«مخبرالسلطنه هدایت» نامی آشنا برای علاقهمندان به
تاریخ معاصر است. این شهرت بیشتر برای حضور مکرر او با مناصب گوناگون در صحنه سیاست ایران اواخر قاجار و دوران سلطنت رضاشاه پهلوی است. دوران حیات این شخصیت سیاسی، با سلطنت شش پادشاه و وقوع رخدادهای بزرگی همچون ترور ناصرالدینشاه، انقلاب مشروطه، دوران استبداد صغیر، انقراض سلسله قاجاریه، روی کار آمدن رضاشاه پهلوی، وقوع دو جنگ جهانی و در نهایت اشغال ایران و به تخت نشستن محمدرضاشاه همزمان بود. مخبرالسلطنه در اغلب این مقاطع یا شاهدی مطلع بوده و یا خود در آن نقشآفرینی کرده است.در این نوشتار، از میان این وقایع تنها بخش کوتاهی از این مقاطع یعنی دوران نخستوزیری رضا شاه بررسی خواهد شد.
ابوالمشاغل در عصر بی ثبات!
بررسی اجمالی زندگی سیاسی مخبرالسلطنه، شخصیت و روحیات او در مواجهه با شخص رضاشاه و ساختار حکومت پهلوی اول روشنتر خواهد ساخت. از اینرو شرح نسبتا کاملی از این موضوع ضروری به نظر میرسد
«مهدیقلی هدایت» مشهور به «مخبرالسلطنه هدایت» در سال 1243ه.ش (1280قمری) در تهران به دنیا آمد. او فرزند «علیقلیخان مخبرالدوله» (وزیر علوم ناصرالدینشاه و وزیر داخله مظفرالدینشاه) و نوه «رضاقلی هدایت» (ادیب،شاعر و رئیس دارالفنون در زمان ناصرالدینشاه) بود و از کودکی در محیطی اشرافی و در ارتباط با بزرگان و صاحب منصبان رشد کرد. پس از آموزشهای اولیه و سنتی، در سال 1258ه.ش برای تحصیل در رشته ادبیات آلمانی عازم این کشور شد. در آنجا ضمن تحصیل، به مطالعه تاریخ کشورهای اروپایی نیز پرداخت. پس از دو سال به ایران بازگشت و به کارهای دولتی و تدریس در مدارس جدید پرداخت. او از هواداران مشروطه بود و پس از به ثمر نشستن آن، به همراه برادرش «مرتضیقلی صنیعالدوله» و میرزاحسینخان و میرزاحسنخان پیرنیا، نظامنامه انتخاباتی را تدوین کردند. مخبرالسلطنه عهدهدار برگزاری اولین دوره انتخابات مجلس در تهران نیز بود.
در نخستین کابینه مشروطه، وزیرعلوم و در کابینههای بعدی(ناصرالملک و نظام السلطنه) وزیردادگستری و معارف بود. در سال 1287 ه.ش حاکم آذربایجان شد، امّا پس از به توپ بسته شدن مجلس از این منصب استعفا داد و به آلمان رفت. با فتح تهران و پیروزی مشروطهخواهان دوباره به ایران بازگشت و حاکم آذربایجان شد. دو سال بعد این بار خطه فارس میزبان او به عنوان والی بود. پس از این دوران و در سال 1294ش در کابینههای عینالدوله و مستوفیالممالک سمت وزیر عدلیه را داشت.
