زاهدی پس از استعفا تنها 5 روز، آن هم برای شرکت در مراسم پیوند فرزندش اردشیر با شهنار پهلوی به ایران آمد و به غیر از آن هرگز اجازه حضور در کشور را پیدا نکرد. حتی نسبت خویشاوندی نیز باعث پذیرش دوباره فضل‌الله زاهدی از سوی شاه نگردید.
چرا فضل‌الله زاهدی مجبور به کناره‌گیری شد؟
 
زاهدی پس از استعفا تنها 5 روز، آن هم برای شرکت در مراسم پیوند فرزندش اردشیر با شهنار پهلوی به ایران آمد و به غیر از آن هرگز اجازه حضور در کشور را پیدا نکرد. حتی نسبت خویشاوندی نیز باعث پذیرش دوباره فضل‌الله زاهدی از سوی شاه نگردید.
 
 
سپهبد فضل‌الله زاهدی نظامی سیاستمداری است که عمده شهرتش در تاریخ معاصر ایران را مرهون کودتای 28 مرداد می‌باشد. همین شهرت و نزدیکی ظاهری وی به شاه و خدمتی که در تاج بخشی دوباره به محمدرضا داشت، سبب شده است که زوایای پنهان رابطه‌اش با شاه و نیز عمده فعالیتهای دیگرش در ایران در پژوهشهایی که در خصوص حوادث دوران پهلوی صورت می‌گیرد مغفول بماند.
 
سپهبد زاهدی از آن دسته مردانی نبود که پهلوی دوم با میل و رغبت به نخست وزیری وی رضایت داشته باشد. جبن ذاتی محمدرضا  و نیز غیرت سلطانی و حسادت شاهانه وی به گونه ای بود که هرگز به رغبت راضی نمی شد، مردانی مستقل و دارای سبقه را که رابطه پیچیده‌‌ای با هرم قدرت و نیز بیگانگان داشته‌اند، در منصب صدرات بنشاند. چنین نخست‌وزیرانی معمولا شاه را در سایه قدرت خود قرار می‌دادند. اما شاه هر از چند گاهی به دلیل بحرانهای مهم کشور و چالشهای خطرناکی که با آن مواجه می‌گشت آنان را چون مهره‌های شطرنج به عرصه‌های اجرایی و سیاستگذاری کشور وارد می‌کرد و پس از عبور از بحران، اگر می‌توانست از راه مسالمت آمیز، وگرنه با توطئه چینی و خدعه و حتی توسل به بیگانه و نیز گاه با بهر‌ه‌گیری از رقبای قدرتمند دیگر، اقدام به برکناری آنان می‌نمود. محمد علی فروغی، قوام‌السلطنه،‌ مصدق، سپهبد زاهدی، علی امینی و حتی تا حدودی رزم‌آرا از جمله مردانی بودند که شاه ذاتاً از آنان تنفر داشت اما نیاز به حفظ سلطنت و تاج و تخت و منافع کشور وی را وامی‌داشت مدتی در سایه آنان بودن را به سختی تحمل نماید.
 
 سپهبد فضل‌الله زاهدی نیز یکی از همین رجال سیاسی عصر پهلوی بود. مردی که اگر چه نمی‌توان به لحاظ سلامت نفس و وطن‌پرستی وی را با رجال ملی و مستقل دوران قاجار و پهلوی مقایسه نمود اما شرکت وی در مهمترین حوادث واپسین سالهای حکومت قاجار و نیز پهلوی اول، از وی مردی قدرتمند ساخته بود که حضورش در عرصه قدرت ذاتا شاه را به وحشت می‌انداخت. محمدرضا می‌دانست که زاهدی قزاقی است که به خاطر حضور فعالش در جنگهای داخلی ایران و توان بی‌رحمی‌اش در قلع و قمع مبارزین، جدایی طلبان و نیز آزادی‌خواهان به سرعت پله‌های ترقی را طی کرده است. وی تحت امر رضا خان میرپنج در جنگ با «جنگلیها» و بلشویکها در گیلان شرکت داشت. در کودتای 1299 ش همراه افسران تحت فرمان رضا خان شرکت کرده بود.1 در بهار 1301 ش وقتی آذربایجان با طغیان اسماعیل آقا سمیتقو به پا خاست، زاهدی با حمله به قلعه چهریق بر او پیروز شده بود.2 در غائله آذربایجان وقتی ابوالقاسم لاهوتی با حمایت روسها بنای خود مختاری گذاشت، زاهدی در آذربایجان بود. بعد از شکست لاهوتی و فرارش به شوروی، زاهدی به ریاست دادگاهی منصوب شد که با بی‌رحمی 12 تن از افسران همکار لاهوتی را با خشونت تمام به اعدام محکوم نمود.3 در جریان قیام شیخ خزعل در خوزستان و خلیج فارس زاهدی از سوی رضا خان مامور سرکوب شورش شده بود، وی توانسته بود با خدعه شیخ خزعل را دستگیر و روانه تهران نماید.4
 
