شیخ فضلالله نوری از جمله اولین مخالفین حکومت استبدادی قاجار بود. نکتهای که میان مخالفتهای وی با مشروطه، کمتر به آن توجه میشود. در واقع شیخ به دلایلی همراهی خود را با مشروطهطلبان ادامه نداد. دلیل تغییر مسیر او در جاده مشروطیت چه بود؟
شیخ فضلالله نوری از جمله اولین مخالفین حکومت استبدادی قاجار بود. نکتهای که میان مخالفتهای وی با مشروطه، کمتر به آن توجه میشود. در واقع شیخ به دلایلی همراهی خود را با مشروطهطلبان ادامه نداد. دلیل تغییر مسیر او در جاده مشروطیت چه بود؟
نهضت مشروطه از رویدادهای مهم و سرنوشت ساز تاریخ معاصر ایران است. در مراحل آغازین نهضت، شعارهای یکسان و همه از ضرورت تحول و دگرگونی، آزادی و نفی استبداد، قانون خواهی و لزوم ترقی و تعالی کشور سخن میگفتند. همین عوامل و شعارها سبب شد تا دو جریان مشروطه، یعنی روشنفکران و روحانیون با وجود تفاوت دیدگاهی در نگاه به ارزشهای سنتی و نگاه به غرب، به یکدیگر نزدیک شوند و زمینه برای همکاری میان آنها فراهم گردد. اما به رغم اشتراک مواضع و همکاری اولیه در لزوم محدود کردن سلطنت استبدادی و جاری سازی قانون، دیری نپایید که مشخص شد میان جریان اسلامگرا و غربگرای نهضت، وجه اشتراک کمی در اصول وجود دارد. نتیجه این امر بروز اختلافات اساسی بود که در تاریخ ثبت شده است. در این میان یکی از علمای روحانی که در ابتدا به پشتیبانی از مشروطیت برخاست و خیلی زودتر از دیگران راه خود را از آن جدا کرد، شیخ فضلالله نوری است. شیخ فضلالله از آن روی که کارکرد مشروطیت و مجلس شورای ملی ایجاد شده در ایران را مغایر با ارکان و مبانی شریعت میدانست از ادامه همراهی با مشروطیت باز ایستاده و به مخالفت با آن برخاست و به جای آن خواستار مشروطه مشروعهای گشت که همراستا با مبانی اسلامی باشد. در این نوشتار قصد داریم به صورت موردی و گذرا، دلیل همکاری، زمینه جدایی و در نتیجه مخالف این روحانی تاثیرگذار در تاریخ مشروطیت را بررسی کنیم.
1)دلیل همکاری شیخ فضلالله نوری با مشروطیت در ابتدای جنبش
با وجود آنکه نهضت مشروطیت در ایران با مشارکت اقشار و طبقات مختلف اجتماعی همچون روحانیون، بازاریان، درباریان و تحصیل کردگان غربی با افقهای فکری، انگیزهها و اهداف متفاوتی شکل گرفته بود اما همگی بر سر چند موضوع مشترک بودند و آن ضرورت محدود کردن سلطنت قاجار، نفی استبداد و استعمار، قانونخواهی و عدالتخواهی در چارچوب عدالتخانه و لزوم ترقی و تعالی کشور بود. این اندیشهها از سوی شیخ فضلالله نوری نیز مورد پشتیبانی قرار گرفت و زمینههای همکاری متقابل او و دیگران را در مراحل اولیهی نهضت عدالت خواهی و مشروطهطلبی فراهم کرد. شیخ فضلالله نوری همچون دیگر رهبران نهضت مشروطیت، این جنبش را نتیجه ناکارآمدی سیاسی و اقتصادی درباریان و نفوذ بیگانگان در تصمیمگیریهای مهم و فقر و روایی ستم بر توده مردم میدانست و به همین علت از حرکت انقلابی و اصلاحگرایی مردم ایران عصر قاجار برای تحقق و اصلاح نهادهای نوین سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در چارچوب حفظ ارزشها و مفاهیم اسلامی حمایت کرد. در این ارتباط آیتالله نوری خود اذعان میکند که از آن روی از اصلاحات و مجلس مشروطه حمایت میکند که عموم مسلمانان آن را میخواهند و بر خلاف قرآن و شریعت نیست.1 بنابراین در اندیشه ایشان هر عمل اصلاح گرایانهای که در چارچوب ارزشهای اسلامی باشد، نه تنها غیر دینی نیست بلکه لازم به حمایت از آن نیز هستیم. متناسب با چنین درک و اندیشهای بود که شیخ فضلالله نوری در ابتدا به صف مشروطهطلبانی پیوست که هر یک دارای انگیرهها و خاستگاههای متفاوتی بودند.
