...[قوامالسلطنه]: لابد اطلاع یافتهاید که ارتش سرخ، آذربایجان را هم خوشبختانه تخلیه نموده است و ما باید تکلیف عرض حال خود را در شورای امنیت معلوم نماییم به همین جهت هیئتی تعیین کردهایم از آقایان احمد ملکی رفیق خودتان (مدیر روزنامه ستاره) و ابوالحسن ورزی (شاعر معروف) و یک افسر از ستاد ارتش به نام سرهنگ علاء که باید به آذربایجان رفته سرحدات آنجا و شهرها را معاینه نموده گزارش تخلیه را به مرکز بدهند تا بر آن اساس ما اقدام به استرداد شکایت از شوروی کنیم...
"...[قوامالسلطنه]: لابد اطلاع یافتهاید که ارتش سرخ، آذربایجان را هم خوشبختانه تخلیه نموده است و ما باید تکلیف عرض حال خود را در شورای امنیت معلوم نماییم به همین جهت هیئتی تعیین کردهایم از آقایان احمد ملکی رفیق خودتان (مدیر روزنامه ستاره) و ابوالحسن ورزی (شاعر معروف) و یک افسر از ستاد ارتش به نام سرهنگ علاء که باید به آذربایجان رفته سرحدات آنجا و شهرها را معاینه نموده گزارش تخلیه را به مرکز بدهند تا بر آن اساس ما اقدام به استرداد شکایت از شوروی کنیم. نظر به اینکه اطلاع یافتم که شما با پیشهوری دوست هستید خواستم خواهش کنم که شما هم قبول عضویت در این هیئت کنید تا اولاً روی حسن مناسبات شما با او کار و وظیفه برگزاری به این هیئت بهتر و سریعتر انجام شود ثانیاً یک مأموریت خصوصی نیز از من در این کار دارید که آن را هم خودتان به تنهایی باید انجام دهید آن هم این است که پیشهوری را اندرز دهید که سختی را کنار گذارده با من کنار آید زیرا لابد خودش هم احساس نموده که دیگر کار آذربایجان تمام است شما از طرف من اختیار دارید حتی او را برای شرکت در کابینه من دعوت نمایید که وزیر کابینهام شود. من که از یک چنین پیشنهاد بسیار تند و غیر منتظرهای یکه خودرده بودم برای آزمایش گفتم: مثلاً برای چه وزارتی؟ گفت: هر وزارتی که او بخواهد. گفتم: پست های وزارت کابینهتان که همه اشغال است و همه وزرا [در] جای خود قرار دارند. قوام با تمسخری گفت هر وزیری را بخواهم از پست خود کنار رود کافی است به وسیله اکبرخان به او پیغام دهم به خانهاش برود و خواهد رفت. من که از این ابتکار او خوشم آمده بود، گفتم: چشم این مأموریت را میپذیرم و با او به تفصیل مذاکره خواهم نمود. قوامالسلطنه بعد گفت اگر این پیشنهاد را هم نپذیرفت و بخواهد به قول خود... وزیر آذربایجان تا چندی باقی باشد او را قانع کن که دو پست استانداری و رئیس قشون باید به فرمان شاه در تهران تعیین گردد و الا دیگر موضوعی برای کشور [با] یک دولت مرکزی [در] ایران باقی نمیماند، اما کاری که من میکنم این است که پیشهوری برای هر یک از این پستها اسم سه نفر را به وسیله شما بدهند و از بین آن سه نفر هر کس را که باطناً بخواهد رئیس قشون و استاندار باشد به شما بگوید من آن شخص بالخصوص را برای پست مورد نظر تعیین مینمایم و فرمان شاه را هم خواهم گرفت. با این ترتیب هم میل شما را رعایت کردهام و هم اصل مرکزیت ایران را حفظ نمودهام. در خاتمه به من گفت: اما این ملاقات و این مذاکرات باید کاملاً محرمانه تلقی شده به کسی در اینجا صحبت نکنید. من با اظهار تشکر از قوام که مرا محرم کار سیاسی خود دانسته از نزدش خارج شدم تا دو سه روز دیگر که مظفر فیروز و مورخالدوله سپهر (وزیر فواید عامه) که از مأموریت عضویت من در هیئت اعزامی خبردار شدند نامهها و پیغامات محرمانه و دوستانهای برای پیشهوری به وسیله من برایش فرستاده که من رساندم."1
جعفر پیشهوری رئیس فرقه دموکرات آذربایجان به هنگام مطالعه روزنامه آذربایجان
شماره آرشیو: 3048-1ع
پی نوشت:
1. ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، به کوشش: مختار حدیدی ـ جلال فرهمند، ج2، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، صص92-93. https://iichs.ir/vdci.waqct1auqbc2t.html