سپهبد زاهدی در آغاز پادشاهی رضا خان نیز به ریاست کل امنیه (ژاندارمری) منصوب شده بود. در سرکوبی عشایر فارس شرکت داشت. در سرکوب ترکمنها و گروههای مسلح شمال شرکت داشت. اما دو اشتباه زاهدی سبب دوری وی از مناصب نظامی و ورود و تجربه‌اش در عرصه‌های سیاسی شد. یکی شکست در سرکوبی عشایر فارس و دیگری فرار دو زندانی معروف به نام «سید فرهاد» و نیز «لوریس انگلیسی» بود .وقتی این دو زندانی از زندان قصر گریختند، تحمل رضا خان تمام شد و وی را از ریاست شهربانی خلع و او را از پوشیدن لباس نظامی منع کرد.5 همین خلع لباس و بعدها انتصابش به ریاست باشگاه افسران و بیکاری تقریبی‌اش تا دی 1320 که  با اجازه محمدرضا به وزارت جنگ فراخوانده شد، مقدمات حضورش در عرصه سیاست را فراهم نمود. منابع انگلیسی معتقدند که زاهدی در جریان حضورش در اصفهان به عنوان فرماندهی لشکر اصفهان، در صدد فعالیتهایی به سود آلمانها برآمده است.6 پیتر آوری، معتقد است که «مایر» جاسوس آلمانی به اصفهان رفته بود تا با کمک زاهدی طغیان قبایل جنوب علیه حکومت مرکزی، را همزمان با ورود ارتش آلمان ترتیب دهد.7 همین اتهام موجب تبعید وی به فلسطین توسط انگلیسیها گردیده بود. سر ریدر بولارد سفیر انگلیس هم معتقد بود «مایر» با «سرلشکر زاهدی که فرماندهی سپاه ایران را بر عهده داشت در ارتباط بوده است».8 طبیعی بود که با چنین سبقه‌ای از فعالیت‌ در عرصه‌های نظامی و حوادث کلان کشور و با سابقه بی‌اعتمادی عمیقی که پدرش رضاشاه در اواخر سلطنت به سپهبد زاهدی پیدا کرده بود، هرگز حاضر نباشد او در راس مهمترین ارگان اجرایی کشور قرار گیرد. حضور وی در پست نخست‌وزیری می‌توانست شاه را در سایه قدرت فزاینده زاهدی قرار دهد؛ آن هم رابطه پیچیده و ابهام آمیزی که سپهبد زاهدی با آمریکا‌ییها پس از کودتا برقرار کرده بود.
 
از نکات جالب توجه زندگی سیاسی زاهدی همکاری‌‌اش با دولت ملی مصدق در برهه ای از تاریخ معاصر ایران بود. پس از ترور هژیر- وزیر دربار- توسط فدائیان اسلام و متعاقب آن برکناری رئیس شهربانی، شاه با نظر اقبال وی را به همین سمت منصوب کرد. رقابت پنهان زاهدی با «رزم آرا» و نیاز دو سویه جبهه ملی و زاهدی سبب نزدیکی وی به جبهه ملی شد. همین ارتباط وی با جبهه ملی که سرانجام در پیروزی مصدق نقش تاثیرگذاری از خود بر جای گذاشت نیز یکی از دلایل نگرانی همیشگی شاه از سپهبد زاهدی بود.
 
نخست وزیری زاهدی و هراس شاه
 شاه در کتاب پاسخ به تاریخ اعتراف می‌کند که خود تمایل قلبی به نخست‌وزیری زاهدی نداشته است. آبراهامیان نیز این خواسته قلبی شاه را تایید می‌کند و می‌نویسد: «شاه به هیچ وجه علاقه نداشت برخی ژنرالهای بالقوه خطرناک را جایگزین مصدق نماید» اما گویی قلدر قدرتمندی نیاز بود که شاه را برای مدتی هم شده از زیر سایه مصدق و وجاهت ملی و مردمی‌اش که قدرت وی را به همان بندهای تصریح شده در قانون اساسی مشروطه محدود ساخته بود خلاصی دهد.9 از سویی دیگر آمریکا‌ییها که در آن روزگار فعال مایشاء امور ایران بودند،  ابتدا در برکناری مصدق تردید داشتند. اما دوستان زاهدی خطر کمونیسم و توده‌ای‌ها را به آمریکایی‌ها متذکر شدند و مشت آهنین زاهدی را برای سرکوب توده‌ایها که در دوره مصدق آزادی عمل بیشتری یافته بودند مناسب‌تر دانستند. زاهدی به وسیله‌ پسرش اردشیر با آمریکاییها مرتبط شد و آمریکاییها بعد از چندین ملاقات بین‌ مقامات ارشد سفارت آمریکا و زاهدی او را مناسب‌ترین کاندیدا برای جانشینی مصدق تشخیص دادند. 10 سرانجام زاهدی بر زمام امور ایران تکیه زد. شاه به ایران دعوت شد. مصدق محاکمه گردید و زاهدی که اینک شاه را وام‌‌دار خود می‌دانست، فعال مایشاء ایران شد و کوشید خود را به آمریکاییها چنان نزدیک کند که بدون نظر آنها شاه هرگز نتواند وی را از صدارت معزول نماید. یکبار دیگر نخست‌وزیری بر ایران حاکم شده بود ک غیرت سلطانی و حسادت شاهانه ی شاهی را تحریک کرده بود. «بر تمام ارکان حکومت سلطه داشت. با اسکورت حرکت می‌کرد،... افسران و امیران ارتش را بدون جلب نظر شاه به هر شغلی که مناسب می‌دانست منصوب می‌کرد ، مقامات بلندپایه دولتی زیر نفوذ او بودند و در مشاغل ارتشیان و نیز در سازمان ارتش تغییراتی داد که گاهی مورد رضایت شاه نبود. در آیینهایی که با حضور شاه برپا می‌شد،مردم پس از گفتن شعار «جاوید شاه» شعار «زنده باد زاهدی» را سر می‌دادند. و این خوشایند شاه نبود».11
 
شاه تحمل یک نخست‌وزیر قدرتمند دیگر را نداشت و می‌خواست طعم شیرین قدرت را به کام خویش احساس کند.  درمقابل زاهدی نخست‌وزیری بود که شاه را مدیون کودتای 28 مرداد خود می‌دانست. مردی که با کمک مالی آمریکا و به یاری تانکها به نخست‌وزیری رسیده بود، بر آن بود شاه به حدود و اختیارات تشریفاتی و مشورتی خود اکتفا کند ولی شاه که سعی داشت خود، محور همه قدرت باشد با مشکل بزرگی مواجه  شده بود. هر دو مجلس سنا و نیز مجلس ملی را اکثریت طرفداران زاهدی تشکیل می‌دادند. اکثریت ارتش و دولت ، نمک پرورده او بودند. سرلشکر نادر باتمانقلیج و سرلشکر فرهاد دادستان ریس ستاد ارتش و فرماندار نظامی تهران بیشتر گوش به فرمان او داشتند تا شاه».12زاهدی دست دوستانش را در اموال عمومی چنان گشاده‌ کرده بود که حاضر نبودند دست از حمایت او بردارند. بنابراین می‌بایست این قدرت در هم تنیده از بیرون در هم شکسته می‌شد.
 
شاه دست به دامان آمریکا شده و کوشید به آنها بفهماند که انجام تعهداتش در قبال آمریکا تنها با محور قرار گرفتن خود او و برکناری و مهار زاهدی میسر است. علاقه و اصرار شاه برای برکناری زاهدی به حدی رسیده بود که سعی می‌کند توپ را به زمین آمریکاییها بیندازد. علاء از سوی شاه در دیدار با هندرسن سفیر آمریکا می‌گوید: «شاه از مشاوران خود شنیده است که آمریکاییها و به ویژه انگلیسیها مایل نیستند که قرارداد نفت به دست زاهدی امضا شود و بر آنند که شاید بهتر باشد که کسی که دارای وجهه ملی بیشتر و به غرب نزدیکتر باشد، به جای زاهدی بیاید. اگر زاهدی بماند، مذاکرات نفت به این زودی به جایی نخواهد رسید و حالا حالاها ادامه خواهد داشت.»13 شاه در سفر به آمریکا و در دیدار با «آیزنهاور» رئیس جمهور و دیگر مقامات سیاسی آن کشور نیز موضوع برکناری زاهدی را محرمانه پیش کشید و آن را در راستای منافع مشترک آمریکا و ایران توجیه نمود.
 
