آنچه پیش روی دارید، گفت وشنودی است که بازنده یاد دکترسیدمحمدصادق طباطبایی وپس از انتشار خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری انجام پذیرفته است.مرحوم طباطبایی در این مصاحبه ،ضمن حفظ حرمت راوی خاطرات،با استناد به شواهد،آن را رد کرده است.این سند تاریخی به دلیل طرح صریح مقولات مهم،می تواند تاریخ پژوهان انقلاب را مددکار باشد. امید آنکه مقبول افتد.
کسی نمی توانست امام را کانالیزه کند
□ در سالیان اخیر،عده‌ای در مقام خاطره نگاری ،سعی کرده اندتا این نکته را در اذهان تقویت کنند که حضرت امام در سالهای پایانی عمر، توسط مرحوم احمد آقا برخی از اعضای دفتر کانالیزه شده بودند و اخبار و حقایق جامعه آن‌گونه که باید، به گوش ایشان نمی‌رسید و در نتیجه واکنشهای صحیحی انجام نمی‌دادند. شما دراین باره  چه تحلیلی دارید؟
به نام خدا.من هم به دلیل حضور در صحنه مبارزات و هم به دلیل خویشاوندی، دهه‌های متمادی از نزدیک شاهد رفتارها و واکنشهای امام خمینی بوده‌ام و بنابراین صراحتاً می‌گویم که امکان تأثیرپذیری از کسی در مورد امام، صفر است! امام کسی نبود که دیگران بتوانند در رأی و نظر ایشان تغییری ایجاد کنند. دلیل هم داشت. اولاً: امام فوق‌العاده باهوش و با فراست بودند و توکل عجیبی داشتند و به همین دلیل در تصمیم‌گیریهای کلان در باره مبارزات هدایت انقلاب و نظام، کمترین اعوجاجی در رفتار و گفتار ایشان ملاحظه نمی‌شود.ثانیا: امام در عین حال که بسیار روح لطیفی داشتند و گاه از مطالبی که برایشان نقل می‌کردم متأثر می‌شدند، اما مطلقاً اهل پیروی از احساسات نبودند.
در مورد کانالیزه بودن امام، باید بگویم ایشان از کانالهای مختلفی کسب خبر می‌کردند. افرادی که از طیفهای مختلف، دائماً با امام ملاقات و مطالبشان را مطرح می‌کردند. طبیعی است امام با هوش سرشاری که داشتند، می‌توانستند از بین حرفهای گوناگون و عقاید متضاد آنها، به حقیقت دست یابند. این تنوع ملاقاتها حتی بعد از تشدید بیماری امام هم، به میزان کمتر وجود داشت. بعد هم امام کسی نبود که به حرف یکی دو نفر اعتماد کند، بلکه از افراد مختلف در باره یک موضوع واحد سوال می‌کردند. طوری هم عمل می‌کردند که فرد تصور می‌کرد فقط خود اوست که دارد در باره این قضیه به امام جواب می‌دهد و در نتیجه در نهایت سعی خود را می‌کرد که اطلاعات دقیق بدهد! امام رویکرد افراد را در نقل اخبار و اطلاعات دقیقاً تحلیل می‌کردند و بر اساس آن تحلیل به مطالب او امتیاز می‌دادند. بنابراین مسئله کانالیزه بودن امام کلاً منتفی است.


 
□ دلیل اینکه مخالفان در این موضوع بیشتر روی مرحوم حاج احمد آقا متمرکز می‌شوند، چیست؟
علتش کاملاً معلوم است. نزدیک‌ترین فرد به امام احمد آقا بود که در عین حال که شخصیت مستقلی داشت و اهل تفکر، استدلال و آرای خاص خودش بود، اما در برابر امام برای خود شخصیتی را قایل نمی‌شد و کاملاً گوش به فرمان امام بود. احمد آقا حتی اگر در موضوعی با امام موافق هم نبود، در آن مرحله نظر خود را کنار می‌گذاشت و صد در صد فرمان امام را اجرا می‌کرد. بارها و بارها این موضوع را از نزدیک شاهد بودم.بنابراین عجیب نیست کسی که خود دارای استقلال رأی و فکر و در عین حال تا این حد مورد اعتماد کامل امام است، این‌گونه در معرض چنین تهمتهایی قرار بگیرد.خاطرم هست یک بار از سفر خارج برگشتم و نزد امام رفتم. ایشان پرسیدند: «چه خبر؟» گفتم: «تازه‌ترین خبر اینکه احمد دارد برای خودش و اقوامش از نظر مالی، مقام و امکانات تقلا می‌کند!» اشک در چشم امام نشست و گفتند: «اینها که چیزی نیست! من که از دنیا بروم، تازه مصائب احمد شروع می‌شود!» بعدها هم که دیدیم امام چقدر دقیق پیش‌بینی کرده بودند.
