قاب عکسهای بهجامانده از دوران کودکی فرزندان رضاخان مویّد مسئلهای روانشناختی است؛ در یکی از این تصاویر، اشرف پهلوی در گوشهای تکوتنها ایستاده است و محمدرضا و شمس نزدیک پدر هستند...
قاب عکسهای بهجامانده از دوران کودکی فرزندان رضاخان مویّد مسئلهای روانشناختی است؛ در یکی از این تصاویر مهم، اشرف پهلوی در گوشهای تکوتنها ایستاده و دو فرزند دیگر رضاخان، یعنی محمدرضا و شمس، نزدیک پدر هستند.
روحیات رضاخان، اشرف را ایزوله کرده بود؛ هرچند که شاید تمنای درونی رضاخان این بود که محمدرضا واجد خصوصیات اخلاقی و اقتدار اشرف باشد. بههرحال سایه سنگین پدر در تمامی مراحل زندگی همراه اشرف بود. رضاخان که اجازه تحصیل در سوئیس را به فرزند ذکورش داده بود، با درخواست مشابه اشرف مخالفت کرد۱ و حتی همسر اشرف و شمس را نیز خود برگزید؛ با این تفاوت که از میان دو فرد انتخابشده، شمس بود که همسرش را انتخاب کرد و اشرف به ازدواج با علی قوام ناچار شد.۲
تمام این مسائل بیانگر این است که اشرف از همان اوان کودکی تا زمان حضور رضاشاه در ایران سرخورده بود و خروج پدر دست و بال وی را باز کرد تا بهزعم خود در صحنه سیاسی ایران و بهویژه در ابقای برادرش ایفای نقش کند. در مهمترین بزنگاه تاریخ پهلویها، یعنی حوادث شهریور 1320، نیز رضاشاه از اشرف خواست در کنار برادرش بماند و ترجیح داد شمس در تبعید کنارش باشد. تاریخ بیانگر این است که اشرف در چند برهه کوشید این نقش را ایفا کند.
سکانس اول؛ شهریور 13۲۰
شهریور 13۲۰ مقارن با ۲۲سالگی اشرف پهلوی است؛ ارتش رضاشاهی بهسرعت برقوباد مقابل تهاجم نیروهای انگلیس و شوروی متلاشی شده و وضعیت بسیار نابسامان است. طرح احیای قاجاریه از سویی و سودای احمد قوام برای برپایی جمهوری در ایران، زمزمههایی است که مرز شایعه و واقعیت آنها چندان مشخص نیست و محمدرضا جایگاهی متزلزل دارد و حتی برخی اسناد بیانگر این است که او نیز تمایلی به سلطنت در آن شرایط نداشت و ترجیح میداد با رضاشاه ایران را ترک کند.۳
اشرف پهلوی در مورد این روزها میگوید: «پدرم به خاطر سن زیاد و ترس از روسها که با طرفدارانش به خشونت رفتار کرده بودند و اینکه وقتی دید ارتشی که آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بود به این زودی و سادگی مضمحل شده و روسها به طرف تهران حرکت کردهاند، روحیه خود را به شدت باخت».۴ از سوی دیگر، محمدرضا پهلوی نیز در این شرایط بهشدت روحیه خود را باخته بود و باز بنا به گفته خود اشرف «برادرم درباره این موضوع که در صورت حمله متفقین، ارتش ایران بتواند از کاخ سلطنتی دفاع کند نیز تردید داشت؛ ازاینرو، بعدازظهر همان روز هفتتیری برای من آورد و گفت: «اشرف، این هفتتیر را با خودت داشته باش. اگر نیروهای متفقین وارد تهران شوند و بخواهند ما را دستگیر کنند، چند تیر به طرف آنها شلیک کن و بعد خودت را بکش».۵
اشرف گرچه با این پیشنهاد محمدرضا موافقت میکند، اما از سوی دیگر میکوشد زمینه را برای سلطنت برادرش مهیا کند؛ تحرکات اشرف در این برهه در زمینه برقراری ارتباط با سفارتهای روسیه و انگلیس برای متقاعد کردن آنها در مورد این مسئله که محمدرضا فرد مطلوبی برای سلطنت است در برخی اسناد تاریخی به ثبت رسیده است؛ البته تحرکات اشرف برای ابقای محمدرضا در سلطنت را نباید علتالعلل روی کار آمدن برادرش دانست، بلکه این تحرکات را باید تکهای از پازلی دانست که اجزای دیگر آن را تحرکات احمد قوام، رایزنیهای محمدعلی فروغی [برای اطلاع بیشتر رک: هدف فروغی از بقای سلطنت در ایران چه بود؟ ]، چانهزنی قدرتهایی مانند انگلستان و روسیه مبنی بر تسهیم منافع در ایران تشکیل میدادند.
سکانس دوم؛ رویارویی با قوام
مهمتر از ایفای نقش یادشده در بالا، تحرکات اشرف پس از ابقای قدرت محمدرضا برای مقابله با قدرت احمد قوام بود. احمد قوام در سراسر دوره پهلوی دوم همواره خود را در طرازی بالاتر از محمدرضا میدید و حتی در دوره پهلوی نخست نیز داعیه خودمختاری در خراسان را داشت.۶ او که در چهارسالگی محمدرضا، نخستوزیر شده بود، اینک نمیتوانست خود را در یک قاب با این شاه جوان ببیند و داعیههای بیشتری داشت، اما اشرف پهلوی تلاش کرد به منظور تثبیت قدرت برادر، با وی مقابله کند.
وی در گام نخست رویارویی با قوام کهنهکار تلاش کرد نظر برخی از وزرای کابینه او را به خود جلب کند. عبدالحسین هژیر، وزیر اقتصاد کابینه احمد قوام، وزیری بود که به اشرف روی خوش نشان میداد. علاوه بر هژیر، دکتر منوچهر اقبال، وزیر بهداری کابینه قوام، وزیر دیگری بود که اشرف برای دخالت در امور سیاسی، به او رو آورد و سعی کرد از طریق ین وزیر خواستههای خود را عملی کند، اما قوام گرگ باراندیده بود و به این سادگی از میدان نبرد با اشرف بیرون نرفت.
طنز تاریخ این است که اشرفی که در سالهای ابتدایی دهه 13۲۰ علیه قوام میجنگید در سال 1331 به صورت نامحسوس از قوام حمایت میکرد
در این ایام به تحریک اشرف پهلوی، برخی از مطبوعات، انتقاد از قوام را در دستور کار خود قرار دادند و به او تاختند و حتی نسبتهای ناروای اخلاقی را سزاوار او دانستند. علاوه بر مطبوعات، نمایندگانی هم در مجلس بودند که با سیاستهای قوام مخالف بودند و در برابر تقاضای او، از در مخالفت درآمدند. در نهایت قوام، برخلاف انتظارش، موفق نشد رأی اعتماد لازم را از مجلس کسب کند و عمر کابینهاش با تحرکات اشرف به سود سلطنت محمدرضا به پایان رسید.
سکانس سوم؛ آوردگاه مصدق
طنز تاریخ این است که اشرفی که در سالهای ابتدایی دهه 13۲۰ علیه قوام و به سود گسترش قدرت برادرش میجنگید این بار به صورت نامحسوس قرار بود از قوام در برابر مصدق حمایت کند. در ماجرای استعفای مصدق از مقام نخستوزیری در 25 تیر 1331 و برآمدن احمد قوام، اشرف دیگر مطمئن بود که هیچ امید و شانسی برای قدرتگیری مجدد مصدق وجود ندارد، اما به دنبال استقرار مجدد محمد مصدق در نخستوزیری، وی بلافاصله درخواست خروج اشرف و مادر شاه از ایران را کرد و در شهریور ۱۳۳۱ این اتفاق رخ داد.
