ناهار در سفارتخانه با «مشگین‌پوش» و «امیر طاهری» (سردبیر روزنامه کیهان) صرف شد، که او از تهران به لندن اعزام شده تا در اینجا ضمن دست زدن به یک جنگ قلمی با سازمان عفو بین‌المللی، وظیفه جوابگوئی به بهتانهای این سازمان را به عهده بگیرد، و بخصوص جواب مناسبی نیز برای سر مقاله اخیر روزنامه تایمز تدارک ببیند.
سازمان عفو بین‌الملل یا بنگاه معاملاتی حقوق بشر
شنبه 15 ژانویه 1977 [25 دی 1355]
ناهار در سفارتخانه با «مشگین‌پوش» و «امیر طاهری» (سردبیر روزنامه کیهان) صرف شد، که او از تهران به لندن اعزام شده تا در اینجا ضمن دست زدن به یک جنگ قلمی با سازمان عفو بین‌المللی، وظیفه جوابگوئی به بهتانهای این سازمان را به عهده بگیرد، و بخصوص جواب مناسبی نیز برای سر مقاله اخیر روزنامه تایمز تدارک ببیند.

دوشنبه 17 ژانویه 1977 [27 دی 1355]
صبح والاحضرت اشرف از تهران تلفن کرد و گفت: «چون شاهنشاه به فریدون هویدا اجازه داده که با مقامات سازمان عفو بین‌المللی صحبت کنند، تو هم می‌توانی در این مذاکرات شرکت داشته باشی».

... بعد از ظهر، فریدون هویدا را که از تهران به لندن آمده بود در سفارتخانه ملاقات کردم و از او شنیدم که: طبق دستور شاه قرار است در ملاقات با مقامات سازمان عفو بین‌المللی، نه امتیازی بدهیم، و نه با آنها سازش کنیم.
ضمناً از گفته‌های فریدون اینطور بر می‌آمد که هم‌اکنون در مطبوعات تهران یک مبارزه تبلیغاتی علیه سازمان عفو بین‌المللی به راه افتاده، و من هم مأمور شده‌ام که امواج این مبارزه را در لندن تشدید کنم. در حالی که به نظر می‌رسید که یک چنین اقداماتی اصولاً نباید کار درستی باشد.

سه‌شنبه 19 ژانویه 1977 [29 دی 1355]
طبق قراری که فریدون هویدا با «مارتین انالز» [دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی] گذاشته بود، امروز عصر به هتل کلاریج رفتم تا با «انالز» صحبت کنم.
در این جلسه غیر از همسر انالز و پروفسور «بلین» (استاد دانشگاه نیویورک و سرپرست سازمان عفو بین‌المللی که در آمریکا)، یک زن انگلیسی بنام «آن بیرلی» نیز شرکت داشت، که به عنوان محقق مسائل ایران در سازمان عفو بین‌المللی کار می‌کند.
انالز می‌گفت: «مهمترین مسئله‌ای که فعلاً می‌توان به آن اشاره کرد، محاکمات مخالفین سیاسی در دادگاه‌های نظامی ایران و احکام صادره برای اعدام متهمین است، که به خاطر عدم پیروی این دادگاهها از قوانین جاری ایران، به هیچوجه نمی‌تواند قابل پذیرش باشد».
بعد از پیش کشیدن مسائل دیگر، که درباره هر یک نیز سعی کردم جوابهای مناسبی به انالز بدهم، جلسه خاتمه یافت، و من عازم هتل «دورچستر» شدم تا «سیروس غنی» را بردارم و برای شام خوردن به منزل یکی از دوستان انگلیسی خود ـ خانم «پاملا اگرمونت» ـ برویم.1