□ به نظر شما طراحان و سازندگان این گونه ذهنیت ها،ازچه روی وبا چه انگیزه ای به این کار مبادرت می کنند و نهایتا به دنبال تحقق چه هدفی هستند؟
کسانی که این شبهه‌ها را مطرح می‌کنند، از علاقه امام و احمد آقا به هم آگاه بودند، برای همین کلی‌بافی می‌کنند و نمی‌توانند مصداقی حرف بزنند. این نوع حرف زدن یعنی انسان چیزی در چنته ندارد و حرفهایش مبنای منطقی ندارند. امام با کسی رودربایستی نداشتند و اگر موردی پیش می‌آمد، صراحتاً تذکر می‌دادند. احمد آقا هم خیلی حواسش جمع بود و در اجرای دستورات امام به دوست و دشمن رحم نمی‌کرد.
□ به طور مشخص،عده ای  در ماجرای عزل آقای منتظری ،مرحوم احمد آقا را مقصر می‌دانند. در این باره چه دیدگاهی دارید؟  
عمری با احمد آقا زندگی کردم و از او جز احترام، حمایت و محبت نسبت به آقای منتظری ندیدم. در آن قضیه اسفند سال 67 در ایران نبودم و در فروردین 68 به ایران آمدم و با وجود حرفهایی که دیگران می‌زدند، باز هم جز احترام و ادب نسیت به ایشان، چیزی در احمدآقا ندیدم. جوان‌ترها چون احمد آقا را نمی‌شناسند، شاید این شبهه برایشان مطرح شده باشد که او به فکر جانشینی امام بود، اما امثال من و همسن و سالهای ما حتی لحظه‌ای در بی‌پایه بودن این حرف تردید نمی‌کنند، چون خیلی خوب روحیه احمد آقا را می‌شناسند و می‌دانند اساساً از این نوع مسائل و تکلفات به دور بود. احمد آقا نه تنها نمی‌خواست جانشین امام شود، که اساساً به هیچ پست و مقامی علاقه نداشت. بارها به خود من گفت: بعد از امام قصد دارد خود را از کارهای اجرایی و اجتماعی کنار بکشد و به کارهای ذوقی‌اش برسد، مخصوصاً که در چند سال آخر حیات امام فشارهای روحی هولناکی را تحمل کرده و دچار زخم معده و آرتروز پیشرفته شده بود. دوست داشت به گوشه خلوتی پناه ببرد و باقی عمر را آسوده‌تر زندگی کند. البت همیشه نگران سرنوشت و مصالح انقلاب بود. کسانی که این شائبه را مطرح می‌کنند، خودشان بیش از هر کسی، به بی‌پایه بودن آن واقفند.


 
□ عده‌ای معتقدند دفتر امام سعی می‌کرد مراجعین را توجیه کند تا اخبار ناگوار را به امام ندهند. برخی هم اعلامیه‌های آخر امام را نوشته احمد آقا یا دیگر اطرافیان امام می‌دانند.درباره این انگاره،چه دیدگاهی دارید؟
در مقطعی پزشکان توصیه کردند امام در معرض اخبار نگران‌کننده قرار نگیرند، ولی امام کسی نبود که زیر بار این حرفها برود. مدتی محتوای نامه‌ها و نشریات بررسی شدند و آنهایی را که مضامین ناراحت‌کننده داشتند برای امام نبردند. امام فرمودند: «مثل اینکه الحمدلله اوضاع همه چیز ناگهان رو به راه شده است!» عرض شد: «توصیه پزشکان است که اخبار نگران‌کننده را به شما ندهیم.» امام نامه‌ها را انداختند و گفتند: «یا همه را بیاورید یا اینها را هم نیاورید.» این حرف را نه من می‌زنم، نه احمد آقا می‌گفت. آقای آشتیانی می‌زد که می‌شود رفت و از ایشان پرسید.
□ عده‌ای می‌گویند داروهایی که امام برای درمان استفاده می‌کردند در ایشان تحریکات عصبی ایجاد می‌کرد و تصمیمهای نادرست را در پی داشت. در این باره چه می گویید؟
اولاً از پیدا شدن نشانه‌های سرطان تا رحلت امام ،دو ماه هم طول نکشید! از این گذشته سلامتی امام تحت کنترل دائمی و دقیق پزشکان بود. چطور آنها موضوع به این مهمی را کشف نکردند و حضرات کشف کردند؟! ثانیاً امام از زمان تشخیص بیماری تا هنگام رحلت، مطلب تعیین‌کننده‌ای در باره نظام نگفتند و اعلامیه‌ای هم در این باره ندادند.
