون فعالیت فرهنگی، باید با سنّت، مذهب و منافع ملی آن کشور، همخوانی داشته باشد، درحالیکه تیم او گهگاه، فضاحتهایی از جنس جشن هنر شیراز را به بار میآورد! https://iichs.ir/vdcc4mqi.2bqsp8laa2.html