2) زمینه جدایی شیخ فضلالله نوری از نهضت مشروطیت
در گرماگرم مبارزات برای برپایی وضع مطلوب و برچیدن استبداد، در حالی که عده زیادی از مردم به پیروی از علما و همراهی شیخ فضلالله برای اعتراض به قم مهاجرت کرده بودند، گروههایی از مردم نیز که بیشتر تحت نفوذ و تاثیر روشنفکران ملی مشروطهطلب قرار داشتند، در تاریخ 27 تیرماه 1285، با هماهنگی کشور انگلستان به سفارت خانه لندن متحصن شدند. روشنفکران طرفدار مشروطه سکولار با جداسازی گروههایی از مردم که آگاهیهای چندانی از سیاست و پیچیدگیهای آن نداشتند، بر آن بودند تا با تبلیغ ناکارآمدی علما و دین در تحقق اهداف و خواستههای عمومی، افکار عمومی را به سوی مقاصد سیاسی خود جهت داده و از آنان برای تحت فشار قرار دادن علما بعد از پیروزی نهضت استفاده کنند.2 در قسمتی از اظهارات رهبرانی که مردم را تشویق به تحصن در سفارت انگلستان میکردند میخوانیم: «ما اهل ایران از تعدیات جابرانه دولت استبداد به ستوه آمده، به علماء و روحانیون پناه بردیم ثمر نکرد. پناهنده امامزادهی خود شدیم ثمر نکرد. به مسجد خانه خدا که معبدگاه ما است پناه بردیم اصلاً و مطلقاً ثمر حاصل نشد... اینک با کمال امیدواری به سفارت بهینهی انگلیس پناه آورده، آزادی و مشروطیت و امنیت میخواهیم».3 شیخ فضلالله با شنیدن خبر تحصن و رخدادهای آن در سفارت انگلستان و درک مغایرت اندیشههای تجددطلبانه جبهه روشنفکران ملی با منافع اسلام و مسلمین، متوجه خطر نفوذ اندیشه سکولاریم و احتمال سلطه بیگانگان در جامعه اسلامی به بهانه مشروطیت شد، و همین امر زمینه اولیه جدایی شیخ فضلالله نوری از نهضت مشروطه را فراهم آورد؛ چرا که ایشان دغدغه مصالح جامعه اسلامی و دلبستگی به دین را در سر میپروراند و مشروطهطلبان سودای جدایی جامعه سیاسی از دین را داشتند. آنها مفاهیمی را فریاد میزدند که در اندیشه شیخ هیچ جایگاهی نداشت: آزادی به مفهوم غربی آن، مساوات بدون توجه به محدودیتهای اسلامی آن و مجلس بدون در نظرگرفتن قانونگذاران شریعت و ....
شیخ فضلالله نوری تاکید میکرد: «ایهاالناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم.... صریحاً میگویم همه بشنوید و بغائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را میخواهم که عموم مسلمانان آن را میخواهند. با این معنی که البته عموم مسلمنان مجلسی میخواهند که اساسش بر اسلامیت باشد.»