در جریان قیام شیخمحمد خیابانی در حالی که پیش از آن در کابینه مشیرالدوله وزیر مالیه بود از سوی نخستوزیر به آذربایجان رفت. با رایزنی با بزرگان تبریز و ایجاد تفرقه در میان طرفداران خیابانی، مقدمات شکست و کشته شدن او را فراهم آورد؛ اگر چه بعدها «خود را از این اتهام مبرا دانسته و شیخمحمد خیابانی را عامل تجزیهطلبی و مرگ او را هم ناشی از خودکشی دانست».1
در سال 1301ه.ش و یک سال پس کنارهگیری از حکومت آذربایجان، این بار در کابینه «مستوفی الممالک» عهدهدار وزارت فواید عامه و تجارت شد. با آغاز سلطنت «رضا شاه پهلوی» با توجه به هواخواهی از ایده جمهوریخواهی رضاشاه، نزد او از جایگاه ویژهای برخوردار شد. در کابینه فروغی جای نداشت امّا در کابینه مستوفیالممالک باردیگر عهدهدار وزارت فواید عامه و تجارت شد. در همین سمت و در سال 1305 شمسی لایحه ایجاد راه آهن سراسری شمال به جنوب ایران را به مجلس برد. هر چند بعدها این تصمیم را اشتباه رضاشاه دانسته و آن را از نظر نظامی به سود متفقین و به زیان ایران معرفی کرد!2
نخستوزیر مطیع و بیحاشیه
در خرداد سال 1306و در حالی که تنها یک ماه از فعالیت هدایت به عنوان «رئیس دیوان عالی تمیز» (بعدها به دیوان عالی کشور تبدیل شد) میگذشت، با نظر مثبت و پیشنهاد «تیمورتاش» وزیر دربار مقبول رضاشاه در آن روزها، به نخستوزیری رسید.
تیمورتاش به دنبال نخستوزیری مطیع بود که اختیارات واقعی را از او نگیرد. مخبرالسلطنه گزینه مناسبی بود چرا که «نه مانند مستوفیالممالک وجاهت ملی داشت و نه مانند فروغی به شاه و انگلیس نزدیک بود. نزدیک به هفتادسال سن داشت و سابقه ای طولانی در تصدی مناصب مهم دولتی داشت و به لحاظ اجتماعی هم فوقالعاده تسلیم مافوق بود و از همه حرفشنوی و با همه سازگاری داشت».3
این پیشنهاد با این شرط مهم که مخبرالسلطنه دست تیمورتاش و «نصرتالدوله فیروز» را در امور اجرایی و سیاسی کشور باز بگذارد، با موافقت رضا شاه همراه شد. مخبرالسطلنه در کتاب معروف خود خاطرات و خطرات که پس از برکناری رضا شاه منتشر شد در این باره مینویسد:«در پشت و روی کار غور کردم و با بعضی دوستان شور. غالب را عقیده به مضمون این شعر بود که خلاف رای سلطان رای جستن [به خون خویش باشد دست شستن] خصوصاً مزاج پهلوی که طبعاً دیکتاتور است. معتمداً به نویدی که حضرت حسین علی التحیه والسلام در رویا به من دادند دنده به قضا در دادم».4
در مجلس هم به رغم برخی مخالفتها که اوج آن نطق «سید حسن مدرس» بود با 98رای موافق از 108 رای و تنها با 10مخالف، عهدهدار کابینه شد. مدرس ضعف اصلی او و کابینهاش را توان ایستادگی نداشتن در مقابل اوامر شاه میدانست.
او به اعتراف خودش، تنها «ماشین امضای رضا شاه» بود. در همین ارتباط میگوید: «در دوره پهلوی هیچ کس اختیار نداشت. تمام امور میبایست به عرض برسد و به آنچه فرمایش میرفت، رفتار شود».
کابینه تشریفاتی و نخستوزیری که اختیار نداشت!
در دوران ششساله نخستوزیری مخبرالسلطنه، شاه حاکم مطلق کشور و تیمورتاش صاحب اصلی کابینه بود. همه وزرا مطالب خود را با وزیر دربار هماهنگ میکردند. در کابینه او که پایدارترین کابینه سلطنت رضاشاه نیز محسوب میشود، مسئولیت شخصی وزرا در مقابل مجلس، مسئولیت مشترک وزرا در تصمیمات دولت و مبرا بودن پادشاه از مسئولیت کاملاً به حاشیه رفت. مخبرالسلطنه خود در شرح استعفایش مینویسد: «به شاه عرض کردم تا تیمورتاش بود فرمودید قول تیمور قول من است. بعد از تیمور، هر وزیری هر مطلبی به هیئت آورد گفت به عرض رسیده و تصویب شده است».5
در هیئت دولت، وقتی وزیری عنوان میکرد «به عرض رساندهام» به منزله تصویب قانون بود و کسی حق ایراد نداشت. این وضعیت برای مخبرالسلطنه عافیتطلب بسیار مطلوب بود چرا که هیچ تلاشی نمیکرد تا به عنوان نخستوزیر، به وظایف قانونی خود عمل کند و گویا استبداد رضاشاه را بهانه خوبی برای شانه خالی کردن از بار سنگین مسئولیت یافته بود.6
او به اعتراف خودش، تنها «ماشین امضای رضا شاه» بود. در همین ارتباط میگوید: «در دوره پهلوی هیچ کس اختیار نداشت. تمام امور میبایست به عرض برسد و به آنچه فرمایش میرفت، رفتار شود».7
در بین کتابهای تاریخی مخبرالسلطنه، کتاب «خاطرات و خطرات» که پس از شهریور 1320 و در هشتاد سالگی او تالیف شده اهمیت زیادی دارد. او خود این کتاب «را حاصل هشتاد سال حیات سیاسی اجتماعیاش میداند. به ویژه اینکه در زمان نگارش کتاب، امکان تاریخ آزاد و به دور از سانسور و فشار سیاسی فراهم بوده است».8
بررسی«خاطرات و خطرات» نشان میدهد که یکی از انگیزههای اصلی هدایت، دفاع ازکارنامه سیاسی خود به ویژه در دوران نخستوزیریاش است. او تلاش میکند تا خود را مخالف برخی برنامهها و اقدامات رضاشاه نشان دهد. این در حالی است که بخش عمدهای از اقدامات مهم رضاشاه در عرصههای مختلف در دوران زمامداری او رخ داد. از جمله قانون البسه متحدالشکل که مقدمهای برای کشف حجاب بود، مرگ مشکوک حاج آقانورالله اصفهانی، تبعید حاج حسین آقا قمی به عتبات، بازداشت مدرس و حذف او از صحنه سیاسی کشور، قتل فرخی یزدی، اعلام رسمی سانسور مطبوعات و... امّا او زیرکانه در کتابش یا اصلاً به این موارد اشارهای نکرده و یا به صورت سطحی از آنها گذشته است،بهگونهای که در خاطرات500 صفحهای خود فقط سی صفحه را به دوران ششساله نخستوزیری خود اختصاص داده است.9
از سوی دیگر در حالی که در آثارش تلاش دارد خود را فردی مذهبی و طرفدار علما نشان دهد اما در خاطرات خود از حرکت اعتراضآمیز «آیتالله نورالله اصفهانی فشارکی» بر ضد برخی سیاستهای رضاشاه، به عنوان «غوغای قم» و «غائله قم» یاد کرده است.10
حضور طولانی اما کمخطر مخبرالسلطنه در شرایط پرتنش سیاسی ایام حیاتش را میتوان با موقعیتشناسی، و ویژگی سازگاری او مرتبط دانست: «خیلی خوب میدانست که چه زمانی از صحنه غایب شود، چه زمانی حاضر شود، چه وقت درویشی کند، کی مظلومنمایی کند و چه موقع قاطعیت و خشونت بهخرج دهد. به همین دلیل از مقربان درگاه ناصرالدینشاه، مشکلگشای مظفرالدینشاه، ناصح و مشفق محمدعلیشاه، وزیر مورد اعتماد احمدشاه و بالأخره رئیسالوزرای رضاشاه بود!».11
فرجام سخن
مروری بر پیشینه پررنگ اجرایی و سلوک سیاسی مهدیقلیخان هدایت نشان میدهد که ادعاهای او در خاطراتش، مبنی بر نداشتن اختیار در دوران نخستوزیری، منطقی نیست. او سیاستمداری کارکشته بود و به جایگاه حقوقی و سیاسی «نخستوزیر» در ساختار مبتنی بر قانون اساسی مشروطه به خوبی واقف بود. این استدلال که در برابر استبداد رضاشاهی چارهای جز پذیرش و اطاعت نبود، ایده غالب بر «خاطرات و خطرات» مخبرالسلطنه است. به نظر میرسد او یکی از بیخطرترین شخصیتهای سیاسی در
تاریخ معاصر ایران باشد که با تکیه بر سازگاری، موقعیتشناسی و اطاعت محض از رضاشاه توانست در فضایی بیثبات و پرتنش، ششسال بر صدر کابینه بنشیند. انتقاد از شیوه حکومت رضاشاه در سالهایی که او نه در ایران بود و نه امکان سرکوب منتقدین را داشت برای شخصیتی با پیشینه «مخبرالسلطنه هدایت» نکتهای منفی بوده و نام او را با مفاهیمی همچون عافیتطلبی و تذبذب رأی همنشین ساخته است.