شدت سانسور در دوره رضاشاه آنقدر بود که یک بار شهربانی عبارت «شاه چنین گفت » را در متن یک نمایشنامه که متعلق به زمان ساسانیان بود، بدین گونه سانسور و اصلاح کرد:«بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهى فرمودند.»
از کودتای سوم اسفند 1299، تاریخ ایران تجربه نوینی از استبداد یافت. تجربهای که طعم تلخش در کام جراید بیشتر نشست. وضعیت مطبوعات در فراز و فرود تحولات سیاسی و اجتماعیاین عصر نشیب بسیار داشت. چنانچه تحولات سیاسی و اجتماعی از کودتا تا پایان سلطنت رضاشاه، رکود، تهدید، محدودیت و توقیف را به مطبوعات هدیه داد. نوشتار مزبور با رویکردی تاریخی به بررسی وضعیت مطبوعات از کودتا تا عصر رضاشاهی میپردازد.
از کودتا تا نخست وزیری
کودتای 3 اسفند 1299،آغاز تهدیدها، توقیفها و محدودیتهای سیاسی برای مطبوعات بود. رضاخان در همان آغازاعلامیهای با عنوان«حکم میکنم» صادر کرد که مادّه چهارمش، مبنی بر تعطیلی تمام روزنامهها بود. بنابراین جراید بسته شد و در 11 اسفند 1299، سه روز پس از انتشار بیانیه دولت، روزنامه ایران برای درج بیانیهها منتشر گردید.1پایان حکومت سیدضیاء با آغاز مجددفعالیت جراید همراه گردید. از این پس سرچشمه تحولات سیاسی و مسببین کودتا، در مرکز توجه روزنامهها و نشریات قرار گرفت. این مباحث تاحدی پیش رفت که رضاخان را به واکنشی جدی در سالگرد کودتا واداشت. وی با انتشار اعلامیهای،به«تهدید جراید مبنی برتوقیف و مجازات در صورت ادامه چنین روندی» پرداخت وخود را مسبب کودتا خواند.2در قسمتی از این اعلامیه، روزنامهنگاران «دست اندر کار واژگون جلوه دادن مسئله کودتا« خوانده شدند و به آنان تـوصیه شد«بیشتر بیندیشند».3سپس سختگیریهایحکومت نظامی شدت یافت و «برخلاف قانون،تعدادیاز مدیران جراید مـورد ضـرب و شـتم» قرار گرفتند.4
رضاخان پس از کسب مقام نخست وزیری برخلاف اصل بیستم متمم قانون اساسی مصوب کرد هـر شکایت و دادخواهی که در جراید منتشر شود بدون پاسخ و رسیدگی خواهد ماند.5مقابله جدی او با جراید مخالف به حذف فیزیکی برخی مخالفان انجامید. برای نمونه ترور«میرزاده عشقی» مدیر روزنامه«قرن بیستم»کهدر شعری با عنوان«جمهوری سوار»، رضاخان را همچون الاغی تشبیه کرده بود که انگلستان سوارش شده و بدون بر جای گذاشتن ردپایی اهداف نامشروعش را دنبال مینماید.6درنهایت نیز او در روز 12 تیر 1303 به تیر غیب گرفتار شد. این ترور به مثابه هشداری برای مخالفان و به ویژه مطبوعات تلقی شد که حداقل کیفر مخالفت با رضـاخان را مـرگ میدانست.گویی که رضاخان از تنها چیزی که میهراسید انتقاد بود آن هم«انتقاد در جراید« و«انتقاد در مجلس». به همین خاطر«جراید اقلیت را یـکباره تـوقیف و از قلم آنها راحت شده بود».طرفدارانش هم مانع از آن میشدند کهاقلیت مجلس زبان به انتقاد بگشایند.7همچون روزنامه ستاره ایـران که در پی اقدام مدرس در جهت استیضاح رضاخان در تاریخ 8 مـرداد 1303 مطلبی با عنوان«استیضاح،افتضاح» منتشر کرد و مدرس و اقـلیت مجلس را به چوب عتاب خود راند.8بدین ترتیب با ترور میرزاده عشقی و تحولات سیاسی پس از آن جراید مخالف در محاق انزوا فرو رفتند.
آغاز عصر سلطنت
آغاز سلطنت رضاشاه، عصر جدیدی از اختناق، رخوت و رکود مطبوعات بود.با توجه به پیشینه اقدامات رضـاشاه در دوره وزارت و نخستوزیری، مطبوعات مخالف نایی و نشانی نداشتند. با این حال وی نسبت به مندرجات و مطالب روزنامهها حساستر شده بود و حتی با تحکیم هر چه بیشتر پایههای قدرتش،این امر شدت بیشتری مییافت. وی برای اعمال کنترل بهتر به کاهش تعداد جراید در تهران و شهرستانها پرداخت.9 همچنینسانسور و ممیزی جراید در این دوران به صورتی جدی دنبال شد.
