سر دکتر ژوزف ریچارد لیون دیکسون؛

پزشک انگلیسی در منطقه ممنوعه سیاست

آنچه بر محبوبیت دکتر دیکسون افزود بیماری چشم زبیده خانم، یکی از همسران محبوب ناصرالدین‌شاه، بود که پزشکان راهی برای درمان آن نداشتند. درمان امین اقدس بیش از هر چیز موضوعی برای رقابت میان سیاستمداران و سفارتخانه‌ها به‌شمار می‌آمد. مشهور است که از سفارت انگلیس دو سه هزار تومان به خواجه امین اقدس و خودش داده شد تا به شاه عرض کند که دیکسون چشمش را معالجه کرده است.
پزشک انگلیسی در منطقه ممنوعه سیاست
سر دکتر ژوزف ریچارد دیکسون، فرزند جان دیکسون جراح، در 1820 در طرابلس به دنیا آمد.1 او در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شد و در سمت پزشک سفارت با هیئت دیپلماتیک بریتانیا در 1847م/ 1263ق در زمان سلطنت محمدشاه قاجار به ایران اعزام و جانشین دکتر چارلز ویلیام بل گردید.2 پزشک محمدشاه در این زمان، دکتر ارنست  کلوکه فرانسوی بود. یک سال از ورود دکتر دیکسون به ایران نگذشته بود که بیماری نقرس محمدشاه قاجار، که از مدتها پیش باعث تضعیف وی شده بود، شدت گرفت و حال شاه رو به وخامت گذاشت. کلنل فرانت، سفیر بریتانیا، و پرنس دالگورکی، سفیر روسیه، در ملاقات با محمدشاه متوجه این وخامت شدند. کلنل فرانت در نامه‌ای به حاجی میرزا آقاسی، پیشنهاد داد دکتر دیکسون را برای معاینه به نزد شاه بفرستد. حاجی میرزا آقاسی، در مقابل این  پیشنهاد نوشت: «درباره کسالت جزئی شاهنشاه عظیم‌الشان... شرحی مرقوم فرموده بودید... چنین معلوم می‌نمود که گویا در مقام استدعا برآمده‌اید که دکتر سفارت بهیه انگلیس را برای مداوا و معالجه ذات مقدس شهریاری مفتخر فرموده و در اختیار ما بگذارید. من نمی‌دانم به چه زبانی از این محبت فوق‌العاده آن جناب تشکر نمایم... الحمدالله به قراری که می‌شنوم کسالت ذات مبارک ملوکانه زیاد هم مهم نمی‌باشد، معهذا هرگاه لزوم پیدا کرد به آن دوست صمیمی خودم زحمت خواهم داد... ».3
 
تشدید کسالت شاه باعث شد نظر حاجی میرزا آقاسی تغییر کند؛ ازهمین‌رو صدراعظم محمدشاه فردای آن روز در نامه‌ای به کلنل فرانت از وی تقاضا کرد دکتر دیکسون را به بالین محمدشاه برساند.4 دکتر دیکسون در گزارش به سفیر بریتانیا، اعلام کرد که حال شاه وخیم است، ولی امید بهبودی به کلی قطع نشده... . این هشدار باعث شد همان هنگام سفیر بریتانیا بلافاصله ماموری به تبریز اعزام کند تا اقدامات لازم برای حرکت ولیعهد از تبریز به طهران انجام شود.5
 
با مرگ محمدشاه و حضور عباس‌میرزا، فرزند وی، در تهران احتمال داده می‌شد تحرکاتی برای بر تخت نشاندن وی انجام شود و چنین شایع شد که مهدعلیا، مادر ناصرالدین‌شاه دستور کور کردن او را صادر کرده است؛ ازهمین‌رو کلنل فرانت، سفیر بریتانیا، به خواسته فرهادمیرزا معتمدالدوله، دکتر دیکسون را مامور کرد به حرم رود و عباس‌میرزا را تحت حمایت بریتانیا قرار دهد؛ فرصتی که شاید فقط نصیب پزشک دربار می‌شد.6
 
دکتر دیکسون با مرگ محمدشاه، گرچه رسما طبابت شاه جوان را برعهده نداشت، سایه‌اش بر دربار ناصری حاکم بود. پنج روز از عزل میرزا محمدتقی‌خان امیرنظام از صدارت نگذشته بود که شیل، سفیر بریتانیا، پزشک سفارت، دکتر دیکسون، را مامور کرد تا به اطلاع امیر نظام برساند که در صورت پذیرش حکومت کاشان، امنیت او و خانواده‌اش تضمین خواهد شد.7 دیکسون در زمان صدارت میرزا آقاخان نوری در 1274ق، دوره‌ای از حضور در دربار منع شد، درحالی‌که طبیبان روسی و اتریشی بی‌هیچ منعی به دربار راه داشتند.8 در زمانی که میرزا آقاخان نوری برای بهبود مناسبات خود با سفیر بریتانیا وارد گفت‌وگو شد، یکی از شروط سفیر، پذیرش دکتر دیکسون در دربار آن هم در کمال احترام و اعتماد بود؛9 شرطی که با عزل میرزا آقاخان نوری عملی شد؛ صبح برکناری میرزا آقاخان نوری، دکتر دیکسون از اولین کسانی بود که به دیدار ملک جهان خانم مهدعلیا، مادر ناصرالدین‌شاه، رفت.10
 
پزشکان خارجی بهترین عامل برای جلب نظر و اعتماد حرم و دربار شاه بودند. این گونه آنان به دربار و حرم، که منطقه ممنوعه ولی پرخبر و پرتوطئه بود، وارد می‌شدند و گاه با درمانی ساده و گاه با وعده درمان بیماری لاعلاج، محبوبیت بسیار به‌دست می‌آوردند. دکتر دیکسون نیز نه تنها در حرم راه یافت، بلکه با معالجه رایگان بیماران فقیر شهرت کرد. کارلا سرنا، سیاح ایتالیایی که در دوره ناصرالدین‌شاه به ایران سفر کرد، در مورد شیوه نفوذ دکتر دیکسون در بین طبقات خاص روایت کرده است: «این طبیب برای فقرا مطبی اختصاصی دارد که داروخانه‌ای بزرگ در مجاورت آن است. در این مورد به‌خصوص، سیاست انگلستان بین خودی و بیگانه فرقی نمی‌گذارد. دکتر دیکسون در سایه همین سیاست و به سبب مدت دراز اقامتش در ایران و خدمتی که انجام می‌دهد در میان انبوه مشتریان خود نفوذ بسیار دارد و در بیرونی و اندرونیهای بسیار ثروتمند پایتخت آمدورفت می‌کند و چه دسایس و نیرنگهایی که به وسیله او، که نبض بسیاری از اطرافیان متشخص شاه را در دست دارد، خنثی و باطل گردیده است».11
 
دیکسون گرچه در آغاز رسما طبابت شاه جوان را بر عهده نداشت، در مواقع ضروری او را معالجه می‌کرد. در 1265ق، ناصرالدین‌شاه به بیماری تیفوس مبتلا شد. دیکسون بعد از معالجه وی نشان شیر و خورشید را به‌دست آورد.12 در 1282ق، ناصرالدین‌شاه در سفر به مازندران، به بیماری مالاریا مبتلا شد و پس از بازگشت به تهران، دکتر دیکسون او را درمان کرد. از این پس بود که این پزشک بریتانیایی در بیشتر سفرهای شاه، از ملازمین رکاب به‌شمار می‌آمد.13 ناصرالدین‌شاه در نخستین سفر خود به فرنگستان در 1290ق، دکتر دیکسون را همراه خود برد. همراهان شاه به دو گروه تقسیم و به دو کشتی مجزا وارد شدند. در این سفر دریایی، دکتر تولوزان در کشتی شاه بود، اما دیکسون همراه تامسن، کاردار سفارت بریتانیا، وارد کشتی دوم شد.14 ناصرالدین‌شاه در سفرنامه خود به‌صراحت از نفرت روسها نسبت به حکیم دیکسون نوشته است: «دوبسکی، وزیر مختار اتریش، تامسون انگلیسی آنجا بودند... امروز می‌خواهند بروند سر راه آهن و بروند مسکو و غیره. حکیم دیکسون را هم بیچاره روسها بدشان میِ‌آمد با ما باشد. او را هم صدراعظم فرستاد».15
 
پزشکان خارجی بهترین عامل برای جلب نظر و اعتماد حرم و دربار شاه بودند. این گونه آنان به دربار و حرم، که منطقه ممنوعه ولی پرخبر و پرتوطئه بود، وارد می‌شدند و گاه با درمانی ساده و گاه با وعده درمان بیماری لاعلاج محبوبیت بسیار به‌دست می‌آوردند.  
در این سفر، ملکه ویکتوریا به دکتر دیکسون لقب «سر» را عطا کرد. در بازگشت از سفر فرنگ، ناصرالدین‌شاه میرزا حسین‌خان صدراعظم را عزل کرد. دکتر دیکسون گزارشهای دقیقی از این اقدام شاه و مخالفان و موافقان صدراعظم معزول به سفارت می‌داد. میرزا حسین‌خان سپهسالار بلافاصله از دکتر دیکسون خواست با سفارت بریتانیا تماس بگیرد و او را تحت‌الحمایه این سفارت قرار دهد.16 دکتر دیکسون در نامه به تامسون، سفیر بریتانیا، نوشت: «صدراعظم معزول بسیار دل‌شکسته به‌نظر می‌رسید. درحالی‌که اشک در چشمان وی حلقه زده بود، به من اظهار داشت که از جان خودش ایمن نیست. به شخص شاه اطمینان واثق دارد و شاه نیز نسبت به وی مهربان است، اما می‌ترسد که مبادا روحانیون شاه را به کشتن وی برانگیزند؛ لذا صدراعظم به‌ویژه از من خواهش کرده است که این مطلب را برای شما بنویسم. وی خواسته است که پس از عرض سلام خاطرنشان سازم که صدراعظم ایران همواره دوست انگلستان بوده و شخص ملکه وی را به دریافت نشان ستاره هند مفتخر ساخته است؛ لذا شخص وی باید از هرگونه گزند و خفتی مصون ماند. میرزا حسین‌خان از جنابعالی و همکاران وزیرمختار خواهش کرده است که دسته جمعی نامه‌ای نزد شاه بفرستید و از اعلیحضرت قول بگیرید که جان صدراعظم ایمن بماند و نسبت به وی بی‌حرمتی نشود...».17
 
این تنها اقدام دکتر دیکسون برای حمایت از صدراعظم معزول و تبعیدشده نبود، بلکه وی در راه بازگشت به تهران، در فرصتی مناسب نزد ناصرالدین‌شاه وساطت حسین‌خان سپهسالار را کرد: «چون حضور شاه رسیدم، فرصتی دست داد و داستان توطئه اعیان و کشیشان آلمان را علیه بیسمارک بیان کردم؛ گفتم پس از آنکه توطئه ایشان در سلب اعتماد امپراتور نسبت به بیسمارک به جایی نرسید، خواستند بانوان دربار را علیه او برانگیزانند... . شاه به دقت حرفهای من را گوش می‌داد... . عرض کردم امیدوارم اجازه نفرمایید که شورشیان بر وزیر معزول دست یابند و او را از بین ببرند. شاه بی‌درنگ با لحنی قاطع و مصمم بلند گفت: استغفرالله، سپس افزود: تصمیم دارم همین که اوضاع را آرام کنم میرزا حسین‌خان را به تهران بازگردانم».18
 
آنچه بر محبوبیت دکتر دیکسون در دربار ناصری افزود مسئله بیماری چشم زبیده خانم گروسی امین اقدس، یکی از همسران محبوب ناصرالدین‌شاه بود که پزشکان راهی برای درمان آن نداشتند. این مشکل از 1302ق آغاز شده بود و پزشکان متعددی مانند دکتر تولوزان، میرزا سید رضی رئیس‌الاطباء، حکیم‌الممالک، میرزا ابوالقاسم نائینی و دکتر فووریه از جمله پزشکان معالج بودند. درمان امین اقدس بیش از هر چیز موضوعی برای رقابت میان سیاستمداران و سفارتخانه‌ها به‌شمار می‌آمد. دکتر دیکسون از این فرصت استفاده کرد و «موکل حرم محترم»19 شد. او درمانی را در پیش گرفت که گرچه از نظر پزشکی بی‌تاثیر بود، راهی برای نفوذ انگلیس در دربار ناصری به‌شمار می‌آمد: «چشم امین اقدس بهتر است... . مشهور است که از سفارت انگلیس دو سه هزار تومان به خواجه امین اقدس و خودش داده شده که به شاه عرض کند که دیکسون چشم مرا معالجه کرده است که دیکسون در این مورد که ما طرف احتیاج روس و انگلیس هر دو هستیم، برای افغان و هرات راهی به حرمخانه داشته باشد و کسب اطلاع کند».20
 
در این میان، تضاد محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه با امین اقدس و هواداران وی، غضب دیکسون را برانگیخت. انتقادهای تند اعتمادالسلطنه از دیکسون در روزنامه خاطرات وی بارها بیان شده است؛ برای نمونه، در همان هنگامه درمان امین اقدس، اعتمادالسلطنه نوشت: «بیست‌وششم جمادی‌الاولی 1302ق وقایع امروز خیلی عجیب است که می‌نگارم. صبح به اتفاق میرزا محمودخان خانه طلوزان رفتم. دکتر دیکسون، طبیب سفارت انگلیس که از حرامزاده‌های دنیاست و با من، انگلیسیها مخصوصا عداوت دارند، به طلوزان گفته بود که فلان کس در سالنامه اسم تو را بعد از اسم میرزا نصرالله نوشته است. من سه روز قبل که خانه طلوزان بودم اظهار این مطلب را کرد، من به نرمی جواب دادم که به شما مشتبه شده به واسطه اینکه فارسی نمی‌توانید بخوانید اطبای فرنگی جدا نوشته می‌شود و اطبای ایرانی هم علیحده نوشته می‌شود. دوازده سال است این رسم برقرار است...».21
 
دکتر ژوزف ریچی لیون دیکسون در همان سمت پزشک سفارت بریتانیا در ایران ماندگار شد و در هر موردی که محافظت از منافع کشورش لازم بود، از نفوذ خود در دربار استفاده کرد. او نماینده سازمانی به نام بنیاد گرسنگی در لندن و عضو مجلس صحت دوره ناصری بود. دیکسون در سفر به بریتانیا در ذی‌القعده 1304ق درگذشت.22 برادر دکتر دیکسون، ویلیام دیکسون، در 1852م/ 1268ق به عنوان مترجم سفارت بریتانیا در تهران مامور شد و سی سال در این سمت باقی ماند.22
 

دیکسون، طبیب مخصوص سفارت انگلیس و ناصرالدین‌شاه درایران
شماره آرشیو: 1781-1ع

پی نوشت:
 
1. دنیس رایت، انگلیسیها در میان ایرانیان، ترجمه لطفعلی خنجی، تهران، امیرکبیر، 1359، ص 192.
2. لویی رابینو، دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، ترجمه و تالیف غلامحسین میرزا صالح، تهران، نشر تاریخ ایران، 1363، ص 39.
3. محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، تهران، روزبهان، 1357، ص 192.
4. همان، ص 194.
5. همان‌جا.
6. ابوالقاسم طاهری، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی ایران و انگلیس از دوران فرمانروایی مغول تا پایان عهد قاجاریه، تهران، انجمن آثار ملی، ج 2، ص 308.
7. عباس امانت، قبله عالم، ترجمه حسن کامشاد، تهران، کارنامه، 1383، ص 223.
8. همان، ص 436.
9. همان، ص 439.
10. همان، ص 456.
11. کارلا سرنا، مردم و دیدنیهای ایران، ترجمه غلامرضا سمیعی، ص 145.
12. F. Boase, Modern English Biography, 1892-1921, I,  page 876. ; Kelly’s Handbook to the Titled, Landed, and Official Classes,. Volume IV, London,England: Kelly& Co. page 223 .
13. دکتر سیریل الگود، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه محسن جاویدان، تهران، اقبال، 1352، ص 733.
14. روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه در سفر اول فرنگستان، به کوشش فاطمه قاضیها، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1377، ص 24.
15. همان، ص 31.
16. فرناز اخوان توکلی، گاهشمار روابط ایران و انگلیس، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، 1386، ص 58.
17. ابوالقاسم طاهری، تاریخ روابط بازرگانی انگلیس و ایران، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، بی‌تا، ص 478.
18. فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون: عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی، 1351، ص 269.
19. محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، 1350، ص 345.
20. همان، ص 346.
21. همان.
22. F، Boase, ibid, p. 223.
23. دنیس رایت، همان، ص 192. https://iichs.ir/vdcg.u9trak973pr4a.html
iichs.ir/vdcg.u9trak973pr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما