من وقتی اخبار حمله ارتش به آذربایجان و پایان غائله را از رادیو شنیدم آن روز به تهران مراجعت کرده فردای آن به منزل قوام برای تبریک به او رفتم، دیدم سرلشکر رزمآرا رئیس ستاد ارتش، قبل از من آمده است که او را فوراً احضار نمود. پس از او وقتی من وارد اتاق قوام شده به او تبریک گفتم از پایان غائله آذربایجان دیدم با ناراحتی گفت: ولی نمیبینید تودهایها چقدر به من فحش داده و میدهند؟ من گفتم: مگر انتظار داشتید آنها هم به شما در این کار تبریک بگویند؟ قوام سکوت نمود...
«من وقتی اخبار حمله ارتش به آذربایجان و پایان غائله را از رادیو شنیدم آن روز به تهران مراجعت کرده فردای آن به منزل قوام برای تبریک به او رفتم، دیدم سرلشکر رزمآرا رئیس ستاد ارتش، قبل از من آمده است که او را فوراً احضار نمود. پس از او وقتی من وارد اتاق قوام شده به او تبریک گفتم از پایان غائله آذربایجان دیدم با ناراحتی گفت: ولی نمیبینید تودهایها چقدر به من فحش داده و میدهند؟ من گفتم: مگر انتظار داشتید آنها هم به شما در این کار تبریک بگویند؟ قوام سکوت نمود. من گفتم: جواب فحشهای آنها را اگر بخواهید بدهید بسیار آسان و مدلّل است زیرا به قدری مدارک رسوا کننده از آنها در دست است که اگر قسمتی از آنها را به مردم نشان دهید خود مردم آنها را مورد فحش و لعنت قرار میدهند. پرسید: چه مدارکی؟ گفتم: در این مسافرت دو سه هفتهای که در مازندران داشتم چیزها به چشم خود دیدم از کارهای تودهایها که هرگز فکر نمیکردم. آنها در شهر بابل از مردم رسماً مالیات و عوارض میگرفتند و قبوض چاپی در مقابل وجوهی که میگرفتند به آنها میدادند مأمورین حزبی [دریافت کننده] این وجوه بازوبند داشتند و دم دروازه جلوی وسائط نقلیه را گرفته تا از آنها پولی که میخواستند نمیگرفتند، اجازه ورود به شهر نمیدادند. قوامالسلطنه با تعجب فراوان از من پرسید: راست میگویی؟ گفتم: چه دروغی دارم بگویم. بعد گفتم: بالاتر از این را بگویم، در شهر شاهی در محل حزب خود چاهی در زیر زمین آنجا دارند که وقتی اشخاص را میگیرند و زندانی مینمایند و به قول خودشان محاکمه میکنند نسبت به آنهایی که از خود سرسختی نشان میدهند در آن چاه میاندازند که بمیرند. از آن چاه استخوانهای انسان پیدا شده است. چشمهای قوامالسلطنه از این خبر گرد شده مرا خیره خیره نگریست و گفت: چه میگویی؟ گفتم: حقیقت وضع مازندران است که مردم آنجا در محیط وحشت از دست آنها در عذابند و نزدم مینالیدند که چرا دولت به داد ما نمیرسد؟ من عقیده دارم یک هیئت مطبوعاتی ترتیب دهید که به سراسر مازندران رفته این مظالم را ببیند و در مطبوعات انعکاس دهد که هم جواب آنها را اینطوری داده باشید و هم تسلی خاطر مردم مازندران باشد اما به شرط اینکه قبلاً به استاندار مازندران تعلیمات لازمه را بدهید که همه جا از این هیئت پذیراییها بشود و مأموریت دولت مردم را تشویق کنند که نزد آنها آمده مظالم حزب توده را شرح دهند و مدارک و اسناد را ارائه دهند تا مردم بدانند زیر ماسک حزب توده چه وقایعی جریان داشت! قوامالسلطنه از این پیشنهاد خرسند گردیده گفت: به شرط آنکه خود شما مسئولیت این کار را به عهده گیرید و ترتیبات کار را از هر جهت بدهید. من گفتم: مدتی بود مازندران بودم از کار روزنامه و امور وکالتیم در تهران باز ماندم اجازه فرمایید در این سرمای زمستان از مراجعت به مازندران معاف باشم. اما قوام دست از من برنداشت و اصرار ورزید این مأموریت را بپذیریم و همین امروز به وزارت خارجه آمده و صورت روزنامهها برای دعوت آنها و ترتیب دستور به سمیعی استاندار آنجا را خودم بدهم.»1
تیمور بختیار در بازدید از کشف محل اختفای اسناد و اوراق حزب توده
شماره آرشیو: 12632-3ع
پی نوشت:
1. ابوالحسن عمیدی نوری، یادداشتهای یک روزنامهنگار (تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)، به کوشش: مختار حدیدی ـ جلال فرهمند، ج2، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، صص 106ـ107. https://iichs.ir/vdca.onik49nwy5k14.html