بر همین اساس بخشنامهایاز سوی وزارت نظمیه به مدیران جراید ابلاغ شد مبنی بر سه اصل:«1.مدیر جریده مؤظف شد هیچ روزی صبح و عصر روزنامه را بدون اطلاع و اخطار و اجازه مأمورین شعبه انتشار ندهد. 2.به کلیه ماشینخانههای مطابع اخطار شد همه روزه روزنامههای چاپ شده را نگاه دارند تا نظمیه، اجازه انتشار آن را بدهد.3.به کلیه مطابع و مدیران جراید و اتاقهای حروف چینی اخطار شد که هیچ خبر و مقالهای را بدون امضای مأمور سانسور نچینند و اگر فوریت داشت به شعبه مطبوعات برده اجازه بگیرند».10در صورتی که جریدهای خلاف این امر عمل میکرد همچون مجله تعلیم و تربیت به دلیل نشر یک مقاله، جمع آوری و به شهربانی تحویل داده میشد.11
وظیفه سانسور مطبوعات در ابتدای امر بیشتر به عهده وزارت داخله(اداره کل نظمیه و ادارات زیر مجموعه آن) و«وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه» قرار داشت. هر چند قدرت وزارت داخله بر معارف غلبه داشت. ازسال 1308 وزارت دربار با مسئولیت عبدالحسین تیمورتاش کانون اصلی سانسور مطبوعات و یگانه مرکز رسیدگی به توقیف جراید شدند.12در این مرحله اقتدار وزارت دربار بر سانسور کامل میشود و تمام رویههای حل مسأله جراید با وزیر دربار بود.
داستانهای عشقی و تاریخی و حتی آگهیهای تبلیغاتی نیز از تیغ تیز سانسور در امان نبودند. آنچنان که کاهش کیفی مطبوعات از لحاظ محتوای انتقادی با کاهش تدریجی کمیت روزنامه ها نیز همراه بود. واقعیت این بود که ناسیونالیسم باستانگرایانه به جای آزادیخواهی در جراید مورد ستایش فراوان واقع می شد.
پس از برکناری و قتل تیمورتاش در سال 1311 تا 1316،سانسور مطبوعات بر عهده وزارت معارف و اداره کل شهربانی قرار میگیرد. در این دوران قدرت نظمیه بر وزارت معارف درسانسور مطبوعات غلبه مینماید. همین امر موجب گردید تا نشریات به دلیل انتشار مطالب بسیار پیش پا افتاده و عادی توقیفو ابطال گردند.13 از سال 1316 نیز اداره نامهنگاری متولی این امرگردید. این اداره زیرمجموعه وزارت داخله بود. این اداره اخبار اطلاعات و ترجمه-های جراید و رساله خارجی را بلافاصله وارسی و قسمتی را که مخالف مطبوعات یا مضر به سیاست دولت و اخلاق عمومی بود به مخبرین روزنامهها خبر میدادند.14
در سال 1317 پس از ایجاد«سازمان پرورش افکار»، این سازمان به عنوان کمکِ اداره راهنمای نامهنگاری در سانسور رسانه نیز آمد. «هیچ روزنامهای حق نداشت مطالب خود را بدون اجازه این دایره منتشر نماید» و مدیران مطبوعات ملزم بودند تمام نوشتههای خود را به دایره فوق ببرند و مجوز نشر دریافت نمایند.15داستانهایعشقی و تاریخی و حتی آگهیهای تبلیغاتی از تیغ تیز سانسور در امان نبودند. کاهش کیفی مطبوعات از لحاظ محتوای انتقادی با کاهش تدریجی کمیت روزنامهها نیز همراه بود. ناسیونالیسم باستانگرایانه به جای آزادیخواهی در جراید مورد ستایش فراوان واقع میشد.16سانسور که در آغاز تنها مختص مقالات و اخبار بود،به تدریج دامن آگهیها و اعلانات و سـپس کـلمات را نیز گرفت.17
در این دوران علاوه بر مدیران جراید و روزنامهنگارانی که چاپلوسی رضاشاه را میکردند برخی نیز در کسوت اعمال سانسورهای بیاندازه درجه بندگی خویش را به شاه عرضه میداشتند.اگرآنـها در هر نوشته یا حتى خبر مکتوبى به نام رضا بر می خوردند یا اگر واژه«کارگر» را به جاى« عمله» یا«فعله«میدیدند، رضا و کارگر را خط مىزدند.حتییکبار مـصرع معروف«رضا به داده بده و زجبین گرهبگشاى»را در متنی ادبی به«حسن به داده بده و زجبین گره بگشا» تغییر دادند. همچنین شهربانی عبارت «شاه چنین گفت » را در متن یک نمایشنامه که متعلق به زمان ساسانیان بود بدینگونه سانسور و اصلاح کرد:«بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهى فرمودند».18
پیرامون بیاطلاعی و بیسوادی مأموران دولتی، میتوان به دادن مجوز به مجله دنیا اشاره کرد. انور خامهای در این باره مینویسد«چگونه میشد در یک نشریه علنی جلو چشم پلیس رضاشاهی افکار مارکسیستی را منتشر ساخت؟» از نظر انور خامهای این امر به ابتکار و جسارت ارانی بازمیگردد.امّا بیسوادی و بیاطلاعی مأمورین نقش بیشتری داشته است.چرا که به گفته وی، ارانی درتماس با مأمورین شهربانی و سایر دستگاههای دولتی برای چاپ و انتشار کتابهای علمیاش متوجه سطح پایین آگاهی مأموران شده بود. او دریافته بود بسیاری از مطالب و اصطلاحاتفلسفی غرب مانند ماتریالیسم،ایدهآلیسم، متافیزیک و دیالکتیک که در سایر کشورها شناخته شده است در ایران کمتر شناخته شده و کسی معنای آنها را نمیداند. به گفته وی، مأمورین اداره سیاسی شهربانی از اصطلاحات سیاسی آن زمان فقط معنای «مارکسیسم» و «فاشیسم» را میدانستند.البته این امر به مأمورین شهربانی هم محدود نبود بلکه شامل قضات دادگستری، دادرسی ارتش، دادستانها، دادیاران، وکلا و سایرین نیز میشد. دکتر ارانی با درک بیسوادی و بیاطلاعی مأمورین شهربانی، تصمیم میگیرد به جای«تئوری مارکسیسم» از عنوان «ماتریالیسم دیالکتیک» استفاده نماید. وی به عنوان نام مجله، کلمه ماتریالیسم را پیشنهاد کرده بود امّا اداره نگارش وزارت معارف این پیشنهاد را به دلیل بیگانه بودن عنوان رد کرد و خواستار عنوانی فارسی برای نشریه شد. بنابراین عنوان دنیا انتخاب شد و مجوز گرفت.19امّا این نشریه نیز تنها دو سال دوام آورد و توقیف شد.
در چنین فضایی جراید موجود نظیر نامه حلاج ، مجله اخلاق،روزنـامه اخـتر مـسعود، روزنامه کانون،روند تملق و چاپلوسی دربار را در پیش میگرفتند که مورد پسند شاه بود. به عنوان مثال «حسن حلاج» مدیر نشریه فکاهی «نامه حلاج»، در نامهای به «صدر هاشمی» از سیر خود تحت عنوان«مـقام حلاجى تا معاشرت با اعلیحضرت فقید رضاشاه» میگوید که پس از افزایش سن و ناسازگاری مزاج او را به منصب«بررسی جراید و کتبدر اداره کل نگارش وزارت فرهنگ» رسانده است.20این همان روندی بود که موجب شد تا مطبوعات در عصر رضاشاه در نشیب بدفرجامی قرار گیرند.
مراسم تشییع جنازه محمد رضا میرزاده عشقی از خیابان لاله زار طهران
1.یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج4 ، تهران، انتشارات عطار، 1362، ص233-244.
2.محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران،ج1، تهران، امیرکبیر، 1363،صص184-188.
3.حسین مـکی،تاریخ بیست سالهی ایـران،ج2،تهران، امیر کبیر، 1359، ص 34 تا 40.
4.همان،ص 43.
5.همان،ص443.
6.کلیات میرزاده عشقی، به کوشش سیدهادی حائری، تهران، جاویدان، 1373،صص550-556.
7.حسین مـکی،تاریخ بیست ساله ایـران،ج2، ص125.
8.همان،ص 128.
9.علیرضا روحانی، وضعیت مطبوعات در عصر رضاخان، پانزدهم خرداد، دوره اول، بهار 1375، شماره 21، ص150.
10.اسنادی درباره وضعیت مطبوعات در عصر رضاخان(سیاست و اجتماع در عصر رضاخان)، اداره تحقیق و بررسی اسناد ریاست جمهوری، سند شماره 2/11، ص12.
11.کاوه بیات و مسعود کوهستانینژاد،اسناد مطبوعات(1286-1320ه.ش)، تهران، سازمان ملی اسناد ایران،1372،ص380.
12.کریم سلیمانی، سانسور مطبوعات، کتاب، فیلمبرداری و عکسبرداری در دروهی رضاشاه(1304-1320)، مطالعات تاریخ فرهنگی، زمستان 1388، شماره 2، ص 99.
13.همان،ص102.
14.همان، ص104.
15.همان، ص 105.
16.ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، کویر،1371،ص326.
17.عبد الکریم ذاکر حسین،مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت،تهران، دانشگاه تهران، 1371،ص 119.
18.مهدی بهشتی پور، مطبوعات ایران در دوران پهلوی(قسمت اول)، رسانه، شماره 14، تابستان 1372، ص41.
19.انور خامهای، خاطرات سیاسی، تهران، نشر گفتار، 1372، صص67-68.
20.مهدی بهشتی پور، همان،ص39. https://iichs.ir/vdcakon0149n6.5k4.html