پس از بازگشت شاه به ایران، نمایندگان اقلیت‌ بارها مانع تشکیل جلسه مجلس شدند .جعفر بهبهانی و مهندس شاهرخشاهی دو مخالف جدی «زاهدی» با تبعیت از دربار در برابر اکثریت مجلس صف آرایی کردند. سرانجام شایعه خوشگذرانی زاهدی و تفریحات شبانه او  و تهمت سواستفاده‌های برخی از همکاران زاهدی از شغل و مقامشان نیز برای مخالفان وسیله تبلیغات بر ضد او گردید.14 با این وجود زاهدی مدتی دیگر با حمایت اکثریت قاطع مجلس، دولت و ارتش به کار خود ادامه داد. در  مراسم نوروز 1334نیز همچنان مانند یک نخست وزیر مقتدر و قدرتمندتر از شاه شرکت کرد. سرانجام شاه تصمیم گرفت علم را واسطه مذاکره با وی نماید. علم 4 بار فاصله بین دربار و مقر نخست‌وزیر را پیمود و واسطه پیامهای شاه و زاهدی گردید.15 آمریکاییها نیز به زاهدی پیغام دادند که دوران خدمت وی به پادشاهی ایران به اتمام رسیده است. بنابراین زاهدی نرم‌تر شد و قرار گردید با عنوان نخست‌وزیر به آلمان غربی رفته و از آنجا استعفاء خود را بفرستد و به عنوان نماینده ایران در" دفتر اروپایی سازمان ملل "مشغول انجام وظیفه شود. تاکید شاه بر خروج زاهدی از ایران و تاکیدش بر عدم بازگشت به کشور میزان هراس و نفرت محمدرضا شاه از قرار گرفتن در سایه آن نخست‌وزیر قلدر را آشکارتر می‌کند.
 
با برکناری زاهدی شاه دوباره به محور قدرت در ایران بازگشت و این بار با حمایت بیشتر آمریکا قدرتمندتر از همیشه و با انتخاب نخست‌وزیران چاکرمنش محور همه تصمیم‌سازیهای ایران گردید. روزنامه لوموند چاپ فرانسه برکناری زاهدی را چنین تفسیر می‌کند: «مهمترین تاثیر تحولات ایران از لحاظ سیاست داخلی این کشور این است که شاه من بعد با قدرت و نفوذ هر چه تمامتر بر کشور خود حکومت کند، نظریات خویش را بدون برخورد با مانعی به موقع اجرا بگذارد. با برکناری زاهدی از این  به بعد مرکز ثقل سیاست ایران  در دربار و شخص شاه متمرکز خواهد شد».16 پس از زاهدی شاه، حسین علاء را به نخست وزیری منصوب کرد، با انتصاب او شاه باردیگر انتصاب رجال سیاسی بی‌آزار برای سلطنت را آغاز کرد و دیگر جز تا حدودی در خصوص انتخاب علی امینی این قاعده را تا پایان سلطنت رعایت کرد. زاهدی از آن پس تنها 5 روز آن هم برای شرکت در مراسم پیوند فرزندش اردشیر با شهنار پهلوی به ایران آمد و به غیر از آن هرگز اجازه حضور در کشور را پیدا نکرد. حتی نسبت خویشاوندی نیز باعث پذیرش دوباره فضل‌الله زاهدی در ایران نگردید.
 
فرجام سخن (چند نکته پایانی)
1- شاه چنانچه در کتاب ماموریت برای وطنم اشاره می‌کند خود راضی به نخست وزیری زاهدی نبود و گویی کودتاگران خارجی وی را به او تحمیل کرده بودند. دکتر مصدق در دادگاه نظامی تایید کرده بود که ماموران سیاسی آمریکا از شاه نامه سفید مهر شده‌ای گرفته بودند، مصدق می‌گوید: «....من آن شب دستخط را نگاه کردم،‌ دیدم اول صحّه شده و بعد نوشته شده است، معلوم بود از آخرش کلمات به هم نمی‌رسید و گشاد نوشته شده تا به امضاء برسد».17
 