□ از نوجوانی امام را می‌شناختید. نحوه تعامل ایشان با مخالفان را قبل از پیروزی انقلاب چگونه تحلیل می‌کنید؟
هنگامی که امام در نجف بودند، در انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا فعالیت می‌کردم. در آن هنگام ایدئولوژی چپ در میان دانشجویان ایدئولوژی مسلط بود و انواع و اقسام چپها به مبارزه با رژیم شاه مشغول بودند. عده‌ای معتقد بودند: ما به عنوان مبارزان مسلمان، باید صفوف خود را از همان ابتدا از اینها جدا کنیم و عده‌ دیگری می‌گفتند: برای اینکه در این صف واحد شکافی پدید نیاید و وحدت موجود به هم نریزد، باید با آنها مدارا کرد. در سال 56 به نجف رفتم و این موضوع را با امام در میان گذاشتم و کسب تکلیف کردم. ایشان فرمودند: در عین حال که دردرون تشکیلاتتان، ناب و خالص بودن خود را حفظ می‌کنید، از نظر برخورد بیرونی نباید نسبت به سایر مبارزان موضع خصمانه بگیرید.
بعضی از اطرافیان امام به دلیل علاقه به ایشان سعی می‌کردند در این رویکرد امام اخلال ایجاد کنند، ولی امام در تمام اعلامیه‌هایشان همه را به وحدت فرا می‌خواندند و می‌گفتند: شرایط اقتضا می‌کند هر عقیده‌ای که دارید متفرق نشوید و حول یک محور حرکت کنید تا پیروز شوید. گروههای سیاسی هم خیلی خوب متوجه این نکته شده بودند که تنها با حرکت حول محور امام می‌توانند به هدف برسند، چون مردم دور امام جمع شده‌اند و بدون مردم هیچ کاری پیش نمی‌رود.
□ و پس از پیروزی انقلاب؟
امام پس از پیروزی انقلاب تلاش کردند همچنان وحدت بین نیروهای مختلف حفظ شود، اما پس از پذیرش قطعنامه و عملیات مرصاد، علیه مخالفان نظام موضعگیری مشخص‌تری کردند. در تمام برخوردهای امام یک محور، یعنی مسائل ایمانی و اعتقادی برجسته بود. اگر کسی به انقلاب و نظام وفادار بود، هر قدر هم که تند انتقاد می‌کرد، امام با ملاطفت برخورد می‌کردند، اما اگر کسی علیه نظام موضع می‌گرفت و یا دست به اسلحه می‌برد و به آزار مردم می‌پرداخت، به هر نسبت که از نظام دورتر می‌شد، برخورد امام هم با او شدیدتر می‌شد. در جریان مرصاد در ایران نبودم و متأسفانه دانسته‌هایم نقل قول از دیگران است. فرصت هم نشد در این باره با امام یا احمد آقا حرف بزنم.
□ خاطراتی را از آخرین روزهای حیات امام نقل کنید؟
یادآوری آن روزها حقیقتاً برایم آزاردهنده است. پزشکان گفته بودند: اگر ایشان عمل جراحی نشوند، امکان زنده ماندنشان بیش از سه ماه نیست، ولی اگر جراحی موفقیت‌آمیز باشد، احتمال زنده ماندنشان تا دو سه سال هم هست. با خود امام مشورت شد و ایشان گفتند تصمیم در باره این نوع مسائل در صلاحیت من نیست و باید پزشکان تصمیم بگیرند. وقتی امام را برای جراحی به بیمارستان می‌برند، ایشان به همسرشان می‌گویند دیگر باز نخواهم گشت.در هر حال امام تحت عمل جراحی قرار گرفتند و سپس ایشان را به بخش مراقبتهای ویژه بردند. امام تا آخرین لحظه حیات کاملاً هوشیار بودند، از جمله اینکه خواستند تخت ایشان را رو به قبله بگذارند تا بتوانند فرایض و مستحبات را به‌درستی انجام بدهند. اطرافیان می‌گویند امام دائماً ذکر می‌گفتند و به اطرافیان می‌گفتند دعا کنید خدا مرا بپذیرد. امام به علی خیلی علاقه داشتند. یک روز مانده به رحلت می‌گویند دیگر علی را نزدم نیاورید. می‌خواستند آخرین علقه‌های دنیایی را هم از خود دور کنند. خواهرم دو روز قبل از رحلت امام به دیدن ایشان می‌رود و امام به او می‌گویند: «به آقاجانت بگو مرا دعا کنند.» خواهرم می‌گوید: «آقاجان همیشه شما را دعا می‌کند.» آقاجان به عیادت امام رفتند و تنها موردی بود که برای چند دقیقه امام را به حیاط بیمارستان آوردند و آنها چند دقیقه‌ای با هم صحبت کردند.
https://iichs.ir/vdcd.z0s2yt0fja26y.html
iichs.ir/vdcd.z0s2yt0fja26y.html
نام شما
آدرس ايميل شما