محمدرضا در ابتدای دوران سلطنت خود رسماً اعلام کرد: «شیوه زندگی غربی با الگوی ارزشهای اسلامی ما هماهنگ است» و در جایی دیگر اینگونه بیان کرد: «غربی کردن آرمان ماست و منافع ایران در اتحاد با غرب به بهترین وجه تأمین میشود».
سحرگاه روز سوم شهریور 1320، درست یازده روز پس از انتشار منشور آتلانتیک که طی آن چرچیل نخستوزیر بریتانیا و روزولت رئیس جمهور آمریکا آزادی و استقلال و حق حاکمیت سرنوشت را برای کلیه ملتهای جهان به رسمیت شناخته بودند، کشور بی طرف ایران از شمال و جنوب و غرب مورد تهاجم قرار گرفت. بلافاصله پس از اشغال ایران، رضاشاه از پادشاهی ایران برکنار و به جزیره موریس تبعید گشت و به جای او پسرش محمدرضا انتخاب شد. تبعید رضاشاه به نوعی پیامی برای شاه جدید هم بود که سیاستهایش را در حوزه داخلی و خارجی مبتنی بر واقعیتهای عرصه بین الملل و نزدیکی با دول پیروز جنگ جهانی و به خصوص انگلستان که ابرقدرت آن زمان در عرصه جهانی بود، تنظیم کند. در ادامه این نوشتار قصد داریم تا بررسی کنیم که محمدرضاشاه چه اقداماتی را برای نزدیکی به انگلیس و عبرت از عاقبت پدر انجام داد؟
1. تغییرات گسترده در حوزه بینالمللی برای جلب نظر انگلستان
مسئله اصلی و ضروری کشور در سال 1320، برای محمدرضا شاه، بقای پادشاهی و سلسله پهلوی بود. شاه جدید در آغاز پادشاهی خود میکوشید تا حد امکان رضایت انگلیسیها را جلب کند تا به واسطه نزدیکی و دوستی با آنان موقعیت خود را حفظ و از سرنوشت پدر فرار کند. وی در ابتدا برای جلب اعتماد متفقین و به خصوص بریتانیا، همکاری کامل با آنها، حتی فرستادن نیروی داوطلب جنگ به اروپا و سکوت در برابر بازداشت 50 افسر طرفدار آلمان را پذیرفت. در مقابل، انگلیس با امضای معاهده همکاری با ایران، به طور ضمنی، پشتیبانی از خاندان پهلوی را تضمین کردند.1اقدام بعدی محمدرضا شاه، تعیین سیاست خارجی جدید برای ایران بود که با اوضاع و احوال خط و مشی کشور انگلستان و نیروهای بیگانه و اشغالگر ایران تطابق پیدا کند، زیرا سیاست بیطرفی رضا شاه در جنگ جهانی با شکست روبهرو شده و در شرایط آن روز همکاری با انگلستان و متفقین میتوانست بقای پادشاهی شاه جدید را بیشتر تضمین کند. بدین ترتیب در اقدامی از سلسله اقدامات اساسی برای نزدیکی با اشغالگران کشور ایران و به خصوص بریتانیا، دولت ایران متعهد شد با کلیه وسایل ارتباطی که در اختیار دارد با انگلستان و متفقین همکاری نموده و برای عبور لشکریان و استفاده از وسایل ارتباطی حق غیر محدود به متفقین بدهد و راهآهن و جادهها و فرودگاهها و لولههای نفت و تأسیسات تلگرافی و تلفنی خود را در اختیار متفقین و سربازان آنان قرار دهد و متفقین حق داشته باشند قوای زمینی و هوایی و دریایی را به تعدادی که لازم دارند در خاک ایران نگاه دارند. این امر به حدی برای انگلستان در جنگ جهانی دوم برای حفاظت از منافع و مستعمراتش مثمر ثمر واقع شد که سیاستمداران انگلیسی به ایران لقب پل پیروزی دادند.2
اقدام دیگری که به واسطه عبرتآموزی محمدرضاشاه از برکناری و تبعید پدر و با فشار متفقین صورت گرفت، اعلام جنگ به ژاپن و همچنین آلمانی بود که پدرش رضاشاه روابط حسنه و دوستانهای با آن داشت. اما این موارد تنها اقدامات برای جلب نظر بریتانیا نبود و در ادامه پس از پایان جنگ جهانی دوم، شاه جدید که کاملاً از مبتلا شدن به سرنوشت پدر بیم داشت دست انگلستان را در حوزه نفت و دخالت در تصمیمات سیاسی داخلی باز گذاشت.
همین امر سبب شده بود تا ایران از موج تصمیمات استعمارگرانه بریتانیا برکنار نماند. مظهر سیاست استعماری انگلیس در ایران شرکت نفت ایران و انگلیس بود که دولتی در دولت بهشمار میرفت و بدون هیچ ملاحظهای در امور داخلی ایران مداخله میکرد و ثروت ملی ایرانیان را به تاراج میبرد و مالیاتی که بابت درآمدش به خزانهداری انگلیس میپرداخت بیش از حقالسهمی بود که به ایران میداد.3
2. تغییرات گسترده در حوزه سیاست داخلی برای جلب نظر انگلستان
با هجوم نیروهای انگلیس و شوروی در شهریور 1320 و فروریختن پایههای استبداد، نارضایتیهای سرکوب شده شانزده ساله بیرون ریخت. همین عوامل سبب شده بود که بریتانیا از یک سو نگران شورش و در نتیجه ناآرامی ایرانی باشد که قرار بود حافظ منافع انگلستان باشد و از سوی دیگر نگران بازگشت یک مستبد دیگر که کاملاً قدرت را در دست داشته و هر لحظه امکان چرخش به سمت آلمان و یا دشمنان انگلستان را داشت.
ترکیب هیئت وزرای دولتهای ایران در سالهای نخست اشغال، از چیرگی نفوذ بریتانیا متأثر بود، به گونهای که کابینه دولت را وزرایی در بر میگرفت که مقام خود را به بریتانیا مدیون بودند. همچنین در حالی که انگلیسیها از سیاستمداران و نظام سیاسی ایران برای گرفتن امتیازات بیشتر دائماً انتقاد میکردند، پست ریاست وزرا را همیشه افرادی بر عهده میگرفتند که به ظن غالب مورخان هوادار منافع بریتانیا بودند.
برای حل این مشکل محمدرضاشاه در ادامه کوشید تا در برابر دیدگان همه خود را یک جوان غیر سیاسی تحصیلکرده کشور دموکراتیک سوئیس که همواره از حکمرانی مستبدانه پدرش ناراضی بوده است، نشان دهد تا بدین طریق بتواند اعتماد انگلیسیها را جلب و وفاداری خود را ثابت کند. بر مبنای همین سیاست، از سقوط سلطنت نظامی رضاشاه در شهریور 1320 تا آغاز سلطنت نظامی محمدرضاشاه در مرداد 1332، قدرت شیوه متفاوتی با دوران رضاخان و متناسب با رضایت انگلیسیها پیدا کرد. پیدایش انبوهی از احزاب و دستهبندیهای سیاسی به انتشار متنوعی از جراید منجر شد. البته فقط تعداد اندکی از این احزاب و گروهها به مفهوم واقعی آزاد بودند و اغلب غربی و دستنشانده بریتانیا برای تثبیت منافع این کشور بودند. به صورتی که این احزاب را گروهی از روشنفکران مایل به غرب و طرفدار انگلیس که در سالهای دوران زمامداری رضاشاه دستگیر و در پی هجوم متفقین آزاد شده بودند، در مهر 1320 تأسیس کردند. به عنوان مثال از معروفترین این احزاب که سرسپرده انگلیس بودند، حزب وطن و یا حزب اراده ملی سیدضیاء طباطبایی بودند. همچنین در ادامه چهرهسازی برای نشان دادن وجههای دموکراتیک و مخالف استبداد رضاشاهی، شاه جدید مراسم سوگند را در برابر نمایندگان انجام داد، امتیاز مصونیت پارلمانی نمایندگان را دوباره معتبر ساخت، ژاندارمری را به وزارت کشور واگذار کرد و مهمتر از همه، از مجلسی که غالباً طرفدار بریتانیا بودند، خواست تا دوباره در جریان تشکیل کابینهها دخالت و مشارکت داشته باشند. این امر در شرایطی بود که عادت رضاشاه اینگونه بود که نخستوزیر منتخب خود را همراه با فرمان سلطنتی برای کسب رأی اعتماد به مجلس میفرستاد، ولی اکنون نمایندگان نخستوزیر را انتخاب میکردند و سپس برای گرفتن فرمان به شاه معرفی میشد و سرانجام به برنامه و کابینه وی رأی اعتماد میدادند.4