پنجشنبه 27 ژانویه 1977 [7 بهمن 1355]
تلفنی داشتم از فریدون هویدا، که از نیویورک زنگ زد و گفت: نخست‌وزیر با او تماس گرفته و اطلاع داده ک شاه آمادگی خود را برای ملاقات با «مارتین انالز» (دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی) اعلام کرده است. ولی به این شرط که «انالز» به صورت یک شخص معمولی به ایران برود و نه به عنوان «دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی».
با شنیدن این خبر به خود گفتم که بهتر است با «انالز» تماس بگیرم و به او یادآور شوم که: اگر می‌خواهد سفری موفقیت‌آمیز به تهران داشته باشد لازم است خواسته‌های خود را به حداقل برساند تا بتواند مقامات تهران را بیشتر تحت تأثیر قرار دهد. و بخصوص در ملاقات با والاحضرت اشرف و نخست‌وزیر باید هر چه بیشتر از خود حالت انعطاف‌پذیر نشان دهد. ضمناً یک تلگراف 5 صفحه‌ای برای خلعتبری وزیر خارجه فرستادم و در ایران، اگر بتوانیم وضعی فراهم کنیم که سازمان عفو بین‌المللی نیز ــ ولی یکبار هم که شده ــ به بهبود وضع حقوق بشر در ایران اعتراف کند، سدهای موجود فرو خواهد ریخت و در پی آن، شرائطی بوجود خواهد آمد که منافع فراوانی برایمان خواهد داشت. و در این مورد توضیح دادم که: مهمترین اقدام ما هم چیزی جز انتشار بیانیه‌ای دائر بر عدم وجود شکنجه در ایران نخواهد بود. که البته بلافاصله پس از این کار، من به ارسال نامه‌هائی خطاب به: تمام وکلای پارلمان انگلیس، رؤسای اتحادیه‌های کارگری، دانشگاهیان، اتحادیه‌های دانشجوئی، صاحبان صنایع، و مطبوعات انگلیس، مبادرت خواهم کرد و با تأکید بر وجود مسئله تروریسم در ایران، حقانیت سازمان عفو بین‌المللی در مبارزه علیه دولت ایران را به زیر سؤال خواهم برد.

شنبه 29 ژانویه 1977 [9 بهمن 1355]
تلفنی داشتم از «فرهادی نیکوخواه» که از دفتر امیرعباس هویدا با من تماس گرفت و گفت: قرار شده یک نفر بزودی از تهران عازم لندن شود تا با مشورت من اقدامات لازم در مورد سازمان عفو بین‌المللی را به اجرا بگذارد.

دوشنبه 31 ژانویه 1977 [11 بهمن 1355]
امروز مطلع شدم که تلگرافهای من راجع به چگونگی مذاکره با دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی در تهران و  نیز لزوم ارسال نامه به مقامات گوناگون انگلیسی به نظر شاه رسیده است ولی او هیچ اظهار نظری راجع به پیشنهادات من نکرده.
«مشگین‌پوش» در این باره عقیده داشت که: همین عدم اظهار نظر شاه خود دلیلی است بر عدم مخالفت او با پیشنهادات من، و نشان می‌دهد که اجازه دارم جریان کار را مطابق سلیقه خودم تعقیب کنم.2

سه‌شنبه 8 مارس 1977 [17 اسفند 1355]
امروز ناهار را با «مارتین انالز» (دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی) که قرار است روز 14 مارس عازم تهران شود، صرف کردم.3

پنجشنبه 17 مارس 1977 [26 اسفند 1355]
امیرعباس هویدا از تهران تلفن کرد که بگوید: ملاقات «مارتین انالز» (دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی) با شاه خیلی خوب برگزار شد، و مذاکرات خودش با «انالز» نیز بسیار مفید و سازنده بوده است.4

پنجشنبه 7 آوریل 1977 [18 فروردین 1356] 
ناهار با «مارتین انالز» (دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی) صرف شد که در جریان آن خانم «آن بیرلی» (محقق مسائل ایران در سازمان عفو بین‌المللی) و نیز یک حقوقدان جوان حضور داشتند. این حقوقدان فردا عازم ایران است تا بعنوان یک ناظر در دادگاه یازده تن از مخالفان حکومت شرکت داشته باشد. این شخص که لهجه آمریکائی داشت، می‌گفت که قبلاًدر سال 1962 نیز برای مأمورتی مشابه به ایران سفر کرده است. 
در خلال ناهار خوردن ـ که بنا به خواسته «انالز» در یک رستوران بنگلادشی صرف می‌شد ـ انالز از سفر خود به ایران و ملاقاتش با شاه خیلی ابراز رضایت کرد.5

چهارشنبه 21 سپتامبر 1977 [30 شهریور 1356]
ناهار را در رستوران «مارکز» با «مارتین انالز» (دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی) صرف کردم. و دلیل انتخاب این رستوران هم جز این نبود که: چون «انالز» غذا و مشروب خوب را خیلی دوست دارد، منهم تصمیم گرفتم مزایای زندگی سرمایه‌داری را به رخش بکشم. ولی البته هدف اصلی من از دعوت «انالز» به صرف ناهار فقط کسب اطلاع از این مسئله بود که: آیا سازمان عفو بین‌المللی در گزارش سالانه خود ـ که در آینده نزدیک منتشر می‌کند ـ موضع مناسبتری نسبت به ایران خواهد داشت یا نه؟ 
«انالز» گرچه در جوابم موضع سازمان را نسبت به ایران مثبت دانست، ولی ضمناً هم به این نکته اشاره کرد که: «به هر حال موضع ما صددرصد خوشایند شما نخواهد بود...!»6 

جمعه 30 سپتامبر 1977 [8 مهر 1356]
امروز در صفحه اول روزنامه گاردین مقاله‌ای دیدم که در آن سیاست دولت انگلیس نسبت به نقض حقوق بشر در برخی کشورهای جهان بررسی و ضمن آن نیز به گزارش سازمان عفو بین‌المللی خطاب به وزارت خارجه انگلیس اشاره شده بود. در این مقاله ضمن توصیف ایران به عنوان شاخص‌ترین کشور از نظر بررسی مسائل حقوق بشر، با استناد به گزارش سازمان عفو بین‌المللی آمده بود که: «در سالهای اخیر میزان محکومیت اعدام در ایران دائم افزایش داشته است...».
ضمن خشم فراوانی که از خواندن این مقاله به من دست داد، این نکته را نیز از نظر دور نداشتم که بعد از آن همه اقدامات اخیر ایران در جهت بهبود حقوق بشر، یک چنین اظهاراتی از سوی سازمان عفو بین‌المللی عکس‌العملهای ناخوشایندی در تهران ببار خواهد آورد و به صورت یک اقدام تحریک‌آمیز و زیانبار تلقی خواهد شد.
به همین جهت نیز بهتر دانستم قبل از ابلاغ هر گونه دستورالعمل غیر قابل اجرا از تهران، خود پیشدستی کنم و ضمن ارسال متن کامل مقاله گاردین، به تهران اطلاع دهم که قصد دارم با «مارتین انالز» (دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی) صحبت کنم و از او بخواهم که مطالب منقول از گزارش سازمانش در روزنامه گاردین را با صراحت تائید و یا تکذیب کند.7

دوشنبه 3 اکتبر 1977 [11 مهر 1356]
بر اساس یک قسمت از دستورالعملی که از شخص شاه دریافت کرده‌ام باید به «مارتین انالز» بگویم: «از زمان برقراری تماس بین مقامات ایرانی و سازمان عفو بین‌المللی تاکنون، او هر روز به دروغگوییهایش راجع به ایران افزوده است...».8

