وقتی سفیر انگلیس شرفیاب شد، از شاه پرسید: «چرا هویدا را توقیف کردید؟ او دوست بیست‌سالۀ من بود.» اعلیحضرت گفتند: «زیر فشار بودم.» سفیر انگلیس گفت: «آیا امکان آزادی او وجود ندارد؟» اعلیحضرت گفتند: «فعلاً خیر.»...
دستگیری هویدا
[30 آذر 1357]
وقتی سفیر انگلیس شرفیاب شد، از شاه پرسید: «چرا هویدا را توقیف کردید؟ او دوست بیست‌سالۀ من بود.» اعلیحضرت گفتند: «زیر فشار بودم.» سفیر انگلیس گفت: «آیا امکان آزادی او وجود ندارد؟» اعلیحضرت گفتند: «فعلاً خیر.» 
 
پارسونز همچنان اعلیحضرت را به مقاومت تشویق کرد. شرفیابی سفیر انگلیس بیشتر به بهانۀ آزادی هویدا بود که موفق نشد.
 
هویدا در تابستان 1357 بر اثر درخواست رهبران مذهبی قم و بسیاری از سیاستمداران که با هویدا نظر خوشی نداشتند، نا‌آرامیها و اغتشاشها را تقصیر او می‌دانستند، توقیف شد. اعلیحضرت ابتدا مقاومت می‌کردند. روزی به من گفتند این کار در حکم محاکمۀ خودم است. یک بار اعلیحضرت به من پیغام دادند که به هویدا بگویم ایران را ترک کند تا خودش را نجات دهد، ولی هویدا مصّر بود در ایران بماند و محاکمه شود. از سوی دیگر، اعلیحضرت تیمسار ارتشبد نصیری را که سفیر کبیر ایران در پاکستان بود به تهران احضار و در فرودگاه دستور بازداشتش را صادر کردند.
 
از سوی دیگر، خبردار شدیم که تیمسار خادمی رئیس هواپیمایی کشور از ترس محاکمه دست به خودکشی زده است.
 
دستگیری هویدا با بازتاب گسترده‌ای در جهان همراه بود. وساطتها شروع شد. بیش از همه نخست‌وزیر فرانسه، توسط سفیر کبیر خود در تهران پیغام می‌فرستاد، ولی هیچ‌کدام مؤثر نیفتاد.
 
مخالفان هویدا، بویژه اردشیر زاهدی، هویدا را به علت زیانهایی که به رژیم وارد کرده و اعلیحضرت را در جریان دقیق رویدادهای کشور قرار نداده بود، سرزنش می‌کردند. حتی یک روز دیدم اردشیر زاهدی و هویدا در سرسرای کاخ مشاجرۀ لفظی و هتاکی می‌کنند و دست به یقه شده‌اند. اردشیر زاهدی هویدا را مقصر می‌دانست. کار مشاجره بالا گرفت و ناگهان دیدیم که اردشیر زاهدی هویدا را از پله‌های کاخ پرت کرد که در نتیجه دنده و پای او آسیب دید.
 
اعلیحضرت دستور دادند که دستگیری هویدا به آرامی صورت گیرد. روز 8 آبان 1357 سه افسر ارتش به خانۀ هویدا رفتند و از او دعوت کردند که همراهشان بیاید. هویدا هم بی‌هیچ مقاومتی همراه آنان به یکی از خانه‌های امن رفت و در همان‌جا ماندگار شد.
 
یادم می‌آید در یکی از همان روزها، سفیر انگلیس و خانمش نزد علیاحضرت آمدند تا از هویدا وساطت کنند، ولی علیاحضرت به آنان گفتند دیگر کار از کار گذشته است و نمی‌توانند کاری بکنند. گفتند وساطت کرده‌ام و مؤثر نیفتاده است و بیش از این وساطت نمی‌کنم. سفیر کبیر انگلیس و خانمش که انتظار چنین برخوردی نداشتند، مأیوسانه کاخ را ترک گفتند.1
 

امیرعباس هویدا نخست‌وزیر و کنار او تیمسار عباس قره باغی،‌ هنگام شرکت در دوره آموزشی تیراندازی با تفنگ ژ3
شماره آرشیو: 896-8975ه

پی نوشت:
1. امیراصلان افشار. سروها در باد: آخرین روزهای شاه در تهران. به تقریر امیراصلان افشار؛ تهیه و تنظیم محمود ستایش، تهران: نشر البرز، 1378، صص 108- 109.  https://iichs.ir/vdcf.tdjiw6d0mgiaw.html
iichs.ir/vdcf.tdjiw6d0mgiaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما