از مهمترین روزهای ملی شدن صنعت نفت باید به قیام 30 تیر اشاره کرد که به نوعی بیانگر پیروزی ملت بر استبداد نیز بود. دراینباره با قاسم تبریزی، تحلیلگر تاریخ معاصر ایران، گفتوگویی انجام دادهایم که ماحصل آن در ادامه آمده است.
شما قیام 30 تیر و عملکرد مصدق و آیتالله کاشانی را در این قیام چگونه ارزیابی میکنید؟
در 25 تیرماه 1331، محمد مصدق، نخستوزیر، به دیدار شاه رفت و از او تقاضای امتیازاتی ازجمله واگذاری ارتش به او را نمود. این دیدار بدون هماهنگی دکتر مصدق با آیتالله کاشانی و حتی افراد و یاران نزدیکش در جبهه ملی انجام شد. بههرحال بعد از طرح واگذاری ارتش، شاه از قبول آن سرباز زد و مصدق نیز بدون هماهنگی و مشورت استعفا کرد. بعد هم درب خانه را به روی دیگران بست، بدون اینکه در رسانه و روزنامه و مطبوعات و حتی جبهه ملی علل این کار خود را اعلام نماید که ناگهان رادیو و مطبوعات اعلام کردند که دکتر مصدق استعفا کرده است.
از سوی دیگر نیز قوامالسلطنه به نخستوزیری منصوب شد. او عضو لژ بیداری و وابسته به سیاست انگلستان و آمریکا بود و آمریکا و انگلیس هم در آن زمان در یک مسیر علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت حرکت میکردند. قوام بعد از انتصاب به نخستوزیری اعلام کرد که کشتی را کشتیبان دگر آمد و جامعه و رهبران سیاسی را تهدید به برخورد نمود. او حتی به کنایه و اشاره هم بیان کرد کسانی که دین را ابزار سیاست کردند باید بدانند که با آنها برخورد میشود و منظور او از این تهدید آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی بود.
در این موقعیت، آیتالله کاشانی اعلام موضع کرد و بیان نمود که قوام خیانتکار است و لیاقت چنین منصبی را ندارد و باید برکنار گردد و اگر برکنار نشود، من حرکتی انقلابی به طرف دربار خواهم داشت. بلافاصله ارتش اطراف منزل آیتالله کاشانی را محاصره نمود، ولی جمعیت مردمی هم بهسرعت خود را به خیابانهای اطراف محل زندگی آیتالله کاشانی رساندند و مانع از تعدی به رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت شدند. در همان زمان نیز آیتالله کاشانی مصاحبهای انجام داد و ارتش را از دخالت در این مسئله برحذر نمود و به آنها هشدار داد: این کار آنها موجب مجازات دنیوی و اخروی خواهد شد؛ لذا ارتش بههیچوجه نباید وارد این مسئله شود. آیتالله کاشانی درعینحال شاه را هم تهدید کرد و گفت: اگر طی 48 ساعت آینده قوام برکنار نشود، من اعلام جهاد میکنم. این سخن در حالی بود که منزل آیتالله کاشانی در محاصره ارتش قرار داشت، بااینحال ایشان چنین موضعگیری مصمم و مقتدری را نشان دادند.
این موضعگیری آیتالله کاشانی در همه نقاط کشور پخش شد و مردم تظاهرات بزرگی انجام دادند. تظاهرات در سطح کشور علیه دولت غیرقانونی قوامالسلطنه بود که میخواست نهضت ملی شدن نفت را از بین ببرد و دوباره نفت را در اختیار دولت استعمارگر انگلیس قرار دهد. این تظاهرات هم به شکلی گسترده رخ داد، به طوری که آیتالله بهشتی در اصفهان بیان نمودند که مردم در حال دفاع از دولت مصدق بودند و جمعیت آنقدر زیاد بود که ساعتها طول کشید تا به کار خود در مخابرات و تلگراف رسیدگی کنیم. البته مأموران هم دخالت میکردند و مانع تظاهرات بودند.
در قیام 30 تیر فقط آیتالله کاشانی بود که در برابر ظلم و استعمار ایستاد و بلافاصله دکتر امینی، که خود از عوامل وابسته به انگلیس و همسو با قوام بود، به دیدار آیتالله کاشانی رفت و به ایشان گفت: هشت وزیر را در اختیار تو قرار میدهیم، ولی تو در قبال آن سکوت کن. اما آیتالله کاشانی بیان کرد که به هیچ صورتی حاضر به سکوت نیستم و قوام هم لیاقت این منصب را ندارد و مردمی هم که این نهضت را آغاز کردند، میخواهند قوام برکنار گردد. بعد از آن دستور دستگیری آیتالله کاشانی صادر شد و ایشان هم بلافاصله منزل خود را عوض نمود و به منزل دامادش رفت و دیگر مأمورین نتوانستند او را پیدا کنند. از همانجا هم مصاحبهها و بیانیههای خود را آغاز کرد و شور و هیجان مردم با سخنان ایشان بیش از پیش گشت. در همان زمان سفیر آمریکا در ایران به ملاقات آیتآلله کاشانی رفت. در این ملاقات آیتآلله کاشانی به آنها بیان کرد که شما در این مسئله دخالت نکنید. شما الان در اختیار انگلیس هستید و با نهضت ما مخالفت دارید. ایشان بیان کرد که همه جنایاتی که اروپا در جهان انجام میدهد، خلاف قوانین و منافع بینالمللی است و ما هم برای حفظ منافع خود در برابر هر قدرت استعمارگر و متجاوزی میایستیم.
در آن زمان با توجه به اینکه اکثریت جامعه مذهبی بود و نفوذ فدائیان اسلام هم در میان بازاریان مشهود بود، بازاریان نقش تعیینکننده داشتند، بهخصوص بازاریان تهران که نقش مؤثری در کل نهضت ملی شدن نفت از سال 1327 تا روی کار آمدن مصدق (1330) ایفا کردند. البته همیشه بازاریان نقش و تأثیر خود را در وقایع مهم نشان داده بودند. همانگونه که در نهضت تنباکو و نهضت مشروطه و بعدها هم در نهضت امام خمینی(ره) شاهد نقش بازاریان بودیم.
آیا شرایط بینالملل از جمله رویکرد بازیگران خارجی همچون آمریکا و انگلیس تأثیری در این پیروزی داشت؟
شرایط بینالمللی هم در آن زمان چیزی متفاوت با امروز نبود؛ زیرا غرب از ابتدا متجاوز و استعمارگر و غارتگر بوده است؛ مثلا فرانسه در سوریه و لبنان و افریقا و الجزایر استعمار میکرد یا هلند در اندونزی حضور داشت. انگلستان هم بخش عمدهای از جهان را تحت استعمار خود داشت، بهطوریکه طبق گفته معروف خودشان آفتاب در امپراتوری بریتانیا هیچگاه غروب نمیکرد و این خود نشان از وسعت مستعمرات انگلیس در سطح جهان داشت. آمریکا هم بیشتر در آمریکای لاتین فعالیت میکرد. در ایران نیز برخی رجال سیاسی ما متأسفانه درک صحیحی از ذات استعماری آمریکا نداشتند و حتی برخی از آنها میگفتند که برای مبارزه با شوروی و انگلستان باید به قدرت سومی متوسل شد که استعمارگر نباشد و آن کشور، آمریکاست.
حتی از جبهه ملی هم افرادی بودند که اعتقاد داشتند آمریکا مدافع دموکراسی است؛ لذا بخشی از ضربات واردشده به نهضت به خاطر خوشبینی سیاستمداران ما به آمریکا بود. درحالیکه از همان 29 اسفند سال 1329 که نفت ملی اعلام شد، آمریکا در کنار انگلیس بود. البته برخی سادهاندیش هم میگفتند که آمریکا فریب انگلستان را خورده است و حقایق را درک نمیکردند. اما باید دانست که غرب حتی اگر با هم رقیب هم باشند، هیچگاه با هم دشمن نبوده و نیستند و نسبت به کشورهای استعمارشده منافع مشترکی دارند. حتی شاهدیم که اتحاد جماهیر شوروی هم که مخالفتهایی با غرب داشت، در قضیه ملی شدن نفت حزب توده را فعال نمود تا علیه نهضت ملی شدن نفت گام بردارند و حتی بیان کردند که این نهضت حرکتی استعماری است و این تحلیل غلط که خود زاییده استعمار بود در ذهن برخی رسوب نمود و جزء تحلیلهایشان شد.
آیا اقدام مصدق در استعفا و درخواست پست وزارت جنگ خواستهای فراقانونی بود؟ به عبارتی علت این درخواست چه بود؟
اقداماتی که مصدق انجام داد دو جنبه دارد که آیا قانونی بوده و یا خیر؟ در پاسخ به این سؤال ابتدا باید گفت که تأسیس مجلس مؤسسان در آبان 1328 غیرقانونی بود و همان زمان هم امام و مراجع و آیتالله بروجردی و آیتالله کاشانی بیانیه دادند که این کار تعدی به قانون اساسی است و غیر قابل قبول است. این کار اختیارات شاه را بالا برد، ولی متأسفانه دکتر مصدق و یارانش با سکوت از کنار این مسئله گذر کردند.
در مورد مسئله نفوذ هم باید گفت که در ارتش افرادی از عوامل انگلیس مانند سرلشگر حسن ارفع و جم حضور داشتند و تعدادی آمریکایی هم از سال 1321 بهعنوان مستشار در ارتش فعالیت میکردند و از سال 1321 تا 1331 تعداد قابل توجهی مستشار آمریکایی در ارتش فعال بودند. علاوه بر اینها در کنار مصدق هم عوامل دربار و انگلیس بودند؛ لذا اطراف دکتر مصدق آلوده به افراد نفوذی بود؛ بنابراین باید گفت در مورد مسائل قانونی مصدق همان قدرت و امکانات بالقوه و بالفعل را داشت، اما نتوانست استفاده کند.
شما فرمودید که از نظر قانونی مصدق به عنوان نخستوزیر نمیتوانست همزمان پست وزارت جنگ هم داشته باشد؟
بله، اما مصدق سه قدرت مهم و بزرگ را از دست داد: اول اینکه او مجلس شورای ملی را از دست داد. همین مجلس بود که نفت را ملی اعلام کرد و موانع دولت و نهضت ملی شدن نفت را برداشته بود. اگرچه نفوذیهای دربار و انگلیس و آمریکا در آن حضور داشتند، ولی بعدها با انحلال مجلس دست استعمارگران برای کودتا باز شد. دومین قدرت و بزرگترین قدرتی که در اختیار نهضت نفت بود، مراجع تقلید و آیتالله کاشانی و علما بودند. از نظر علما مجلس از زمان رضاشاه تا دوره هفدهم تحریم بود، ولی در مجلس هفدهم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری و سیدمحمود روحانی و آیتالله سیدحسن خادمی و بسیاری دیگر از علما وارد میدان شدند و حضور مردم در انتخابات را هم واجب اعلام کردند.
مصدق این قدرت بزرگ را از دست داد و یکی از خطاهای او این بود که مقابل فدائیان اسلام ایستاد؛ گروهی که از سال 1327 تا 1329 موانع ملی شدن نفت مانند هژیر و رزمآرا را از بین برده بودند. در زمان دکتر مصدق فدائیان اسلام سرکوب شدند و مرحوم حجتالاسلام سیدمجتبی نواب صفوی هم بیست ماه در زندان بود و حتی 51 نفر از اعضای فدائیان اسلام که برای آزادی نواب اعتراض کرده بودند هم به زندان افتادند. مطبوعات هم علیه روحانیت و علما مطلب چاپ میکردند؛ حتی مرجع نجف هم اعتراض کردند که این چه شرایطی است که در ایران حاکم شده است.
مسئله سوم مردم بودند که مصدق آنها را هم ازدست داد. یاران مصدق در جبهه ملی و حزب ایران نمیدانستند که او قصد چه کاری را دارد و طرح و برنامه بلندمدت و کوتاهمدت او چیست. ازطرف دیگر هم باید در حال حاضر یادمان باشد که شرایط داخلی کشور، ما را از توطئه و خیانت انگلیس و آمریکا غافل نسازد. آمریکا و انگلیس از سال 1329 با هم متفق شدند و علیه ایران توطئه کردند؛ لذا بخشی از مشکلات ما در زمان ملی شدن نفت از سوی آنها یا از سوی غرب متجاوز و فریبکار بود. از سوی دیگر افرادی چون برادران ذوالفقاری و رشیدیان و برخی روزنامهنگاران و احزاب سیاسی مثل وطن و آریا هم ابزار کودتا شده بودند. کودتا هم حرکتی یکروزه نبود که تمام شود، بلکه گویا آمریکا آمده بود تا تمام کشور را در دست گیرد و حتی تا 25 سال بعد از کودتای 28 مرداد هم کشور ما درگیر خیانت و غارت آمریکا بود. در این دوره هم انگلستان با روش مکارانه خود در حاشیه آمریکا بود. کودتای 28 مرداد 1332، ملت ما را از مسیر استقلال سیاسی و اقتصادی و مبارزه با سیاست انگلیس و توطئه غرب بازداشت.
پیروزی در 30 تیر هم نوعی شکست در بطن خود داشت و این شکست از اول مرداد آغاز شده بود که دکتر مصدق روش خود را نسبت به جریان مذهبی تغییر داده بود. یکی دیگر از اشتباهات او درخواست شش ماه اختیارات قانونگذاری برای دولت بود. درحقیقت این حرکت مصدق خلاف قانون اساسی بود و او یک حقوقدان بود و چند دوره هم نماینده مجلس بود. با این کار وقتی دولت خودش قانون را تصویب و خود اجرا کند، عملا مجلس تعطیل میشود. اینکه مصدق بخواهد مجلس را نادیده بگیرد کاملا اشتباه بود؛ زیرا اولا مجلس در رأس امور است و دوم اینکه قانونگذاری مخصوص مجلس است و دولت هم مجری قانون است و حتی توسط مجلس میتواند مورد مواخذه قرار گیرد. حال اینکه دولت خود بخواهد قانون بگذارد و خودش هم مجری آن باشد و آن هم در کشوری که مجلس و نماینده مجلس دارد و دولت هم برگزیده همین مجلس است، جای بسی تعجب دارد. اگر کسی هم به خطا و اشتباه چنین درخواستی کند راه را به اشتباه رفته است. البته در دوره بنیصدر نیز با چنین مشکلی مواجه شدیم. او میگفت مجلس باید همراه من باشد و مجلس را قبول نداشت. رئیسجمهوری هم که مجلس و قوانین آن را قبول نداشته باشد رئیسجمهور نیست؛ زیرا او سوگند خورده است که طبق قوانین مجلس و قانون عمل کند؛ چرا که موفقیت دولتها در قانونگرایی، حفظ استقلال در برابر توطئهها و فریبکاریهای غرب و حفظ وحدت در جامعه است. https://iichs.ir/vdch.-nqt23nwkftd2.html