در باب نقش اسیری در جریان قرارداد استعماری تنباکو آمده است: در ماه رمضان سال 1308 قمری وقتی مأمورین انگلیسی کمپانی رژی به نزدیکی شهر شیراز میرسند، جمع زیادی از مردم شهر به رهبری و هدایت حاج سیدعلیاکبر فالاسیری شیرازی که به واسطه شجاعت و قوه بیانش در میان علمای شیراز موقعیتی ویژه داشت در مسجد وکیل شیراز جمع شدند و بنای اعتراض را گذاردند
پایگاهاطلاعرسانیپژوهشکده تاریخ معاصر؛ سیدعلیاکبر فال اسیری در سال 1256 در یکی از روستاهای لامرد فارس به نام «اسیر» به دنیا آمد. او بخش مهمی از دوران کودکی و نوجوانی خود را در این روستا و روستاهای اطراف آن از جمله روستای فال گذراند. به همین دلیل نیز به فالاسیری مشهور گشت. فالاسیری، دوران ابتدایی تحصیلات خود را نیز در روستای اسیر و نزد علمای مشهور آن گذراند. وی، بعد از مدتی به دلیل علاقه زیاد به کسب علم و دانش، به شیراز رفت تا تحصیلات دینی خود را کامل کند.
ورود اسیری به شیراز و آشنایی با علمای بزرگ
اسیری در شیراز، فرصت آشنایی با علمای بزرگی همچون آیتالله محمدمهدی مجتهد کجوری را پیدا کرد. او در شیراز توانست مراتب تحصیلات دینی را پشت سر گذاشته و به درجه اجتهاد برسد. فالاسیری بعد از مقام اجتهاد، عازم نجف شد تا با اساتید نامی آن دیار نیز از نزدیک آشنا شود و از درس آنها بهرهمند شود. میرزا حبیبالله رشتی، یکی از علمای بزرگ نجف از جمله کسانی بود که اسیری، توفیق آشنایی با او را پیدا کرد.
در باب مقام علمی رشتی همین بس که او در 25 سالگی به مقام اجتهاد رسید و بهرغم آنکه در جایگاه مرجعیت بود و مردم اصرار میکردند که عهدهدار این مقام شود، اما هیچگاه با این موضوع موافقت نکرد؛ زیرا با فروتنی و تواضع معتقد بود علمای دیگر بر این مقام ارجح هستند. فالاسیری، بعد از اتمام تحصیلات خود به تدریس علوم دینی پرداخت. او سالها در نجف ماند و به تربیت شاگردان زیادی مشغول شد. اسیری، تصمیم داشت برای همیشه در نجف بماند، اما به اصرار استاد خود، حبیبالله رشتی تصمیم گرفت به ایران بازگردد.
بازگشت به ایران و آغاز دورهای نوین از زندگی
اسیری بعد از بازگشت از نجف به شیراز رفت و در آنجا رهبری مردم شیراز را در امور دینی بر عهده گرفت، اما او تنها یک عالم دینی نبود، بلکه خیلی زود به رهبری سیاسی نیز تبدیل شد. فالاسیری در شیراز از اولین علمایی بود که علیه گرانی اعتراض کرد و به تکفیر یا تفسیق حاج سیدحسن کاشی نیز پرداخت. این اقدامات باعث تبعید اسیری به اصفهان شد. ماجرای تکفیر کاشی به انتشار رسالهای از سوی او مربوط است که طی آن سید کاشی رسالهای با نام «مواعظ حسنه» ظاهرا به دستور ظلالسلطان در سال 1295ق نوشت که به خرج و سرمایه او نیز چاپ و منتشر شد. آنچه نام وی را مشهور خاص و عام کرد، انتشار همین رساله بود؛ چرا که او در این کتاب، در تفسیر آیه شریفه «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم، آن را به حکام و سلاطین تفسیر نموده و عبارات آن موهم این بود که پادشاه (ناصرالدینشاه قاجار و ظلالسلطان حاکم مستبد اصفهان) از مصادیق اولیالامرند و اطاعتشان لازم میباشد. نشر این رساله در بین علما و مجتهدین عصر، سر و صدایی راه انداخت و موجب شد برخی از فقهای آن عصر از جمله آیتالله فال اسیری، او را تخطئه و تکفیر کنند».[1]
