خاندان پهلوی در آیینه خاطرات ثریا اسفندیاری

شبح رضاشاه بر سر خاندان سلطنت

ثریا، همسر دوم محمدرضاشاه درباره اشرف و شمس بر آن بود که آثار دوران کودکی هنوز بر روحشان بسیار سنگینی می‌کرد. دورانی که سایه سنگین پدر دائم در ذهنشان مجسم می‌شد. به تعبیر خود ثریا شبح رضاشاه هنوز بالای سر شمس و اشرف بود.
شبح رضاشاه بر سر خاندان سلطنت
 
یکی از موضوعاتی که همیشه برای صاحبنظران و کارشناسان مسائل تاریخی مهم بوده است، رجوع به خاطراتی است که گاه توسط سیاست‌مداران و گاه توسط اطرافیان آنها انگاشته شده است. در حقیقت بررسی این منابع توانسته است کمک شایانی به شناخت هر چه بهتر و درک هر چه عمیق‌تر مقاطع مختلف تاریخی نماید. در این میان نوشتن خاطرات شخصی در دوران محمدرضا پهلوی جایگاه ویژه‌ای داشته است؛ به نحوی که اطرافیان وی همچون حسین فردوست که روابط بسیار نزدیکی با شخص محمدرضا داشت به این کار اقدام ورزیده اند. شاید یکی از کسانی که کمتر مجال پرداختن به خاطرات او فراهم شده باشد، همسر دوم محمدرضا یعنی ثریا اسفندیاری است. وی با توجه به این که مدت کوتاهی همسر محمدرضا بود و نتوانست فرزندی برای محمدرضا ولیعهدی به دنیا بیاورد، همواره در میان همسران شاه زیر سایه فرح پهلوی قرار گرفته است. بدین ترتیب پژوهش زیر بر آن است تا با نگاهی گذرا خاندان پهلوی را از دریچه نگاه همسر دوم وی بنگرد و مورد کنکاش قرار دهد.
 
رضاشاه
ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا پهلوی اصالتی بختیاری داشت. در اصفهان به دنیا آمد و مدتی بعد رهسپار آلمان شد. وی در خاطرات خود علت ترک وطن توسط خانواده را غضب رضاشاه عنوان می‌کند. در حقیقت رضاشاه که قراردادی تازه با کمپانی نفت ایران و انگلستان به امضا رسانده بود، زمینهای نفت خیز را که متعلق به خانواده ثریا بود به بهایی اندک صاحب شد. عموی ثریا که در آن مقطع وزیر جنگ بود با این کار رضاشاه مخالفت ورزید. بدین‌ترتیب شیوه حکومت رضاشاه که صفت خودکامگی و به دور از قانون را یدک می‌کشید متوجه ایل بختیاری نیز  شد. عمویش در زندان کشته شد و دیگر اعضای خانواده به زندان افتادند.1 بدین ترتیب می‌توان دریافت که نگاه او نسبت به پدر شاه چگونه می‌توانست باشد.
 
خواهران شاه
ثریا از طریق یکی از نزدیکان خاندان پهلوی برای ازدواج به محمدرضا معرفی شد. به عبارتی بهتر با واسطه‌ای با شمس خواهر شاه آشنا شد و همین امر زمینه وصلت او با خاندان پهلوی را فراهم کرد. انتخاب وی توسط شمس به زعم ثریا پیشینه‌ای سیاسی داشت. در حقیقت شمس نقش خود را در دربار در مقایسه با اشرف کمرنگ می‌دید. شمس می‌خواست با صورت دادن این وصلت به محمدرضا نزدیکتر شود و موازنه قوا را در دربار به سود خود رقم زند. این موضوع حتی بعد از ازدواج ثریا با شاه ادامه داشت. در حقیقت خواهران شاه یعنی شمس و اشرف تلاش می‌کردند هر کدام به نحوی ملکه را به سمت خود بکشانند و به او نزدیک شوند تا بتوانند مقاصد خود را در دربار به پیش برند.2
 
اما مسئله جالب توجه این بود که ثریا  هر دو را به چشم دشمن می‌دید. به زعم خودش شمس می‌خواست دوستی مرا جلب کند و اشرف به موقعیت و جایگاه من نزد شاه حسد و رشک می‌ورزید. در مورد خصوصیات روانشناختی این دو خواهر نیز ثریا نظر مثبتی نداشت. در قسمتی از خاطراتش می‌گوید «شمس حساس‌تر و زودرنج تر بود. یک اتفاق ساده ناراحتش می‌کرد. مرا سرزنش می‌کرد چرا مفتون پیراهن یا کلاه تازه‌اش نشده‌ام، چرا پیش از آنکه وارد آستانه در شود به پیشوازش نرفته‌ام و نبوسیدمش. چرا سر میز شام کنارش ننشستم و یا چرا لحظه‌ای به اشرف بیشتر توجه کرده‌ام. آثار دوران کودکی بر روحشان بسیار سنگینی می‌کرد. دورانی که سایه سنگین پدر دائم در ذهنشان مجسم می‌شد. به تعبیر خود ثریا شبح رضاشاه هنوز بالای سر شمس و اشرف بود.» اما در مورد خواهر دیگر محمدرضا نظرش مثبت‌تر بود. فاطمه خواهر دیگر محمدرضا که از زن دیگر رضاشاه بود زنی مطیع و آرام بود و جاه‌طلبیهای شمس و اشرف را نداشت.3 در مجموع رابطه عروس و خواهر شوهری مرسوم و سنتی میان ایرانیان در نگاه ثریا کاملا مشهود بود.
 
یکی از مسائلی که شاید کمتر بدان پرداخته شده است اما از نظر ثریا دور نماند توهمی است که شاه دچار آن شده بود. به دلیل اینکه چند مرتبه شاه از مرگ نجات یافته بود دچار این توهم شده بود که او منجی کشور است و برای احیای عظمت ایران مامور شده است و در این راه خداوند حافظ او خواهد بود.  
 
برادران شاه
تنها برادری که با محمدرضاشاه از یک مادر بود علیرضا پهلوی نام داشت. نکته جالب توجه در مورد علیرضا این بود که بر خلاف آنچه در مورد حسادت وی به محمدرضا رواج داشت او هرگز علاقه ای به سیاست نشان نمی‌داد. در حقیقت این شایعه  که مخالفان شاه می‌خواهند گرد علیرضا جمع شوند و محمدرضا را از سلطنت خلع کنند به نظر ثریا کذب محض بود. به نظر ثریا، علیرضا آنقدر برادرش را دوست داشت که به جایگاه محمدرضا حسادت نداشته باشد و یا با مخالفانش همدست نشود. ثریا بر این عقیده بود که علیرضا اصلا اهل سیاست نبود. به تعبیر خود وی به مسائل سیاسی علاقه‌‌ای نشان نمی‌داد و تنها اهل شکار بود. برادر دوم محمدرضا یعنی غلامرضا نیز اهل ورزش بود. او صراحت لهجه‌‌ خاصی داشت و بسیار رک‌گو بود.4
 
نظر ثریا در مورد تاج‌الملوک
ثریا در مورد تاج الملوک مادر محمدرضا نیز دیدگاه خاصی داشت. به تعبیر وی تاج‌الملوک سعی داشت «در زیر ظاهری خیلی نمایان یک اقتدار نرمش ناپذیر را به همه نشان دهد.» همسر دوم شاه او را بیمار می‌دانست. به زعم ثریا ملکه مادر نتوانسته بود درد ناشی از کنارگذاشتن رضاشاه از سلطنت را فراموش کند و همواره احساس حسد و رشک را در چهره او می‌دید. از نظر ثریا او تنها کسی بود که در برابر اقتدار رضاشاه می‌توانست بایستد. ثریا او را نیز حسود می‌دانست و دیدگاه چندان مثبتی از مادر شاه نداشت. در کل ثریا تلاش می‌کرد به عنوان ملکه شخصیتی مستقل از مادر شاه و خواهران وی داشته باشد.5
 
دیدگاه ثریا در مورد همسرش
ثریا در مورد محمدرضا می‌گوید با وجود اینکه محمدرضا پیش از ازدواج با من معشوقه‌های بسیاری داشت اما تا حدودی خجالتی بود. چون در مدارس نظامی تعلیم دیده بود، به انضباط عادت کرده بود و در بسیاری از مواقع دوست نداشت احساسات خود را بیان کند. همچنین قادر نبود کلمات عاشقانه را بر زبان بیاورد و بیشتر با نگاهش حرف می‌زد. محمدرضا دل پردردی از وقایع روزگار خود داشت. از ازدواج مصلحتیش با فوزیه و شکست این ازدواج با وجود مادری تندخو و نرمش ناپذیر، وضعیت بی‌ثبات کشور در آن ایام و سایه سنگین و همیشه حاضر پدرش که خود محمدرضا در وصف وی می‌گفت بیش از اندازه مقتدر و متصلب بود. با این حال از پدرش با احترام سخن می‌گفت و نقش وی را در توسعه و آبادانی ایران بسیار پررنگ می‌دانست. محمدرضا دوست داشت دیگران را داوری و قضاوت کند. کوچکترین بدگویی نسبت به خود را تحمل نمی کرد. از تملق و چاپلوسی درباریان لذت می‌برد؛ مانند اکثر ایرانیان بسیار زودرنج و نازک نارنجی بود و کوچکترین انتقادی را بر نمی‌تافت و از سعه صدر برخوردار نبود.6
 
یکی از مسائلی که شاید کمتر بدان پرداخته شده است اما از نظر ثریا دور نماند توهمی است که شاه دچار آن شده بود. به دلیل اینکه چند مرتبه شاه از مرگ نجات یافته بود دچار این توهم شده بود که او منجی کشور است و برای احیای عظمت ایران مامور شده است و در این راه خداوند حافظ او خواهد بود. ثریا هنگامی که به شدت مریض شده بود و در بستر بیماری بود، محمدرضا گاه و بی‌گاه به او سر می‌زد و تلاش می‌کرد درد ناشی از بیماری را برای او قابل تحمل سازد. یکی از روزها سخنانی از محمدرضا مطرح می‌شود که به خوبی این موضوع را آشکار می‌سازد. ثریا می‌گوید شاه بر بسترم نشست و گفت که وی نیز در کودکی به شدت بیمار شده بود و به تب شدیدی مبتلا گردید. ناگهان در همان حالت بیمارگونه در خواب حضرت علی (ع) را مشاهده می‌کند که ظرف آبی را به سوی او می‌برد. وی ظرف آب را می‌گیرد و می‌نوشد و فردای آن روز دیگر اثری از تب در او مشاهده نمی‌شود. شاه آن را یکی از معجزاتی می‌داند که به وی اعطا شد.
 
 شاه خداوند را حافظ و نگهبان خود و خانواده‌اش می‌داند. همچنین ثریا به حادثه دانشگاه تهران اشاره می‌کند. حادثه‌ای که در آن علی‌رغم شلیک گلوله‌های متعدد به سمت شاه، وی جان سالم به در می‌برد و جز چند زخم سطحی اثری از آن باقی نمی‌ماند. تروری که نافرجام می‌ماند و شاه از آن برای مقاصد سیاسی استفاده می‌کند. حزب توده مسئول این ترور شناخته می‌شود و اعضای حزب توسط دولت تسویه می‌شوند و تحت فشار قرار می‌گیرند. ثریا با ظریف‌بینی و نکته‌سنجی خاصی می‌گوید اگر محمدرضا اینقدر فردی معتقد بود پس چرا با مرجعیت دینی برخورد مناسب نداشت و همواره تلاش می‌کرد نقش دین را در زندگی مردم کمرنگ سازد و کشور را به سمت غربی‌شدن سوق دهد.7
 
سخن آخر
در مجموع ثریا نسبت به درباریان و به صورت خاص خواهران و برادران و خویشاوندان نزدیک شاه نظر مثبتی نداشت و همواره آنها را در رقابت با یکدیگر می‌دید. تلاش ثریا نیز این بود که به زعم خود در قبال آنها بی‌طرفی اتخاذ کند. نه چندان دوستانه و نه خیلی سرد و بی روح. خود ثریا می‌گوید «من در نظر آنها زنی سرد و بی روح و بی‌اعتنا بودم.»8

ثریا اسفندیاری بختیاری در کنار محمدرضا پهلوی در سفر به هند و در بازدید از ابنیه تاریخی این کشور

پی نوشت:
 
1.ثریا اسفندیاری بختیاری، کاخ تنهایی، ترجمه: امیرهوشنگ کاووسی، تهران، نشر البرز، چاپ دوم، 1370، ص 24-26.
2.همان، 31.
3.همان، 145-150. 
4.همان، 156-160.
5.همان، 146.
6.همان، 98.
7.محمدرضا پهلوی، ماموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346، ص 153.
8. ثریا اسفندیاری، همان، 160. https://iichs.ir/vdcj.aetfuqehhsfzu.html
iichs.ir/vdcj.aetfuqehhsfzu.html
نام شما
آدرس ايميل شما