2- آمریکاییها و انگلیسیها مشکلی با زاهدی نداشتند، در ملاقاتی که شاه با هندرسن انجام می‌دهد می‌کوشد با تحریک رقابت میان انگلیس و آمریکا نظر موافق آنهارا جلب کند. شاه به مواضع مطبوعات انگلستان و آمریکا اشاره کرد و گفت «افکار عمومی در انگلستان بیشتر طرفدار زاهدی هستند تا در آمریکا»18 اما هندرسن به شاه یادآور می‌شود که نظرش را به علاء اعلام داشته و مطمئن است که آمریکا و انگلیس خو‌شتر دارند که قرارداد با همین دولت زاهدی به سامان برسد.19 آمریکاییها می‌ترسیدند با تغییر دولت کارها و مذاکرات به چرخه معیوبی دچار شود و ابهامات جدیدی برای دولتمردان جدید پدید آید و همین مسئله، مذاکرات را طولانی‌تر نماید اما ظاهراً شاه در سفر به آمریکا و در ملاقات با آیزونهاور با پیوند دادن حذف زاهدی با منافع مشترک اجازه تلویحی بر کناری زاهدی را اخذ می‌نماید.
 
3-افزایش اعتبار زاهدی در ایران با حمایت آمریکا همراه بود و این خود بر نگرانی شاه می‌افزود. تقاضاهای کمک مالی بلاعوض زاهدی از آمریکا هرگز با پاسخ منفی مواجه نشد. آمریکا در 4 شهریور یک کمک بلا عوض 45 میلیون دلاری و نیز 23 میلیون و چهار صد هزار دلار کمک فنی برایش حواله کرده بود. در حالی که با در خواست 10 میلیون دلاری مصدق پس از ماهها امروز و فردا کردن موافقت نشده بود. زاهدی برخلاف مصدق توده ایها را به شدت سرکوب کرده بود و قرارداد نفت را به سوی نهایی شدن پیش می‌برد و عوض شدن دولت همانگونه که هندرسن در ملاقات با شاه اظهار داشته بود می‌توانست باعث دوباره کاری شود. به هرحال شاه زاهدی را وابسته به آمریکا می‌دانست و تا زمانی که به آمریکا نرفته و از نزدیک با مقامات آمریکا از نزدیک ملاقات نکرده بود جرئت برکناری زاهدی را نداشت.
 

 
[3271 ـ 11ع]
فضل الله زاهدی و عده‌ای از همکاران وی در کودتا؛ الوالفتح آتابای، نادر باتمانقلیچ، جهانگیر بزرگمهر، سلیمان بهبودی، محمد خاتم، اردشیر زاهدی، علی اکبر شعری، عباس فرزانگان، هدایت گیلانشاه، مصطفی مقدم،نعمت‌الله نصیری، رحیم هیراد 
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-محمود طلوعی، بازیگران  عصرپهلوی، ج 1،تهران، انتشارات علمی، 1371، ص 4-8.
2- ابراهیم صفایی، زندگی نامه سپهبد زاهدی، تهران، علمی، 1373، ص 13.
3- باقر عاقلی، نخست وزیران ایران، تهران، انتشارات جاویدان، 1374، ص 814.
4- ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه اسماعیل زند، تهران، انتشارات نور، 1370، ص 273.
5- ابراهیم صفایی، همان، ص 73.
6- ماروین زونیس، همان، ص 273.
7- پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران از تاسیس سلسله پهلوی تا کودتای 28 مرداد، ترجمه مهرآبادی، تهران، انتشارات عطایی، 1361، ص 299.
8- ‌  ابراهیم صفایی، همان ص 84 – 83.
9- ٱبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1389، ص 223.
10- محمود طلوعی، همان، ص 413.
11- ابراهیم صفایی، همان ص 207.
12- خسرو معتضد، 61 سال شاه، نشر ثالث، تهران،  1388، ص 1853.
13- محمدعلی موحد، خواب آشفته نفت، از کودتای 28 مرداد تا سقوط زاهدی، تهران، نشر کارنامه، 1383، ص 119.
14- ابراهیم صفایی، همان، ص 208.
15- همان، ص 209.
16- جعفر مهدی نیا، همان ص 491- 490.
17- جامی، گذشته چراغ راه آینده است، ققنوس، تهران، 1377،‌ص 624.
18- موحد، محمد علی، همان، ص 120.
19- همان، ص 12. https://iichs.ir/vdcic5aq2t1aw.bct.html
iichs.ir/vdcic5aq2t1aw.bct.html
نام شما
آدرس ايميل شما