علاوه بر این مورد ترکیب هیئت وزرای دولتهای ایران در سالهای نخست اشغال، از چیرگی نفوذ بریتانیا متأثر بود، بهگونهای که کابینه دولت را وزرایی در بر میگرفت که مقام خود را به بریتانیا مدیون بودند. همچنین در حالی که انگلیسیها از سیاستمداران و نظام سیاسی ایران برای گرفتن امتیازات بیشتر دائماً انتقاد میکردند، پست ریاست وزرا را همیشه افرادی بر عهده میگرفتند که به ظن غالب مورخان هوادار منافع بریتانیا بودند.5
3. انطباق دادن کامل ایدئولوژی کشور با منافع انگلستان
محمدرضا به خوبی میانست که بعد از سقوط پدر، به کمک دول غربی و بهخصوص ابرقدرت آن زمان یعنی انگلیس به پادشاهی رسیده است. آنان به محمدرضا اطمینان و تاج و تخت را به او دادند و این میتوانست بینش شاه را نسبت به غرب پرجاذبهتر کند و تا جای ممکن همراستا با منافع انگلستان و غرب گام بردارد.6 تا مبادا روزی به سرنوشت پدر دچار شود. بر همین اساس تصادفی نبود که محمدرضا در ابتدای دوران سلطنت خود رسماً اعلام کرد:«شیوه زندگی غربی با الگوی ارزشهای اسلامی ما هماهنگ است» و در جایی دیگر اینگونه بیان کرد: «غربی کردن آرمان ماست و منافع ایران در اتحاد با غرب به بهترین وجه تأمین میشود».7 این موارد نشان میدهد شاه چنان در غربزدگی پیش رفت که ایدئولوژی حکومتش را منطبق با ایدئولوژی غرب اعلام کرد و معتقد بود: «ایران از لحاظ ایدئولوژیک به اردوگاه قدرتهای دموکرات غربی وابسته است».8
فرجام
خلع و تبعید رضاخان در سال 1320، یک پیام مهم برای شاه جدید داشت و آن اینکه در هر لحظه شمشیر دموکلیتوس بالای سر او قرار دارد و در صورت لغزش از سیاستهای بریتانیا و کشورهای غربی سرنوشتی جز سرنوشت پدر در انتظار او نیست. محمدرضاشاه نیز که بهخوبی این نکته را متوجه شده بود در ابتدای دوران سلطنتش چنان از دچار شدن به سرنوشت پدر بیم داشت که در همراهی و تأمین منافع غرب و به2خصوص کشور بریتانیا کوتاهی نکرد تا جایی که عملاً منافع خود را منطبق با منافع غرب اعلام میکرد. این نگرش از شاه چنان موجود وابستهای ساخت که تنها امید خود را انگلستان میدانست.
محمدرضا پهلوی به اتفاق ریدرز ویلیام بولارد وزیر مختار انگلستان و ژنرال ویول فرمانده انگلیسی قشون متفقین در ایران
شماره آرشیو: 976-11ع
پی نوشت:
1.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه گلمحمدی و فتاحی، تهران، نشر نی، 1388 صص 216.
2.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر پیکان، 1386، چاپ هفتم، صص 79-82.
3.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص 128.
4.یرواند آبراهامیان، همان، 216-217.
5.لوئیس فاوست، ایران و جنگ سرد، ترجمه کاوه بیات، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1373، ص 35-34.
6.روحالله حسینیان، یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص289.
7.امین مایکل، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، ص 196.
8.محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص 276. https://iichs.ir/vdcf.jdviw6dxjgiaw.html