چهارشنبه 5 اکتبر 1977 [13 مهر 1356]
تلگراف غلاظ و شدادی از تهران رسید که طبق آن موظف شدم شدیداً با تحریکات اخیر سازمان عفو بین‌المللی مقابله کرده، در این راه با ارسال نامه‌هایی به کلیه جراید انگلیس، روش خصمانه و مبارزه‌جویی سازمان عفو بین‌المللی با رژیم ایران را برملا سازم.
در این تلگراف همچنین به من دستور داده شده که چنانچه روزنامه‌ها از چاپ نامه خودداری کردند، مطلب مورد نظر را به صورت آگهی و با پرداخت حق الدرج در آنها انتشار دهم.
با دریافت این تلگراف بود که تازه فهمیدم اصولاً سفرم به ایران و صحبتهایی که با این و آن راجع به بیهودگی چنین اقداماتی داشته‌ام، بکلی بی‌ثمر بوده است. به همین جهت نیز از «مشکین‌پوش» خواستم که هر طور صلاح می‌داند، با رعایت احتیاط به مقامات تهران تذکر دهد که: 1) دامنه درگیری ما با سازمان عفو بین‌المللی هر چه محدودتر شود به نفع ماست. 2) بهتر است از نامه‌‌پراکنی و درج مقاله به صورت آگهی علیه سازمان عفو بین‌المللی بپرهیزیم، چون اعتبار این سازمان در انگلیس به مراتب بیشتر از ماست. 3) صلاح در این است که حمله به سازمان عفو بین‌المللی را به موقعیت مناسبتری موکول کنیم و بخصوص منتظر بمانیم تا گزارش سالیانه آن ــ که عنقریب انتشار خواهد یافت ــ به دستمان برسد.
چون توجه به روش افراطی و موضع نا متعادل تهران در مبارزه با سازمان عفو بین‌المللی، مشخص می‌کرد که در اینگونه تصمیم‌گیریها و دستور دادنها، به هیچوجه عقل و منطق ملاک قرار نگرفته، لذا از مشکین‌پوش خواستم که تلفنی با «مارتین انالز» هم تماس بگیرد و مصرانه از او بخواهد: برای رفع بن‌بست بوجود آمده، مطالب نقل شده از سازمان عفو بین‌المللی در روزنامه گاردین را تکذیب کند. و بعد از آن هم برای آزمایشات پزشکی عازم بیمارستان شدم.9

شنبه 8 اکتبر 1977 [16 مهر 1356]
«مشکین‌پوش» تلفن کرد و گفت که در صحبت دیروزش با «مارتین انالز»، او مدعی شده که محال است افراد مسئول در سازمان عفو بین‌‌المللی گزارشهای درون سازمانی را در اختیار روزنامه گاردین گذارده باشند. «انالز» همچنین در مقابل اصرار مشکین‌پوش برای ارسال تکذیب نامه به روزنامه گاردین جواب داده بود که: در روزنامه گاردین مطلب خلافی وجود نداشت تا نیاز به تکذیب داشته باشد، چون آنچه در گاردین راجع به نظرات سازمان عفو بین‌‌المللی انتشار یافته، از مصاحبه‌ای نقل شده که وی قبلاً با روزنامه دیلی اکسپرس انجام داده بود.
«انالز» در جواب مشکین‌پوش که راجع به خطرات یک چنین اظهاراتی هشدار می‌داد نیز گفته بود: «من قول می‌دهم که هر چه زودتر منبع نشت چنین خبری را شناسایی کنم و نتیجه‌اش را در اختیارتان قرار دهم». 
من نیز در حالی ماحصل این گفتگو را طی تلگرافی به تهران مخابره کردم، که امید داشتم از حدت و شدت مسئله در تهران کاسته شده باشد.

دوشنبه 10 اکتبر 1977 [18 مهر 1356]
در تلگرامی که از سوی شاه در مورد مقاله کذایی گاردین به دستم رسید، آمده بود: «...عقیده راجی با توجه به دیدگاههایی که او نسبت به طرز تفکر مقامات لندن دارد، تائید می‌شود. و به همین جهت راجی مختار است به هر شکل که صلاح می‌داند رفتار کند. ما هم منتظریم تا نتیجه اقدامات او را ملاحظه کنیم...».
با دیدن این تلگراف، گر چه نتوانستم منظور واقعی شاه را درک کنم. ولی به هر حال از دریافت آن خیلی خوشحال شدم. مشکین‌پوش عقیده داشت: «با اینکه صبر و تحمل شاه از عملیات ما در لندن به انتها رسیده، معهذا باز هم سعی دارد با روی خوش با ما برخورد نماید...». ولی من از اینکه برای انجام کارها دستم بازتر شده احساس راحتی بیشتری می‌کرد.
امروز در لابلای گزارشها به این خبر برخوردم که: «جایزه صلح نوبل سال 1977 به سازمان عفو بین‌المللی اهدا شده است» دریافت چنین خبری گر چه برای مقامات تهران خیلی وحشتناک است، ولی امیدوارم با شنیدن آن حداقل تشخیص دهند که نباید با سازمانی در افتاد که علیرغم حب و بغضهای گوناگون نسبت به آن، اعتبار و اهمیت لازم برای دریافت چنین جایزه‌ای را دارا بوده است. و نیز قابل پیش‌بینی است که سازمان عفو بین‌المللی از این به بعد آنچنان احترامی در سطح بین‌المللی بدست آورد که «مارتین انالز» بصورت یک شخصیت پرقدرت جلوه کند و کمتر کسی جرأت داشته باشد با او در بیافتد.10

جمعه 17 اکتبر 1977 [22 مهر 1356]
امروز بخشنامه‌ای از طرف دایره مطبوعات وزارت خارجه ایران با امضای «پرویز عدل» دریافت کردم که در آن به عنوان دستورالعمل رسمی برای کلیه سفارتخانه‌ها نوشته شده بود: «چنانچه در مورد اهدای جایزه صلح نوبل به سازمان عفو بین‌المللی مورد سؤال قرا گرفتند، باید پاسخ دهند که: اعضای کمیته صلح نوبل با اهدای جایزه به سازمانی که وظیفه‌ای جز دروغگویی و اشاعه کذب ندارد، در حقیقت خود را به مسخره گرفته‌اند...».
در این بخشنامه هیچ اشاره‌ای به اینکه دستورالعمل مذکور مورد تائید شاه نیز هست، به چشم نمی‌خورد. و اصولاً معلوم نبود که این دستورالعمل از سوی چه مقامی صادر شده است؟
در یادداشت جوابیه‌ای که در مورد این بخشنامه به تهران فرستادم، دو نکته اساسی را تذکر دادم:
  11ـ مفاد بخشنامه حداقل در موردسفارت ایران در لندن مغایر دستورات شاهنشاه است که شخصاً به من اختیارات کافی داده تا هر طور صلاح می‌دانم نسبت به سازمان عفو بنی‌المللی عمل کنم.
  2ـ در این بخشنامه تذکرات مکرر من راجع به خودداری از مبارزه با سازمان عفو بین‌المللی نادیده گرفته شده است.
ولی «مشکین‌پوش» پس از مشاهده این یادداشت به من هشدار داد که چنانچه بعداً معلوم شود تمامی مطالب این بخشنامه مهر تائید شاه را داشته، حداقل عقوبتی که پس از ارسال یادداشت جوابیه نصیبم می‌شود یک توبیخ بالا بلند خواهد بود.11

سه‌شنبه 18 اکتبر 1977 [26 مهر 1356]
امروز نامه‌ای از «مارتین انالز» در «گاردین» چاپ شد که اعلام می‌کرد: «... سازمان عفو بین‌المللی هرگز مدعی نشده که تعداد اعدامها اخیراً در ایران روندی افزایشی داشته است، و بلکه حرف سازمان این بوده که آمارهای ارائه شده توسط دولت ایران نشان می‌دهد تعداد مبارزان سیاسی کشته شده به خاطر مقاومشان در موقع دستگیری، افزایش داشته است..».
انتشار چنین نامه‌ای ـ گر چه آنقدرها هم خوشایند نبود ـ ولی حداقل نشان می‌داد که پیشنهادهای من به مقامات تهران راجع به چگونگی برخورد با سازمان عفو بین‌المللی و مقاله روزنامه پاردین تا چه حد واقع بینانه بوده است. و خوشحالم از اینکه در مقابل دستورالعمل شاه برای ستیزه‌جویی با سازمان عفو و چاپ مقاله‌ای به صورت آگهی برای تکذیب مطالب گاردین، مقاومت کردم و توانستم «مارتین انالز» را بالاخره به درج چنین نامه‌ای در گاردین وادار سازم.
به این ترتیب، اینک کاملاً مشخص شده که لحن کنایه‌آمیز شاه در مورد «دیدگاههای لندنی راجی» در عمل نیز کارایی خود را نشان داده است.12 

پنجشنبه 27 اکتبر 1977 [5 آبان 1356]
مقاله دیگری در گاردین به چشمم خورد که این یکی از پیشرفتهای حقوق بشر در ایران خبر می‌دهد و توسط «جاناتان استیل» در واشینگتن نوشته شده است.
گر چه خواندن این مقاله مرا خیلی خوشحال کرد، ولی ضمناً به خود نهیب زدم که نباید آنقدر احساساتی باشم که بلافاصله پس از خواندن یک مقاله عصبانی شوم و یا چنانچه مقاله‌ای به طبعم خوش آمد فوراً احساس شادمانی کنم.
شام همراه لرد «لانگ فورد» (مدیر یک بنگاه انتشاراتی معتبر)، همسرش الیزابت، سیروس غنی، و دوست دخترم «لیز» صرف شد، که در آن اکثراً راجع به نویسندگان و مسائل ادبی صحبت کردیم.13

سه‌شنبه 6 دسامبر 1977 [15 آذر 1356]
... بعد از حضور در سفارتخانه، «کاخی» (مشاور سیاسی سفارتخانه) یک نسخه از گزارش سازمان عفو بین‌المللی را برایم آورد که بناست عیناً برای اطلاع عموم منتشر شود. در این گزارش فصل مربوط به ایران را مطالعه کردم و با خوشحالی فراوان دیدم که در آن نوشته: هیچ موردی از شکنجه در ایران طی سال 1977 گزارش نشده است.
در این گزارش ضمن اشاره مکرر به ملاقات مارتین انالز (دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی) با شاه، در مورد آزادی عده‌ای از زندانیان سیاسی تماسهای سازمان عفو بین‌المللی با سفارت ایران در لندن نیز مطالبی آمده است. رویهمرفته، به نظر من شاید این اولین بار باشد که انتشار گزارشی از سوی سازمان عفو بین‌المللی سبب بی‌آبرویی ما نخواهد بود(!).
پس از مطالعه گزارش، بلافاصله مطالب مندرج در فصل مربوط به ایران را بدون هیچ اظهار نظری به تهران مخابره کردم.14
[همانطور که ملاحظه می‌شود، چیزی که از مطالب فوق‌الاشعار و آنچه بصورت جسته و گریخته از منظر نظر گذشت، بر می‌آید و بوضوح بدان موضوع اشارت دارد، تغییر تدریجی‌ای است که در لحن و مواضع سازمان عفو بین‌المللی، در خلال و پس از سلسله نشست و برخاستها، ملاقات‌ها، پذیرائیها، عیش و نوشها، لابی‌ها، باج‌ها و معاملات پیدا و پنهان پرویز راجی ـ سفیر وقت ایران در لندن ـ با مارتین انالز ـ دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی ـ و همچنین دیگر افراد و مقامات صاحب نفوذ و تأثیر گذار لندن اعم از نمایندگان مجلس، مسئولین و نویسندگان جرائد و نشریات، خبرنگاران و قس علیهذا، صورت می‌پذیرد و ما شاهد آن هستیم. این تغییرات تا بحدی است که در آخر و سرانجام کار گزارشی از سوی آن سازمان حقوق بشری و به اصطلاح عفو بین‌المللی انتشار می‌یابد که برغم مواضع پیشین خود و واقعیتهای موجود است و البته دقیقاً همان چیزی است که پرویز راجی بدنبال آن بود و در اول همین نوشتار آورده شد؛ آنجا که می‌گفت: «... اگر بتوانیم وضعی فراهم کنیم که سازمان عفو بین‌المللی نیز ـ ولو یکبار هم که شده ـ به بهبود وضع حقوق بشر در ایران اعتراف کند، سدهای موجود فرو خواهد ریخت و در پی آن، شرائطی بوجود خواهد آمد که منافع فراوانی برایمان خواهد داشت». این گزارش چنان خوشایند رژیم پهلوی و به مذاق آن شیرین است که سفیر آن تصمیم می‌گیرد بدون هیچ تحشیه و یا توضیحی عین گزارش را برای رؤیت ملوکانه به مرکز بفرستد و خود نیز با اظهار شگفتی و خوشحالی بسیار اذعان می‌دارد که این اولین گزارشی از سوی سازمان عفو بین‌المللی است که مایه بی‌آبرویی ما نخواهد بود.] (برای اطلاع بیشتر، رک: خدمتگزار تخت طاووس، صص 37ـ 129)
[آنچه که از ملاقات حدود یک ماه و نیم بعد مارتین انالز ـ دبیر کل سازمان عفو بین‌المللی ـ با  فریدون هویدا ـ سفیر و نمایندهٔ دائم ایران در سازمان ملل متحد ـ نیر بر می‌آید و کاملاً مشهود است چنین است که دیگر مثل اینکه جناب انالز به پختگی لازم در ارتباطات با سفارت ایران  رسیده‌اند و بیشتر نقش کارگزاری ایران را ایفا می‌کنند تا نقش دبیر کلی سازمان عفو بین‌الملل. به اظهارات پرویز راجی سفیر ایران در لندن توجه بفرمائید]:

دوشنبه 23 ژانویه 1978 [3 بهمن 1356] نیویورک
... امروز ناهار خداحافظی را با فریدون هویدا و خانم «ماریون جاویتس» صرف کردم. و ضمن آن از فریدون شنیدم که: او روز جمعه با «مارتین انالز» (دبیر کل سازمان عفو بین‌‌المللی) ناهار خورده و در صحبتی که با وی داشته انالز را نسبت به روابطش با سفارت ایران در لندن خیلی راضی یافته است. ولی البته انالز می‌‌گفت: فشارهای بعضی گروههای چپی در داخل سازمان عفو بین‌المللی او را برای اظهار نظر پیرامون دگرگونیهای اخیر در ایران دچار محدودیت کرده است. که فریدون هم در جواب انالز تأکید کرده بود: چون در ایران همه امور به وسیله شاه حل و فصل می‌شود، پس او ناچار است به هر حال در گفته‌هایش از خود انتعطاف نشان دهد تا مبادا به روابط حسنه‌ای که اخیراً با ایران برقرار کرده لطمه وارد شود.15
 

اشرف پهلوی در مسند ریاست کنفرانس حقوق بشر در تهران
شماره آرشیو: 1391-11ع

پی نوشت:
 
1. پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ح.ا.مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول: 1364، صص46ـ48.
2. همان، صص50ـ51.
3.همان، ص58.
4. همان، ص59.
5. همان، ص62ـ63.
6. همان، ص 102.
7. همان، ص 104.
8. همان، ص 105.
9. همان، ص 106ـ107.
10. همان، صص108ـ109.
11. همان، صص111ـ112.
12. همان، ص113.
13. همان، ص117.
14. همان، ص129.
15. همان، ص144. https://iichs.ir/vdcj.hexfuqeiysfzu.html
iichs.ir/vdcj.hexfuqeiysfzu.html
نام شما
آدرس ايميل شما