فالاسیری در شیراز از اولین علمایی بود که به تکفیر یا تفسیق حاج سیدحسن کاشی نیز پرداخت. ماجرای تکفیر کاشی به انتشار رسالهای از سوی او مربوط است که طی آن و ظاهرا به دستور ظلالسلطان در سال 1295ق نوشته شد. او در این کتاب، در تفسیر آیه شریفه «اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم، آن را به حکام و سلاطین تفسیر نموده و عبارات آن موهم این بود که پادشاه (ناصرالدینشاه قاجار و ظلالسلطان حاکم مستبد اصفهان) از مصادیق اولی الامرند»
اسیری، یکی از معترضان علیه استعمار و استبداد نیز بود. او در نهضت تنباکو با مرحوم میرزای شیرازی همگام شد و در برابر استبداد و استعمار ایستاد. در باب نقش اسیری در جریان قرارداد استعماری تنباکو آمده است: در ماه رمضان سال 1308ق وقتی مأمورین انگلیسی کمپانی رژی به نزدیکی شهر شیراز میرسند، جمع زیادی از مردم شهر به رهبری و هدایت حاج سیدعلیاکبر فالاسیری شیرازی، که به واسطه شجاعت و قوه بیانش در میان علمای شیراز موقعیتی ویژه داشت، در مسجد وکیل شیراز جمع شدند و بنای اعتراض را گذاردند.
حاج سیدعلیاکبر هم به منبر رفته بیاناتی را علیه دولت و صاحب امتیاز ایراد کرد و در پایان شمشیری از زیر عبا درآورده و اظهار داشت: «موقع جهاد عمومی است. ای مردم بکوشید تا جامه زنان نپوشید. من یک شمشیر و دو قطره خون دارم. هر بیگانهای که برای انحصار دخانیات به شیراز بیاید شکمش را با این شمشیر پاره خواهم کرد و گریهکنان از منبر پایین آمد».[2] ایستادگی اسیری در برابر ماجرای امتیاز تنباکو باعث دستگیری و تبعید او شد. نوشتهاند که سیدعلیاکبر فالاسیری در نزدیک حافظیه، مشغول زیارت عاشورا بود که ریختند و او را گرفتند و تبعید کردند.[3]
ظاهرا در ماجرای دستگیری فالاسیری، به او توهین میشود. گفته شده است عامل توهین، شخص ناصرالدینشاه بود. او دستور داده بود که برای دستگیری فالاسیری اقدام به ربودن او نمایند؛ ماجرایی که خشم بسیاری از مردم و روحانیون از جمله میرزای شیرازی را به دنبال داشت. میرزای شیرازی قدس سره برای اولینبار در تاریخ 19 ذیالحجه سال 1308ق از سوی کامرانمیرزا، نایبالسلطنه، تلگرافی به ناصرالدینشاه ارسال کرد و از او خواست که از اعمال منافی صریح قرآن مجید دست بردارد و نیز توهینی راکه نسبت به سیدعلیاکبر فالاسیری شیرازی شده جبران نماید و همچنین تلگرافی از سوی مرحوم میرزای شیرازی قدس سره به نایبالسلطنه مخابره میشود و از تلگرافی که به ناصرالدینشاه کرده او را آگاه میسازد. این تلگراف توسط نایبالسلطنه به نظر ناصرالدینشاه میرسد.[4] تلگراف میرزای شیرازی نقش مهمی در تغییر مشی سیاسی ناصرالدینشاه در رابطه با روحانیون و از جمله سیدعلیاکبر فالاسیری داشت؛ چنانکه ناصرالدینشاه بعد از این تلگراف، ضمن عذرخواهی از فالاسیری، به ملازمان خود دستور داد تا مسیر بازگشت او به کشور را فراهم کنند. به این ترتیب، فالاسیری بعد از مدت کوتاهی تبعید، از طریق بغداد به کرمانشاه و سپس شیراز بازگشت.
مخالفت با مستشرقین مبشر و اسلامشناسان غربی
علیاکبر فالاسیری یکی از مخالفان اسلامشناسان غربی بود. در دوره قاجار و به خصوص ناصرالدینشاه مستشرقین زیادی وارد کشور شدند. بعدها بسیاری از آنها کتابهایی در زمینه تحلیل اسلام منتشر کردند و یا داعیه تحلیل مسائل اسلامی را داشتند. مستشرقان به راحتی کتب و دیدگاههای خود را منتشر میکردند، بیآنکه کسی نسبت به آن حساسیت داشته باشد، اما فالاسیری بیآنکه مطالعات کلاسیک و تحقیقات عمیق و دقیق جامع و شامل پیرامون مستشرقین مبشر و اسلامشناسان غربی داشته باشد، با شامه تند و تیز خویش، خطر را احساس میکند و همچون آن روستائیان الجزایری که در مورد گشتیهای بهداشتی فرانسوی میگفتند: اینها که «میخواهند خونمان را بمکند» و اگر «بتوانند هر کاری که میخواهند با ما» میکنند و «هر بلایی که میخواهند به سر مملکتمان، مال و جان و دین و ناموسمان» میآورند، «چطور شد که یکمرتبه این همه مهربان شدند، به فکر زن و بچه و حال ما افتادند و کیف و عیشهایشان را توی شهر گذاشته و سراغ ما را گرفتند و توی این خاک و خلها میپلکند؟ اینها که آن همه آدم میکشند، چه جور شد به این فکر افتادند که ببینند کربلا قربان بچهاش کرم دارد و کنه، و خانه ننه رقیه کک و ساس؟!»[5]
مقابله با فتنه باب
علیاکبر فالاسیری یکی از پیشگامان مبارزه با جریان بهائیت بود. فتنه باب که از زمان محمدشاه آغاز شده بود، در سالهای آغازین سلطنت ناصرالدینشاه نیز ادامه یافت و زمانی که به یک غائله جدی و خطرساز تبدیل شد، با قاطعیت امیرکبیر و اعدام علیمحمد باب به سال 1266ق پایان گرفت. گفته میشود ناصرالدینشاه، تنها به دلیل ترس از واکنش روحانیونی چون فالاسیری بود که با بهائیت با شدت و حدت برخورد کرد. اساسا ناصرالدینشاه اگرچه خود را آدمی مذهبی جلوه میداد، از روحانیت مقتدر شیعه چندان خوشش نمیآمد؛ هرچند از آن میترسید و ملاحظه آن را میکرد.[6]
فرزندان آیتالله علیاکبر فالاسیری
فالاسیری، داماد میرزای شیرازی بود. او از ازدواج با دختر میرزای شیرازی صاحب چهار دختر و چهار پسر شد. در میان فرزندان علیاکبر، محمد از نظر علمی و سیاسی، جایگاه خوبی را کسب کرد و خود نیز صاحب فرزندان والامقامی شد. حسامالدین فالاسیری، فرزند محمد از جمله روحانیون والامقامی است که نقش مهمی در مبارزه با قانون کشف حجاب رضاخان داشت.
وفات
آیتالله سیّدعلىاکبر فالاسیرى بعد از 63 سال زندگی عالمانه، در سال 1319ق، دار فانی را وداع گفت. او در حافظیه شیراز به خاک سپرده شد.
پینوشتها:
[1] . علی کرباسیزاده اصفهانی، مشاهیر مزار علامه میرزا ابوالمعالی کلباسی، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1384، ص 231.