3) شروع مخالفت شیخ فضلالله نوری با مشروطیت
سرانجام پس از مجاهدتهای فراوان، مظفرالدینشاه در تاریخ 14 مرداد 1285؛ موافقت خود را با تشکیل مجلسی از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف و منتخبان طبقات موقومه در دارالخلافهی تهران را صادر کرد.4 اما شیخ فضلالله که خطر نفوذ اندیشههای غربی و جدایی دین از سیاست را بعد از تحصن در سفارت انگلستان درک کرده بود با وجود مخالفتهایی متعدد، تلاش کرد تا حداقلی از نظارت شریعت را در درون آن بگنجاند. او خواهان نظارت مجتهدان طراز اول بر مصوبات مجلس در جهت مطابق بودن آن مصوبات با قوانین شرع شد. این درخواست، مخالفت شدید روشنفکران مشروطهطلب به رهبری حسن تقیزاده را بر انگیخت و از این زمان کشمکش شیخ فضلالله نوری مشروعهطلب و جبهه ملی مشروطهطلب جلوه تندتر و آشکارتری یافت.5
سرانجام پس از جنجال فراوان پیشنهاد شیخ فضلالله نوری با تغییراتی چند به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد. اما این تصویب نیز به کشمکشهای جبهه مشروطه مشروعه با مشروطهطلبان پایان نداد. چرا که نوری دریافته بود برخی از مصوبات قانون اساسی و مجلس شورای ملی با قوانین شریعت سازگار نیست و بر مبنای کنار گذاشتن کامل دین از امور سیاسی قرار دارد. برای مثال قسمتی از خواستههای مجلس چنین بود: «باید حجج اسلام به جهت کوبیدن جاده مجلس تمام امور را در عهدهی نظامنامه و قانون اساسی بگذارند و اصلاً خودشان دخالت در کاری نکنند مگر امور نکاح و معاملات و عبادات و اصول دین و فروع دین و مذهب و نماز جماعت در عهده حجج اسلام باشد.»6
بدیهی بود که در نظر شیخ فضلالله قوانین مجلس شورای ملی ضرورتاً میبایست مطابق قوانین شرع باشد وگرنه باید در برابر آن ایستاد و همین عوامل خلاف شرع بودن مصوبات مجلس و قانون اساسی سبب ساز مخالفت گسترده شیخ فضلالله با مشروطیت شد. در همین ارتباط برخی از مخالفان ایشان، این اتهام را میزدند که شیخ، مخالف مجلس است، اما شیخ فضلالله نوری در جواب آنان تاکید میکرد: «ایهاالناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم. بلکه من مدخلیت خود را در تاسیس این اساس بیش از همه کس میدانم... صریحاً میگویم همه بشنوید و بغائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی را میخواهم که عموم مسلمانان آن را میخواهند. با این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی میخواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شریعت محمدی(ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری قانونی نگذارد. من هم چنین مجلسی میخواهم.»7 به همین ترتیب شیخ فضلالله نوری با برداشتی که از مشروطیت و خطرات آن برای جامعه اسلامی ایران داشت، از ادامه همکاری با مشروطهطلبان بازایستاد و به مخالفت با آن برخاست.
فرجام
در ابتدا اهدافی همچون پیشرفت، تعالی و ترقی جامعه مسلمان ایرانیان و مبارزه با استبداد و تاسیس عدالتخانه شیخ فضلالله را به صف طرفداران نهضت مشروطه کشاند. اما با گذشت زمان و آشکارتر شدن روح برخی از قوانین مشروطه با قوانین و احکام اسلامی، که شیخ فضلالله سخت به آنها دلبستگی داشت، سبب خروج ایشان از صف طرفداران مشروطیت و اضافه شدن به جمع مخالفان آن شد. در ادامه تاریخ پس از اعدام شیخ فضلالله نوری به دست نیروهای مشروطهطلب، شاهد دوری و سرخوردگی بیشتر روحانیون و مردم مومن از مشروطهطلبان غیر روحانی و سکولار و سرانجام بازگشت حکومتی استبدادی با نامی دیگر هستیم و این خود انعکاسی از تضعیف نهادهای مذهبی و اختیارات روحانیون در نهضت مشروطیت بود.
___________________________________
1.محمد ترکمان، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و روزنامه شیخ فضلالله نوری، تهران، انتشارات رسا، 1362، ص 246.
2.لطفالله آجودانی، علما و انقلاب مشروطیت ایران، چاچ دوم. تهران، نشر اختران، 1385، ص 76.
3.محمد مهدی ملک زاده شریف کاشانی(1362)، واقعات اتفاقیه در روزگار، جلد اول، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، چاپ اول، تهران، نشر تاریخ ایران ، ص 73.
4.ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی. تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1357، ص 552.
5.احمد کسروی، تاریخ مشروطهی ایران. چاپ شانزدهم، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1370، ص 318.
6.محمد مهدی ملک زاده شریف کاشانی، همان، ص 141.
7.محمد ترکمان، همان، ص 246- 245. https://iichs.ir/vdcebx8fijh8z.9bj.html