اشرف بار دیگر موقعیت برادر را در خطر میدید و از سوی دیگر کینه مصدق را نیز به دل گرفته بود و این گونه شد که در مقام رابط کودتاچیان در سال ۱۳۳۲ علیه مصدق ایفای نقش کرد. او حتی در دورانی که از ورود به تهران نیز منع بود با وجود مخالفت دولت برای روحیه دادن به برادرش به تهران سفر کرد؛ در تمام این مدت، اشرف ارتباط خود را با مأموران آژانسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس تقویت نمود و در کنار عمال داخلی و خارجی، نقشی اساسی در کودتای ۲۸ مرداد ایفا کرد تا بار دیگر زمینه بازگشت محمدرضا به سلطنت فراهم شود. طنز دوم تاریخی در مورد اشرف این بود که تا مدتی پس از موفقیت کودتاچیان، او اجازه نداشت به ایران بازگردد؛ زیرا وجهه مناسبی نداشت و برخی حضور وی را به سود سلطنت محمدرضا نمیدانستند!۷
سکانس چهارم؛ پازلی که تکمیل نمیشود
اشرف همواره خود را ناجی محمدرضا میدانست و در برهههای حساس همواره به سود سلطنت وی وارد عرصه میشد، اما تحرکات وی در سال 13۵۷ این بار به سود شاه خاتمه پیدا نکرد. اشرف در مورد رویدادهای سال 13۵۷ و البته اتفاقاتی که به انقلاب اسلامی منجر شده بود، از قبل شمشیر را برای غربیها از رو بسته بود و معتقد بود این تحرکات ناشی از تبلیغات رسانههای بیگانه و در رأس آنها بی.بی.سی در مورد ایران است. او با این پیشفرض، مقداری مسیر رایزنی و تلاش از طریق کانالهای بیرونی را برای بقای سلطنت از میان برده بود.
بنابراین پازل اشرف برای بقای سلطنت پهلوی و برادرش در ایران در سال 13۵۷ تکمیل نشد. اشرف مدتی قبل از وقوع انقلاب اسلامی، از ایران خارج شد و عملا برادرش را پس از مدتها، در مواجهه با شرایط انقلابی تنها گذاشت؛ شاید او از مدتها قبل میدانست که این بار امیدی به بقای سلطنت محمدرضا وجود ندارد.
فرجام سخن
اشرف پهلوی در چند برهه تلاش کرد عقدههای کودکی خود را که همواره سرکوب شده بود خالی کند و زمینهای برای قدرتطلبی خود فراهم سازد. در چند برهه، تمامی عوامل و بهویژه همراهی آمریکا و انگلیس و سرویسهای اطلاعاتی آنها به اشرف این فرصت را داد تا در مقام یک ناجی برای برادرش ظاهر شود و اجازه ندهد سلطنت او، که فاقد قدرت تصمیمگیری سریع و مناسب بهویژه در مواقع بحرانی بود، سرنگون شود. بااینحال، پازل اشرف در سال 13۵۷ تکمیل نشد؛ زیرا جمعبندیهای داخلی و خارجی متفاوت با شهریور 13۲۰ یا مرداد 13۳۲ بود و اشرف نیز خود میدانست به تنهایی قرار نیست در زمینه ابقای سلطنت ایفای نقش کند و به همین دلیل بود که خیلی زودتر از محمدرضا عطای سلطنت را به لقایش بخشید.
اشرف در گوشهای تکوتنها ایستاده است و محمدرضا و شمس روی پای پدر هستند
شماره آرشیو: 1079-172ع
پی نوشت:
1. عباس میلانی، نگاهی به شاه، تورنتو، نشر پرشین سیرکل، 2013، ص ۴۸.
2. محمود طلوعی، پدر و پسر، تهران، علم، ۱۳۸۰، ص ۸۰.
3. همان، ص ۴۴۰.
4. حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، تهران، علمی، ص ۷۰.
5. اشرف پهلوی، من و برادرم، با مقدمه محمود طلوعی، تهران، نشر علم، ۱۳۷۵، ص ۹۲.
6. حمید شوکت، در تیررس حادثه؛ زندگی سیاسی احمد قوام، تهران، اختران، ۱۳۸۴، ص ۱۵۰.
7. زنان به روایت اسناد ساواک، ج 1، پهلوی، اشرف، تهران، مرکز اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ص 36. https://iichs.ir/vdcd.k092yt09ka26y.html