گفتگو با محمدمهدی عبدخدائی به مناسبت شهادت نواب صفوی

نواب معتقد بود استعمار زاییده استبداد است

عموما جنبش‌های اجتماعی را با رهبران آن می‌شناسند. همچنان که جنبش جنگل با نام میرزا کوچک‌خان عجین شده است، قیام خراسان را با نام پسیان می‌شناسند و نهضت آذربایجان را با رهبری شیخ محمد خیابانی. جالب آنکه در قیام ملی شدن صنعت نفت اگرچه نام کاشانی و مصدق بسیار شنیده می‌شود، اما هرگز کسی بر اهمیت جایگاه نواب صفوی سرپوش ننهاده است.
نواب معتقد بود استعمار زاییده استبداد است
□چه ویژگی در شخصیت شهید نواب صفوی وجود داشت که باعث تمایز ایشان از بقیه و جذب افراد به سویش می شد؟ 
شهید نواب صفوی، در وهله اول انسانی چند بعدی و مسلمانی واقعی بود. می توان گفت آیه أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم در مورد ایشان صدق می کرد. به طوری که با دوستان چنان مهربان و با دشمنان چنان با شدت برخورد می کرد که حدی برایش قابل تصور نیست. گذشته از این، زهد و پاکی از دیگر ویژگیهایی بود که افراد را تحت تأثیر قرار می داد. به طور کلی نواب، فردی با نفوذ کلام، شجاع، صادق و مومن بود که همه این خصایص از ایمان قوی او نشات می گرفت.
بنده امروز 80 سال سن دارم و در اولین برخورد با شهید نواب صفوی 9 سال داشتم و در دیدار بعدی در 15سالگی در زندان قصر ایشان را دیدم. با جرأت می توانم بگویم که طی برخورد با ایشان همواره تحت تأثیر ویژگیهای اخلاقی خاص ایشان بودم. جالب است که بسیاری از دوستان و یا کسانی که با ایشان برخورد داشتند، همین ویژگی و تعاریف را برای نواب صفوی قائل هستند. چنانچه بزرگی که در زمان ایشان طلبه بود و چند سال پیش عالمی بزرگ و آیت الله شده بود می گفت: «من همچنان شیفته شهید نواب صفوی هستم.» و یا وقتی مرحوم نواب از مصر و کشورهای اسلامی برگشت، بنده به همراه آیت الله طالقانی به استقبال ایشان رفتیم، زمان سخنرانی، حتی آیت الله طالقانی نیز محو صحبتهای شهید نواب شده بود.
 
□از نظر نواب صفوی چه نقطه اشتراکی میان استبداد و استعمار وجود داشت؟
ایشان معتقد بودند که استعمار زاییده استبداد است و هر جا که استبداد وجود دارد، بهره کشی از مردم هم وجود دارد. در حال حاضر استعمار به سه دوره تقسیم می شود. (1) استعمار کهن یا استعمار سنتی (2) استعمار نو یا کلیانیسم (3) استعمار فرا نو یا نئوکلیانیسم.
می توان گفت که پایه های استعمار در استبداد قرار دارد و فی المثل بهره کشی که شاهان از مردم می کردند به علت استبدادشان بود. استعماری که در ابتدای امر به معنای طلب آبادانی بود و بعد تبدیل به بهره کشی شده است؛ در نتیجه استبداد است. همه کودتاهایی که در دوران مختلف رخ داده است زاییده استبداد است و لذا می-توان گفت که استعمار فرزند استبداد است. با توجه به همین طرز فکر، شهید نواب برای رویارویی با استبداد و استعمار، حاضر بود فعالانه وارد صحنه عمل گردد.    
 
□اصول مبارزاتی شهید نواب صفوی در مبارزه با استبداد چه شباهتها و یا تفاوتهایی با مشی مبارزاتی آیت الله کاشانی در این زمینه داشت؟
باید گفت که آیت الله کاشانی (ره) یک روحانی پارلمانتاریست استعمار ستیز بود و البته آن طور که آیت الله کاشانی پارلمانتاریست بود مرحوم نواب صفوی نبودند. اما هماهنگی کاملی با استعمار ستیزی آیت الله کاشانی داشتند. در دوره ای مرحوم نواب در ابتدای امر جذب آیت الله کاشانی شدند و آن زمانی بود که ایران در استعمار فرو رفته بود؛ تبلور عینی این موضوع در جریان ملی شدن صنعت نفت رخ داد که طی آن هماهنگی کاملی میان هر دو بزرگوار در مخالفت با سلطنت به وجود آمد. در این دوره مرحوم نواب مرید آیت الله کاشانی بودند. اما در جایی اختلاف سلیقه میان شان رخ داد و اختلاف در این بود که مرحوم کاشانی معتقد بودند که از طریق پارلمان باید به حکومت اسلامی رسید، درحالی که مرحوم نواب معتقد بود باید از طریق از میان برداشتن سلطنت به حکومت اسلامی دست یافت. مرحوم کاشانی اولویت را در مبارزه با استعمار می دانست و استعمار ستیز بود، این در حالیست که مرحوم نواب صفوی اولویت را در حاکمیت اسلام قرار می داد. به همین دلایل گاهی اوقات اختلاف سلیقه میانشان رخ می داد.
به طور مثال در اوایل امر که دکتر مصدق روی کار آمده بود، آیت الله کاشانی معتقد بودند که لازم است ابتدا صنعت نفت ملی گشته و به نتیجه برسد و بعد از آن به جریانات حاکمیت دینی توجه شود. این درحالی بود که مرحوم نواب صفوی اعتقادش بر این بود که ابتدا حاکمیت دینی باید برقرار شود و با برقراری دین، خود به خود استعمارزدایی نیز رخ خواهد داد. به همین جهت مرحوم آیت الله کاشانی در ابتدای روی کار آمدن دکتر مصدق بر این باور بود که باید از او حمایت شود. اما در همین زمان که مصادف با ترور رزم آرا بود و دربار پهلوی عقب نشینی کرده بود، شهید نواب صفوی می گفت اکنون زمان زدن ضربه دوم برای تمام کردن کار سلطنت است تا حکومت اسلامی به وجود آید. اما مرحوم کاشانی اعتقاد داشت که باید ضربه اول را به طور کامل به پیروزی رساند و بعد به سمت حکومت اسلامی حرکت کرد.
متاسفانه دو دیدگاه متفاوت میان مرحوم کاشانی و شهید نواب صفوی در نهایت باعث اختلاف این دو شد. به نظر بنده پس از گذشت 65 سال از آن زمان، هر دو از جهاتی درست می گفتند. مرحوم کاشانی پیری بود که آنچه همه نمی دیدند در خشت خام می دید و شهید نواب هم جوانی بود که در آیینه شفاف می نگریست. لذا از این اختلاف ایجاد شده میان این دو بزرگوار، دشمن به خوبی به نفع خود سوء استفاده کرد.
 
وقتی مرحوم نواب از مصر و کشورهای اسلامی برگشت، بنده به همراه آیت الله طالقانی به استقبال ایشان رفتیم، زمان سخنرانی، حتی آیت الله طالقانی نیز محو صحبتهای شهید نواب شده بود.

بعد از مدتی میان دکتر مصدق و مرحوم کاشانی نیز اختلافاتی رخ داد. آیت الله کاشانی یک پارلمانتاریست بود که با اختیارات شش ماهه و یکساله دکتر مصدق مخالفت می کرد و آن را خلاف قانون اساسی می دانست. در حال حاضر نیز به همین شکل است که قوه مققنه حق ندارد اختیارات قانون گذاری را به مسئول قوه مجریه بسپارد. لذا این مسئله خود منشأ اختلافی میان دکتر مصدق و مرحوم کاشانی شد. البته مسائل دیگری هم کمک می کرد که این اختلافات گسترش یابد. متأسفانه دوستان، طرفداران و روزنامه های حامی دکتر مصدق در مورد مرحوم کاشانی رعایت ادب را نکرده و در جاهایی به آیت الله کاشانی توهینهایی را روا داشتند. تمامی این شرایط نامساعد در ایران سال 1331 منجر به کودتای 28 مرداد سال 1332 شد.
 
□با توجه به اشاره و صحبتی که به دکتر مصدق داشتید، لطفاً بفرمایید که مواضع فدائیان نسبت به مصدق چه بود و مساعی آنها(فدائیان) در مبارزه تا چه میزان در نخست وزیری مصدق مؤثر بود؟
در پاسخ به این سؤال باید به نقل قول و صحبتهای آیت الله طالقانی در این رابطه اشاره نمایم. آیت الله طالقانی به عنوان یک شخصیت ظلم ستیز و شجاع به تمام معنا و صادق ترین فردی که مسائل را رصد می کرد، شناخته شده است. ایشان در تاریخ 14اسفند سال 57 در سخنرانی که در مورد مصدق ترتیب داده شد و ایشان نیز یکی از سخنرانان اصلی آن جلسه بودند، بیان کردند که فدائیان اسلام اقدامی انقلابی انجام دادند که وکلای مردم به مجلس راه پیدا کنند. وکلای دور دوم انتخابات دوره شانزدهم افرادی نظیر آیت الله کاشانی، نریمان، دکتر مصدق، ابوالقدیر آزاد و ابوالحسن حائری زاده بود که کاندیدای آیت الله کاشانی بودند. در ادامه سخنرانی ایشان می گفتند که اقدام دوم انقلابی که انجام شد، این بود که صنعت نفت ملی گردید. فاصله زمانی میان ملی شدن صنعت نفت و کشته شدن رزم آرا 8 روز است. همان مجلسی که 91 رأی اعتماد به علی رزم آرا داده بود، بعد از مدتی با رأی قاطع، ملی شدن صنعت نفت را به تصویب می رساند.
کاملا مشخص است که اگر رزم آرا کشته نمی شد و در مقام نخست وزیری باقی می ماند، نفت ملی نمی شد. رزم-آرا مخالف ملی شدن نفت بود، چنانچه در مجلس گفته بود ملتی که نمی تواند آفتابه درست کند چطور می‌تواند نفت را ملی کند. از تاریخ 10 اسفند تا 24 اسفند همان سال، مجلس تغییر جهت 180 درجه ای داشت. به طوری که در جلسه ای که در خیابان عین الدوله در خانه حاج محمود آقایی تشکیل شده بود و آیت الله طالقانی و رهبران جبهه ملی هم در آن مجلس حضور داشتند، آقای دکتر فاطمی در آن جلسه شرکت کرده و گفته بود که من اصالتاً از طرف آقای دکتر مصدق و نیابتاً از طرف خودم در این جلسه شرکت کرده ام و تصریح کرده بود که اگر علی رزم آرا از بین برود، حکومت اسلامی اعلام می کنیم. حتی طبق گفته های آقای مهدی عراقی که ایشان هم در آن جلسه حضور داشتند، پشت قرآنی را امضا کردند که البته بنده آن قرآن را ندیدم.
لذا به نقل قول از همه کسانی که دست اندر کار آن روزهای مبارزه بودند، رأفتی که میان روشنفکران ملی و روحانیون مذهبی توسط آیت الله کاشانی و دکتر مصدق به وجود آمده بود، همه این عوامل باعث از میان رفتن سپهبد علی رزم آرا شده و در نهایت منجر به ملی شدن صنعت نفت شده بود. در نتیجه همین شرایط، زمینه نخست وزیری آقای دکتر مصدق را فراهم کرده بود؛ وگرنه با توجه به این که دکتر مصدق در آن مجلس در اقلیت قرار داشت، نمی توانست به عنوان نخست وزیر انتخاب شود؛ زیرا از 103 یا 104 نماینده‌ای که در مجلس حضور داشتند، 91 رای موافق به سپهبد رزم آرا دادند و تنها 8 رای مخالف و 4 نفر هم رای ممتنع دادند. بنابراین ترور رزم-آرا زمینه اصلی و مستقیم، جهت نخست وزیری مصدق را فراهم آورد. 
لذا آیت الله طالقانی که انسانی متفکر و روحانی جامعه شناس بودند و مردم را به خوبی می شناختند و در مبارزات هم از سال 1318 حضور فیزیکی داشتند، با صراحت بیان کردند که اقدام انقلابی که فدائیان اسلام انجام دادند و منجر به ملی شدن صنعت نفت شد، باعث گردید که آقای دکتر مصدق به مقام نخست‌وزیری انتخاب شود. پس می توان گفت نقش اصلی در روی کار آمدن دکتر مصدق را فدائیان اسلام بازی کردند.
 
□اندیشه و آرمانهای فدائیان اسلام تا چه میزان به اندیشه ها و آرمانهای امام خمینی نزدیک بود و چه تفاوتهایی با آن داشت؟
پاسخ به این سؤال در مانیفیستی به نام بیانیه فدائیان اسلام، که شهید نواب صفوی آن را در سال 1329 منتشر کرد، نهفته است. در این مانیفست هماهنگی زیبا و روشنی میان اندیشه ها و نظریات امام راحل و نواب صفوی وجود دارد. امام یک تئوریسین و مرجع قدری عالی قدر بودند و شهید نواب صفوی طلبه ای جوان. امام فیلسوفی بزرگ بود درحالی که شهید نواب فیلسوف نبود. امام مفسر قرآن بود ولی نواب صفوی مفسر قرآن نبود. با وجود همه این تفاوتها، اندیشه های آنها در تقابل با هم نیستند؛ بلکه در یک جهت و در کنار هم حرکت می‌کنند. وقتی به اندیشه های دو طرف نگاه می کنیم، متوجه برداشتهای یکسان هر دو طرف از حکومت اسلامی می شویم.
مرحوم نواب صفوی معتقد به اجرای مو به موی احکام اسلامی بود. امام راحل نیز بعد از پیروزی انقلاب بیان می‌کنند که جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. مرحوم نواب شعار نه شرقی نه غربی سر می-دهد. امام نیز وابستگی به شرق و غرب را نفی می کنند. پس مجموعه چارچوب تفکرات یکی است. اگرچه یکی در سطح علمی بالاتر قرار دارد. 
https://iichs.ir/vdcb.0baurhb89iupr.html
iichs.ir/vdcb.0baurhb89iupr.html
نام شما
آدرس ايميل شما