همین دیروز بود که در تظاهرات تهران ــ آنطور که تخمین میزنند ــ حدود 200 نفر کشته شدند. و به این ترتیب باید پرسید که اگر چنین وضعی ادامه یابد، باید شاهد کشته شدن چند نفر دیگر باشیم تا به قول شاه: مملکت از شرّ «کمونیسم» نجات پیدا کند؟ و متعاقب آن نیز باز مثل گذشته یک گروه ناچیز متشکل از افراد فاسد، برای ارضای اشتهای سیریناپذیر خود همچنان به بلعیدن ادامه دهند؟
شنبه 9 سپتامبر 1978 [18 شهریور 1357]
"همین دیروز بود که در تظاهرات تهران ــ آنطور که تخمین میزنند ــ حدود 200 نفر کشته شدند. و به این ترتیب باید پرسید که اگر چنین وضعی ادامه یابد، باید شاهد کشته شدن چند نفر دیگر باشیم تا به قول شاه: مملکت از شرّ «کمونیسم» نجات پیدا کند؟ و متعاقب آن نیز باز مثل گذشته یک گروه ناچیز متشکل از افراد فاسد، برای ارضای اشتهای سیریناپذیر خود همچنان به بلعیدن ادامه دهند؟
از خودم میپرسم: آیا براستی نباید از رسوخ چنین افکاری به مغزم شرمنده باشم؟ و اگر بعداً والاحضرت اشرف نوشتههای امروز مرا از نظر بگذراند، آیا شهامت این را دارم که باز هم بتوانم به چشمانش نگاه کنم؟ و از کسی که لحظات بسیاری از محبت گرم و صمیمانهاش برخوردار بودهام ــ و به حق باید در مورد داشتن مقام امروزی خود و الطاف و سخاوتهای همیشگیاش همواره سپاسگزار باشم ــ شرمگین نشوم؟ آیا این خود نوعی نمک ناشناسی به حساب نمیآید؟ ... مگر روزی که سمت «سفیر شاهنشاه آریامهر در لندن» را پذیرفتم، از نارسائیهای رژیم بیاطلاع بودم؟ و واقعاً میتوانم شرافتمندانه ادعا کنم که هیچ چیز راجع به وجود فساد در سطوح بالای مملکت نمیدانستم؟
اگر از مسائل اطلاع داشتم، پس چرا درباره آنها حرفی نزدم؟ آیا این نوعی خودفریبی نیست که انسان در اتومبیل رولزرویس سفارتخانه سوار شود، مشروبهای گرانقیمت موجود در سفارتخانه را بنوشد، پولهای کلانی را صرف ولخرجی بکند، بعنوان نماینده شاه در میهمانیهای قصر باکینگهام با خانواده سلطنتی انگلیس محشور باشد، ولی درست در زمانی که دفاع از رژیم ــ ولو اقدامات کم اهمیتش ــ لازم میشود، خود را کنار بکشد؟
اینها سؤالاتی است که اندیشیدن به آنها مرا سخت آزار میدهد، و هر چه میکوشم نمیتوانم جوابی برایشان پیدا کنم. بهخصوص موقعی که سرمقاله روزنامه دیلی تلگراف نیز تحت عنوان «شاه به خطر افتاده» به چشمم میخورد و در آن میخوانم که: «باید هر طور شده از منافع و سرمایهگذاریهای نظامی و اقتصادی غرب در ایران حفاظت شود»."1
از سمت چپ، پرویز راجی و امیرعباس هویدا در سفر به یکی از کشورهای بلوک شرق اروپا به سال1973
شماره آرشیو: 4044-8975ه