نگاهی به زندگانی هژبر یزدانی؛

داستان یک اختاپوس فساد اقتصادی عصر پهلوی

هژبر یزدانی، یکی از چهره‌های جنجالی و مشهور دوره سلطنت محمدرضا پهلوی، در خانواده‌ای گله‌دار در سنگسر سمنان به دنیا آمد، اما به یک‌باره از گله‌داری جزء، به یک غول اقتصادی بزرگ مبدل شد
داستان یک اختاپوس فساد اقتصادی عصر پهلوی

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ هژبر یزدانی (متولد 1313ش)، یکی از چهره‌های جنجالی و مشهور دوره سلطنت محمدرضا پهلوی، در خانواده‌ای گله‌دار در سنگسر سمنان به دنیا آمد. پدرش رضاقلی بدون آنکه شهرت چندانی در میان هم‌ولایتی‌های خود داشته باشد به شغل گله‌داری اشتغال داشت و مدتی هم به‌عنوان چریک دولتی در دوره رضاشاه در خدمت ارتش بود. هژبر، تحصیلات ابتدایی و دوره متوسطه خود را به ترتیب در مدارس زند، جمشید جم و فیروز بهرام ــ از مدارس نمونه زرتشتیان در تهران ــ گذراند.[1] او از راه تحصیل در این مدارس با کانون‌های قدرت در رژیم پهلوی آشنا شد و با هدایت بهائیان به عنوان یکی از بزرگ‌ترین ثروتمندان فرقه بهائیت، مسیر رشد اقتصادی را بسیار سریع پیمود؛ به‌طوری‌که در دهه 1350ش به‌واسطه ثروت و دارایی‌های شگفت‌انگیزش، یکی از افراد کلیدی اقتصادی ایران به‌شمار می‌آمد.
 
از سنگسر سمنان تا فرمانیه تهران
هژبر یزدانی که در خانواده‌ای گله‌دار متولد و رشد یافته بود، مانند پدر، کار خود را با حرفه گله‌داری و شکار آغاز کرد و بعدها به واسطه وابستگی به جامعه بهائیت و حمایت عبدالکریم ایادی (پزشک مخصوص شاه) و دربار پهلوی از وی به خرید سهام شرکت‌های صنعتی و کشاورزی اقدام کرد. البته افراد زیادی در موفقیت مالی هژبر و در دوره زمانی رشد اقتصادی وی نقش داشتند، اما سیاست جامعه بهائیان این بود که نبض سیستم اقتصادی کشور را در زمینه‌های بنیادی و به‌ویژه نان، گوشت، قند و شکر، امور زراعی و دامپروری و صنعت در اختیار داشته باشند.[2] بنابراین بر آن شدند که این کار را به دست مردی از هواداران خود انجام دهند و با در اختیار قراردادن سرمایه مؤسسه مالی بهائیان به هژبر یزدانی، یک‌باره او را از گله‌داری جزء، به یک غول اقتصادی بزرگ مبدل کردند.
 
بدین‌ترتیب، یزدانی که تا قبل از اویل دهه 1350ش موقعیت اجتماعی و اقتصادی چندانی نداشت، از دهه 1350ش به بعد با استفاده از رانت‌های بانکی و برخورداری از اعتبارات وام‌های کلان ــ خصوصا از بانک ملی و بانک صادارت ایران ــ و خرید سهام شرکت‌ها و کارخانجات مختلف، صاحب ثروتی هنگفت شد. زهرا محمدحسین‌زاده عراقی، همسر جهانبخش کنارسری انهاری، دوست و همکار هژبر یزدانی، که البته بعدها مورد خشم وی قرار گرفت، در مورد چگونگی قدرت‌یابی اقتصادی هژبر بزدانی می‌گوید: «هژبر یزدانی کسی نبود، چیزی نداشت؛ گله‌داری در سنگسر بیش نبود. او با جماعت بهائیان و عبدالکریم ایادی صاحب این همه ثروت شد».[3]
 
حسین فردوست هم که حمایت‌های بی‌دریغ عبدالکریم ایادی از هژبر یزدانی را از عوامل مهم و مؤثر در قدرت‌یابی اقتصادی وی دانسته، در خاطرات خود نوشته است: «هژبر یزدانی با حمایت ایادی به قدرتی تبدیل شد و اراضی وسیعی را در باختران و مازندران و اصفهان و... در اختیار گرفت و برای من معلوم شد که تمام این وجوه متعلق به بهائیت است و این معاملات را یزدانی برای آنها ولی به نام خود انجام می‌دهد».[4] افزون بر این، تراکم سرمایه در دست هژبر یزدانی به حدی بود که او تمام ساختمان‌های بزرگ تهران نظیر ساختمان پلاسکو، ساختمان آلومینیوم، برج سپهر و بسیاری از زمین‌ها و ویلاهای مرغوب در فرمانیه را نیز خریداری کرد.
 
ترقی یک بهائی در سایه دربار پهلوی
از عوامل دیگر جهش اقتصادی هژبر یزدانی در نیمه اول دهه 1350ش حمایت دربار پهلوی از او بود. او به واسطه ارتباطی که با برخی از اعضای خاندان پهلوی از جمله «عبدالرضا، محمود رضا و شمس پهلوی»[5] داشت به آسانی توانست بخش‌های مهمی از فعالیت‌های اقتصادی به‌ویژه در بخش خصوصی را در اختیار بگیرد. هژبر البته برای جلب توجه و رضایت خاندان سلطنتی از هیچ کوششی دریغ نکرد و به مناسبت‌های مختلف ارادت خود را با ارسال هدایا و اقداماتی نظیر آن اعلام می‌کرد؛ برای نمونه در نامه‌ای که از دفتر مخصوص فرح پهلوی برای هژبر یزدانی ارسال شده چنین آمده است:
«جعبه سیگار طلا با تاج برلیان زمرد تقدیمی جنابعالی از لحاظ پیشگاه مبارک علیا حضرت شهبانوی ایران گذشت. حسب‌الامر، مراتب خوش‌وقتی خاطر معظم‌له ابلاغ می‌گردد. ضمنا در اجرای اوامر صادره چون قوطی سیگار قدیمی مربوط به دوره پهلوی است عینا به وزارت فرهنگ و هنر فرستاده شد که با ذکر نام اهداکننده در موزه پهلوی واقع در کاخ مرمر حفظ و نگهداری کنند».[6]
 
برگزاری ضیافت‌های مجلل به مناسبت‌های مختلف از جمله برگزاری ضیافتی بزرگ و باشکوه به مناسبت زادروز رضا پهلوی، ولیعهد، در هتل میلتون نیز شان‌دهنده رابطه نزدیک یزدانی با خاندان پهلوی است؛ تا جایی که یکی از روزنامه‌های آن زمان نوشت: «هژبر یزدانی برای اینکه سخاوتش را نسبت به خاندان پهلوی نشان دهد، ثروتش را تقدیم والاحضرت ولیعهد نمود
تا از آن استفاده کند».[7] این‌گونه بود که بهائیت در دوره محمد‌رضا پهلوی جهش اقتصادی عجیبی یافت؛ به‌طوری‌که صراحتا گفته شده بود: ‌«افراد بهائی در مشاغل مهم و حساس مفیدند؛ چون علیه او توطئه نمی‌کنند».[8]
 
فساد اقتصادی افسارگسیخته
واقعیت این است که یزدانی به‌عنوان یکی از افراد بنام حلقه بهائیان در ایران، پس از بازنشستگی و کناره‌گیری حبیب‌الله ثابت، از مهره‌های قدرتمند سیاسی و اقتصادی بهائی در ایران، بخشی از وظایف و مسئولیت‌های او را برعهده گرفت. او که قسمتی از ثروت شاهپور غلامرضا را نیز اداره می‌کرد،[9] با سرمایه «شرکت امناء» اکثر کارخانه‌های قند ایران در سراسر کشور را از صاحبان آن خرید. او افزون بر پول نیز از حربه زور نیز نهایت استفاده را برد. هژبر یزدانی پس از خرید کارخانه‌های قند ایران با دریافت وام‌های چند صدمیلیون تومانی از وزارت کشاورزی، که یک بهائی به نام منصور روحانی وزیر آن بود،[10] صدها کیلومتر زمین‌های دو طرف جاده قوچان تا بجنورد به عرض ده کیلومتر را تملک کرد و آنها را به کشت چغندر قند اختصاص داد.
 
هژبر یزدانی تنها به تصاحب زمین‌های زراعی و غیر زراعی اکتفا نکرد، بلکه وارد عرصه‌ دیگری از اقتصاد نیز شد و آن تأسیس بانک و شرکت‌های خصوصی بود. بانک‌های ترانه و نونهالان از ابداعات هژبر یزدانی در این دوره بود. بانک بهائیت نونهالان، مأمور پرداخت وام به بهائیان و انجام معاملات غیر قانونی بود.[11] سهام کلیه‌ این شرکت‌ها و بانک‌ها متعلق به جامعه‌ بهائیت بود.
 
هژبر یزدانی بابت معاملات مختلف، وام‌هایی با بهره‌های متفاوت از 5 درصد وام تولیدی تا 12 درصد اعتبار در حساب جاری دریافت می‌کرد که هیچ‌گاه بانک ملی و ادارات امور اقتصادی و دارایی بر آن کنترلی نداشتند تا به مصرف واقعی این اعتبارات و وام‌ها رسیدگی کنند؛ زیرا در همه‌جا هژبر یزدانی از ارائه‌ دفترها و اسناد خود خودداری می‌کرد و ترازنامه‌هایی هم که در مورد پرداخت مالیات می‌فرستاد، بیشترشان با واقعیت منطبق نبود؛ به طوری‌که وزارت اقتصاد و دارایی در مورد مشارکت‌های وی ناچار شد اساسا به تشخیص مالیات اقدام کند. بااین‌حال هژبر از پرداخت میلیون‌ها ریال مالیات به دولت استنکاف می‌ورزید و مطالبات دولت را پرداخت نمی‌کرد.[12]
 
افزون بر این موارد، پرداخت رشوه‌های کلان به درباریان و مدیران بانک‌ها و اداره‌های مختلف، دست‌اندازی به زمین‌های روستائیان مسلمان در سنگسر، همکاری با ساواک، قتل جهانبخش کنارسری انهاری و... نیز در کارنامه هژبر یزدانی قابل ردیابی است.
 
فرجام کار مهره اقتصادی بهائیان
هژبر یزدانی در سال1357ش در پی شکایت سرجنگلداری اردستان از وی، به اتهام ضبط غیرقانونی اراضی ملی بازداشت شد.[13] البته به نظر می‌رسد دولت ارتشبد ازهاری (نخست‌وزیر وقت) با هدف فریب مردم و به بیراهه کشاندن مبارزات، وی را به عنوان غارتگر بیت‌المال بازداشت و در زندان قصر زندانی کرد. به هر ترتیب یزدانی تا 22 بهمن 1357ش در زندان به‌سر می‌برد تا اینکه با کمک به همراه  منصور محرری، رئیس وقت سازمان زندان‌ها و چند نفر دیگر، از زندان فرار کرد. او مدتی را در سنگسر مخفی ماند و در نهایت با گذرنامه جعلی از ایران فرار کرد و به یکی از کشورهای آمریکای لاتین، کاستاریکا، رفت و در همان جا اقامت گزید و با سرمایه‌هایی که از ایران خارج ساخته بود به فعالیت‌های اقتصادی به‌ویژه در عرصه بانکداری پرداخت.[14] پس از فرار هژبر از ایران، و با توجه به اینکه در عمل هژبر یکی از عمّال جامعه بهائیت ایران بود، بهائیان متوجه شدند که هژبر سرمایه آنان را مصادره کرده است؛ در کاستاریکا پسر او را ربودند و در قبال آزادی او خواستار استرداد اموال به‌غارت‌رفته خود شدند و به این ترتیب، یزدانی مجبور به برگرداندن قسمتی از آن اموال شد.
 
سرانجام، هژبر یزدانی که با استفاده از سرمایه مؤسسات بهائی توانسته بود از یک گله‌دار ساده در سنگسر به اختاپوسی تبدیل شود که بر بسیاری از مراکز قدرت اقتصادی کشور چنگ بیندازد در ۲۹ فروردین ۱۳۸۹ش در ۷۶ سالگی در مزرعه شخصی خویش در کاستاریکا درگذشت.[15]
  
پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . مرکز بررسی‌ اسناد تاریخی‌ وزارت‌ اطلاعات، هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک، تهران، ۱۳۸۴، ص 1.
[2] . علی‌اکبر خدری‌زاده، «گوشه‌هایی از زندگی هژبر یزدانی»، فصلنامه‌ مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال پنجم، ش‌ 17 (1380)، ص 94.
[3] . همان، ص 90.
[4] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، 1394، ص 367.
[5] . اسدالله محمدی‌نیا، خاطراتی از خاندان پهلوی، تهران، سبط اکبر، ۱۳۸۷، ص ۳۲۳.
[6] . فرازهایی از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا، تهران، وزارت اطلاعات، 1368، ص 16.
[7] . همان، ص 15.
[8] . همان‌جا.
[9] . مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 10، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1386، ص ۵۴.
[10]. دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان، معماران تباهی، ج 4، تهران، کیهان، 1376، ص 12.
[11] . اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، رائین، 1357، ص 361.
[12] . علی‌اکبر خدری‌زاده، همان.
[13] . روزنامه کیهان، 24 تیر 1357.
[14] . احمد الله‌یاری، بهائیان در عصر پهلوی، تهران، کیهان، 1391، صص ۱۹۴ـ۲۰۰.
[15] . روزنامه کیهان، ش ۱۹۶۲۳، ۳۰ فروردین ۱۳۸۹، ص 2.
https://iichs.ir/vdcc1sqi.2bqpi8laa2.html
iichs.ir/vdcc1sqi.2bqpi8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما