ماهیت متفاوت دیکتاتوری رضاخانی نسبت به ویژگیهای اصلی دیکتاتوری منور یعنی ملی بودن، مردمی بودن و دارا بودن مشخصه های شخصی و فکری متمایز، عاملی شد تا دیکتاتوری منور بسان نوزادی ناقصالخلقه در ایران متولد شود.
شواهد برجای مانده از کودتای سوم اسفند 1299 اگرچه بر نقش انگلیس در تحقق کودتا صحه می گذارد اما تاکید بر نقش انگلیس در روی کارآمدن رضاخان نباید مانع از آن گردد تا عوامل زمینه ساز داخلی کم اهمیت تلقی شوند. جریان روشنفکری و اندیشه های منبعث از آن به عنوان مهمترین عامل داخلی در تحقق کودتا، نه تنها در سالهای قبل از انقلاب مشروطه بلکه در سالهای بعد از انقلاب نیز در تاریخ سیاسی ایران تاثیرگذار بود و نقشی کلیدی در تعیین سرنوشت سیاسی ایران پس از قاجار و قدرت گرفتن خاندان پهلوی ایفا کرد. سیدحسن تقی زاده یکی از همان روشنفکرانی بود که با تاثیرپذیری از تفکری به نام «دیکتاتوری منور» از به قدرت رسیدن رضاخان حمایت کرد، اما سرانجام این حمایت، آن چیزی نبود که روشنفکران تصور می کردند.
ریشه های فکری سیدحسن تقی زاده
سیدحسن تقی زاده را شاید بتوان سیاستمداری نامید که فارغ از تغییرات سیاسی همواره خود را در متن سیاست و در کنار صاحبان قدرت نگاه داشت. فردی که نامش با سه برهه حساس تاریخ ایران یعنی انقلاب مشروطه، سلطنت رضاشاه و دوران پهلوی دوم گره خورده و به ویژه در دوران انقلاب مشروطه و حکومت 16 ساله رضاشاه حضوری فعال در عرصه سیاسی داشت. تقی زاده در واقع فردی تربیت شده در سنت فکری روشنکفرانی همچون میرزا ملکم خان بود تا جایی که در کتاب خاطراتش اشاره می کند: «خواندن کتب طالبوف و آنچه نظیر آنها به دست می آمد و مخصوصا نوشته جات میرزا ملکم خان که از هر چیز بیشتر این یکی در من تاثیر عظیم نمود... باید بگویم از اوایل مایه اطلاعات و فهم سیاسی من صدی هشتادش از میرزا ملکم خان بود. از همه جا کتابهای او را پیدا کرده و میخواندم. در مسیر زندگی سیاسی من تاثیر عمده ای کرد. شاید خیلی اشخاص دیگر هم تحت تاثیر حرفهای او قرار گرفتند.» 1
تاثیرپذیری از ملکم خان به عنوان یکی از چهره های سرشناس روشنفکری سکولار از او نیز در نهایت روشنفکری غیرمذهبی ساخت. ملکمخان که اعتقادی راسخ به افکار فراماسونی داشت، فراموشخانه را به سبک لژهای فراماسونی در ایران ایجاد کرد تا ترویج گر افکار و اندیشه های غرب در ایران باشد. تقی زاده نیز متاثر از همین افکار، ایده سر تا پا غربی شدن ملکم خان را باور داشت و علاوه بر این با الهام گرفتن از اندیشه های غربی در سالهای بعد از انقلاب مشروطه برای پیشبرد و اجرای افکار و برنامه های غربی سازی در جامعه ایرانی همچون دیگر روشنفکران سکولار در جهت برقراری حکومت مقتدر مرکزی تلاش کرد.
تقی زاده از آرمانهای مشروطه تا واقعیت مشت آهنین
انقلاب مشروطه و پایان استبداد قاجار هرچند نقطه عطفی در تاریخ ایران معاصر به شمار می رود اما رویدادهای بعد از مشروطه و به ویژه بی ثباتی سیاسی و اجتماعی در آن سالها باعث شد تا گروهی از روشنفکران ایرانی به این نتیجه برسند که برای ادامه راه تجدد در ایران همچون اروپا باید حکومتی متمرکز و قوی شکل بگیرد تا بتواند موانع تجدد را به ضرب قدرت دولت از میان بردارد. به این ترتیب، «از جمله مواردی که بعد از مشروطه و کنار رفتن جریانات دینی و حضور سکولارهای سیاسی و فرهنگی در ایران تا چند دهه بعد و حتی تا آخر روزگار رضاخان آشکارا به چشم می خورد، اتحادی است که بین روشنفکران سکولار با رضاخان به وجود آمد. به نظر می رسد این اتحاد مولود طبیعی و قهری این نکته در جامعه ایران باشد که جامعه شیعه مذهب ایران به دلیل اعتقاد عمیق به دین اسلام و مذهب شیعه به هیچ وجه حاضر نبودند از سنتهای دینی خود دست بکشند...»2 تلاشی که برای رویارویی با این سنتها از سوی روشنفکران به اجرا گذاشته شد، نهایتا به شکست انجامید. با توجه به شکست در عرصه فرهنگی، «این گروه تنها راه حلی که برای رفع موانع از سر راه تجدد ایران می دیدند، توسل به زور بود و معتقد بودند حتی با محروم کردن مردم از آزادی هم که شده، باید نهادهای جدید را وارد ایران نمود... به جای پرداختن به خردورزی و گشودن باب گفتگو و تفاهم، این گروه از حکومت مطلقه و دیکتاتوری حمایت می نمودند و در این زمینه به شدت متاثر از اوضاع اروپای دوران جنگ اول جهانی بودند.» 3
دیکتاتوری منور عصر پهلوی اول به مثابه موجودی ناقص الخلقه که در راسش رضاخان حضور داشت، در نهایت همچون کرونوس خدای یونانی که فرزندان خود را می بلعید، روشنفکرانی را که در تولدش نقشی بی بدیل داشتند یک به یک از عرصه قدرت خارج کرد.
روشنفکران بسیاری در این دوره با انتشار روزنامهها و مجلات مختلف در داخل و خارج از کشور، به دنبال ترویج و اشاعه اندیشه های خود بودند.«یکی از مهمترین این روشنفکران سیدحسن تقی زاده از گردانندگان روزنامه کاوه بود که در زمره گردانندگان کمیته ملی ایران هم به حساب می آمد. گردانندگان این روزنامه معتقد بودند که دستاوردهای تمدن جدید غرب را باید کاملاً اخذ نمود و در ایران رواج داد. ایشان می گفتند گزینش از تمدن غرب غیرممکن است و راه به جایی نخواهد برد.» 4 برای تداوم این مسیر تقی زاده و همراهانش به جای تکیه بر آرمانهای مشروطه همچون آزادی و مشارکت مردم، بر سیاست شکل دهی دولت مطلقه و کاربرد مشت آهنین تاکید کردند. آنها دریافته بودند با به کارگیری حکومت مقتدر مرکزی، برنامه های غربی سازی در حوزه های مختلف از جمله جدایی دین از سیاست، مساله پوشش و حجاب، پذیرش بی چون و چرای تمدن غرب و فاصله گرفتن از اصول و اررشهای فرهنگ و تمدن ایرانی و ... با سهولت و سرعت بیشتری به انجام خواهد رسید. تقی زاده و نزدیکان فکری او در حالی که ادعای روشنفکری داشتند با دست خود در همراهی با قدرتهای بینالمللی به ویژه انگلستان، مشروطه، این دستاورد بزرگ تاریخ ایران را زیرپا گذاشتند و رأی به تشکیل حکومتی دادند که گمان می کردند می تواند به زور تحکم، از ایران جامعه ای مدرن و غربی بسازند. حکومتی که ریشه فکری آن به ایدهای به نام «دیکتاتوری منور» بر می گشت.
دیکتاتوری منور از ایده تا عمل
با روی کارآمدن رضاخان روشنفکران ایرانی ماه عسل ورود خود به عرصه قدرت را جشن گرفتند. در آن زمان روشنفکران سکولار و غربگرای ایرانی تصور می کردند در دوران حکومت رضاشاه، آنان به متن عرصه سیاسی و سیاستگذاری خواهند آمد و زمام امور را در دست خواهند گرفت. تقی زاده، کسروی، تیمورتاش، فروغی، اردشیر جی، نصرت الدوله فیروز و بسیاری دیگر از چهره هایی که در زمره اولین حامیان فکری رضاخان قرار می-گرفتند و بعدها تحت عنوان جریانهای روشنفکری یا به اصطلاح منورالفکرها شناخته شدند بر این باور بودند که تز دیکتاتوری منور، تنها راه برون رفت کشور از فضای بی ثباتی و بحران فروپاشی پس از مشروطه است. در تاریخچه این اصطلاح آمده است که «استبداد منور که استبداد خیرخواه نیز نامیده می شود، شکلی از حکومت در قرن هجدهم میلادی است که در آن پادشاهان مطلق با الهام از روشنگری به دنبال اصلاحات حقوقی، اجتماعی و آموزشی بودند. آنها به طور معمول به دنبال برقراری اصلاحات اداری، تساهل دینی، و توسعه اقتصادی بودند اما آن دسته از اصلاحاتی را که می تواند حاکمیت آنها را تضعیف و یا موجب اخلال در نظم اجتماعی شود پیشنهاد نمی کردند.»5
سخن از دیکتاتوری منور در دوران حکومت رضاشاه در حالی بود که نه رضاخان را می شد به عنوان فردی روشنفکر قلمداد کرد و نه برخلاف دیگر نمونه های دیکتاتوری منور در اروپا، او را برخوردار از پایگاه اجتماعی و طبقاتی مشخص دانست. ماهیت متفاوت دیکتاتوری رضاخانی نسبت به ویژگیهای اصلی دیکتاتوری منور یعنی ملی بودن، مردمی بودن و دارا بودن مشخصه های شخصی و فکری متمایز، عاملی شد تا دیکتاتوری منور بسان نوزادی ناقص الخلقه در ایران متولد شود. این موجود ناقص الخلقه و در راسش رضاخان در نهایت همچون کرونوس خدای یونانی که فرزندان خود را می بلعید، روشنفکرانی را که در تولدش نقشی بی بدیل داشتند یک به یک از عرصه قدرت خارج کرد.
تقی زاده نیز که خود روزی از حامیان پیاده سازی روشنفکری منور بود در سالهای پایانی حکومت رضاشاه گفت: «چون خیلی خیلی ناراضی بودم پیش خود می گفتم یک روزی از دست رضاشاه از ایران میروم و دیگر بر نمیگردم ...» او نمونهای از اعتراض به شرایط موجود و رویکرد حذفی رضاشاه را اینگونه در کتاب خاطراتش توضیح می دهد: «رضاشاه به مرحوم تیمورتاش ظنین شده بود. سوءظن شاه نسبت به تیمورتاش مثل مرض بود. در همان وقت که حبس بود قصدش این بود که به تدریج او را در غیاب داور محاکمه کنند و از بین ببرند... رضاشاه تکیه کلام معدوم داشت. به داور هم گفته بود این گوشهایت را باز کن والا معدومت میکنم....»6
با اتخاذ چنین رویکردی توسط رضاشاه روشنفکران «فرصت تاثیرگذاری بر پویش تصمیم گیری را نیافتند و اگر هم افرادی چون داور تا بالاترین مقامات سیاسی ارتقا یافتند سرانجام قربانی جاه طلبی و خلق و خوی غیردموکراتیک رضاشاه شدند.» 7 از این رو سرخوشی روشنفکران از روی کار آمدن دیکتاتوری رضاخانی عمر چندانی نداشت و سرانجام، فرجام هریک از آنها بیمهری و غضب رضاخانی و خروج یک به یک از از گرودنه قدرت بود. آنها در نهایت خود به منتقد حکومت استبدادی او تبدیل شدند؛ حکومتی که حتی نشان چندانی از آرمانها و مشخصات دیکتاتوری منور نیز نداشت. این بود فرجام مبارزه جریان روشنفکری ایران با جریانهای سنتی. یعنی بلافاصله پس از حذف نیروهای سنتی نوبت به آنان رسید.
ریچارد نیکسون ( معاون رئیس جمهور آمریکا ) در جریان سفر به ایران هنگام بازدید از مجلس شورای ملی در کنار سید حسن تقیزاده
شماره آرشیو: 3587-115ز
پی نوشت:
1.ایرج افشار، زندگی طوفانی، خاطرات سید حسن تقی زاده، انتشارات علمی، 1368، ص 26 و 383.
2.موسی نجفی و موسی حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، انتشارات موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ نهم، 1393، ص 469.
3.حسین آبادیان، نظریه پردازان استبداد منور، فصلنامه مطالعات تاریخی، 1384، شماره 6، ص 153.
4.حسین آبادیان، روزنامه کاوه؛ رهیافتی روشنفکرانه برای تجدد و هویت ایران، فصلنامه مطالعات ملی، 1384، سال ششم، شماره 1، ص 92-93.
5.www. Britannica.com/ Encyclopedia Britannica
6.ایرج افشار، همان، ص220 تا 242.
7.علیرضا ازغندی، نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، تهران، نشر قومس، چاپ سوم، 1385، ص 118. https://iichs.ir/vdcj.vexfuqe8vsfzu.html