متن پیش رو روایتی است از پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن (خرداد 1355ـ6بهمن 1357)، که یکی از طرفداران و سرسپردگان رژیم پهلوی و همچنین کسی است که روابط بسیار نزدیک و ویژهای با اشرف پهلوی ـ خواهر شاه ـ و امیر عباس هویدا داشته است.
متن پیش رو روایتی است از پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن (خرداد 1355ـ6بهمن 1357)1، که یکی از طرفداران و سرسپردگان رژیم پهلوی و همچنین کسی است که روابط بسیار نزدیک و ویژهای با اشرف پهلوی ـ خواهر شاه ـ و امیر عباس هویدا داشته است.
در خردادماه سال 1355 متعاقب افتضاحی که «امیر تیمور» سفیر شاه در لندن مرتکب شده بود، شاه با توصیه اشرف و هویدا پرویز راجی را به سفارت ایران در لندن فرستاد و به او مأموریت داد تا با استفاده از سوابق دوستی خود با محافل گوناگون لندن و بخصوص بهرهگیری از هنری که در جذب افراد بلهوس و خوشگذران دارد، روابط مستحکمتری بین دو رژیم سلطنتی ایران و انگلیس برقرار سازد. او همچنین مأموریت داشت امور تجارتی بین دو کشور ـ بخصوص خریدهای تسلیحاتی شاه از لندن ـ را هر چه بیشتر گسترش دهد و هر طور که مصلحت اقتضاء میکند، رجال و وکلای مجلس و سردمداران حکومت انگلیس را با روشهایی از قبیل: پرداخت وامهای سنگین، اهدای رشوههای نقدی و جنسی، دعوت به دیدار از ایران، و برگزاری مجالس عیش و نوش مجلل در سفارت ایران، در سلک مبلغین رژیم شاه در آورد. و از همه مهمتر اینکه ، راجی میبایست هر چه زودتر راهی برای رفع عطش باجخواهی و کنار آمدن با بعضی سازمانها و مطبوعات ظاهراً مخالف شاه در انگلیس پیدا کند و به هر نحو که شده، چه با امتیاز دادن و چه بذل و بخششهای کلان، از نشر و پخش مطالب مضّر به حال شاه و رژیمش بکاهد. که در این میان کوششهای راجی در جلوگیری از مخالفخوانیهای «سازمان عفو بینالمللی» نیز شایان توجه بسیار است.
نقش دیگری که بر عهده راجی قرار داشت، گردآوری رجال واخورده از رژیم شاه به دور خود و همدردی با ورشکستگان سیاسی ایران در خارج کشور بود، تا از این طریق، هم از شدت مخالفخوانیهایشان بکاهد، و هم از گرایش آنها به سوی محافل ضد رژیم جلوگیری کرده باشد.2
در این روایت نیز، راجی در ملاقاتی که طی صرف ناهار با دیوید اسپانیر ـ خبرنگار سیاسی روزنامه تایمز ـ در محل سفارتخانه ایران دارد به بهانۀ اینکه ما در حال پیشرفت هستیم سعی در توجیه فضای اختناق و استبداد رژیم پهلوی دارد. پس از مقداری گفتگو، اسپانیر 15 یا 20 نفر که در شکل دهی افکار عمومی انگلستان نقش اساسی دارند را به راجی معرفی نموده و وی را به سمت ارتباط با آنها سوق داده و هدایت میکند و میگوید شما نیز بمانند اسرائیل که در این زمینه موفق بوده است باید عمل کنید ـ که البته شاید مراد اصلی این بوده که به عبارتی شما باید در ارتباط با این شبکه توجیه شوید که چگونه عمل کنید تا موفق شوید ـ در ادامه نیز از تماس با مدیران «مجله پرایوات آی» که ظاهراً مدیرانی غیر قابل خرید و مستقل هستند پرهیز میدهد چرا که آنان شاه را فضلۀ ایران قلمداد میکنند. پس از آن نیز به اقتضاء کار و تاکتیک کار روزنامهنگاری اشاره میکند که نباید صرفاً هر آنچه که مطابق میلمان هست بنویسیم که در اینصورت دچار عارضۀ چالفونت خواهیم شد؛ ولی ظاهراً مثل اینکه جای هیچگونه نگرانیای نیست چرا که ـباعرض پوزش از ملت شریف ایرانـ ایرانیها ملتی پوست کلفت هستند و احتمالاً مشکلی پیش نخواهد آمد و ...
اصل مطلب بدین قرار است:
دوشنبه 28 ژوئن 1976 [7 تیر 1355]:
امروز ناهار را با «دیوید اسپانیر» خبرنگار سیاسی روزنامه تایمز در محل سفارتخانه صرف کردم.
اسپانیر را از زمان تحصیل در کمبریج میشناسم و به همین جهت 4 سال قبل او و همسرش «سوزی» (که نویسنده ستون مد لباس در روزنامه «ایونینگ استاندارد» است) به پیشنهاد من سفری به ایران کردند و در تمام مدت نیز میهمان دولت ایران بودند.
سرمیز ناهار با اسپانیر ـ که از نظر موضعگیری سیاسی حالت میانه متمایل به راست دارد ـ بر سر اختلافات موجود در دیدگاههایمان بحث کردم و به او گفتم که: دولت ایران از بعضی مطالب مندرج در مطبوعات انگلیس بشدت آزردهخاطر است. و نیز تذکر دادم: «اگر بناست راجع به ایران قضاوتی بشود، بهتر است این قضاوت با توجه به ضوابط و چارچوبی که بستگی مستقیم با موقعیت فعلی ایران دارد صورت پذیرد. چون شاه در حال حاضر مشغول فعالیت است تا ایران را از وضع قرون وسطائی خارج کند و به سوی دنیای قرن بیستم بکشاند؛ که البته برای مبارزه با مشکلات ناشی از این دوران تحوّل لاجرم بایستی برای آزادیهای فردی محدودیتهای مشخصی اعمال شود و همگان را به رعایت نظم و انضباط مقید کرد. بنابراین چون در یک چنین مرحلهای از پیشرفت ایران، هدف ما از دموکراسی فقط میتواند در جهت دستیابی به غذا، مسکن و تأمین افراد تحصیلکرده خلاصه شود، لذا نمیتوان به مردم اجازه آزادی فعالیتهای سیاسی داد و مملکت را دچار ناآرامی و هرج و مرج کرد».
اسپانیر عقیده داشت که مشکل اصلی ما در این گفتگو همان اختلاف نظر در دیدگاههاست؛ و توجه داد که افزایش تماس دولت ایران با مطبوعات انگلیسی برای حل این مشکل ضرورت دارد: «همچنانکه اسرائیلیها عمل کردهاند و نتایج بسیار موفقیتآمیزی هم در توجیه مطبوعات انگلیسی گرفتهاند».
اسپانیر معتقد بود: در انگلیس 15 الی 20 نفر هستند که در مطبوعات این کشور به افکار عمومی شکل میدهند. و پیشنهاد کرد که بهتر است با این عده مذاکرات مستقیمی صورت گیرد. ولی هشدار داد که هرگز در مورد مدیران مجله «پرایوت آی» Private Eye مجله دوهفتگی فکاهی سیاسی چاپ لندن که طی سه سال گذشته همواره شاه را «فضلۀ ایران» The shit of Persia و یا نظایر آن لقب دادهاند اقدامی نشود، چون به اعتقاد او: «مدیران این مجله قابل خریداری نیستند». و سپس توضیح داد که: از نظر تاکتیک روزنامهنگاری نیز باید متوجه باشیم که اگر تمام مطالب مطابق میلمان نوشته شود، آنوقت است که دچار عارضۀ «چالفونت»3 خواهیم شد. و بعد ضمن آنکه ایرانیها را ملتی پوست کلفت توصیف کرد، پیشنهاد داد که برای اولین قدم در جهت تفاهم بیشتر با مطبوعات انگلیسی، بهتر است دولت ایران رسماً تعداد زندانیان سیاسی خود را اعلام کند.
پس از این ملاقات، بلافاصله مجملی از گفتگوهای خود با اسپانیر را همراه با پیشنهاد او مبنی بر لزوم ایجاد روابط دوستانهتر با مطبوعات انگلیسی، با تلگراف رمز به تهران مخابره کردم و بیصبرانه منتظر ماندم تا رهنمود لازم را دریافت کنم.4
مراسم سلام رسمی با حضور مدیران جراید در کاخ گلستان
شماره آرشیو: 4661-4ع
پی نوشت:
پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمۀ ح.ا.مهران، تهران: اطلاعات، 1364،ص6.
همان، 6.
Chalfont Syndrome اصطلاحاً به عوارض ناخوشایندی اطلاق میشود که بر اثر تعریف و تمجید زائدالوصف رسانهها از فرد یا حکومتی پدید میآید. و ظهور این اصطلاح هم مربوط به دورانی است که مقالات «لرد چالفونت» در روزنامه تایمز به طرفداری از شاه و حکومتش انتشار مییافت. لرد چالفونت که خبرنگار و نویسنده روزنامه تایمز بود، در فاصله سالهای 1964 تا 1970 در وزارت خارجه انگلیس سمت مدیر کلی داشت. در آذر سال 1357 طی مصاحبهای که «سیامک زند» مسئول امور مطبوعاتی وزارت دربار با روزنامه «هرالدتریبون» داشته، اعتراف کرده که چالفونت از دربار شاه برای نوشتن این مقالات رشوه میگرفته است. ـ مترجم
همان، 14.